خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !


GetBC(14);
 
 
 
 
 
دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند،
زیر پایت بچین که پله شوند.
هیچ وقت نگران فردایت نباش،
خدای دیروز و امروزت، فردا هم هست……
فرداهایت قشنگ باد.

GetBC(110);
 
 
 
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن

GetBC(109);
 
 
 
هرچه خدایی نیست ، فرو ریختنی است.

GetBC(108);
 
 
 مانند پرنده باش که روی شاخه سست و ضعیف لحظه ای می نشینید و آواز میخواند و احساس میکند که شاخه می لرزد ،اما به آواز خواندن خود ادامه می دهد زیرا مطمئن است که بال و پر دارد



GetBC(107);
 
 
 
گیله مرد میگفت : از بهترین چیزها هم میشه بدترین استفاده ها رو داشت ؛
میشه نفس کشید و زنده موند ،
میشه زنگ زد و از بین رفت ؛
اکسیژن همون اکسیژنه ولی خوب یا بد بودنش
بستگی به تو داره که چه استفاده ای میخوای ازش بکنی …

GetBC(106);
 
 
 
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت!!
هر کجا وقت خوش افتاد، همانجاست بهشت…
دوزخ از تیرگیِ بختِ درونِ تو بوَد
گر درون تیره نباشد، همه دنیاست بهشت…

 


 


GetBC(104);
 
 
 
آدم هـــــــــــــــــــــــــــا را …
بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی
"دوســــــــــــــــــــــت بـــــــــدار" …
کاری که "خــــــــــــــــــــــــــــدا " با تو می کند…



GetBC(103);
 
 
تو مار و پله ی زندگی مُهره نباش که هر چی گفتن بگی باشــه!
تاس باش که هر چی گفتی بگن باشـــــــــــــه !

 



GetBC(102);
 
 
این روزها همه آدمها درد دارند …
درد پول
درد عشق
درد تنهایی
این روزها چقدر یادمان میرود زندگی کنیم !



GetBC(101);
 
 
مثل هر آدم ضعیفی که در سختی‌ها بیشتر به یاد خدا می‌افتد و در بی‌کسی بیشتر می‌فهمد که خدا تنها کس هر کسی است، خدا را به روشنی و صراحت صبحی که دارد در برابر چشمهای منتظرم طلوع می‌کند، حس می‌کنم، می‌بینم، دستهای لطیف و حمایتگرش را بر روی شانه‌هایم لمس می‌کنم و از این همه لطف و مهر که به این بنده حقیر و بی‌ارج ارزانی داشته است غرق هیجان و خجلتم.


GetBC(100);
 
 
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که :
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…..!

 



GetBC(99);
 
 
 
 
 

تنها خوشبخت بودن!
 اما چه رنجی است لذت‌ها را تنها بردن،
و چه زشت است زیبایی‌ها را تنها دیدن،
و چه بدبختی‌ی آزاردهنده‌ای است، تنها خوشبخت بودن!
در بهشت تنها بودن، سخت‌تر از کویر است..

علی شریعتی

 



GetBC(98);
 
 

خورشید باش

که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی

عکس هایی از غروب آفتاب سری (1)  - Wwww.TakPix.Com



GetBC(97);
 
 



 
پشت هر کوه بلند…
سبزه زاری ست پر از یاد خدا…
و در آن باغ کسی میخواند …
که خدا هست دگر غصه چرا … ؟
 
 


GetBC(95);
 
 
 
آیا می دانید؟!…
خوردن غصه حرام است
و خـوردن هـیـچ چــیـز مثـل خوردن غـصـه حرام نـیـسـت …
اگـر ما فهـمیدیـم که جهان دار عالم اوســت
دیگـر چـه غصه ای بایـد بخوریم !


GetBC(94);
 
 
خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم


GetBC(93);
 


 


 
 
 
 
 
خدا برای پرستش نیست بلکه برای زیستن است.
زیستن در چیزهای کوچک
خدا جاری شدن است
سرریز شدن،باریدن
و چتری وجود ندارد…

GetBC(90);
 
 
 
اگر خداوند آرزويي در دلت نهاد

بدان توانايي رسيدن به آن را در وجودت ديده است..................

پس نااميد نشو و دست از تلاش برندار



 
 از بزرگی پرسیدم خیلی سخت میگذرد چه باید کرد ؟
گفت خودت که می گویی سخت میگذرد ،
سخت که نمی ماند پس خدا را سپاس که میگذرد و نمی ماند


 

 
 
 
 



 

از پل نامردان عبور نکن
بگذار تو را آب ببرد
از ترس شیر به روباه پناه نبر
بگذار شیر تو را بخورد
ببر باش و درنده
ولی از کنار آهوی بی پناه به آرامی گذر کن




 



GetBC(85);
 
 
زندگی واسه ما آدما مثل یه دفتره
برگه اولش روخوش خط می نویسی و دوست داری به اخرش برسی
وسطاش خسته میشی ، بد خط مینویسی و هی برگه حروم میکنی
اما اخرش که رسید جا کم میاری و حسرت میخوری که چرا برگه هاشو حروم کردی ...



GetBC(84);
 
 
عشق يعني.
 
 
 



آدم ها از دست اونی که دوستش دارند
زودتر ناراحت میشند
روش حساس ترند و
با کمترین بی توجهی
یا بی خبری
یا بد اخلاقی
یا جواب ندادن تلفن
یا دیر جواب دادن sms
بغض میکنند و گاهی اشک توی چشمشون جمع میشه
و دلشون بد میشکنه
حواسمون به همین چیزهای کوچیک باشه
دل آدم ها زود میشکنه



 

 

 

دختر

دختری نباش که به مردی نیاز داره

دختری باش که مردی به اون نیاز داره

و این دو باهم خیلی متفاوتند . . .

 
 


شخصيت...


هيچوقت شخصيت خودت رو براي كسي تشريح نكن.


چون كسي كه تو رو دوست داشته باشه بهش نيازي نداره،


و كسي كه ازت بدش بياد باور نمي كنه

 
 


پدر


پدر داشت روزنامه می خواند پسر که


حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت :


پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود


چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود رو تکه تکه کرد



 و به پسرش داد و گفت برو درستش کن..


پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را کامل کرد و به پدرش داد.


پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده


از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد


گرفتی؟


پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم .


وقتی آدمها درست بشن دنیا هم


درست میشه.

..

 
 


ارزوي بچگيم


بزرگ شدن تنها ارزوي بچگيم بود ...

كه واقعا به تجربه كردنش نمي ارزيد ... !!

 
 


وفادار


باور کن خیلی حرف است ...

وفادار دست هایی باشی ...

که یک بار هم لمسشان نکرده ای ...!!!


 
 


ﻣﺮﺩﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ


ﻣﺮﺩﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ،ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺸﺎﻥ ،

ﺍﺯ ﺟﺮﻋﻪ ﻫﺎﯼِ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﺎﻥ، از


صوت آرام صدایشان ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪ،ﺭﺍﺯﻯ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...

ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ...

ﻣﺮﺩﻫﺎﻳﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻋﺠﯿﺐ ﺩﺳﺘﭙﺎﭼﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...

ﺷﺎﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﮐﻨﺎﺭِ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯼِ ﺗﻮ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﮕﯿﺮﻧﺪ ...

ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺣﺪِ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺷﺪﻥ ...

ﺑﻪ ﺣﺪِ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﻮﺭﺍ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩﻥ ...

به حد یک تعارف ساده....

ﺍﻣﺎ گاهی ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ

ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺮﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩﺑﺮﺍﯼِ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭِ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺸﺴﺖ

 
 


درونم غوغاست ...


درونم غوغاست ...

ساده میشکنم ...

با یک تلنگر کوچک ...

.

.

.

این گونه  نبودم ....

این گونه شدم !!!

 

 


درختی از غرور


دیگر نه اشک هایم را خواهی دید نه التمـاس هایم را

و نه احساساتِ این دلِ لعنتی را

به جایِ آن احساسی که کُـشـتی

درختی از غرور کاشتم.


 
 


باران


کاش باران بگیرد

کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند

و من همه ی دلتنگیهایم را رویش ” ها ” کنم و

با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم

و خلاص.

 
 


غــرور


دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: او یقیناً پی معشوق خودش
 
می آید !
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:مطمئناً که پشیمان شده بر
 
می گردد !

عــشــق قــربانی مــظلوم غــرور است هنــــوز...

 
 


لیاقت


اینقدر من را از رفتنت نترسان

همه ی ما رفتنی هستیم

قرار نیست همیشه بمانیم

ماندن کنار هر کسی لیاقت میخواد نه بهانه

حالا بلند میگم

لیاقت ماندن نداشتی

بهتر که رفتی !!!

 
 


شهوت سرا....


خدایادنیایت.....

شهوت سرایی شده برای خودش........

نمی خواهی فیلترش کنی؟

 
 


"تو"


فک میکنی کی هستی؟!!


تورامن "تو"کردم


وگرنه "او"هم زیادت است


پس اینقدربرایم،شما،شمانکن........



 
 


هیچ نبود

هیچ نبود.. آدمش کردم

،باتعریفهای من شخصیت پیداکرد...

غرورش رامدیون من است... مغرورشد!

زیادازخوبیهای نداشته اش برایش گفتم... باورکرد!

مراکوچک دیدرفت...

 
 


مرده ها


تازه فهمیدم چراپشت سر مرده ها آب نمیریزند!

چون این دنیا
ارزش برگشتن نداره

 
 


من یک دخترم بدان.


من یک دخترم بدان.

 

/حوای/کسی نمیشوم که به/هوای/دیگری برود...

 

 

تنهاییم را با کسی قسمت نمیکنم که روزی تنهاییم بگذارد...

 

روح خداس که در من دمیده شده و احساس نام گرفته...

 

/ارزان نمی فروشمش/

 

دستهایم بالین کودک فردایم خواهد شد...

 

بی حرمتش نمی کنم و به هر کس نمیسپارمش...

 
 


پلیس.....


سلامتی پسری که وقتی پلیس گفت خانم کی باشه؟

سرشو بالا گرفت و

گفت عشقمه باید کجا بیام!!


 
 


درددارد....


دردداردکسی تنهایت بگذاردکه

به جرم بااوبودن همه تنهایت گذاشتند.

 
 


تنهایی ام.....


 تو اگه برای حریمت حرمت قائل نمیشوی ...

من برایش تنهایی ام را به جان می‌خرم....

نمیخواهم جای دست‌های آلوده ای که هرروز تن هزاران نفر را به آغوش  می‌کشد

روی تنم خاطره شود.....

لیاقت می‌خواد واژه ما شدن

لیاقت می‌خواد شریک شدن.....

تو خوش باش به همین با هم بودن‌های امروزت ...

من خوشم به خلوت تنهایی ام....

تو به خند به امروز هایم ...

من میخندم به فردا هایت ...

 
 


تو.....


تومرا مي فهمي ...

من تورا مي خواهم ...

و همين ساده ترين قصه يك انسان است ...

تومرامي خواني ...

من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانم ...

و تو هم مي داني...

تا ابد در دل من مي ماني .

 
 



تحریم....


 آقایون عزیزی که اعتقاد دارید لوازم آرایش تحریم میشه کلی می خندید…!

به اینم فکر کردید که این قرص و پودرهای بدنسازی تحریم بشه کی باید بخنده؟

گفتم در جریان باشید :))

 
 
 
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
 
 
 


سحر....


ﺑﻪ پسرخالم ﻣﯿﮕﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﺳﺤﺮﻩ.!

ﻣﯿﮕﻪ ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﻌﺪﺍ خودم بهش ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ

من :|

سحر :|

اون یکی سحر :|

 
 


هندونه


یه بارم ما یه دونه هندونه خوردیم

در حدی که کم مونده بود پوستش سوراخ شه !

فرداش رفتگر محلمون در زد و گفت :

اگه دیگه بااین پوست هندونه کاری ندارین من ببرمش  :|

 
 


مایع ظرفشویی...


مادربزرگم همیشه میگه مایع ظرفشویی عباس خیلی خوبه!!!!

من=-O

مادربزرگم=B) -

ا ب ث= :-[

عباس=!!!!!


 
خخخخخخخخخخخ


هیچکس....


داشتم رپ گوش میدادم بابام گفت این کیه؟

گفتم :هیچکس

یه دونه زد تو سرم گفت به پدرت جواب سر بالا نده بیترییت احمق

فک و فامیله ما داریم

بسلامتی همه باباها

 
 
 


ﮔﻨﺠﻴﺸﻚ....


ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺯﺍﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﻴﮕﻪ ﻋﻤﻮیی ﺭﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻴﺎﺗﺘﻮﻥ ﻳﻪ ﮔﻨﺠﻴﺸﻚ ﺩﻭﺗﺎ ﺟﻮﺟﻪ ﺍﻭﺭﺩﻩ.

 ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﺮی یه وقت ﺑﺨﻮﺭﻳﺸﻮﻥ...

ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﺍﺱ...

فک و فامیله داریم؟

 
 


هسته هلو .....

 

 

تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد

یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز،

چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!!

می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست!

طرف بابای بچه بود!!

 
 


خرس خواب بودم....


سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد،

نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار

با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه

و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم،

راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم.

اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس بودم

وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم،

مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

 
 
 

 

 



 
 
 
 
 
 
 
 

به شخصیت خود بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید ؛

زیرا شخصیت شما جوهر وجود شماست ،

و آبرویتان تصورات دیگران نسبت به شما است ...





 
 
 
 
 
 
 
 
 


 
 
 
 
 
 
 


 
 
 
 
 
 
 


 
 
 
 
 
 

۱۰ سوالی که خدا از تو نمی‌پرسد!!

 1- خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بودبلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

2- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

3- خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بودبلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

4- خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

5- خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

6- خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بودبلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

7- خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بودبلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

8- خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می‌شدی بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

9- خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی
بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.
10- خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی
بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می‌کردی؟


 
 
 
 
 
 

یاد گیریم که

1- با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.

2- با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند.
3- از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی‌آید.
4- تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می‌کند، ترجیح دهیم.
5- از «از دست دادن» نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است.
6- بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است.
7- کمتر سخن بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن.
8- از سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می‌دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی‌دهند.
9- دیگران را ببینیم، تا در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم.
10- از کودکان بیاموزیم، پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت.


 
 
 

 

 

دکتری برای خواستگاری دختری رفت

ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی

نیاید

آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین

گفت:

در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در

 خونه های مردم رخت و لباس میشست

حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم
حاضر به ازدواج با من است

نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است

به نظرتان چکار کنم

استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم

به منزل برو و دست مامانت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار

 کنی

و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در

حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد


زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای

 مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که

وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.

پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به

استاد خود زنگ زد و گفت:

ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی

من مادرم را به امروزم نمیفروشم


چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد

سلامتی تمام مادران.....



 
 
 

آیا ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1994 ﺩﺭ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎ
ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ؟ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻦ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ 19 ﺳﺎﻝ
ﺩﺍﺭﺩ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﺎﻫﯿﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺩﮐﺘﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ
ﺑﺎﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﻋﺪﻡ ﭘﺮﯾﻮﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ
ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﺟﺴﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ
ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺶ ﻧﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﻼﻗﻪ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ
ﺍﺵ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺨﺶ ﭼﻨﺪ ﻭﯾﺪﺋﻮ
ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺩﺭ ﯾﻮﺗﯿﻮﺏ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺗﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ
ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺟﺎﺳﺘﯿﻦ ﺑﯿﺒﺮ" ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯿﻢ.



 
 
 
 

آخونده میره پیش یک کشیش و ازش میخواد بش یاد بده چطوری اونا گناهای مردمو میبخشین.
کشیشه میگه کاری نداره. با من بیا تو اتاق اقرار تا بت نشون بدم.
دو تائی میرن تو اتاق اقرار و بعد از چند دقیقه یک خانومه میاد و میگه:
- پدر روحانی منو ببخش.
- دخترم اقرار کن به گناهی که مرتکب شدی.
- پدر من یک بار به پسر همسایه دادم.
- برو 10 دلار بنداز تو صندوق کلیسا. خدا گناه تو را خواهد بخشید.
زن بعدی وارد میشه:
- پدر روحانی منو ببخش.
- دخترم اقرار کن به گناهی که مرتکب شدی.
- پدر من دو بار به برادر شوهرم دادم.
برو 20 دلار بنداز تو صندوق کلیسا. خدا گناه تو را خواهد بخشید.
دختر سوم وارد میشه:
- پدر روحانی منو ببخش.
- دخترم اقرار کن به گناهی که مرتکب شدی.
- پدر من س بار به سه تا پسر دادم.
برو30 دلار بنداز تو صندوق کلیسا. خدا گناه تو را خواهد بخشید
کشیشه از آخونده میپرسه یاد گرفتی؟ آخونده میگه آره. این کاری نداره.
کشیشه میگه خوب تا من میرم یک قهوه بخورم تو به بعدی برس.
کشیشه چند دقیقه بعد بر میگرده می بینه آخونده یه دختره رو گذاشته بیخ دیوار و سخت مشغول کردنشه.
میگه فلان فلان شده من نگفتم دختره را بکنی. گفتم گناهاشو ببخشی.
آخونده میگه: والله آمد گفت چهار بار داده. گفتم برو 40 دلار بریز تو صنودق. گفت فقط پنجاهی دارم. خواستم حسابش سر راست شه



 
 
 
 

مردی وارد بار شده و یک لیوان آبجوی گران قیمت سفارش میدهد
خانم بغل دستی:
اوه چه تفاهمی! اتفاقاً من هم از همین آبجو سفارش دادم
مرد: من دارم جشن میگیرم
زن: من هم همینطور
مرد: چه تفاهمی... شما برای چی جشن میگیرید؟
زن: من و شوهرم 4 ساله که بچه میخوایم، امروز فهمیدم که حامله ام..
مرد: چه تفاهمی... مرغهای من 4 ساله تخم نمیزارن، امروز همگی
تخم گذاشتن
زن: اوه شما چه کردید که اینطور شد؟
مرد: از یه خروس دیگه استفاده کردم
زن (با لبخند): چه تفاهمی!



 
 
 
 
 
 

بــــــه بعضــــــیا واقعــــن بایــد گفــــت : وقتـــی کـــم مـــیذاری دیگــه زیاد نخــواه ..........

.

.

آیــــــا هــروز شـــما تکراریســـت ؟

آیــا از افــسردگـــی رنـــج مــیبریـــد ؟ آیــا از زنــــدگی خســــــته اید و پیشـــرفتی نداریــد؟

ما هیــــچ پیشــــنهادی نـــداریم خدا شاهـــده ما از شــــما بدتـــریم .......

.

.

یه مــــرز باریکــــى هســــت بین رُک بودن و بــــى شــــعورى ، که متأســــفانه همه

 تازگیــــا با افتخــــار ردش میکــــنن !

.

.

به دختره میگم عکست رو بزن تو والت،میگه عکس عمّتو بزن به توالت کصافط نفهم!!!!

.

.

كليپس چيست؟
.
.
هيچي قديما دخترها در جنگ بعنوان سپر ازش استفاده ميكردن....

.

.

جلسه اول کلاس کامپيوتر هنوز استاد نيومده بود....


طرف برگشته ميگه بچه ها بنظرتون معلممون مشق هم ميگه ؟!

.

.

مورد داشتیم خواهر برادر سر لوازم آرایش دعواشون شده پسره الان دو روزه رفته تو اتاق در

 رو روی خودش بسته !

.

.

ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻭ ﮐﻠﯿﭙﺴﺶ LNB ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﻫﺎﺗﺒﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ خیلی هم راضی بوده .....

.

.

قبلا از کسی خوشت می اومد باس آمار درمی آوردی مجرده یا متاهل...

ولی جدیدا از یکی خوشت میاد باس بری تحقیق کنی ببینی دختره یا پسر !!!

 

 

اینم چنتا عکس :

 

.

.

.

.

.

.

.

.

و در آخر هم ............



 
 
 
 

کــاش میدونستی عوض میشم تا به هم بــیایم عــیزم ... . .

**

واسـه کسی همیـشه کلاس بذار که همکلاســش باشی نه کسی که حــتی تو کلاســش رات نمیـده ... . .

**

اونــقد با دلم بازی کـرد که دل و رودم به هـم پیـچید ... الان حــالم ازش بهــم میخوره ... . .

**

وقــتی کسـی و بی قـید و شـرط میخای بـراش تبدیل میــشی به سیـب زمیـنی،اونوخــته که تو روغــن سرخـت میـکنـه.. . .

**

تــا وقـتــی مـصــرف مــیشی با ارزشــــی .. . .

**

آدم تــو فــاضــلاب بـاشه اما تو فـازِ لــاو دروغــی نــباشه... . .

**

دهــن بعضـیا رو نبــاید آسفـالت کرد باید بکـنی فضای سـبز ... نع نـع .. بزن تو دهنــش تا پر خـون شه به ایــنا فضای قـرمز بـیشتر میــاد.. . .

**

هی لاشــــی الا کجاشــی؟ رو پاشــی؟ توجاشــی؟ هه خـوش باشــی.. . 

**

همـه ی حرفــایی که پشـت سرت بـود و به جـون خریدم، اما همــه ی مـن رو به 1حرف فروختـی ...

**** 



 
 
 
 

 

 

 


 
 
وقــتـی بـمــیرم،هیــچ اتفاقـی نمـیـفـته... نه جــایی بـه خاطــرم تعطــیل میشـه، نه تــو اخـبـار حـرفی زده 

میــشــه... نه خـیابونــی بـســته مــیشــه.. نه تـوی تقــــویم خطـی بـه اسـمـم نوشـته میــــشه.. فـقـط موهــای

مامـانـم ســفید میـشـه و خــودش شــکســته... فــامـیل چـند روز آســوده از کـــار.. خواهـرام بـعـد چــن وخ

خاطـراتمــو لا بـه لای مشــکلات کمــرنـگ میـبـیـنن... دوســـتام بـعد خاکســپاری موقـع خـوردن کـبـاب آروم آروم

خـنده هاشــون شــروع میـشه.. مــن فـقط تــنهــا گورکن و غســالی رو خـســته میـکـنم..... و مــداحـی کـه

الکــی ازخــوبی هـام میــگه و بـقیه اشــک تمـســــــاح مـیریـزن ..

 



 
 
 

کـــــــــاش یـــــکــــــی بـــــود

کـــــه فــــقـــــط بـــــا یـــــکــــــی بــــــود



 
 
 
 
 
 
 
Madar va pesar

خانمی ، برای دیدنِ پسرش به محلِ تحصیل اون یعنی لندن رفت ! اونجا بود که متوجه شد یه

دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقیه ! مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد

،... اما مسعود گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان !... ...ولی ویکی فقط هم اتاقیه

 منه ! یه هفته بعد از برگشتن مامانِ مسعود ، ویکی به مسعود گفت : از وقتی مامانت رفته

 قندونِ نقره ی من گم شده ! یعنی مامانت اونو برداشته ؟ مسعود گفت : غیرممکنه ولی

بهش ایمیل میزنم ! تو ایمیل خودش نوشت : مامان عزیزم ! من نمیگم شما قندونو از خونه ی

من برداشتی ، و درضمن نمیگم که برنداشتی ! اما واقعیت اینه که از وقتی شما رفتی تهران

قندون گم شده ! با عشق ... مسعود ! روز بعد ایمیل مادرِ مسعود : پسر عزیزم! من نمیگم تو

با ویکی رابطه داری، و در ضمن نمیگم که رابطه نداری ! اما واقعیت اینه که اگه اون حداقل یه

 شب تو تختخوابِ خودش میخوابید ، حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود ! با عشق ... مامان !

 



 
 
 
میمون....
 
 
 

ناراحت نشو اگه کسی یه نفر دیگه رو به تو ترجیح داد،
چون تو نمیتونی یه میمون رو متقاعد کنی
که عسل شیرین تر از موزه !



 
 
 

بعضی روزها هست که . . .
خیلی بیشتر از یک روز پیر میشیم !



پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد

: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست

 شما بنشينم؟» دختر جوان با صدای بلند گفت:

«نمی خواهم يک شب را با

 شما بگذرانم» تمام دانشجويان در کتابخانه

به پسر که بسيار خجالت زده

 شده بود نگاه کردند. پس از چند دقيقه دختر

به سمت آن پسر رفت و در کنار

 ميزش به او گفت: «من روانشناسی

پژوهش می کنم و ميدانم مرد ها به

 چه چيزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا

خجالت زده کردم درست است؟»

پسر با صدای بسيار بلند گفت

: «200 دلار برای يک شب!!؟ خيلی زياد

است!!!» وتمام آنانی که در کتابخانه بودند

به دختر نگاهی غير عادی کردند،

 پسر به گوش دختر زمزمه کرد« من حقوق میخوانم و ميدانم چطور شخص

 بيگناهي را گناهکار جلوه بدهم!!»


 
 
 

 

 

 
 
غدیر ای باده گردان ولایت
رسولان الهی مبتلایت
ندا آمد ز محراب  سماوات
به گوش گوشه گیران خرابات
رسولی کز غدیر خم  ننوشد
ردای  سبز  بعثت  را   نپوشد
تمام  انبیا    ساغر    گرفتند
شراب از ساقی  کوثر  گرفتن
علیٌ حُبهُ جنه
قسیم النّار و الجنّه
وصی المصطفی حقاً
امام الناس و الجنه
ما زین جهان از پی دیدار میرویم
از بهر دیدن حیدر کرار میرویم
درب بهشت گر نگشایند به روی ما
گوییم یا علی و ز دیوار میرویم
چون نامه اعمال مرا پيچيدند
بردند به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي
ما را به محبت علي بخشيدند
اوصاف علی به هر زبان باید گفت
این ذکر به پیدا و نهان باید گفت
در جشن ولی عهدی مسعود علی
تبریک به صاحب الزمان باید گفت
در فصل خطر امیر را گم نکنید
ان وسعت بی نظیر را گم نکنید
تنها ره جنت از علی میگذرد
ای همسفران غدیر را گم نکنید
اراج دل به تیغ دو ابروی دلبرست
بختش بلند هر که گرفتار حیدر است
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم
در خانه دل نوشته با خط جلی
کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری
هم مهر محمد است و هم مهر علی
نه فقط بنده به ذات ازلی می نازد
ناشر حکم ولایت به ولی می نازد
گر بنازد به علی، شیعه ندارد عجبی
عجب اینجاست خدا هم به علی می نازد
تعریف علی به گفت و کو ممکن نیست
گنجایش بحر در سبو ممکن نیست
عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است...
یعنی اینکه باطن قبله را در امام پیدا کن! (شهید آوینی)
خورشيد چراغکي ز رخسار عليست
مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسايه ديوار به ديوار عليست
عيد غدير مبارک
نازد به خودش خدا که حيدر دارد
درياي فضائلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عيد غدير خم  مبارک باد.
دلا امشب به مي بايد وضو کرد
و هر ناممکني را آرزو کرد
عيد بر شما مبارک
علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟
تمام لذت عمرم در اين است
که مولايم اميرالمومنين است
عيد شما مبارك

 
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""
  پس از پایان مراسم حج در سال دهم هجرت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به سوی مدینه حرکت کرد. هنگامی که کاروان به منطقه‌ای به نام غدير خم (در نزدیکی جحفه) رسید، جبرئیل از سوی خداوند، به پیامبر وحی فرستاد که:« یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »؛ _سوره مائده، آیه 67_ (ای فرستاده ما؛ تمام آنچه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن؛ و اگر این کار را نکنی رسالت خود را انجام نداده‌ای.)

پیامبر که از لحن آیه، متوجه اهمیت این مأموریت شده بود، دستور داد کاروان متوقف شود. آنان که جلوتر بودند برگشتند و آنان که عقب تر بودند، به کاروان رسیدند.
هوا به شدت گرم بود و مردم قسمتی از عبای خود را روی سر انداخته بودند. برای پیامبر در زیر یکی از درختان سایبان زدند. پیامبر نماز ظهر را به جماعت خواند و آن‌گاه بالای یک بلندی که از جهاز شتران درست شده بود رفت و در برابر دیدگان ده‌ها هزار نفر از کاروانیان خطبه‌ای را با صدای رسا ایراد فرمود.

او در این خطبه به مردم یادآور شد که به زودی دعوت حق را لبیک می‌گوید و از میان آنها می‌رود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سخنانش چندین بار از مردم اعتراف گرفت که او در راه رسالت الهی‌اش کوشیده است.
آن گاه فرمود:« من در میان شما دو چیز نفیس و گرانبها می‌گذارم: یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر آن در دست شما؛ و دیگری عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داد که این دو یادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! از قرآن و عترت من تخطی نکنید و در عمل به دستورات‌شان کوتاهی نکنید که هلاک می‌شوید.»
آن گاه دست علی علیه السلام را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان شد. او را به مردم معرفی کرد و از مردم پرسید:« بر مومنان چه کسی از خود آنها سزاوارتر است؟»
همگی پاسخ دادند:« خدا و پیامبر او بهتر می‌دانند.»
پیامبر فرمود:« خداوند مولای من است و من مولای مومنان؛ و من بر آنها از خودشان سزاوارترم.»
آن‌گاه فرمود:« من کنت مولاه فهذا علی مولاه »؛ (هرکس من مولای او هستم، این علی مولای اوست.) و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد:« اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار » (بار خدایا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و کسانی را که با او دشمنند دشمن بدار. خدایا یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار و ذلیل کن و او را محور حق قرار بده. )

آن گاه فرمود:« ای مردم! اکنون جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ سوره مائده، آیه 3، (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان شما پذیرفتم.)
پیامبر صدای خود را به تکبیر بلند کرد و فرمود:« خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمتش را به پایان رساند و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت.»

پس از این سخنان، از بالای جهاز شتر فرود آمد و به علی دستور داد در خیمه بنشیند تا مردم با او بیعت کنند. پیش از همه‌ی افراد، ابوبکر و عمر به حضرت علی علیه السلام تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند.
پس از آنها نیز تمام مسلمانان به دستور پیامبر خدا با عنوان عنوان امیرالمؤمنین به حضرت علی علیه السلام سلام و با او بیعت کردند.


  متن خطبه‌ی پيامبر(ص) در غدير خم:
موارد داخل پرانتز تفاوت نسخ می باشد.
بخش اول: حمد و ثنای الهی
ستايش خداي راسزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است؛ سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بى آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست.
اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. دور و منزه از خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزوني بخش آفريده ها و نعمت ده ايجاد شده هاست.
به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها هرگز او را نبينند.
 اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ،
حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ).
بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ.
يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ.
كريم و بردبار و شكيباست. رحمت اش جهان شمول و عطايش منّت گذار. در انتقام بي شتاب و در كيفر سزاواران عذاب، صبور و شكيباست. بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا. پوشيده ها بر او آشكار و پنهان ها بر او روشن است. او راست فراگيري و چيرگي بر هر هستي. نيروي آفريدگان از او و توانايي بر هر پديده ويژه اوست. او را همانندی نیست و هموست ايجادگر هر موجود در تاريكستان لاشيء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندي نباشد و اوست ارجمند و حكيم.
ديده ها را بر او راهي نيست و اوست دريابنده ديده ها. بر پنهاني ها آگاه و بر كارها داناست. كسي از ديدن به وصف او نرسد و بر چگونگي او از نهان و آشكار دست نيابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نمايد و بشناساند.
كَريمٌ حَليمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا يَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلايُبادِرُ إِلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَيْهِ اَلْمَكْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِكُلِّ شَيءٍ، والغَلَبَةُ علي كُلِّ شَيءٍ والقُوَّةُ في كُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلي كُلِّ شَئٍ وَلَيْسَ مِثْلَهُ شَيءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّيءِ حينَ لاشَيءَ دائمٌ حَي وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزيزُالْحَكيمُ.
جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطيفُ الْخَبيرُ. لايَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَةٍ، وَلايَجِدُ أَحَدٌ كَيْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِيَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلي نَفْسِهِ.
و گواهي مي دهم كه او «الله» است. همو كه تنزّهش سراسر روزگاران را فراگير و نورش ابديت را شامل است. بي مشاور، فرمانش را اجرا، بي شريك تقديرش را امضا و بي ياور سامان دهي فرمايد. صورت آفرينش او را الگويي نبوده و آفريدگان را بدون ياور و رنج و چاره جويي، هستي بخشيده است. جهان با ايجاد او موجود و با آفرينش او پديدار شده است.
پس اوست «الله» كه معبودي به جز او نيست. همو كه صُنعش استوار است و ساختمان آفرينشش زيبا. دادگري است كه ستم روا نمي دارد و كريمي كه كارهابه او بازمي گردد.
و گواهي مي دهم كه او «الله» است كه آفريدگان در برابر بزرگي اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانايي اش تسليم و به هيبت و بزرگي اش فروتن اند. پادشاه هستي ها و چرخاننده سپهرها و رام كننده آفتاب و ماه كه هريك تا اَجَل معين جريان يابند. او پردۀ شب را به روز و پردۀ روز را - كه شتابان در پي شب است - به شب پيچد. اوست شكنندۀ هر ستمگر سركش و نابودكنندۀ هر شيطان رانده شده.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذي مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذي يَغْشَي الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذي يُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشيرٍ وَلامَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ وَلايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلي غَيْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَكَلُّفٍ وَلاَ احْتِيالٍ. أَنْشَأَها فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.
فَهُوَالله الَّذي لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنيعَةِ، الْعَدْلُ الَّذي لايَجُوُر، وَالْأَكْرَمُ الَّذي تَرْجِعُ إِلَيْهِ الْأُمُورُ.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ كُلُّ شَيءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ كُلُّ شَيءٍ لِهَيْبَتِهِ. مَلِكُ الْاَمْلاكِ وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلاكِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، كُلٌّ يَجْري لاَِجَلٍ مُسَمّي. يُكَوِّرُالَّليْلَ عَلَي النَّهارِ وَيُكَوِّرُالنَّهارَ عَلَي الَّليْلِ يَطْلُبُهُ حَثيثاً. قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ.
نه او را ناسازي باشد و نه برايش انباز و مانندي. يكتا و بي نياز، نه زاده و نه زاييده شده، او را همتايي نبوده، خداوند يگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده كند و حكم نمايد. بداند و بشمارد. بميراند و زنده كند. نيازمند و بي نياز گرداند. بخنداند و بگرياند. نزديك آورد و دور برد. بازدارد و عطا كند. او راست پادشاهي و ستايش. به دست تواني اوست تمام نيكي. و هموست بر هر چيز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودي جز او نيست؛ گران مايه و آمرزنده؛ اجابت كنندۀ دعا و افزايندۀ عطا، بر شمارندۀ نفَس ها؛ پروردگار پري و انسان. چيزي بر او مشكل ننمايد، فرياد فريادكنندگان او را آزرده نكند و اصرارِ اصراركنندگان او را به ستوه نياورد.
نيكوكاران را نگاهدار، رستگاران را يار، مؤمنان را صاحب اختيار و جهانيان را پروردگار است؛ آن كه در همه احوال سزاوار سپاس و ستايش آفريدگان است.
لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ يَشاءُ فَيُمْضي، وَيُريدُ فَيَقْضي، وَيَعْلَمُ فَيُحْصي، وَيُميتُ وَيُحْيي، وَيُفْقِرُ وَيُغْني، وَيُضْحِكُ وَيُبْكي، (وَيُدْني وَ يُقْصي) وَيَمْنَعُ وَ يُعْطي، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ.
يُولِجُ الَّليْلَ فِي النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ في الَّليْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزيزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجيبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِي الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذي لايُشْكِلُ عَلَيْهِ شَيءٌ، وَ لايُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ وَلايُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّينَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَي الْمُؤْمِنينَ وَرَبُّ الْعالَمينَ. الَّذِي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ يَشْكُرَهُ وَيَحْمَدَهُ (عَلي كُلِّ حالٍ).
او را ستايش فراوان و سپاس جاودانه مي گويم بر شادي و رنج و بر آسايش و سختي و به او و فرشتگان و نبشته ها و فرستاده هايش ايمان داشته، فرمان او را گردن مي گذارم و اطاعت مي كنم؛ و به سوي خشنودي او مي شتابم و به حكم او تسليمم؛ چرا كه به فرمانبري او شائق و از كيفر او ترسانم. زيرا او خدايي است كه كسي از مكرش در امان نبوده و از بي عدالتيش ترسان نباشد (زيرا او را ستمي نيست).
أَحْمَدُهُ كَثيراً وَأَشْكُرُهُ دائماً عَلَي السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائكَتِهِ وكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطيعُ وَأُبادِرُ إِلي كُلِّ مايَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً في طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَلايُخافُ جَورُهُ.
بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم
و اكنون به عبوديت خويش و پروردگاري او گواهي مي دهم. و وظيفه خود را در آن چه وحي شده انجام مي دهم مباد كه از سوي او عذابي فرود آيد كه كسي ياري دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسيار و دوستي اش (با من) خالص باشد.
- معبودي جز او نيست - چرا كه اعلام فرموده كه اگر آن چه (درباره ي علي) نازل كرده به مردم نرسانم، وظيفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارك و تعالي امنيت از [آزار] مردم را برايم تضمين كرده و البته كه او بسنده و بخشنده است.
وَأُقِرُّلَهُ عَلي نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَأُؤَدّي ما أَوْحي بِهِ إِلَي حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ
- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَني أَنِّي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَي (في حَقِّ عَلِي) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لي تَبارَكَ وَتَعالَي الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْكافِي الْكَريمُ.
پس آنگاه خداوند چنين وحي ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. اي فرستادۀ ما! آن چه از سوي پروردگارت دربارۀ علي و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ كن، وگرنه رسالت خداوندي را به انجام نرسانده اي؛ و او تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد.»
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبليغ آن كوتاهي نكرده ام و حال برايتان سبب نزول آيه را بيان مي كنم: همانا جبرئيل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوي سلام، پروردگارم - كه تنها او سلام است - فرماني آورد كه در اين مكان به پا خيزم و به هر سفيد و سياهي اعلام كنم كه علي بن ابي طالب برادر، وصي و جانشين من در ميان امّت و امام پس از من بوده. جايگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسي است، ليكن پيامبري پس از من نخواهد بود او (علي)، صاحب اختيارتان پس از خدا و رسول است؛
و پروردگارم آيه اي بر من نازل فرموده كه: «همانا ولي، صاحب اختيار و سرپرست شما، خدا و پيامبر او و ايمانياني هستند كه نماز به پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي پردازند.» و هر آينه علي بن ابي طالب نماز به پا داشته و در ركوع زكات پرداخته و پيوسته خداخواه است.
فَأَوْحي إِلَي: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، يا أَيُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في عَلِي يَعْني فِي الْخِلاَفَةِ لِعَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالي إِلَي، وَ أَنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إِنَّ جَبْرئيلَ هَبَطَ إِلَي مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي (عَلي أُمَّتي) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَكَ وَ تَعالي عَلَي بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ (هِي): (إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُواالَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)، وَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَهُوَ راكِعٌ يُريدُالله عَزَّوَجَلَّ في كُلِّ حالٍ.
و من از جبرئيل درخواستم كه از خداوند سلام اجازه كند و مرا از اين مأموريت معاف فرمايد. زيرا كمي پرهيزگاران و فزوني منافقان و دسيسۀ ملامت گران و مكر مسخره كنندگان اسلام را مي دانم؛ همانان كه خداوند در كتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را مي گويند كه در دل هايشان نيست و آن را اندك و آسان مي شمارند حال آن كه نزد خداوند بس بزرگ است.»
و نيز از آن روي كه منافقان بارها مرا آزار رسانيده تا بدانجا كه مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور ]ناميده اند، به خاطر همراهي افزون علي با من و رويكرد من به او و تمايل و پذيرش او از من، تا بدانجا كه خداوند در اين موضوع آيه اي فرو فرستاده: « و از آنانند كساني كه پيامبر خدا را مي آزارند و مي گويند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آري سخن شنو است. - بر عليه آنان كه گمان مي كنند او تنها سخن مي شنود - ليكن به خير شماست، او (پيامبر صلي الله عليه و آله) به خدا ايمان دارد و مؤمنان را تصديق مي كند و راستگو مي انگارد.»
وَسَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أَنْ يَسْتَعْفِي لِي (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذالِكَ إِليْكُمْ - أَيُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَإِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله في كِتابِهِ بِأَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَيْسَ في قُلوبِهِمْ، وَيَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظيمٌ.
وَكَثْرَةِ أَذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ حَتّي سَمَّوني أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذالِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِيّي وَ إِقْبالي عَلَيْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّي) حَتّي أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ في ذالِكَ (وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ النَّبِي وَ يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَي الَّذينَ يَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِالله وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) الآيَةُ.
و اگر مي خواستم نام گويندگان چنين سخني را بر زبان آورم و يا به آنان اشارت كنم و يا مردمان را به سويشان هدايت كنم [كه آنان را شناسايي كنند] مي توانستم. ليكن سوگند به خدا در كارشان كرامت نموده لب فروبستم. با اين حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر اين كه آن چه در حق علي عیه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله چنين خواند: «ي پيامبر ما! آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علي - ابلاغ كن؛ وگرنه كار رسالتش را انجام نداده اي. و البته خداوند تو را از آسيب مردمان نگاه مي دارد.»
وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّي الْقائلينَ بِذالِكَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّيْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَيْهِمْ بِأَعْيانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَيْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلكِنِّي وَالله في أُمورِهمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ. وَكُلُّ ذالِكَ لايَرْضَي الله مِنّي إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَي (في حَقِّ عَلِي)، ثُمَّ تلا: (يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ - في حَقِّ عَلِي - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ).
بخش سوم:اعلان رسمي ولايت و امامت دوازدهامام عليهم السلام
هان مردمان! بدانيد اين آيه دربارۀ اوست. ژرفي آن را فهم كنيد و بدانيد كه خداوند او را برايتان صاحب اختيار و امام قرار داده، پيروي او را بر مهاجران و انصار و آنان كه به نيكي از ايشان پيروي مي كنند و بر صحرانشينان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر كوچك و بزرگ و سفيد و سياه و بر هر يكتاپرست لازم شمرده است.
[هشدار كه] اجراي فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پيرو و باوركننده اش در مهر و شفقت است. هر آينه خداوند، او و شنوايان سخن او و پيروان راهش را آمرزيده است.
هان مردمان! آخرين بار است كه در اين اجتماع به پا ايستاده ام. پس بشنويد و فرمان حق را گردن گذاريد؛ چرا كه خداوند عزّوجلّ صاحب اختيار و ولي و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولي شما، فرستاده و پيامبر اوست كه اكنون در برابر شماست و با شما سخن مي گويد. و پس از من به فرمان پروردگار، علي ولي و صاحب اختيار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علي خواهد بود. اين قانون تا برپايي رستاخيز كه خدا و رسول او را ديدار كنيد دوام دارد.
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِكَ فيهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَي الْمُهاجِرينَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَي التّابِعينَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَي الْبادي وَالْحاضِرِ، وَ عَلَي الْعَجَمِي وَالْعَرَبي، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوكِ وَالصَّغيرِ وَالْكَبيرِ، وَ عَلَي الْأَبْيَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلي كُلِّ مُوَحِّدٍ.
ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ في هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطيعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّكُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَإِلاهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِيُهُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلي وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِالله رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إِلي يَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.
روا نيست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نيست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را براي من بيان فرموده و آن چه پروردگارم از كتاب خويش و حلال و حرامش به من آموخته در اختيار علي نهاده ام.
هان مردمان! او را برتر بدانيد. چرا كه هيچ دانشی نيست مگر اينكه خداوند آن را در جان من نبشته و من نيز آن را در جان پيشواي پرهيزكاران، علي، ضبط كرده ام. او (علي) پيشوای روشنگر است كه خداوند او را در سورۀ ياسين ياد كرده كه: «و دانش هر چيز را در امام روشنگر برشمرده ايم...»
هان مردمان! از علی رو برنتابيد. و از امامتش نگريزيد. و از سرپرستی اش رو برنگردانيد. او [شما را] به درستي و راستی خوانده و [خود نيز] بدان عمل نمايد. او نادرستی را نابود كند و از آن بازدارد. در راه خدا نكوهش نكوهش گران او را از كار باز ندارد. او نخستين مؤمن به خدا و رسول اوست و كسي در ايمان، به او سبقت نجسته. و همو جان خود را فداي رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست كه همراه رسول خدا عبادت خداوند مي كرد و جز او كسي چنين نبود.
اولين نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت] در بستر من بيارامد و او نيز فرمان برده، پذيرفت كه جان خود را فدای من كند.
لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَيْكُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِي الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبِّي مِنْ كِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَيْهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، علي (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِي، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَيْتُهُ في إِمامِ الْمُتَّقينَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبينُ (الَّذي ذَكَرَهُ الله في سُورَةِ يس: (وَ كُلَّ شَيءٍ أَحْصَيْناهُ في إِمامٍ مُبينٍ).
مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَالَّذي يَهدي إِلَي الْحَقِّ وَيَعْمَلُ بِهِ، وَيُزْهِقُ الْباطِلَ وَيَنْهي عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِي الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ (لَمْ يَسْبِقْهُ إِلَي الْايمانِ بي أَحَدٌ)، وَالَّذي فَدي رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ يَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ.
(أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعي. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ).
هان مردمان! او رابرتر دانيد، كه خداوند او را برگزيده؛ و پيشوايي او را بپذيريد، كه خداوند او را برپا كرده است.
هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منكر او را نپذيرد و او را نيامرزد. اين است روش قطعي خداوند درباره ناسازگار علی و هرآينه او را به عذاب دردناک پايدار كيفر كند. از مخالفت او بهراسيد و گرنه در آتشی درخواهيد شد كه آتش گيرۀ آن مردمانند؛ و سنگ، كه برای حق ستيزان آماده شده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ يَتُوبَ الله عَلي أَحَدٍ أَنْكَرَ وِلايَتَهُ وَلَنْ يَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَي الله أَنْ يَفْعَلَ ذالِكَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ.
هان مردمان! به خدا سوگند كه پيامبران پيشين به ظهورم مژده داده اند و اكنون من فرجام پيامبران و برهان بر آفريدگان آسمانيان و زمينيانم. آن كس كه راستی و درستی مرا باور نكند به كفر جاهلی درآمده و ترديد در سخنان امروزم همسنگ ترديد در تمامی محتوای رسالت من است، و شك و ناباوری در امامت يكی از امامان، به سان شك و ناباوری در تمامی آنان است. و هرآينه جايگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روی منّت و احسان خويش اين برتری را به من پيشكش كرد و البته كه خدایی جز او نيست. آگاه باشيد: تمامي ستايش ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ويژۀ اوست.
مَعاشِرَالنّاسِ، بي - وَالله - بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلينَ، وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَالْمُرْسَلينَ والْحُجَّةُ عَلي جَميعِ الَْمخْلوقينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذالِكَ فَقَدْ كَفَرَ كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي وَ مَنْ شَكَّ في شَيءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَي، وَمَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِي الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاكُّ فينا فِي النّارِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِي الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَي وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَي وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّي أَبَدَ الْآبِدينَ وَدَهْرَالدّاهِرينَ وَ عَلي كُلِّ حالٍ.
هان مردمان! عل را برتر دانيد؛ كه او برترين مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام كه آفريدگان پايدارند و روزي شان فرود آيد.
دور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن كه اين گفته را نپذيرد و با من سازگار نباشد!
هان! بدانيد جبرئيل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن كه با علي بستيزد و بر ولايت او گردن نگذارد، نفرين و خشم من بر او باد!» البته بايست كه هر كس بنگرد كه برای فردای رستاخيز خود چه پيش فرستاده. [هان!] تقوا پيشه كنيد و از ناسازگاری با علی بپرهيزيد. مباد كه گام هايتان پس از استواری درلغزد. كه خداوند بر كردارتان آگاه است.
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسايه خداوند است كه در نبشته ي عزيز خود او را ياد كرده و دربارۀ ستيزندگان با او فرموده: «تا آنكه مبادا كسي در روز رستخيز بگويد: افسوس كه دربارۀ همجوار و همسايه ي خدا كوتاهي كردم...»
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ و أُنْثي ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِي الْخَلْقُ.
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَي قَوْلي هذا وَلَمْ يُوافِقْهُ.
أَلا إِنَّ جَبْرئيلَ خَبَّرني عَنِ الله تَعالي بِذالِكَ وَيَقُولُ: «مَنْ عادي عَلِيّاً وَلَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله - أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها - إِنَّ الله خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ العَزيزِ، فَقالَ تعالي (مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلي ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ الله).
هان مردمان! در قرآن انديشه كنيد و ژرفی آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروی ننماييد. پس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام مي دارم كه: هر آن كه من سرپرست اويم، اين علی سرپرست اوست. و او علي بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من كه سرپرستی و ولايت او حكمی است از سوی خدا كه بر من فرستاده شده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَانْظُرُوا إِلي مُحْكَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلي وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَي) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَي.
هان مردمان! همانا علی و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گران سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ بزرگ تر. هر يك از اين دو از ديگر همراه خود خبر می دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند.
هشدار كه من وظيفه ی خود را ادا كردم. هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ كردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بري كسي جز او روا نباشد.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ.
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ.
أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لاَِحَدٍ غَيْرِهِ.
سپس فرمود: مردمان! كيست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پيامبر او! سپس فرمود آگاه باشيد! آن كه من سرپرست اويم، پس اين علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را كه سرپرستي او را بپذيرد و دشمن بدار هر آن كه او را دشمن دارد و ياری كن يار او را؛ و تنها گذار آن را كه او را تنها بگذارد.
ثم قال: «ايهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلي بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلي مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
بخش چهارم:بلند كردن اميرالمومنينعليه السلام بدست رسول خداصلی الله علیه و آله
هان مردمان! اين علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و هموست جانشين من در ميان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسير كتاب خدا كه مردمان را به سوي او بخواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل كند و با دشمنانش ستيز نمايد. او پشتيبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشين رسول الله و فرمانروای ايمانيان و پيشوای هدايتگر از سوی خدا و كسی كه به فرمان خدا با پيمان شكنان، رويگردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دين پيكار كند. خداوند فرمايد: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.»
پروردگارا! اكنون به فرمان تو چنين مي گويم: خداوندا! دوستداران او را دوست دار. و دشمنان او را دشمن دار. پشتيبانان او را پشتيبانی كن. يارانش را ياری نما. خودداری كنندگان از ياری اش را به خود رها كن. ناباورانش را از مهرت بران و بر آنان خشم خود را فرود آور.
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي أخي وَ وَصيي وَ واعي عِلْمي، وَ خَليفَتي في اُمَّتي عَلي مَنْ آمَنَ بي وَعَلي تَفْسيرِ كِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعي إِلَيْهِ وَالْعامِلُ بِمايَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالي عَلي طاعَتِهِ وَالنّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. إِنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ الله وَ أَميرُالْمُؤْمِنينَ وَالْإمامُ الْهادي مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَالْقاسِطينَ وَالْمارِقينَ بِأَمْرِالله. يَقُولُ الله: (مايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَي).
بِأَمْرِكَ يارَبِّ أَقولُ: اَلَّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ (وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ) وَالْعَنْ مَنْ أَنْكَرَهُ وَاغْضِبْ عَلي مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ.
معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بيان ولايتش نازل فرمودي كه: «امروز آيين شما را به كمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دين شما پسنديدم.» «و آن كه به جز اسلام ديني را بجويد، از او پذيرفته نبوده، در جهان ديگر در شمار زيانكاران خواهد بود.» خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه پيام تو را به مردمان رساندم.
اللهمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِي وَلِيِّكَ عِنْدَتَبْيينِ ذالِكَ وَنَصْبِكَ إِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً)، (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ). اللهمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي قَدْ بَلَّغْتُ.
بخش پنجم: تاكيد بر توجه امت به مسئله امامت
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دين را با امامت علي تكميل فرمود. اينك آنان كه از او و جانشينانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپايي رستاخيز و عرضه ي بر خدا - پيروي نكنند، در دو جهان كرده هايشان بيهوده بوده در آتش دوزخ ابدي خواهند بود، به گونه ي كه نه از عذابشان كاسته و نه برايشان فرصتي خواهد بود.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَكْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دينَكُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَي الله عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) وَ فِي النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ يُنْظَرونَ).
هان مردمان! اين علي ياورترين، سزاوارترين و نزديك ترين و عزيزترين شما نسبت به من است. خداوند عزّوجلّ و من از او خشنوديم. آيه رضايتي در قرآن نيست مگر اين كه درباره ي اوست. و خدا هرگاه ايمان آوردگان را خطابي نموده به او آغاز كرده [و او اولين شخص مورد نظر خدي متعال بوده است ] . و آيه ي ستايشي نازل نگشته مگر درباره ي او. و خداوند در سوره ي «هل أتي علي الإنسان» گواهي بر بهشت [رفتن ] نداده مگر بري او، و آن را در حق غير او نازل نكرده و به آن جز او را نستوده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِي، أَنْصَرُكُمْ لي وَأَحَقُّكُمْ بي وَأَقْرَبُكُمْ إِلَي وَأَعَزُّكُمْ عَلَي، وَالله عَزَّوَجَلَّ وَأَنَاعَنْهُ راضِيانِ. وَ مانَزَلَتْ آيَةُ رِضاً (في الْقُرْآنِ) إِلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ الله الَّذينَ آمَنُوا إِلاّبَدَأ بِهِ، وَلانَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِي الْقُرْآنِ إِلاّ فيهِ، وَلاشَهِدَ الله بِالْجَنَّةِ في (هَلْ أَتي عَلَي الْاِنْسانِ) إِلاّلَهُ، وَلا أَنْزَلَها في سِواهُ وَلامَدَحَ بِها غَيْرَهُ.
هان مردمان! او ياور دين خدا و دفاع كننده ي از رسول اوست. او پرهيزكار پاكيزه و رهنمي ارشاد شده [به دست خود خدا] است. پيامبرتان برترين پيامبر، وصي او برترين وصي و فرزندان او برترين اوصيايند.
هان مردمان! فرزندان هرپيامبر از نسل اويند و فرزندان من از صلب و نسل اميرالمؤمنين علي است.
هان مردمان! به راستي كه شيطانِ اغواگر، آدم را با رشك از بهشت رانده مبادا شما به علي رشك ورزيد كه كرده هايتان نابود و گام هايتان لغزان خواهدشد. آدم به خاطر يك اشتباه به زمين هبوط كرد و حال آن كه برگزيده ي خدي عزّوجلّ بود. پس چگونه خواهيد بود شما و حال آن كه شما شماييد و دشمنان خدا نيز از ميان شمايند.
آگاه باشيد! كه با علي نمي ستيزد مگر بي سعادت. و سرپرستي او را نمي پذيرد مگر رستگار پرهيزگار. و به او نمي گرود مگر ايمان دار بي آلايش.
مَعاشِرَالنّاسِ، هُوَ ناصِرُ دينِ الله وَالُْمجادِلُ عَنْ رَسُولِ الله، وَ هُوَالتَّقِي النَّقِي الْهادِي الْمَهْدِي. نَبِيُّكُمْ خَيْرُ نَبي وَ وَصِيُّكُمْ خَيْرُ وَصِي (وَبَنُوهُ خَيْرُالْأَوْصِياءِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ذُرِّيَّةُ كُلِّ نَبِي مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِ (أَميرِالْمُؤْمِنينَ) عَلِي.
مَعاشِرَ النّاسِ، إِنَّ إِبْليسَ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلاتَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أَعْمالُكُمْ وَتَزِلَّ أَقْدامُكُمْ، فَإِنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إِلَي الْأَرضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ، وَهُوَ صَفْوَةُالله عَزَّوَجَلَّ، وَكَيْفَ بِكُمْ وَأَنْتُمْ أَنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أَعْداءُالله،
أَلا وَ إِنَّهُ لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِي، وَ لايُوالي عَلِيّاً إِلاَّ تَقِي، وَ لايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّ مُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ.
و سوگند به خدا كه سوره ي والعصر درباره ي اوست: «به نام خداوند همه مهر مهر ورز. قسم به زمان كه انسان در زيان است.» مگر علي كه ايمان آورده و به درستي و شكيبايي آراسته است.
هان مردمان! خدا را گواه گرفتم و پيام او را به شما رسانيدم. و بر فرستاده وظيفه ي جز بيان و ابلاغ روشن نباشد!
هان مردمان! تقوا پيشه كنيد همان گونه كه بايسته است. و نميريد جز با شرفِ اسلام.
وَ في عَلِي - وَالله - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْر: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ، وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ) (إِلاّ عَليّاً الّذي آمَنَ وَ رَضِي بِالْحَقِّ وَالصَّبْرِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ الله وَبَلَّغْتُكُمْ رِسالَتي وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، (إتَّقُوالله حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
بخش ششم: اشاره به كارشكني هاي منافقين
هان مردمان! «به خدا و رسول و نور همراهش ايمان آوريد پيش از آن كه چهره ها را تباه و باژگونه كنيم يا چونان اصحاب روز شنبه [يهودياني كه بر خدا نيرنگ آوردند] رانده شويد.«به خدا سوگند كه مقصود خداوند از اين آيه گروهي از صحابه اند كه آنان را با نام و نَسَب مي شناسم ليكن به پرده پوشي كارشان مأمورم. آنك هر كس پايه كار خويش را مهر و يا خشم علي در دل قرار دهد [و بداند كه ارزش عمل او وابسته به آن است.] .
مردمان! نور از سوي خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علي بن ابي طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدي - كه حق خدا و ما را مي ستاند - جي گرفته. چرا كه خداوند عزّوجل ما را بر كوتاهي كنندگان، ستيزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهكاران و ستمكاران و غاصبان از تمامي جهانيان دليل و راهنما و حجت آورده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، (آمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ). (بالله ما عَني بِهذِهِ الْآيَةِ إِلاَّ قَوْماً مِنْ أَصْحابي أَعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَأَنْسابِهِمْ، وَقَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ عَلي مايَجِدُ لِعَلِي في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِي ثُمَّ في عَلِي بْنِ أَبي طالِبٍ، ثُمَّ فِي النَّسْلِ مِنْهُ إِلَي الْقائِمِ الْمَهْدِي الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَ بِكُلِّ حَقّ هُوَ لَنا، لاَِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَي الْمُقَصِّرينَ وَالْمعُانِدينَ وَالُْمخالِفينَ وَالْخائِنينَ وَالْآثِمينَ وَالّظَالِمينَ وَالْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ.
هان مردمان! هشدارتان مي دهم: همانا من رسول خدايم. پيش از من نيز رسولاني آمده و سپري گشته اند. آيا اگر من بميرم يا كشته شوم، به جاهليت عقب گرد مي كنيد؟ آن كه به قهقرا برگردد، هرگز خدا را زياني نخواهد رسانيد و خداوند سپاسگزاران شكيباگر را پاداش خواهد داد. بدانيد كه علي و پس از او فرزندان من از نسل او، داري كمال شكيبايي و سپاسگزاري اند.
هان مردمان! اسلامتان را بر من منت نگذاريد؛ كه اعمال شما را بيهوده و تباه خواهد كرد و خداوند بر شما خشم خواهد گرفت و سپس شما را به شعله ي از آتش و مس گداخته گرفتار خواهد نمود. همانا پروردگار شما در كمين گاه است.
مَعاشِرَالنّاسِ، أُنْذِرُكُمْ أَنّي رَسُولُ الله قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِي الرُّسُلُ، أَفَإِنْ مِتُّ أَوْقُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ؟ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْهان يَضُرَّالله شَيْئاً وَسَيَجْزِي الله الشّاكِرينَ (الصّابِرينَ). أَلاوَإِنَّ عَلِيّاً هُوَالْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَالشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، لاتَمُنُّوا عَلَي بِإِسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَي الله فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَنُحاسٍ، إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِا الْمِرْصادِ.
مردمان! به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند.
هان مردمان! خداوند و من از آنان بيزاريم.
هان مردمان! آنان و ياران و پيروانشان در بدترين جي جهنم، جايگاه متكبّران خواهند بود. بدانيد آنان اصحاب صحيفه اند. اكنون هر كس در صحيفه ي خود نظر كند.
هان مردمان! اينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت به امانت به جي مي گذارم در نسل خود تا برپايي روز رستاخيز. و حال، مأموريت تبليغي خود را انجام مي دهم تا برهان بر هر شاهد و غايب و بر آنان كه زاده شده يا نشده اند و بر تمامي مردمان باشد. پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا برپايي رستاخيز برسانند.
آگاه باشيد! به زودي پس از من امامت را با پادشاهي جابه جا نموده. آن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورند.
هان! نفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ريخت. آن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شد.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أَئمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي النّارِ وَيَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرونَ. مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله وَأَنَا بَريئانِ مِنْهُمْ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُمْ وَأَنْصارَهُمْ وَأَتْباعَهُمْ وَأَشْياعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلا إِنَّهُمْ أَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ!!
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً (في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ)، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِهان حُجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلي كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ. وَسَيَجْعَلُونَ الْإِمامَةَ بَعْدي مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، (أَلا لَعَنَ الله الْغاصِبينَ الْمُغْتَصبينَ)، وَعِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَا الثَّقَلانِ (مَنْ يَفْرَغُ) وَيُرْسِلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَنُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ.
هان مردمان! هر آينه خداوند عزوجل شما را به حالتان رها نخواهد كرد تا ناپاك را ازپاك جدا كند. و خداوند نمي خواهد شما را بر غيب آگاه گرداند.(1)
هان مردمان! هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن [حق را] ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود خواهد فرمود و به امام مهدي خواهد سپرد. و هر آينه خداوند وعده ي خود را انجام خواهد داد.
هان مردمان! پيش از شما، شمار فزوني از گذشتگان گمراه شدند و خداوند آنان را نابود كرد. و همو نابودكننده ي آيندگان است.
1) اشاره به آيه ى 179 / آل عمران است.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلي ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّي يَميزَالْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ الله لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ إِلاّ وَالله مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مُمَلِّكُهَا الْإِمامَ الْمَهْدِي وَالله مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أَكْثَرُالْأَوَّلينَ، وَالله لَقَدْ أَهْلَكَ الْأَوَّلينَ، وَهُوَ مُهْلِكُ الْآخِرينَ.
او خود در كتابش آورده: «آيا پيشينيان را تباه نكرديم و به دنبال آنان آيندگان را گرفتار نساختيم؟ با مجرمان اين چنين كنيم. وي بر ناباوران!»
هان مردمان! همانا خداوند امر و نهي خود را به من فرموده و من نيز به دستور او دانش آن را نزد علي نهادم. پس فرمان او را بشنويد و گردن نهيد و پيرويش نماييد و از آنچه بازتان دارد خودداري كنيد تا راه يابيد. به سوي هدف او حركت كنيد. راه هي گونه گون شما را از راه او بازندارد!
قالَ الله تَعالي: (أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ، كذالِكَ نَفْعَلُ بِالُْمجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ).
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الله قَدْ أَمَرَني وَنَهاني، وَقَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَنَهَيْتُهُ (بِأَمْرِهِ). فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَالنَّهُي لَدَيْهِ، فَاسْمَعُوا لاَِمْرِهِ تَسْلَمُوا وَأَطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَانْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرشُدُوا، (وَصيرُوا إِلي مُرادِهِ) وَلا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ.
بخش هفتم: پيروان اهلبيت عليهم السلام و دشمنان ايشان
هان مردمان! صراط مستقيم خداوند منم كه شما را به پيروي آن امر فرموده. و پس از من علي است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پيشوايان راه راستند كه به درستي و راستي راهنمايند و به آن حكم و دعوت كنند.
سپس پيامبر صلّي الله عليه و آله قرائت فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحيم الحمدللّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم» - تا آخر سوره.
مَعاشِرَالنّاسِ، أَنَا صِراطُ الله الْمُسْتَقيمُ الَّذي أَمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ، ثُمَّ عَلِي مِنْ بَعْدي. ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ (الْهُدي)، يَهْدونَ إِلَي الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلونَ.
ثُمَّ قَرَأَ: «بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحيمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعالَمينَ...» إِلي آخِرِها،
 هان! به خدا سوگند اين سوره درباره ي من نازل شده و شامل امامان مي باشد و به آنان اختصاص دارد. آنان اوليي خدايند كه ترس و اندوهي برايشان نيست، آگاه باشيد: البته حزب خدا چيره و غالب خواهد بود. هشدار كه: ستيزندگان با امامان، گمراه و همكاران شياطين اند. بري گمراهي مردمان، سخنان بيهوده و پوچ را به يكديگر مي رسانند. بدانيد كه خداوند از دوستان امامان در كتاب خود چنين ياد كرده: «[ي پيامبر ما] نمي يابي ايمانيان به خدا و روز بازپسين، كه ستيزه گران خدا و رسول را دوست ندارند، گرچه آنان پدران، برادران و خويشانشان باشند. آنان [كه چنين اند] خداوند ايمان را در دل هايشان نبشته است.» - تا آخر آيه.
وَقالَ: فِي نَزَلَتْ وَفيهِمْ (وَالله) نَزَلَتْ، وَلَهُمْ عَمَّتْ وَإِيَّاهُمْ خَصَّتْ، أُولئكَ أَوْلِياءُالله الَّذينَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنونَ، أَلا إِنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْغالِبُونَ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُالْغاوُونَ إِخْوانُ الشَّياطينِ يوحي بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُروراً. أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ الله في كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: (لاتَجِدُ قَوْماً يُؤمِنُونَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّالله وَ رَسُولَهُ وَلَوْكانُوا آبائَهُمْ أَوْأَبْنائَهُمْ أَوْإِخْوانَهُمْ أَوْعَشيرَتَهُمْ، أُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الْإيمانَ) إِلي آخِرالآيَةِ.
هان! دوستداران امامان ايمانيان اند كه قرآن چنان توصيف فرموده: «آنان كه ايمان آورده و باور خود را به شرك نيالوده اند، در امان و در راه راست هستند.»
هشدار! ياران پيشوايان كساني هستند كه به باور رسيده و از ترديد و انكار دور خواهند بود.
هشدار! اوليي امامان آنانند كه با آرامش و سلام به بهشت درخواهند شد و فرشتگان با سلام آنان را پذيرفته، خواهند گفت: «درود بر شما كه پاك شده ايد. اينك داخل شويد كه در بهشت، جاودانه خواهيد بود.»
هان! بهشت پاداش اوليي آنان است و در آن بي حساب روزي داده خواهند شد.
هان! دشمنان آنان آن كساني اند كه در آتش درآيند. و همانا ناله ي افروزش جهنم
را مي شنوند در حالي كه شعله هي آتش زبانه مي كشد و زفير (صدي بازدم) جهنم را نيز درمي يابند.
هان! خداوند درباره ي ستيزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتي داخل جهنم شود همتي خود را نفرين كند.»
هشدار! كه دشمنان امامان همانانند كه خداوند درباره ي آنان فرموده: «هر گروهي از آنان داخل جهنم شود نگاهبانان مي پرسند: مگر برايتان ترساننده ي نيامد؟! مي گويند: چرا ترساننده آمد ليكن تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند وحي نفرستاده و شما نيستيد مگر در گمراهي بزرگ!» تا آن جا كه فرمايد: «هان! نابود باد دوزخيان!»
هان! ياران امامان در نهان، از پروردگار خويش ترسانند، آمرزش و پاداش بزرگ بري آنان خواهد بود.
هان مردمان! چه بسيارراه است ميان آتش و پاداش بزرگ!
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ الله عَزَّوَجَلَّ فَقالَ: (الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدونَ).
(أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَلَمْ يَرْتابوا).
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلوها خالِدينَ.
أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ. أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَونَ سَعيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِي تَفورُ وَ يَرَوْنَ لَهازَفيراً.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله فيهِمْ: (كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها) الآية.
أَلا إِنَّ أَعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (كُلَّما أُلْقِي فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأتِكُمْ نَذيرٌ، قالوا بَلي قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلنا مانَزَّلَ الله مِنْ شَيءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ) إِلي قَوله: (أَلافَسُحْقاً لاَِصْحابِ السَّعيرِ). أَلا إِنَّ أَوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ.
هان مردمان! خداوند ستيزه جويان ما را ناستوده و نفرين فرموده و دوستان ما را ستوده و دوست دارد.
هان مردمان! بدانيد كه همانا من انذارگرم و علي مژده دهنده.
هان! كه من بيم دهنده ام و علي راهنما.
هان مردمان! بدانيد كه من پيامبرم و علي وصي من است.
هان مردمان! بدانيد كه همانا من فرستاده و علي امام و وصي پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اويند.
آگاه باشيد! من والد آنانم ولي ايشان از نسل علي خواهند بود.
مَعاشِرَالنَاسِ، شَتّانَ مابَيْنَ السَّعيرِ وَالْأَجْرِ الْكَبيرِ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ الله وَلَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا (كُلُّ) مَنْ مَدَحَهُ الله وَ أَحَبَّهُ.
مَعاشِرَ النّاسِ، أَلاوَإِنّي (أَنَا) النَّذيرُ و عَلِي الْبَشيرُ.
(مَعاشِرَالنّاسِ)، أَلا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِي هادٍ.
مَعاشِرَ النّاس (أَلا) وَ إِنّي نَبي وَ عَلِي وَصِيّي.
(مَعاشِرَالنّاسِ، أَلاوَإِنِّي رَسولٌ وَ عَلِي الْإِمامُ وَالْوَصِي مِنْ بَعْدي، وَالْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. أَلاوَإِنّي والِدُهُمْ وَهُمْ يَخْرُجونَ مِنْ صُلْبِهِ).
بخش هشتم: حضرت مهديعجل الله فرجه الشریف
آگاه باشيد! همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست. هان! او بر تمامي اديان چيره خواهد بود.
هشدار! كه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران.
هشدار! كه اوست فاتح دژها و منهدم كننده ي آنها.
هشدار! كه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمي آنان.
هشدار! كه او خونخواه تمام اوليي خداست.
 آگاه باشيد! اوست ياور دين خدا.
هشدار! كه از دريايي ژرف پيمانه هايي افزون گيرد.
هشدار! كه او به هر ارزشمندي به اندازه ي ارزش او، و به هر نادان و بي ارزشي به اندازه ي ناداني اش نيكي كند.
هشدار! كه او نيكو و برگزيده ي خداوند است.
هشدار! كه او وارث دانش ها و حاكم بر ادراك هاست.
هان! بدانيد كه او از سوي پروردگارش سخن مي گويد و آيات و نشانه هي او را برپا كند. بدانيد همانا اوست باليده و استوار.
بيدار باشيد! هموست كه [اختيار امور جهانيان و آيين آنان ] به او واگذار شده است.
آگاه باشيد! كه تمامي گذشتگان ظهور او را پيشگويي كرده اند.
آگاه باشيد! كه اوست حجّت پايدار و پس از او حجّتي نخواهد بود.(2) درستي و راستي و نور و روشنايي تنها نزد اوست.
هان! كسي بر او پيروز نخواهد شد و ستيزنده ي او ياري نخواهد گشت.
آگاه باشيد كه او ولي خدا در زمين، داور او در ميان مردم و امانتدار امور آشكار و نهان است.
2) اين تعبير به عنوان حجّت و امامت است و نظرى به رجعت ديگر امامان ندارد زيرا آنان حجّت هاى پيشين اند كه دوباره رجعت خواهند نمود.
أَلا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِي.
أَلا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَي الدِّينِ.
أَلا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ.
أَلا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَهادِمُها.
أَلا إِنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ وَهاديها.
أَلاإِنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لاَِوْلِياءِالله.
أَلا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ الله.
أَلا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَميقٍ.
أَلا إِنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.
أَلا إِنَّهُ خِيَرَةُالله وَ مُخْتارُهُ.
أَلا إِنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَالُْمحيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ.
أَلا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَيِّدُ لاَِمْرِ آياتِهِ.
أَلا إِنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ.
أَلا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَيْنَ يَدَيْهِ.
أَلا إِنَّهُ الْباقي حُجَّةً وَلاحُجَّةَ بَعْدَهُ وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَلانُورَ إِلاّعِنْدَهُ.
أَلا إِنَّهُ لاغالِبَ لَهُ وَلامَنْصورَ عَلَيْهِ.
أَلاوَإِنَّهُ وَلِي الله في أَرْضِهِ، وَحَكَمُهُ في خَلْقِهِ، وَأَمينُهُ في سِرِّهِ وَ علانِيَتِهِ.
بخش نهم: مطرحكردن بيعت
هان مردمان! من پيام خدا را برايتان آشكار كرده تفهيم نمودم. و اين علي است كه پس از من شما را آگاه مي كند. اينك شما را مي خوانم كه پس از پايان خطبه با من و سپس با علي دست دهيد تا با او بيعت كرده به امامت او اقرار نماييد. آگاه باشيد من با خداوند و علي با من پيمان بسته و من اكنون از سوي خدي عزّوجل بري امامت او پيمان مي گيرم. «[ي پيامبر ]آنان كه با تو بيعت كنند هر آينه با خدا بيعت كرده اند. دست خدا بالي دستان آنان است. و هر كس بيعت شكند، بر زيان خود شكسته، و آن كس كه بر پيمان خداوند استوار و باوفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگي خواهد داد.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنّي قَدْبَيَّنْتُ لَكُمْ وَأَفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِي يُفْهِمُكُمْ بَعْدي. أَلاوَإِنِّي عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتي أَدْعُوكُمْ إِلي مُصافَقَتي عَلي بَيْعَتِهِ وَ الإِقْرارِبِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدي. أَلاوَإِنَّي قَدْ بايَعْتُ الله وَ عَلِي قَدْ بايَعَني. وَأَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ الله، يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ. فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).
بخش دهم: حلالوحرام، واجبات و محرمات
هان مردمان! همانا حج و عمره از شعائر و آداب و رسوم خدايي است. پس زائران خانه ي خدا و عمره كنندگان بر صفا و مروه بسيار طواف كنند.
هان مردمان! در خانه ي خدا حج گزاريد؛ كه هيچ خانداني داخل آن نشد مگر بي نياز شد و مژده گرفت، و كسي از آن روي برنگردانيد مگر بي بهره و نيازمند گرديد.
هان مردمان! مؤمني در موقف (عرفات، مشعر، منا) نمانَد مگر اين كه خدا گناهان گذشته ي او را بيامرزد و بايسته است كه پس از پايان اعمال حج [با پرونده ي پاك ] كار خود را از سر گيرد.
هان مردمان! حاجيان دستگيري شده اند و هزينه هي سفرشان جبران مي شود و جايگزين آن به آنان خواهد رسيد. و البته خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نخواهد كرد.
هان مردمان! خانه ي خدا را با دين كامل و دانش ژرفي آن ديدار كنيد و از زيارتگاهها جز با توبه و بازايستادن [از گناهان ] برنگرديد.
هان مردمان! نماز را به پا داريد و زكات بپردازيد همان سان كه خداوند عزّوجل امر فرموده. پس اگر زمان بر شما دراز شد و كوتاهي كرديد يا از ياد برديد، علي صاحب اختيار و تبيين كننده ي بر شماست. خداوند عزّوجل او راپس از من امانتدار خويش در ميان آفريدگانش نهاده. همانا او از من و من از اويم. و او و فرزندان من از جانشينان او، پرسش هي شما راپاسخ دهند و آن چه را نمي دانيد به شما مي آموزند.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِالله، (فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِاعْتَمَرَ فَلاجُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما) الآيَة.
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّواالْبَيْتَ، فَماوَرَدَهُ أَهْلُ بَيْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَلاتَخَلَّفوا عَنْهُ إِلاّبَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا.
مَعاشِرَالنّاسِ، ماوَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّغَفَرَالله لَهُ ماسَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلي وَقْتِهِ ذالِكَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.
مَعاشِرَالنَّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَالله لايُضيعُ أَجْرَالُْمحْسِنينَ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَالتَّفَقُّهِ، وَلاتَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِإِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما أَمَرَكُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْنَسِيتُمْ فَعَلِي وَلِيُّكُمْ وَمُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَكُمْ بَعْدي أَمينَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرونَكُمْ بِماتَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَيُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ.
هان! روا و ناروا بيش از آن است كه من شمارش كنم و بشناسانم و در اين جا يكباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از اين روي مأمورم از شما بيعت بگيرم كه دست در دست من نهيد در مورد پذيرش آن چه از سوي خداوند آورده ام دربارۀ علي اميرالمؤمنين و اوصياي پس از او كه آنان از من و اويند. و اين امامت به وراثت پايدار است و فرجام امامان، مهدي است و استواري امامت تا روزي است كه او با خداوند قدر و قضا ديدار كند.
هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردم. بدانيد و آگاه باشيد! آن ها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن توصيه نماييد و در آن [احكام خدا ]دگرگوني راه ندهيد. هشدار كه دوباره مي گويم: بيدار باشيد! نماز را به پا داريد. و زكات بپردازيد. و امر به معروف كنيد و از منكر بازداريد.
أَلا إِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ أَكْثَرُمِنْ أَنْ أُحصِيَهُما وَأُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَالصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ في عَلِي أميرِالْمُؤْمِنينَ وَالأَوْصِياءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنِّي وَمِنْهُ إمامَةٌ فيهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدي إِلي يَوْمٍ يَلْقَي الله الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.
مَعاشِرَالنّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَكُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإِنِّي لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْكُرُوا ذالِكَ وَاحْفَظُوهُ وَ تَواصَوْابِهِ، وَلا تُبَدِّلُوهُ وَلاتُغَيِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّي اُجَدِّدُالْقَوْلَ: أَلا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.
و بدانيد كه ريشه ي امر به معروف اين است كه به گفته ي من [درباره ي امامت ] برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را به پذيرش فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگاري سخنان من بازداريد؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هيچ امر به معروف و نهي از منكري جز با امام معصوم تحقق و كمال نمي يابد.
هان مردمان! قرآن بر شما روشن مي كند كه امامان پس از علي فرزندان اويند و من به شما شناساندم كه آنان از او و از من اند. چرا كه خداوند در كتاب خود مي گويد: «امامت را فرماني پايدار در نسل او قرار داد...» و من نيز گفته ام كه: «مادام كه به قرآن و امامان تمسك كنيد، گمراه نخواهيد شد.»
هان مردمان! تقوا را، تقوا را رعايت كرده از سختي رستخيز بهراسيد همان گونه كه خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمين لرزه ي روز رستاخيز حادثه ي بزرگ است...»
مرگ، قيامت، و حساب و ميزان و محاسبه ي در برابر پروردگار جهانيان و پاداش كيفر را ياد كنيد. آن كه نيكي آورد، پاداش گيرد. و آن كه بدي كرد، بهره ي از بهشت نخواهد برد.
أَلاوَإِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلي قَوْلي وَتُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّي وَتَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَمِنِّي. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَلا نَهْي عَنْ مُنْكَرٍ إِلاَّمَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.
مَعاشِرَالنّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَعَرَّفْتُكُمْ إِنَّهُمْ مِنِّي وَمِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ الله في كِتابِهِ: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ). وَقُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».
مَعاشِرَالنّاسِ، التَّقْوي، التَّقْوي، وَاحْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيءٌ عَظيمٌ). اُذْكُرُوا الْمَماتَ (وَالْمَعادَ) وَالْحِسابَ وَالْمَوازينَ وَالُْمحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَي رَبِّ الْعالَمينَ وَالثَّوابَ وَالْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثيبَ عَلَيْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِي الجِنانِ نَصيبٌ.
بخش یازدهم: بيعت گرفتن رسمي
هان مردمان! شما بيش از آنيد كه در يك زمان با يك دست من بيعت نماييد. از اين روي خداوند عزّوجل به من دستور داده كه از زبان شما اقرار بگيرم و پيمان ولايت علي اميرالمؤمنين را محكم كنم و نيز بر امامان پس از او كه از نسل من و اويند؛ همان گونه كه اعلام كردم كه ذرّيّه من از نسل اوست.
پس همگان بگوييد:
«البتّه كه سخنان تو را شنيده پيروي مي كنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوي پروردگارمان در امامت اماممان علي اميرالمؤمنين و امامان ديگر - از صلب او - به ما ابلاغ كردي، با تو پيمان مي بنديم با دل و جان و زبان و دست هايمان. با اين پيمان زنده ايم و با آن خواهيم مرد و با آن اعتقاد برانگيخته مي شويم. و هرگز آن را دگرگون نكرده شكّ و انكار نخواهيم داشت و از عهد و پيمان خود برنمي گرديم.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَقَدْ أَمَرَنِي الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِي أَميرِالْمُؤْمنينَ، وَلِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ، عَلي ما أَعْلَمْتُكُمْ أَنَّ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِهِ.
فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّكَ في أَمْرِ إِمامِنا عَلِي أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبايِعُكَ عَلي ذالِكَ بِقُلوُبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَأَيْدينا. علي ذالِكَ نَحْيي وَ عَلَيْهِ نَموتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَلانُغَيِّرُ وَلانُبَدِّلُ، وَلا نَشُكُّ (وَلانَجْحَدُ) وَلانَرْتابُ، وَلا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَلا نَنْقُضُ الْميثاقَ.
[ي رسول خدا] ما را به فرمان خدا پند دادي درباره ي علي اميرالمؤمنين و امامان از نسل خود و او، كه حسن و حسين و آنان كه خداوند پس از آنان برپا كرده است. پس عهد و پيمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. هر كس توانست با دست وگرنه با زبان پيمان بست. و هرگز پيمانمان را دگرگون نخواهيم كرد و خداوند از ما شكست عهد نبيند. و نيز فرمان تو را به نزديك و دور از فرزندان و خويشان خود خواهيم رسانيد و خداوند را بر آن گواه خواهيم گرفت. و هر آينه خداوند بر گواهي كافي است و تو نيز بر ما گواه باش.»
هان مردمان! چه مي گوييد؟ همانا خداوند هر صدايي را مي شنود و آن را كه از دل ها مي گذرد مي داند. «هر آن كس هدايت پذيرفت، به خير خويش پذيرفته. و آن كه گمراه شد، به زيان خود رفته.» و هر كس بيعت كند، هر آينه با خداوند پيمان بسته؛ كه «دست خدا بالي دستان آن هاست.»
هان مردمان! اینك با خداوند بيعت كنيد و با من پيمان بنديد و با علي اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان پس از آنان از نسل آنان كه نشانه ي پايدارند در دنيا و آخرت.
 وَعَظْتَنا بِوَعْظِ الله في عَلِي أَميرِالْمؤْمِنينَ وَالْأَئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَالْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَأَنْفُسِنا وَأَلْسِنَتِنا وَضَمائِرِنا وَأَيْدينا. مَنْ أَدْرَكَها بِيَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَلا نَبْتَغي بِذالِكَ بَدَلاً وَلايَرَي الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّي ذالِكَ عَنْكَ الّداني والقاصي مِنْ اَوْلادِنا واَهالينا، وَ نُشْهِدُالله بِذالِكَ وَ كَفي بِالله شَهيداً وَأَنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ».
مَعاشِرَالنّاسِ، ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدي فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها)، وَمَنْ بايَعَ فَإِنَّما يُبايِعُ الله، (يَدُالله فَوْقَ أَيْديهِمْ).
مَعاشِرَالنّاسِ، فَبايِعُوا الله وَ بايِعُوني وَبايِعُوا عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَالْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ) كَلِمَةً باقِيَةً.
خداوند مكّاران را تباه مي كند و به باوفايان مهر مي ورزد. «هر كه پيمان شكند»
جز اين نيست كه به زيان خود گام برداشته، و هر كه بر عهدي كه با خدا بسته پابرجا ماند، به زودي خدا او را پاداش بزرگي خواهد داد.»
هان مردمان! آن چه بر شما برگفتم بگوييد و به علي با لقب اميرالمؤمنين سلام كنيد و بگوييد: «شنيديم و فرمان مي بريم پروردگارا، آمرزشت خواهيم و بازگشت به سوي تو است.» و نيز بگوييد: «تمام سپاس و ستايش خدايي راست كه ما را به اين راهنمايي فرمود وگرنه راه نمي يافتيم» - تا آخر آيه.
هان مردمان! هر آينه برتري هي علي بن ابي طالب نزد خداوند عزّوجل - كه در قرآن نازل فرموده - بيش از آن است كه من يكباره برشمارم. پس هر كس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصديق و تأييد كنيد.
هان مردمان! آن كس كه از خدا و رسولش و علي و اماماني كه نام بردم پيروي كند، به رستگاري بزرگي دست يافته است.
يُهْلِكُ الله مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَ في، (وَ مَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلي نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفي بِما عاهَدَ عَلَيْهُ الله فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا الَّذي قُلْتُ لَكُمْ وَسَلِّمُوا عَلي عَلي بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ، وَقُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِي لَوْلا أَنْ هَدانَا الله) الآية.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ فَضائِلَ عَلي بْنِ أَبي طالِبٍ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ أَنْزَلَهافِي الْقُرْآنِ - أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَها في مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَكُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، مَنْ يُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذينَ ذَكرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظيماً.
هان مردمان! سبقت جويان به بيعت و پيمان و سرپرستي او و سلام بر او با لقب اميرالمؤمنين، رستگارانند و در بهشت هي پربهره خواهند بود.
هان مردمان! آن چه خدا را خشنود كند بگوييد. پس اگر شما و تمامي زمينيان كفران ورزند، خدا را زياني نخواهد رسانيد.
پروردگارا، آنان را كه به آن چه ادا كردم و فرمان دادم ايمان آوردند، بيامرز. و بر منكران كافر خشم گير! و الحمدللّه ربّ العالمين.
مَعاشِرَالنَّاسِ، السّابِقُونَ إِلي مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ أُولئكَ هُمُ الْفائزُونَ في جَنّاتِ النَّعيمِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، قُولُوا ما يَرْضَي الله بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّالله شَيْئاً.
اللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ (بِما أَدَّيْتُ وَأَمَرْتُ) وَاغْضِبْ عَلَي (الْجاحِدينَ) الْكافِرينَ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ
 
 
 

 
 

 بازی عشق  

 

 

 
من ازبازیه هفت سنگ بدم میادمی ترسم


انقدرسنگ روی سنگ بگذاریم که 


میانمان دیوارشود،بیا لی لی 


بازی کنیم تاهرجایی که


 رفتیبازبرگردی پیشم
 
   
میتونی سوال بپرسی


     
کاش می فهمیدی   کاش میفهمیدی قهر میکنم تا دستم رامحکم تر بگیری
بلند بگویی بمان نه اینکه شانه ای 
بالا بیندازی و بگویی
هرطور راحتی..




     
منتظراست وقتی خدا ازپشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت

ازلای انگشتانش آنقدرمحودیدن دنیاشدم که
فراموش کردم منتظر است نامش راصداکنم....
     
باسنگ دلم صحبت کن

گفتمش بی تو دلم میمیرد /

گفت با خاطره ها خلوت کن /

گفتمش خنده به لب میمیرد /

گفت با خون جگر عادت کن /

گفتمش با که دلم خوش باشد /

گفت غم را به دلت دعوت کن /

گفتمش راز دلم را چه کنم /

گفت با سنگ دلم صحبت کن .
     
من وخدا دیشب باخدادعوایم شد

باهم  قهرکردیم
فکرکردم دیگردوستم ندارد
رفتم گوشه ای نشستم
چندقطره اشک ریختم وخوابم برد
صبح که بیدارشدم
مادرم گفت:
نمیدانی ازدیشب تاصبح چه بارانی آمده است...
     
دراین حوالی باران می باردبه حرمت کداممان ؟

فقط همین رامیدانم صدای پای خداست
شایددلی دراین حوالی گفته باشددوست دارم


   
بارون      بارون که می باره دلم برات تنگ

ترمی شه راه می افتم بدون
چترمن بغض می کنم
آسمون گریه....

 
   
خاطرات ایستادن کوه اجباراست

رفتن سرنوشت آب است
افتادن تقدیر برگ است
بی هیچ چشم داشتی
حراج محبت کنیم که
همه ی ماخاطره ایم
 
 

        ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::     یاسی جون   و    سیامک    ::::::::::::::::::::::         زبانم لال
به من گفت برو گورِت رو گم کن …

و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !

کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :

“زبانم لال !”

        دمش گرم....      

پسرا همیشه زرنگ بازی در میارن این یه نمونش

            مخاطب خاص...        


بعضی از سر دردها نه با چایی خوب میشه، نه با ژلوفن و نه حتی با خواب !
 
بعضی از سر دردها فقط با دیدن اون دوتا چشمای لامصب تو خوب میشه...
 


      حلالم کنید...؟؟؟        
 روز مرگم اشک را پیدا کنید، روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید
خانه را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید، بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید.
اگه دیگه نتونستم بیام نت حلالم کنید

                میخوری یا میبری؟    

خدا پرسید میخوری یا میبری؟
و من گرسنه پاسخ دادم میخورم !
چه میدانستم لذت ها را می برند، حسرتها را می خورند ... ؟

        دنیای این روزای من...        
                مرد میخوام بازش کنه
 
 
 
یکی از بزرگترین گره های زندگی !
 
 
 

            بدون شرح...      
اقا جون زود تر بيا تا وضع خراب تر نشه
 
 







            از چی بگم برات؟؟؟؟؟؟؟        
از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری


قصهء کلاس رفتن توی دانشــگاهِ غیر انتفاعی


اگه قصه تلخه ، مثه استاد توِ کلاس


بد ترین جای دنیا ، دانشگاه ماس


که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی


یه استاد خوب جای این لجن داشتیم


محمد برگـشــت ، از بغلی مدادشو گرفت


یهو استاد پرید روش مچشو گرفت


اون استاد بد ، با داد و فریاد گفــت


زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …


بدبخــــت شدم ، استاد بیرونم کرد ایـــــزد


ای کاش جای بیرون کردنم، یکم منو میزد


اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که


استادش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه


اصَـن میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده


دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده


از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله


یا نخندیدن به قیافش که خیلی مشگله؟


یا اون استاد که اخلاقش مثله سگ بده


آدم میخواد اینقدر بزنتش تا صدا سگ بده


هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم


تـــو کلاس حسابداری یه مُدلِ دردم


یـهـو دیـدی استاد و له و لورده کردم


کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم


            یادداشت...         زیباترین یادداشت روی در یخچال:

قهربسه.وقتی اومدم خونه بغلم کن کصافط...!!!!
        گریه تا کی؟
 
 
 
اَشک هایمـ مثله سیل میومدن ولی . . . حالا اَشکهایَم هَم شَبیه تُو شده اند!
دلتَنگ کِه می شوم ، نمی آیند . . .
 
هـیچ وقت با کـسی که دوسش داری ، طـولانی "قـَهر" نـکن
چـونـ بی تـو زندگی کـردن رو یاد می گـیره.!!!

کاش حـداقل باهات قهـر بودم تا بهونه ای می بـود
تا به نـبودنت عـادَت کنـمـ . . .
          مخاطب خاص.....        
 بگذار بگویند خسیسم...
من " دوستت دارم "هایم را خرج کسی نمیکنم...
جز مهربانی های تو😍😍😍😍          ترشی...         حواستونو جمع کنید مث اینا نترشید


        علم چقدر پیشرفت کرده!!!!!!!!!!!!!!!     هَی وایِ من
 
 
 

        یه لحظه بهش فکر کن...............           بیشترین استفاده قرآن بین ما:


تو مجالس ترحیم و قبرستونها برای مرده هامون !


یه کتاب دکوری روی تاقچه ها و قفسه کتابهامون! 


رد کردن مسافرامون از زیرش برای دفع بلا !  


چهار قل و ان یکادشو سر در خونه ها و مغازه هامون برای برکت و رفع چشم زخم آویزون میکنیم !


یکی از ملزومات تزئین سفره عقد ، هفت سین ، شب چله و....!  


کسب انواع عناوین و القاب هنری به خاطر نوشتن آیاتش در ابعاد میلیمترییا کیلومتری و امثال اینها....!  


ابزار کار رمال ها و دعا نویسها !



قسم خوردن به اون ، هرجا که بخوایم حرفمونو باور کنن ( حتی یه بچه 7 ساله هم هر جا نیازش باشه میگه: به قرآن قسم ! )


استخاره باهاش برای خرید و فروش و ازدواج و طلاق....!


.......... میمونه یه سؤال! : قرآن برای همینها اومده؟


فقط همین استفاده ها رو از قرآن میکنیم؟.....


......همین؟!!


شما چی؟ چه طور استفاده ای از قرآن میکنید؟
                 

وقتی حواسم نبود و کمی روسری ام لیزخورده بود و موهام دیده می شد
 با لبخند گفتی: «موهات بیرونه ها خانومی!»
درحالی که موهام رو قایم می کردم نگاهی به زنهای اطرافم تو خیابون انداختم.
شرم آور بود.
شوهراشون چه بی خیال.
««اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری»»
        پا برهنه......            
اینجــا صـدای پـا زیــاد می شنــوم...!


امــا هیچکــدام تــو نیستــی ...!


دلــــــم ؛ خـوش کرده خــودش را بــه ایـن فکــر ؛


که شایــد ؛ پابرهنه بیایی ...
          ههههههه حال ميكنم ضايع شد          
                دقیقا      
                  برابری=عدالت؟؟؟      
          کدوم رو میپسندی؟      
عاقا پسرا و دختر خانومای وب نطر بدن و بگن کدوم حجاب رو میپسندن
خاطره نیومده ها نظر بده
 
 
   
  این چی رو ثابت میکنه؟    
          منو بالشم و ........... گریه های بی صدا         هـــمه مــــرا با خنده هـــای بـــاصدا می شناســــند،

امـــا این بــــالش بیچــــاره ،
با گریه هـای بیـــــصدا...!

تاريخ : چهارشنبه دوازدهم تیر 1392 | 20:8 | نویسنده : رضا | GetBC(20); نظر بدهید سلامتی... به سلامتی اون دختری که گرمای دست دوست پسرشو با گرمای بخاری ماشین یه بچه پولدار عوض نمیکنه

.
.
.
.
به سلامتی پسری که وقتی یه دختر رو میبینه وایمیسه دختره که خواست سوار شه گاز میده میره...
.
.
.
به سلامتی دختری که حرمت چادر رو داره وزیر چادر هزار گند نداره که اسم بقیه رو لکه دار کنه
.
.
.
.
به سلامتی پدری که با غرور درباره پاکی دخترش حرف میزنه ودختری که غرور پدرشو نمیشکنه...
.
.
.
به سلامتی مادری که دخترش واسش سنبل نجابته ودختری که قدر این سنبل رو میدونه
.
.
.
به سلامتی برادری که اینقد باغیرته که اگه دوستاش درباره خواهرش حرف بزنن بزنه تو دهنشون....
.
.
.
به سلامتی عاشقی که عشقش بهش خیانت کرد
.
.
.
به سلامتی مرد وزنی که به خدا وفا دارن ونگاشون هرزه نیست ودنبال هر کس وناکسی راه نمی افته
.
.
.
به سلامتی دختر پسرای خوش غیرت....
      متنفــــــــــرم !+18         متنفــــــــــرم
از اون آدمایی که انگشت اشاره ی هرزگی به سمتم میگیرن!
متنفــــــــــرم
از اون آدمایی که گناه های نکرده من رو گناهان کبیره میدونن و شروع میکنن به نصیحت کردن!
متنفــــــــــرم
از اون آدمایی که نقاب ایمان به چهره شون زدن ولی خیانت کردن جزو وعده های غذایی شونه!

 
            به سلامتی      

به سلامتی پسری که،
به دختره دست نزد
گفت:شاید قسمت هم نشدیم
نمیخوام دست خورده باشی


            یا علی          
        نقش خنده دار سرنشینان در ماشین ما ایرانی ها         نقش خنده دار سرنشینان در ماشین ما ایرانی ها (طنز)   1 - کشیدن بقیه کمربند ایمنی راننده و نگهداشتن آن هنگام مشاهده افسر راهنمایی و رانندگی

2 - دادن شماره تلفن راننده به سرنشینان خودروی بغلی

3 - تعویض دنده هنگامی که راننده در حال مکالمه با تلفن است

4 - تیکه انداختن به عابرین پیاده

5 - جیغ زدن هنگام عبور از داخل تونلها

6 - فحش دادن به دیگر رانندگان بخاطر رانندگی بد آنها

7 - تشویق راننده برای لایی کشی

8 - فحش و نفرین به راننده موقع عبور از روی دست اندازها

9 - خوابیدن با صدای خروپف زیاد در جاده ها

10 - ایجاد قوت قلب برای راننده هنگام دعوا

11 - … و در نهایت انجام مجلس کفن و دفن راننده ..
      چه دختر گلیه!        

فکر کنم این هر روز سه وعده به گلاش اب میده
دلُم از مِحنَتِ دل دوریِ تو وودِه دونیم
تو زِ مه دوری اگرچه خُمُن پَهلیِّ هَمیم
به چه واهَمَه نِزیکیت دوری تو از مه عزیز
مه چِطو کَشُم وا خو ایی غم وغصه یِ عظیم


هر شو ازعشقِ تو امنیندِه قرار
کَمطِرف ز عشقِ تُن راهِ فُرار
شو وتاریکی و حسرتِت به دل
حالِ مه إهکِردِه وا یَک حالِ نَزار


حالِ مه اگَه بَدِن،اگَه نزارِن و خُراب
ولی دل مه ناشِوِه به مه وَشه دل تو کباب
ایی دلُم فقط همی دل تو أشِوِه
أشِوِه که تو به عشقُم نکنی رد و جواب


شوُنِ بی قراری مه نَ فکرِتُم
آخِه مه ایی دردِ خو واکه بُگُم
واکه بُگُم تا که بفهمه دردِ مه
واکه بُگُم که مه اسیرِ عشقِ تُم


عشقِ تو اسارتِ محضِن و بس
عشقِ تو به ایی دلُم هست چو قفس
دردِ عشقِت به دلُم عادت وودِه
عادتی که به مه إهکِه خوار و خَس


قفسِ عشقِ تو به مرغِ دلُم
جایِ شادی وطَرَب نیندِه حَرُم
جایِ اندوه و غم وحُزنِن و بس
دردِ دل نَخِه قفس ناکُن کُدُم


ای خدا ای خالقِ عشق وجمال
ای نَهادِه دربشر حُسن وکمال
راحتُم کُن تو ز ایی عشق وبلا
کاری کُن که درد وَشه خواب وخیال


مرغِ دل،ازقفسِ عشق،خواهِشِن تو بِگِه بال
تاکه ایی تَنِ نَحیف بارِ دِگَر بیِه به حال
روزی که دل،ز رُخِ جَمیلِ تو دل خو بِکَن
روزیِن که چِهم به راهیم خِیلِه سال
 
 
همی شعربخونی مه چه بگم دگه؟
دلِ دل هندِه به سر
ز تو نینده هیچ خوَر


درفراقِت بی وفا
ایی دو چهمُم ووده تَر


به چه ای یار به چه
رفتی و نگشتی بَر


رفتی وُ إتکِه جَفا
به مه فرض إدکِرِه خر


ایی کِدَک به خو نناز
بَروُ روتُن زودگذر


وای از ایی کِبر و غرور
که به تو إهشسته ضرر


تو به کارُم ناخوری
تو إتهَه به مه خطر


خدایا یَک روو أوود
که به ایی کُنُم چِپَر؟


تا أخوره دار زنُمِش
و هُده صدایِ خر


واشتا دل خُنُک وَشه
مگه إهشسته ضرر؟


ایی خودی رفت ونَهُند
وای ازایی آدمِ شَر


تو أصَن وِلی بُکن
شاعرَک ای شیخِ نر
          پرخوری       پرخوری مکنی که جن نینده بدن،اصَن پرخوری گناه اهشه،به خداکه.

آلاشماشعربخوانیدواندرزبگیریدآففرین به شما:
یالاّ بسِن تو چه کِدَک میخوری؟
وَز همه نوع أطعَمه هم پُرپُری


ألُنبُنی تاکه به سرحَدِّمرگ
میرسی وُ روزِ دگَرهم توحیاناکنی


به مثلِ چوک فیل ووده لاشِ تو
وای بسِن،وای بسِن پرخوری


هیللکوناوو تو مگَه کم خوری؟
چاخ وودی،چاخ وودی،چاخ وودی


وای به ایی لاشِ تُلوِت عزیز
تِکِت ووده،تِکِت ووده هَمَش پی


هیللکوخواهش تورژیمی بِگِر
تاکه بیِه به جُنِ تو ایمنی


وقتِه گذشتِن و نَخَردِن رسید
گُناربه خو،گُنار به خو،پیروَشی


مگه أوو که بعدِ ایی همَه سال
به یَکدِفَ ول بکنی پرخوری؟


آه چگونه تو گُناری به خو
وُ چیزه خَش ول أکنی ناخوری؟


تاکه بگینی تو خوراکیِّ خَش
آه که مانَدمگَه در سرتُری؟


تو کَم کَمَک ول بکن ایی عادتِت
مگَه أوو یَکدفعه آدم وَشی؟


شاعرَک آدم بِوَش وُ کم بخور
تو مطمَعِن وش که ایطو نامری
        دردها       یالاّااااا،أفهمی ازچه وقتن که شعرملایی دخه وبلاگ نمناده؟پترات وپترات یک چوکوشعرآموزنده بنست عجب آدمم أ.

په آلاشعربخونی.نظروپیشنهادواانتقاد اهیادنشه.ازکسانیکه دفعه قبل ازوبلاگ انتقادکردنم ممنانم!!هِههههه
شعر:
ایی همَه درد زکیاأته خدا
وبه چه دلُن ووده زشت وسیا
*************
مرَضِ دل تونگیری ای عزیر
کَز وبا هم بَتِرِن،ای عجبا!
*************
شایدَم دخه دلُن عشق کمِن
درمُنِ ایی مرضُن عشقِ خدا
*************
بی هدف شایدتو نیندِی وُ ولی
هدفت ووده کوچیک وگذرا
*************
شاعرَک بکش نِفَس تاکه بمونی زندَه
به چه نیندِه،به چه نیندِه نَ ایی دینیاهوا
*************
دست وپا بزن تو ای دلِ سفید
دَخه ایی وسوسَه اُنِ دینیا
*************
چارَه چِن مشکل کیان همی بگو
همی بگو که چه به ایی دلِن دوا
*************
گَرتُواسی محوگردد دردها
کَروه ایی عشق بریز ای شاعرَک دراین خِلا*
-------------------------------------------------


گَرتُواسی محوگردد دردها
کَروه ایی عشق بریز ای شاعرَک دراین خِلا
=

آلا خُتُن معنی مال همی بیت بفهمی مه خو معلم ادبیات نیندم.مه خُدُم معنی ایی بیت نفهمیدنم ولی دقیقانافهموم که چطو به شماتوضیح هدم.بخشیدن از خُتُن آلا.
          وبدوتانکنیم،بدبه مخلوقِ خدا       چوکلکن مکنی مسازی اذیت حیونن نکنی که گناه اهشه جن نیند.

مگه چه به شما أوو؟گش به جن شمااریزه که یَک دنگ کهره بگینی و دخه راویی نکنی؟؟؟؟؟؟؟!!!.
دست ازسرگَکُن بکشی اذیت ایشُن مکنی،دار به جغَر خر میسکین مزنی مگه چه به شمااهکرده عه؟
واماشعر:
خوارِشان نه نکنید
ومحبت بکنید
کهره را گُروَه و مُشک
وتمامِ حیوانات
وکسِه شاگفت که:
لَهبِزمکنیدآنهارا
موذی است پس بکشَش
وگرفتارِجُنِ مرگ مکن
آنهارا
دلِ تو می شِوِه که
یَکنِفَه یَک روو بیِه
وکندآزارت
وکندپِچ پِچَت وُ
برود ول کندَت؟
دیم اورا مگُنار
گُروَه رامیگویم
چوکلک گوش بدار
چورَکَت رامفشار
که دو دَنگ چهمانَش
ز دو گالَکهایش
نَجَهَدآن تلِ شهر
زآزارِ دوکهرَه گو که برتوست چه بهرَه
زمن ای دوست به توهشداراست
وقتِ آزارنکَنَدکَک ز دُماغَت کهرَه
وچطومیکندَت زهرهَ
کَزسرِ دیوالی
الکی میکَردی
وا دوشاخه چوکدَر
یاسِکَط خواهدشدیازخمی
وچه سوداست گنوغا ز اینکار به تو
گَپِ من میفهمی؟
واگر میفهمی دِه جوابی هیللَک
که الهی هیچوقت در دینیا
نزنی تو پَک پَک
الکی در رُوِ گا کردن
نیند ارزنده هنر
کهره را رَم تو ببر
که همین کارِمفیدیست،بله
دَلَّه ها عشق نثارِ هر خروکهره و گا
وبدوتانکنیم،بدبه مخلوقِ خدا


      بیکارَک    
بازهم شاعرک شعری دیگرازخودرا دراین وبلاگ گذاشت.
اگه أتوی شعربخونی خوبخونی به مه چه.
بیکاری وبی عاری هِی وای چه سختی است
وقته که تو إتهست کار،آن موقع مستی است
********
وآنگَه که توبیکاری ای آدم بیکارَک
هیللک تو بکن ماتُم کآن غایِه ی زاری است
********
نشتِی توفقط یَک جاوچهم تو به دیوالِن
ازدستِ که بیکاری،گو،ایی چه طلسمی است
********
تَمپَل مَوَش ای بی عار،واشتاکه توکار إدنین
گَرلَتتِه ی تَرهستی،ایی عادت پَستی است
********
کُن گوش توای لَتتَه،ای لتتَه که تَرهستی*
دگه بس تَمپَلی کِردِن که تَمپَلی سُستی است
********
سست بِی خو مکُن جانُم
که عادتِ رَذلی است
******** بلندوَ وُ بُکن کاری

گرباتو توانی است

********
ای شاعرَکِ بیکاربرخیزوبُکن کاری
شعر کَرد به وبلاگت که شعرِ محلی است
 
*:کُن گوش توای لَتتَه،ای لتتَه که تَرهستی=دراین مصرَع منظور از لتته ی تَر آدم تنبل است



      کهره گیمیزی     یک دنگ شعردرقالب مثنوی:


یالاّای کَهرَه نری،بلندوَ تابرِی به رَم
صحوگَه دخه سُراگیمیزمکن وبو سُهارمکن واتَم
*****

ای عزیزدَخه سُراگیمیزمکن ودُکُنی لکَه مدَه
هیللکو گُنار به خو وجاگَه رَم سو به خو هدَه
*****
ای خداکهرَه گیمیزی تونصیبِ کَس مکن
تاکه چَک دُکُنی کَس شاش وگیمیزی ایی نکن
*****
دردِتوعاشقین ای کهرَه نری
که همَش شاش اکنی دَخه سُراچَک دُکُنی
*****
روو تو ناکُن که جلو کَهره ی گیسَه*شاش کنی
اتوی جلوِ اُن کارُنِ واکلاس کنی
*****
اُن خودش جلوِ تو گَندَه أکن زی پشتِ خو
ألتُماسِن ای نری گیمیزِ خو سو هده تو
*****
تاکه درجاگِه ی خودشاش نکنی
ودگَه دُکُنیُن لاش نکنی
*****
یکسره فیس اکنی جلوِ کهرَه اُن،نری!
توگنوغی،توگنوغی،همچویَک دانَه خری
*****
ای خدابه ایی گنوغ شفاهدَه
وبه مه یاپول یاکه سُراهدَه
 

*کهره گیسه:نامزدمال کهره گیمیزی
 

عیدسعیدفطر     عَید سعیدفطربه تمام مسلمانان جهان مبارک وشه.

  روزِ عَیدوود بدو

بلند وش از جاگَه و خُو
+++++
روز جشن وشادین

عَشو چه کیف وحالین
+++++
بلند وَ تابرم نُماز

جُنِت إهشَه بویِ پیاز
+++++
قبل از نُماز جُن خوبشور

الهی که نگردی کور
+++++
صابون ولیف وسنگ پا

بکَش وبُکن دعادعا
+++++
که ای خدا چرکُن بره

آبرو مه نره نره
+++++
چرکُن لگیده مثه چسب

دگه مکن مانند اسب
+++++
دخِه دل سورَغ وخاک

بِوَهل وشی هیللک تو پاک
+++++
نَ گَر بکن لباس نو

از گر مکَن لباس تا شو
+++++
یالاّ آلا برم مَجِد(مسجد)

مجِد خو نادُن که بیِد
+++++
پهلیِ تو ای شاعرک

عقل خو مکُن چو تمبولَک
+++++
نُماز عید فطر بُخُن

بلند وَ دلتنگی مکُن
+++++
ای شاعرک حلال بکُن

هرکه إدّی ازپیرو جَوُن
+++++
بعدِ نُماز دستُن بگِر

خنده بکن هِروهِروهِر
+++++
سرسفره عیدی شاعرک

بُمُش به ایی و وش تو تَک
+++++
پولِ خو بارِزبکنی،که مه پول عَیدی أمبِوِه

پُنصَدیُن به خو بِسِی پولِ زیادی أمبِوِه
+++++
یا دَه تِمَن یابیست تِمَن

کمتِه ندِی عزیزِمن
+++++
بخیلی خو تو درنیار

بیم خو بگِر پول خو بیار
+++++
پَنجاه تِمَن چه أدَن به تو؟

اصَن بسَه پول خو به خو
+++++
معطلِ پولِ تو که أکن

بروبخیل وگِر بُکُن
+++++
ولی طِمَهکارنَوَشیم

که هرچه أدن سیر نَوشیم
+++++
بَسِن همُن نَمچند تِمَن

که شایدَم به مه هُدَن
    بپ ومم     یک دنگ شعردرباره بپ ومم:


 
چه گرَسته ایی تو ای مُم
که رسیده است خوراک شُم
 
ایی تِکِ مه باز نَغارِن
تابه ایی خوراک بیارِن
 
بدومُم چهم انتظارُم
ودگه طاقت ندارُم
 
شو و روزای مُم نَکاری
تابه ماخوراک بیاری
 
منجَل و تاوَه وچولَه
ترِکیده یَکتالولَه
 
بدوای بَپ توکیایی؟
به سُرالولَه بیاری
اگَه پول تودرنیاری
پول لولَه ازکیاأتاری؟
صحو وشوای بَپ نَکاری
تاهیللَک پول دربیاری
ای مُم وبَپ ای عزیزُن
زندگی ما تُکِه میزُن
آلاکه تُلو وودیم ما
نبایدأهیادکنیم ما
که چه کارُن نَتُکرده
شمابه ما،گَپ تُکرده
بُدُنیم قدرِ بَپ و مُم
ای که أخونی شعرمه واتُم
اگَه رفتِن ازایی دینیا
نادُنِن که بیَن پَشتا
 
اُنموقَع إهنین به توسود
گِر کِردِن اندازَه یَک رود 
  

 

 


    سیامک    

مورخ :

 

۱۶/۹/۱۳۹۲

 

 

 

 

بخدا وختی که فکرش می کُنم , تَش می گیرُم
هیچکه دردِش مثِ مو , اینهمه سنگین نبیده
اُوِ دِریاش که میگِن شورِن و خِرّه نِمِکن
سی مو مثل شِکِرن , شیرین تر از این نبیده
تو کیچه پس کیچه هاش , وختی که تیفون می پیچه
هیچ غُناهِشتی ایجور دلکش و شیرین نبیده
اَی صِدُوی غِرّه طراقاش شُو بارونی خِشِن
ازو خَش تر بخدا , تاچین و ماچین نبیده
خیلی شهرا نبیده , وختی که بوشِر بیده تِش
مث بوشر زیتَرا شهری خوش آئین نبیده
اگه حالا ایجورِن , غربت غم تو دِلِشن
زیتَرا مثل حالا , اینهمه دل خین نبیده
تُوسّوناش اگه گرمِن , مِگه تخصیر خوشِن
اُو هواش ایجورین , بیخودی همچین نبیده
تو زمسّون عوضش مثل بهارن زمیناش
هر کجا سیل می کنی , بی گل و نسرین نبیده
سی چه میگین کیچه هاش اُوشُلی و پر سَبَخِن
کیچه هاشَم بخدا , ایجور که میگن نبیده
پس اَفتو که بری دل سی بوشِر پر می زنه
خاک هیچ جُوی دیگه دامنگیر و سنگین نبیده

 

 

 

 

 

مو از بمبک نمی ترسم، مو از کلبوک می ترسم
نه از مار و نه از عقرب، ز ديماروک می ترسم
نمی ترسم نه از گنج و نه از موری نه از پخچه
نه از رشک و نه از نزگ و نه از نيتوک می ترسم
نه از ديوار رمبيده نه از سفق قلمبيده
نه از شاخک، نه از تله، نه از خفتوک می ترسم
نه از کرکاب مادر زن، نه از فيت برادر زن
نه از جاروف خواهرزن، ز قارقاروک می ترسم
نمی ترسم نه از غمبه، نه از لنده نه از منگه
ميون هيرو وير اما زله پرتوک می ترسم
نه از سوس و نه از پيسو، نه از هر آدم فيسو
نه از گبگو، نه لقمه، نه از زهروک می ترسم
نه از فيکه، نه از ليکه ، نه از قدقد، نه از قيقه
نه از شوپر، نه از کمتر، نه از پيلسوک می ترسم
نه از غول و نه از غولک نه از زخم و نه از کورک
نه از جيجوق نه از کربک، نه از شنيوک می ترسم
نه از کوک و نه از کوکر نه از شالو نه از شوپر
نه از خردل، نه از پيدم، نه از پندوک می ترسم
نه از مشکو، نه از ماشو، نه از گرگو، نه از زاغو
نه از سحرو نه از جادو، ز چيش بندوک می ترسم
نه از موج و نه از لنگر، نه از لنج و نه از منور
نه از بوم و نه از ناکو نه از سنبوک می ترسم
نه از طعنه نه از کچه نه از بهتون نه از تهمت
مو از حرف حرفک هر آدم مشکوک می ترسم
قسم بر لنگوته جاشو، چيش کور منجله ماشو
که تا جيب گدا پر گشت از مسکوک می ترسم
خدايا بندر بوشهر را از غم رهايی ده
که از تحلی غم مثل خيار تحلوک می ترسم
--------------------------
بمبک= کوسه ماهی
کلبوک = مارمولک کوچک
ديماروک = مارمولک بزرگ
گنج = زنبور
رشک = تخم شپش
نزگ = تخم شپش
نيتوک = نوزاد شپش
موری = مورچه
پخچه = مگس
رمبيده = ويران شده
سفق = سقف
گلمبيده = سوراخ شده
خفتوک = نوعی تله
کرکاب = کفش چوبی
فيت = مشت
غمبه - لنده - منگه = غرغر کردن ، بداخلاقی
هيرو وير = در اين اثنا، در حين
له پرتوک = هل دادن
سوس = نوعی ماهی غير خوراکی دريايی
پيسو = دلفين
فيسو = متکبر
گبگو = خرچنگ
لقمه = سفره ماهی
زهروک = زنبور دريايی که گزيدن آن دردناک است
فيکه = سوت زدن
ليکه = فرياد زدن
قدقد - قيقه = صدای مرغ و خروس
شوپر = شب پره
کمتر = کبوتر
پيلسوک = پريسوک ، چلچله
جيجوق = بچه قورباغه - نوزاد قورباغه
کربک = قورباغه
شنيوک = بچه خرچنگ
کوگ = کبک
کوکر = کبک انجير
خردل - پيدم - پندوک = سه پرنده کم جثه حلال گوشت
مشکو - ماشو - گرگو - زاغو = نام بچه بخاطر تبرک و جلوگيری از چشم زخم البته نام دوم و غير شناسنامه ای
چيش بندوک = چشم بندی
ماشو = ماشاءالله - نام مرد
بوم - ناکو - سنبوک = نام سه نوع کشتی
کچه = طعنه
لنگوته = لنگ دور کمر
کورمنجله = تراخمی
تحلی = تلخی
خيار تحلوک = حنظل، هندوانه ابوجهل

 

 

 

 

آقا سیاه پوشاتو میبینی ...؟

به عشق تو نیست این عزاداری ...
به عشق اینه که امشب غذا داری ... 
پسرا به عشق دختر همسایشون ..
دخترا به عشق شوهر آیندشون ..
فروش لباس از عید هم بیشتر شده ...
مداح از شب دامادیش خوشتیپ تر شده ...
آقا میبینی بعد هیئت شماره هارو رو زمین ؟ مادرا چشمارو بستن تا نبینن ...
دختره فقط به مداح آمار نداده ...
میگه وای امشب چقد داماد زیاده ...+

 

 

"ﺩﺭﺩ " ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ

ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ 

ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﮐﻪ، ﺑﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻥ 

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ،

ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ،

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﮐﺸﯿﺪﻥ،

ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ

ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ ...

ﻫﻤﯿﻨﺎ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻥ میگن "ﺧﻮﺑﻢ " ، " ﺧﻮﺑﯿﻢ " ...

ﻣﻦ ﮐﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﺧﻮبیم ...

ﺷﻤﺎ ﭼﻄﻮﺭﯾﺪ؟ ...



 

 

 

 

 

 
 
 
رنگ شوريده وحلوارانديدن تابه كي ؟

جاي ماهي سكن پيكو خريدن تابه كي؟

جاي گوشت بره سوياوعدس خوردن بس است

از نداري طعم تلخيهاچشيدن تابه كي ؟

دركنارمنبع گازيم ولي كپسول بدوش

ازتعجب لب به دندانهاگزيدن تابه كي ؟‌

صدهزاران بار گفتن هيچ چيزارزان نشد

شكل مرغان راوراي شيشه ديدن تابه كي؟

زيربارخرج خانه قامتم گشته كمان

موجران راخون مستاجرمكيدن تابه كي ؟

روزوشب تاكي به فكرقبض اب وبرق خويش

مثل تاروپودقالي غم تنيدن تابه كي ؟

روزهادرچاله خفتن همچوكفتاري كمين

مثل گرگي اهوان ازتورميدن تابه كي ؟

جاي انكه نان رساني برسريك سفره اي

ازدم تيغ زبانت نان بريدن تابه كي ؟

باتملق باثنابامدح گفتن اينچنين

پشت خودتاكردن واينسان خميدن تابه كي؟

تابه كي دنبال پست وجاه ومنصب يامقام

مثل ماري در پي طعمه خزيدن تابه كي ؟

همچوگاوان وخران دردشت سبززندگي

درپي پركردن بطن وچريدن تابه كي ؟

ميكشدتيروكمان صيادبهرصيدما

مثل مرغي داخل لانه تپيدن تابه كي؟

خنده برروي لبان مانمي ايدچرا ؟

جاي اشك ازديده هامان خون چكيدن تابه كي؟

هركه امدبرسركاري بدادش وعده ها

وعده هاي پوچ وتوخالي شنيدن تابه كي ؟

نيست ازماپرشكسته تر ميان تايران

مرغ عاشق راپروبالش بچيدن تابه كي ؟

ازگراني وغم نان بين چه امدبرسرم

مثل خرمالو وخرمايي لهيدن تابه كي ؟


گركه اوضاع اينچنين باشدبگوجانابه من

انتظارصبح روشن راكشيدن تابه كي ؟




.............................................................................................

 
 
 
زینت خوان ملک رعیت وتجارکماچ

روشنی بخش دل وسفره افطارکماچ

چون پدیدارشودنیم رخ ماه صیام

مینمایدرخ خوش چهر ه به انظار کماچ

نان خوشمزه بوشهری شیرین شکرین

هست پیرامن او صحبت بسیار کماچ

گرده وبلبل وسنگک ودوصدنان دگر

گر بودخوشمزه گویندکه انگار کماچ

کیک فنجونی یزد ی و کلمپه ی کرمان 

درحضورتوخجل مانده به بازار کماچ

وقت افطارکه گسترده شودسفره ما

می زدایدزرخت زردی وزنگار کماچ

شکرایزدکه همه عمرسلامت باشیم

گرچه شدباب دل  سالم وبیمارکماچ 

بین که ازشرم رخش یوخه دوصدتاگشته

لیک اماهمه جاگشته پدیدارکماچ

نیک دانی که چه پیمان شکنان بسیارند

تا ابد با تو فقط در همه جا یار کماچ

خامه گر ناز کند بر سر شیرینی تر

مسقطی جان بدهد در ره دلدار کماچ

قدمتش گر چه بود بیش دو صد سال ولی

باز مانده است دلا با تو وفادار کماچ

هیچ بهتر نبود تحفه از این شهر ودیار

گر از این سو گذری یک نه که صد بار کماچ

این قصیده بسرودم ز سر شوق که تا

بعد از این ما همه باشیم طرفدار کماچ

توضیح 

کماچ نوعی نان حجمیست که کنجد وشکر بر روی ان

میریزند بسیار خوشمزه است به خصوص در ماه مبارک

رمضان بسیار مورد پسند روزه داران میباشد واستقبال

زیادی از ان میکنند÷

ماه رمضان است به میخانه نرو

بی شله ی زرد وبی حلیم خانه نرو

تا هست کماچ گرمه باشیروشکر

جاناتوسراغ جام وپیمانه نرو





 

.............................................................................................

 
 
 
باز ای عشقن که تو سینه ام فغون کرده به پا

جز صدی خوش کر شدم هیچی نمیفهمم صدا

جاش انداخته تو دالون دراز فکر مو

خوش نمیفهمه که عمری پی دلم کرده چه ها

ای شدم خیس از نم و شر جیش تو ای سالای سال

زیر جنگ افتوش ظلال بسم از صفا

هر چی خوردم خین دل عاشق وعاشقتر شدم

از دسش باور کنین هیچی ندیدم جز جفا

دل شده دریا وعشقم مثل جلبوتی ری او

سمری میره بدون گسل و میداف و شرا 

گاه دبر میره گه عرض گهی سینه به موج

مثل سایه پی مونن از مو نمیگرده جدا

خوف کردم از دسش دل ناگرون کارشم 

کشتتم از بس که هی سیم کرده امرو وصبا

حرف اخر سیم نمیگه مردم از دسش خدا

اخ که میترسم(خلیلو) بیله ری چالی سیا

پانوشت ها.

فغون. فغان

صدی. صدای

ظل لال. سایه بان

جلبوتی. قایقی

سم مری. حرکت شناوربدون هدایت برروی جریان اب

میداف. پارو

شرا. شراع بادبان

دب بر. حرکت شناوردرحالت پشت به باد

عر رض. هنگامی که مسیرحرکت شناورطوری باشدکه امواج به عرض ان برخوردکند

سینه به موج. حرکت شناوربرخلاف مسیرموج دراین صورت موجهابه سینه شناوربرخو.ردمیکنند

گسل. طنابی که باان شناوررامی بندند

چالی سیاه. گودالی که براثر روشن کردن اتش دران سیاه شده باشد این مثالی است برای کسی

که همه چیزش راازدست میدهد میگویند فلانی برچاله ی سیاه نشسته.

جنگ افتو.حرارت افتاب .




 
 

لابد عوض مغز سرش پاره بلوکه  

هر کی مث مُو ایسو طرفدارِ بلوکه

دل مث سِمِنت* آویده ، جون عینِ بتونه

مِن پاک سرو پرتاکِ مُو آثار بلوکه

دَم آل مُتِر آل و گُلَه بَهسن بسکی

مَی یاوه بگی یاکُنی همکار بلوکه ؟!

قیل گونیَ کَی یاوه بگی دهسَِ گرونی

گُل منگلیه یاکُ سی زِر کار بلوکه

ایگن که سر ِ پُل "سویره " برَه جَلدی

پی روخونه کارگای که بسیار بلوکه

بسکی مِنِ فگرُم ، خُمَ خُم یولا ایپهرُم

ایگُم نه کسی بو که خَوَردارِ بلوکه

آغَی مشدی زادیه وُ اهل "هلیله"

پی کامپرسینش که چکار *بلوکه

اومَه وَه برازگون بدوین سیش کنین قیلون

افغانیَلَم باشه که سربار بلوکه

اُسّام که تِرکِ هَلَلو *اهل میانه ی

تَحل* ایکنه مِن ریشَ که خیندارِ بلوکه

شهرداریَ گفتم بدینُم چن تا سِمِنتی

گفتن که سمنتَل همه سی کار بلوکه

آغای مهندس که وَ  "دَرْوَی"  قدم آورد

پاش ری سر ما بو که طرفدار بلوکه

زَنگَل بدوین چاس کنین ، شومَ بسازین

خَشتر بپزین هر کی که غمخوار بلوکه

دین و دل و دوسی همه واویده بلوکی

حیرون و شمالم همه سرکار بلوکه

"لیراوی " بلوکه ، "حیاتداوید " بلوکه

"زَیره " یه بلوکه  دَیِه * ، "شمکاره" بلوکه

ناتَر* مُنَ گفتن که هوادار  "فلان"ی

ایسو *همه ایگن که طرفدار بلوکه

القصه که سی "ایرجو" قحط آویده همه ی چی

الحق سر خالی ش سزاوار بلوکه

 

پ.ن.تقدیم به دوستداران استاد ایرج شمسی زاده.

 

.............................................................................................

 

او كه از بار فراقت درب و داغونن مونم

 

آه سينه ش تو بهارا هم تووسونن مونم

 

او كه قلاب خيالش پشت سيلي شيرّن

 

گير دوم عشق  تو چال زنخدونن مونم

 

او كه تو خورجين سينه ش غير مهر تو نبي

 

دس و پا  تو كنده و زنجيل و زندونن مونم

 

او كه آربيز دلش دائم مي بي زه  درد وغم

 

باز مسّن از شراب ريت غزلخونن مونم

 

سي نكردي تا بيبيني اي كه از گرماي عشق

 

صورتش سرخن و اَنُو نار خندونن مونم

 

مي سُوونه كشك غم  نازت تو اَنجاني دلم

 

بي سرانجومي كه زير تیر بارونن مونم

 

اي  جهازي كه زده ليمر شي خاصه كرده  در

 

مي خوره موج مطاف و گير طيفونن مونم

 

هر كجا ديدي كسي كنج و كوار خلوتي

 

دح دو و گيچ كسل يا كه پريشونن مونم

 

خوب سيلش كن كه بشناسيش چكارن و كی ين

 

اي " خليلو "كه ميگن دنگن و مجنونن مونم

 

 

 

 

 

عاشق و کشته یه عمری بی اجازه ی تو مونم

مسّ او چیش قشنگ و لب غلبی تو مونم

انتظار تو مونم هر رو پسین گه تو تیو

بین صد قافله دل داده ی رسوی تو مونم

چوکیلی بازی نکن پی چیش و ابروت دیگه سیم

که اسیر و مُصر عشوه و غمزه ی تو مونم

گل بیگیر شدّه چنن وختی گل ری تو هسی

که تو هف سنگ  همیشه طالب شدّه ی تو مونم

خیط و قلاب نسون بهر هداک دل مو

که تو گرگورم و دیونی شیدی تو مونم

صد کشه گفتم و بازم یه کشی دیگه میگم

تا قیومت ای ((خلیلو )) میگه لی وی تو مونم

 

 

 

.............................................................................................

 
 

نشسه تو دلم سي سال غم پی كوله بار امشو

كنم صدها هزارون گله اي از ملك دار امشو

نديدم مو جووني و نبردم لذت از عمرم

نكرده سي مو فرقي باز امسالم زپار امشو

چقه بالا كنم دس تمنا پيش تو يا رب

نخونده جاي جغد سيم قمري و بلبل هزار امشو

گل سرخي نديدم تو خزون دل به عمر خوم

همه ش چيش انتظارم كي بيايه سيم بهار امشو

نمي فهمم چمن فل فاليُم حالم غريبن سيم

مثيكه رفته زيرناخونم خار كُنار امشو

مي فهمم رنج و درد و غصه مال منه تنا ني

نه بالِي خوم غم مردم چه خوردم بي شمار امشو

چقه بايد ببينم ناكو و ناجور از اي عالم

بكش سي مو كه از دنيا برم همچون غبار امشو

ندارم دلخوشي هيچي جهان گشته چو زندونم

قِدُم كرده هلال از درد و مُچه از فشار امشو

همه ديوا نقاب ادمي بر چهره و مسّن

نديدم يار خوش سيما شدم ازنو خمار امشو

ندارم طاقت سختي خدايا رس به فريادم

لِوَرده اسغون پا و دسُم زير بار امشو

نه كم داره(( كمالي )) هم تو دل درد و غم و غصه

بنالم سي او هم هر دم از اين  قلب فگار امشو

خليلو هيچ دلش خوش ني از اي چند روزه ي زنده ي

همه ش پُش بلگ زدن سيش همه باخته ري قمار امشو

 

 

 

 
 

نو بهار است در آن کوش که خوش دل باشی

شو و روز جون بکنی باز کوکا ول باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خوت عاشق فانتا و فلافل باشی

چنگ در پرده همی می دهدت پند ولی

وضِت آن روز بود خوش که شاغل باشی

نقد عمرت ببرد غصه ی دنیا به گزاف

گر که دنبال کتیرا و مد و ژل باشی

گرچه راهیست پراز بیم ز ما تا بر دوست

چه خوشن گاز بیدی داخل تونل باشی

در چمن هر ورقی دفتر حال دگر است

اگر از قسّ و بدهکاری تو غافل باشی

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صاحب کانه موتور یا که یه سیکل باشی

 

 

 

 .............................................................................................

   

من میروم میانبر از راه دل پیاده

همچون مرید مخلص در راه او فتاده

چون او ادیب ماهر از مادری نزاده

ای دل کجا بیابی شاعر چو "شمسی زاده"

با لحن طنز و شوخش بی غش و بی افاده

بر آسمان فرهنگ مه بر جبین نهاده

در وصف شعر "ایرج" "تمهید" پاک و ساده

سرخوش و مست و شاد است انگار خورده باده

 

 

خر

 

بُلکمی ریشه اش درآیه آخِر آدم خر خراوی

هر چقه کِردن نصیحت روزِ روز بیشتر خراوی

هر کسی دیندی دل افتاد گرده ی خر داخل گل افتاد

پُی دل افتاد که ول افتاد سی خاطر دل ور خراوی

تا خر دجّال اومَه مفت خَرده حال اومَه

گندم پاچال اومَه جلدی کرّه ی خر خراوی

دعوت خر نه سی خِشی بی روز اول سی اُو کشی بی

بس که او خر لِشی بی کردیم ریش ضرر خراوی

گفتُم خر دراز گوشه او سرش بی عقل و هوشه

که و جُوش پُر کلوشه هم کوره هم کر خراوی

ما سی خر آخره بسیم دسِ سینه تِیش نشسیم

گفتیم وعشق تو مسیم تا که سیمون سر خراوی

خر که اُو خَرد فیکه دادیم تِروه وا جو تیش نهادیم

لارشِ خوب خارنادیم بعدش آوی شر خراوی

خر که جو دی نیخره که ایخره ده بافه تا ته

نیر وا برداله سر چَه وختی که یکسر خراوی

خر آوی چی دار و دارا نکه پی کسی مدارا

وُنش آوی عمبر نثارا صاحب عمبر خراوی

آخر که مکر و حیله خر گا مِن یه طویله

زنده یاوی شیله پیله هرکی بی بختر خراوی

خر گاه پی یه چو رُندن پاکشه تو چالل چُپُندن

یاسین تو گوشِلشون خوندن گفتن ای کافر خراوی

پاک شیر خر خرده بیدن پرده ی شرم درده بیدن

همش تن پرورده بیدن هر کی دا عرعر خراوی

خار زیر دیم خر نهادن همشون ور ریقه دادن

پالدیمه بخشاندن وختی شیر نر خراوی

عاقبت دم جاش چُوسی خر که سیری خَرد و خُوسی

مرگ خر سی سگ عروسی ایابو ای شاعر خراوی

 

 

  
  
 
شعر قَمَرو
از استاد فرج اله کمالی
قَمَرو ای قمرِ میش کَرَمِ کَلْ یَدِلا 
قمَروای قمرو ،سیرق بی شرم وحیا 
مِی چِتِه گُرگِ لَکِی صَبْ بِدِه تا وَتْ برسم
مِی نه پات گَپ می زنم سِی کُ بینم پی تونُما 
واکه می فهمی اما بِختره از نو بگُمت
قَدِ خاگ چیش راسُم مو می خوامت بخدا 
شاخ مار اِشکسه انگاری تو کار مو وتو
آخو یکساله بُوات می کنه امروز و صوا 
خُت ودیت بونه بگی تا کَروو راضی کنه
ورکَشِ دَسْ بکشه بهز مو گیرش نمیا 
وقتی سیلم می کنی تش می زنی جیگرمه
اِی نمی خواسی مونه سیچه نگفتی بن جا 
یه پَسینی خُم وخُوت یادته رفتیم سر تو
هرچی لوت میگزیدم تو می گفتی دوولا 
سرنی عشق تو گُی چال ولات واویدمه
ایسو بعد او گپل،قول و قرارل همی زا ؟

تو خَشَمْ پَهنه كه افتادی دیندِی صَفرو؟
خاك عالم تو سرت بَهزِِِ منه ای تُرِِ گا ؟ 
مو می خواسم ای سفر وقتی رسیدم و گَتَر
شو و رو جون بكنم مُر بكنم پیل و پلا 
دو سه مینار سفید و دو سه دسمال دَسی 
جومیِ ناری گُلدار و النگون طلا
دو سه نعلین دو گوشوار هَفَ هشتا ریسری
بسونم همّشه تا سی تو بیارن ری پَشا 
تو چه كردی جَمَزِشْ مَهْزِ دوتا دُنْگِ زمین
جون مرگ واویده كردی مُنِه رُسوا و تَوا 
هَمِی بِخْتَر كه زن حاجْ صَفر آوی بی وفا
قَمرو اِی بی صَفت دَس مریزا دَس مریزا 
 
 
 
 
 
 
 
 

استاد خلیل تمهید

 

 

شعر از : استاد خلیل تمهید


نشسه تو دلم سی سال غم با كوله بار امشو

كنم صدها هزارون گله ای از ملك دار امشو

ندیدم مو جوونی و نبردم لذت از عمرم

نكرده سی مو فرقی باز امسالم زپار امشو

چقه بالا كنم دس تمنا پیش تو یا رب

نخونده جای جغد سیم قمری و بلبل هزار امشو

گل سرخی ندیدم تو خزون دل به عمر خوم

همه ش چیش انتظارم كی بیایه سیم بهار امشو

نمی فهمم چمن فل فالیُم حالم غریبن سیم

مثیكه رفته زیرناخونم خار كُنار امشو

می فهمم رنج و درد و غصه مال منه تنا نی

نه بالِی خوم غم مردم چه خوردم بی شمار امشو

چقه باید ببینم ناكو و ناجور از ای عالم

بكش سی مو كه از دنیا برم همچون غبار امشو

ندارم دلخوشی هیچی جهان گشته چو زندونم

قِدُم كرده هلال از درد و مُچه از فشار امشو

همه دیوا نقاب ادمی بر چهره و مسّن

ندیدم یار خوش سیما شدم ازنو خمار امشو

ندارم طاقت سختی خدایا رس به فریادم

لِوَرده اسغون پا و دسُم زیر بار امشو

نه كم داره(( کمالی )) هم تو دل درد و غم و غصه

بنالم سی او هم هر دم از این  قلب فگار امشو

خلیلو هیچ دلش خوش نی از ای چند روزه ی زنده ی

همه ش پُش بلگ زدن سیش همه باخته ری قمار امشو

امشب در دلم سی سال غم نشسته است و من از این دنیا گله های زیادی دارم . از زندگی و جوونی لذتی ندیدم و امسال هم مثل

 پارسال برایم فرقی نکرده . خدایا ! چقدر دست تمنا و دعا بسویت دراز کنم درصورتی که بالای خونم جای بلبل و قمری (نوعی

 پرنده ) جغد میاد و میخونه ( به شوم بودن چغد اشاره دارد ) . تا بحال در زندگی خود گل سرخ و خوشبویی را ندیدم ، همش چش

م انتظارم که چه موقع بهار می شود که بیایی ! . نمیدونم حالم چطوریه ، خیلی برام غریبه حالم ، اینقدر حالم خرابه که انگاری خار

 کنار زیر ناخونام گیر کرده . میدونم غم و غصه مال من تنها نیست ولی من تنها غم خودم رو نخوردم غم مردم رو هم می خوردم و

 میخورم . چقد باید از این دنیا بدبختی و مصیبت ببینم ؟ خدایا منو مانند غباری از این دنیا ببر . دنیا برام مثل زندون شده ، قدم از درد

 کمان شده و بدنم چروک و لاغر از فشار شده . همه دیوهای روزگار نقاب آدم بودن رو بصورتشون زدن و حالم بد شد وقتی کسی

 رو با چهره ی خوب ندیدم  . خدا دیگه طاقت سختی رو ندارم برس به فریادم ، که دیگه استخوا نهای دست و پام زیر فشار خرد

 شده  . کمالی (به نظر میاد دوست شاعر باشه ) غم و غصه کم نداره ! برای او هم مینالم از قلب فگار و خسته اش . خلیل ( منظور

 شاعر استاد گرامی خلیل تمهید ) دلش اصلا از این زندگی خوش نیست چون همش تو قمار کردن امشب باخته  

 


 
 

ضرب المثلهای بوشهری

 

 

 

ضرب المثل های بوشهری

اصل کاری پدرِ که مادر رهگذره
کنایه مادر شوهر به عروس که تو هیچ کاره ای

دی دوماد چه مرگشن هندونه خورده سردشن
تعریف: مادر داماد چه مشکلی دارد هندوانه خورده سردیش شده است ( مزاجش بهم خورده)

دی دوماد تو کُرکُرِن آمو حسن دورش زُرِن
تعریف : مادر داماد رجز خوانی می کند شوهرش هم پشتیبانی اش می کند

مادر شوهر میگه : صل علی محمد دشمن جوُنم اومد
عروس میگه : عقرب زیر قالی خواسی پسر نیاری

زن بابا ماره تو گلوش خاره
کنایه به زن بابا زن بابا نگو مار بگو

مادر زن خرم کرده توبره بر سرم کرده
خواهر شوهر خاره کلبوک دم دیوارن

اگر خر نداری دوماد بگیر

به دختم می گم بیگم تو بشنو
به دخترم می گویم عروس تو بشنو

خونه دوما خبری نی خونه عروس کِل و بیتن
تعریف : هرگاه کاری خلاف مرسوم ببیند می گویند)

عروس تعریفی آخرش شلختن

کی تعریف عروس می کُه ننه عروس

مادر شوهر مارن خواهر شوهر خارن پدرشوهر ترکه نارن
کلوچه و لوز و بادم عزیز دلم دومادم

 
 
 
 
 

 

ضرب المثل بوشهری

 

*حالا بارو بند وامبه شرشر نودون بند نوامبه یعنی بارون تموم می شه ولی چک چک ناودون تمام نمی شود در زمانی به کار می رود که کسی راضی شده و طرفی که هیچ حقی ندارد راضی نمی شود.

*خر پیر اوسار رنگی=خر پیر و ابسار رنگی در زبان فارسی معادل آن می شود دم پیری و معرکه گیری

 
 
 

 
 
 

 

بادنگون

 

های بادنگون های گوش کن پی تنم

لامروت سرت واگردن منم

دک بزن ای خونه زلمت خراب

می کجا میخی بری پی ای شتاب

می نمی شناسی منم ای بی وفا

شاید از ما رفته یادت نا نها

هم منم که پی تو بیدم مث ککا

روز وشو از تو نویمیدم جدا

هم منم که ای نبیدت در حضور

تکه میرفت از گلیم دومن و زور

هر زمانی سفرمون ویمی دراز

صدر مجلس می نشندیمت و ناز

پشت پا ای میزن وت اغنیا

می گرفتیمت بغل ما بی ریا

ای نمیخواسن تنه بعضی پشیز

باز بیدی پیش ما خیلی عزیز

تا تو ارزون بیدی و کم مشتری

غصه از ما دیر بی مهنت بری

می چتو یک دفعه واویدی گرون

ری زمین بیدی و رفتی آسمون

می چه واوی کین چنین واویدیه

پی بزرگون هم نشین واویدیه

روغنی میخوام بدونم یا پنیر

یا برنج صادراتی ای فقیر

ای کلوکت از تنت واوو جدا

می بخوالت پسه ای یا لوبیا

ریت و الانت سیاه تر بو هنی

می تنم مرغی که پی ما دشمنی

او کسی که مرغ سه نومت نها

تعنه بی راسی نگیرش ری سیاه

الغرض ای قاتغ نون فقیر

ایقه سی طالو خوته بالا نگیر

تو غلامی جون مو شاهی نکن

هم سری پی مرغ و پی ماهی نکن

ای دراری پر بری تا ور فلک

ای بادنگون هم نشینی پی للک

راست گفت شاعر که ای روزی گدا

معتبر واوی ویمو بی خدا

سید طالب هاشمی


 

 

شعر ماهواره

 
 

 

دی محمد و پرسم که دی ماهواره که میگن چنه

محدو میره شو خونه یل افتادم تو منمنه

گفتم توه داری ؟ گه حا گفتم همی ماهواریه

تیرم سه تا ری نافش ره دین و عقل میزنه

باز گه میگن بوش ساختشه فرقی نداره پی توه ؟

گفتم دو تیش میسوزنه اما ایکی قدغنه

وم گه کی داره تو ولات؟ گفتم که هرچی لات و پات

از گرگعلی میره نوات تا کل جور که مومنه

لنگی گه خوت چه جون دل کردی تنم اسلام ول ؟

گفتم بگیرم درد سل ها نه خومم دارم ننه

وم گه که امشو خونتم مث اژ دها سر جونتم

سی هم یو مو مهمونتم تا سی کنم امشو ینه

شو اومه گه اول سلام . بندا ور ماهواره جام

دوم یه قیلونی می خوام زندی بدونش مردنه

وم گه بجنب جون بوات تا نومده میش سن هوات

فحشت بده سی ای ادات روشن که وقت دیدنه

گفتم انیمال اوله شورو حیون و جنگله

وم گه چنه مال وله کفتار و گرگ اوسنه

گفتم یو اخوار تموم از بوق سگ تا ظهر وشوم

کلمه گپ کوله حروم صد گز دمش وا میتنه

باز گه که خشتر توش ده نی؟ گفتم بله ورزش هسی

امشو گمونم بازی چلسی خود ساو تمتونه

وم گه پرشتی سیت بیا اسم ینه ور مو نیا

خشتر و اینا هم هسی ؟ گفتم د خشتر اکشنه

لیکی زه گه سرش پرند دی رود اینا ادم کشن

گفتم خو اکشن میکشن طاقت که بعد ای تی ان

گفتم ای مردک اندی دور وبرش صد تا چی

گه خوندنش این گیه بیلش یه جی که سوسن

گفتم که سوسن پر کشی زهر اجل او سرکشی

گه مردشم بحز ینه دلم صداش می پیسن

گفتم که الان فهمیدم یک ساعته مو خر بیدم

همسو یه حالی وت میدم بونت سی مولتی ویژن

سی که دوازده نمرشه هر چی بگی هم یو خشه

خشتر و یو ده شونزشه معنش سی پونزه کردنه

وم گه دوازش سختمه طاقت ندارم شونزشه

میخوام برم ده خونمون درمون دردم میش سنه

 

 

 

 
 
 

شعری زیبا از استاد بزرگوار فرج کمالی

 

 

 

دوش تا دم صب غم تو دلم کم سرکش بی

دل عین رطب بی غم هجرت گنگش بی

یادم اومه روزی که سر ره تنه دیدم

دل پا نگرفته مو سم گو گلکش بی

سیل اولیت ری و ره عشق تو کردش

خش رو نبلد بی چیشلت روروکش بی

مشکی پر او کول و دو تا مشک بلوری

پیش ریت که دل پیچسه کشته زلکش بی

یاد اوسنل بو  که چه ایوم خشی بی

زندی مو تو بیدی و خمارت نمکش بی

وختی لولت چی و امونت ور ما داشت

هر گی میسدیش پس دو برابر سرکش بی

یادم اومه پریار شو ماه رمضون بی

توسون زده  بی زورشه زونی شلکش بی

دیت اومده بی دیدن و پاش اومده بیدی

نشسی سر جنب تو و زنکا برکش بی

یکدم میزدی لی ری سریت برمک و دیتم

دایم سکلی میزدت و لو گزکش بی

قد بند امید منه رفتی و برندی

قدبند کو عشقت بید و مهرت سگکش بی

ای چه نزدی زونی خدافظ سر رفتن

سیلت پر غم بی چیشلت هی کمکش بی

او تیسو تلنگون غم آویده کمالی

اچی که گ نصفش نبی بلکم سه یکش بی

 
 
 
 
 
 

تووسونه بندری

 

 

تووسونه بندری . گرما میا تو پنجدری .
تش میباره سرمون . ووی نمیشو که در بری .
که تش تو دلمن ... که تش تو دلمن ...
تووسونه عشقه یار . دل تنگ و انتظار .
گل زده پاک دل مو . وای چه کنام با دل زار ؟ .
... که تش تو دلمن ... که تش تو دلمن ...
هلی هلی هو یار غوغا میکنه .
کفتر باغی خوشو جو جا میکنه .
بیلیک بیلیکش شو و آذین میکنه .
گرمای عشقش دلمو خین میکنه .
... افتو تندن . گرمن . اورن اورن . گرمن
دریا غبرن . گرمن . گرمن گرمن . گرمن .
سوختام گرمن . گرمن . دریا غبرن گرمن .
موج دریا تو بیا . نخل زیبا تو بیا .
به تماشا تو بیا . گل صحرا تو بیا .
توی ساحل بچه ها . پوی پتی ری ماسه ها .
که دلدار او مده ... که دلدار اومده ...


 
 
 
 
 

شعری محلی به گویش گناوه‌ای

 


 

شعری محلی به گویش گناوه‌ای از ایرج شمسی‌زاده:
 
 
 

یارون وَ دهس زندگونی گله‌مندم
وَ ای بلایل آسمونی گله‌مندم
راسش وَ رفیقل خُمونی گله‌مندم
حقیقتش مو وَ فلونی گله‌مندم

... مِی ماشکی وَ خُت شکی، نَه پَی تِنُم مو
زَهلت نره بات هیچ کاری نیکنم مو
غمخوار مردم بورکی تَینا مُنُم، مو
فقط هَمَی جا گَپَلُمَ ایزنم مو

یادت نیایه روزگار سال قحطی؟
سالی که واویدن همه پامال قحطی
سی هیچکی نمُنده بی ده حال قحطی
بُردن وَ تَی مو گندم پاچال قحطی

خَردن نمک سیر و نمکدون اِشکنادن
سُفره‌یْ که چاس عالمی بی وَهرِنادن
یه لقمه‌یْ سی کُم بَچْیَل خم ننهادن
جایوردَه رُفتِن گلّه سر جاش چارنادن

بُز گَر وَ اَو سرچشمه آخر کُم پُر آوی
مِن پوسِ گُرگَل رَه وُ گیر خُور خور آوی
"شیرو" که دهس ِ دَیشَ اِشکُند و کُر آوی
کِلیل ترَهْقَی بی که آخر دَمپُر آوی

نوکیسه اسب دولت اُفتا زِرِ رونش
دَ جَی نَبی سی مثلَ مو زِر آسمونش
گَرْدَی عروس پا در رکاب چِل گَز زَبونِش
«خَسی خَسی تو مرخصی» بی مِن دهونش

هر جا که آشه کا کچل فرّاشه دایُم
تک طَیفَیَلْشَو قوم و خویشش باشِ دایم
سی شاهدش هی دیمِش هم دینداشِ دایم
تِروک دَی بَو مُرده بو بالاشِ دایم

داغِل همِی چی یاوِه مَی قاشق نشِشته
هم داغِلِ آسیدَه ِ یِ هم مِن گِلِشتَه*
هم مِن لِلَک غَلْط ایزنه هم آش رشته
کارش وَ شیطون بِتّره ، نومش فرشته!

سَیلِ خر پیرو کُن و اُوسارِ رنگین
گَردَی جوون فیس ایکنه، سیرَش بخندین
کَه جُوش زیاد آویده، حیف قاپ پَرپین
صاب پا کلُفتش ایکشه سر خر سنگین

رَه خَهکلونه تِر سواری هیچ نیسی
غیرَ سه چارتا لَک و لیوه‌ی گیچ نیسی
مُرغل کُرِک واویدنه، بیچ بیچ نیسی
دل درد کُشتم یه دوای دل‌پیچ نیسی

خَر خَهسَه وُ صحاب نَخُشنودِه خُمونی
ایگِن که آرد ایبیزی پاتْ ایجُنبه، دونی؟
دنیا چپی چَواسَه واوی اَی فلونی
سی میرَی دَی‌مون هاسَی ایگیم "عاموجونی"

مِن دشتسون خو ما دِیَه کاری نداریم
بِیم وَ دهدارون وُ تعزیه دِر آریم
بَلکی که زیتر رَفتَوَ زِر گِل درآریم
تلافی دنیایه و جونش در بیاریم

دِز نابلد بیدیم ما وَ زَیمَ کَهدون
درمُنده اوویدیم نه اُو بی وُ نه دون
گفتیم بِریم سی پنگ خرمَی تا برازگون
گَردَی جهازِ بی شِرَی اُفتَیم َ طیفون

هر چی بلا سی عبدلای تا قیومت
نها مصیبت بید سیش دیندا قیومت
جاش نی نَه ای دنیا، نه او دنیا قیومت
باید بگیم سیش واقیومت وا قیومت

دیندَی مُو ایگن غورَه بی وُ چه وُ چه بی
اینَی که دایم دُورِ پُشتیکشون گره بی
گشتم هِمَی جا ریشه‌شون زِر لیر و زِه بی
پاتیل سی پاتیلَک ایگه ریت سه بی

هر چی عوض داره گِلَه‌ی نداره جونُم
گَردَی که سیم ایخوندی آخر سیت ایخونم
اَه سی تلافی بو هَنی زنده ایمونم
روزی ایایه که مُنَم خَرْمَ بِرونم
 
 
 

 

 

 

شعری از محمد قائدی

 

 

 

شعری از محمد قائدی...
زاده ی تنگستان...
صاحب کتاب "فصلهای فسیلی"...


..............

یک دست، پا گرفت و هوایی شد
یک دست، از هوا به زمین برگشت
پاپیچِ فصلِ سردِ دموکراسی-
...
از کافری به دامن دین برگشت
مردی که بر ستاره چکش میزد
از کربلا و مکّه به چین برگشت

در انتهای فصل دموکراسی-
صبح آمد و مسیح،نمایان شد
یک پیرمرد،داشت اذان میگفت
ظهر آمد و مسیح،مسلمان شد
یک پیرمرد،رفت و خودش را کشت
شب آمد و مسیح،پشیمان شد!!!

از ترس،پشت پینه ی پیشانی-
قایم شدند خشک مقدّس ها
در نعش پیرمرد،فرو رفتند-
منقارهای خونیِ کرکس ها
در طول مستطیل، به راه افتاد-
دیشب تظاهرات مثلّث ها

ماموت های سنگی وحشت زا-
حلّاجِ قرن بیست و یک ام کردند
تردست ها به جای گل و خرگوش-
دایناسور از کلاه، درآوردند!
...........................................
...........................................

یک متنِ ناقص است جهان!
.
.
.
توضیح:
[این متن،یک روایت خطّی نیست
یک امتدادِ وحشیِ بی مرز است
یک ساختارِ مبهمِ بی قانون...
مصداق حکمِ(مفسد فی الارض)است...
مانند(ورزقان) و (اهر)،این متن-
هر روز،روی خط زمین لرزه ست...
ادامه ...

 
 
 
 
 
 

دیگروز دلم اشکوندی و دیرم گرفتی

 



دیگروز دلم اشکوندی و دیرم گرفتی
شعر جدایی خواندی و دیرم گرفتی
شو ، نصپ شو مثل کوکویسو ناله کردم
هر شو، تنم لرزندی و دیرم گرفتی
از گریه، مرزنگ دو چیشم واز نمیشه

اشک چیشام خشکاندی و دیرم گرفتی
از بسکی اشک داغ رختم ری گلپام
تا جیگرم برشندی و دیرم گرفتی
مثل پشنگه او که می پاشن ری بلتش
تش تو دلم پاشوندی و دیرم گرفتی
مین سرم، بسکی تروندم دونه دونه
انگار مینام ترزندی و دیرم گرفتی
سنگم زدی، هیچی نگفتم دس آخر
خین تو دلم پشکندی و دیرم گرفتی
امشو درنگه بر لبم خشکیده از غم
دس و دلم کرچندی و دیرم گرفتی
انگار خرنگ تش نهادی زیر پهلیم
زونیم تو تش پلکندی و دیرم گرفتی
تو بلکمی یامو، بپرس از اهل بوشر
آخر خونه م رمبندی و دیرم گرفتی
 
 
 
 

سی بوشر

 


سی بوشر هیچکه دلش مث مو غمگین نبیده
دل هیچکی مث مو یه کاسه خین نبیده
بخدا وختی که فکرش می کنم تش می گیرم
هیچکه دردش مث مو اینهمه سنگین نبیده
او دریاش که میگن شورن و خره نمکن

سی مو مثل شکرن، شیرین تر از این نبیده
تو کیچه پس کیچه هاش ، وختی که تیفون می پیچه
هیچ غناهشتی ایجور دلکش و شیرین نبیده
ای صدوی غره طراقاش شو بارونی خشن
ازو خش تر بخدا تا چین و ماچین نبیده
خیلی شهرا نبیده، وختی که بوشر بیده تش
مث بوشهر زیترا شهری خوش آئین نبیده
اگه حالا ایجورن ، غربت غم تو دلشن
زیترا مثل حالا ، اینهمه دل خین نبیده
توسوناش اگه گرمن ، مگه تخصیر خوشن
او هواش ایجورین، بیخودی همچین نبیده
تو زمسون عوضش مثل بهارن زمیناش
هرکجا سیل می کنی، بی گل و نسرین نبیده
سی چی میگین کیچه هاش او شلی و پر سبخن
کیچه هاشم بخدا ، ایجور که میگین نبیده
پس افتو که بری دل سی بوشر پر می زنه
خاک هیچ جوی دیگه دامنگیر و سنگین نبیده
 
 
 

 
 
 

یضله

 

 



تکه هایی از آهنگهای بعد از خیام خونی که ریتم آهنگو تند میکنه و مابین خومون میگیم یضله گرفتن ...
یلا یلا . جونام یلا . 2بار
صبحان الله برده ای دلها را ...
یار ای یارام . شیدا دلدارام ... 2بار
بیو بریم امامزاده ...

امامزاده پله داره ...
پله و سر پله داره ...
یار ای یارام . شیدا دلدارام ... 2بار
آی رباب رباب ربابه . حال رباب خرابه
رباب میره تو کیچه . بچها میشن دسپاچه
رباب رباب ربابه حال رباب خرابه ...
وقتی رباب رو میکرد . دل و جیگرام او میکرد
رباب رباب ربابه حال رباب خرابه ...
رباب میره آسیو . سی خاطر سپیدو
رباب رباب ربابه حال رباب خرابه ...
رباب میره سینما با پیرنه شبنما
رباب رباب ربابه حال رباب خرابه ...

 
 
 
 

بهار

 

 

بهار

 


اجرا سال 79 -80 کاست شپ (اگه اشتباه نشده باشه)

این شعر بر وزن ( رباب رباب ربابه - حال رباب خرابه )

بهار بهار بهارن سال از بهار دیارن
سال بلال گندمن شومی جو سی مردمن
بهار بهار بهارن سال از بهار دیارن
هزار هزار گل جو سر میکشه تو گلا
بهار بهار بهارن سال از بهار دیارن
افنو درومد تو کیچه سحر میزه گل میپیچه
بهار بهار بهارن سال از بهار دیارن

بهار بهار .......بهارن (2)
سال از بهار دیارن (2)

بعد از این قطعه تبدیل به ریتم خیام خوانی میشود
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمیباید زیست
کین سبزه که امروز تماشا گه ماست
تا سبزه خاک ما تماشا گه کیست

اینجا دست میزنن یا شپ خومون

ای چرخ و فلک خرابی از کینه ی توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه ی تو بشکافند
کز گوهر قیمتی که در سینه توست