مراقب افکارت باش چون...

 
 
مراقب افکارت باش چون افکارت گفتارت را مي سازد.
مراقب گفتارت باش چون گفتارت اعمالت را مي سازد.
مراقب اعمالت باش چون اعمالت عادتهايت را مي سازد.
مراقب عادتهايت باش چون عادتهايت شخصيتت رامي سازد.
مراقب شخصيتت باش چون شخصيتت سرنوشتت را مي سازد
 
 
 

خدا را سپاس

I Am Thankful
I can see the beauty all around me.
There are those whose world is always dark


خدا را سپاس
من میتونم تمام
زیبایی های پیرامونم را ببینم
کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست

I am Thankful...
I can walk.
There are those who have never taken their first step.


خدا را سپاس
من میتونم راه برم ..کسانی هستند که هیچوقت نتونسته اند. حتی یک قدم بردارند


I Am Thankful ...
My heart can be broken.
There are those who are so hardened they cannot be touched


خدا را سپاس
که دل رئوف و شکننده ای دارم
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبت و
احساسی رو درک نمیکنن


I Am Thankful ...
For the opportunity to help others.
There are those who have not been so abundantly blessed as I.


خدا را سپاس
به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به
من داده ای بی بهره اند


I Am Thankful ...
I can work.
There are those who have to depend on others for even their most basic needs


من میتونم کار کنم .کسانی هستند که برای رفع کوچکترین
نیازهای روزمره شون هم به دیگران محتاجند

 

I Am Thankful ...
I have been loved.
There are those for whom no one has ever cared.

خدا را سپاس
که کسی هست که منو دوست داره
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست .

 

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 

 

 

این یه ترانه هست که از کلامش خیلی خوشم اومد  خواستم تو وبلاگم بذارم

اونی که عشق منو کشت خودش اینو خوب میدونه

همه چیمو پاش گذاشتم که نرمو تنها بمونه

واسه چشاش می مردم اما اون نخواست بدونه!!!

نمیدونم واسه ی چی نمی خواست پیشم بمونه !!

دارم میرم واسه همیشه با تو بودن عمرا" نمیشه

سزای کار تو همینه تنها باش واسه همیشه

دارم می رم من از کنارت ندارم دیگه کاری به کارت

پشت پا زدم به روزت می میره عشق سینه سوزت

کی واسه چشات می مردش؟

کی واست غصه می خوردش؟

کی تورو با همه غصه و غم ها و درداش به عشق رسونده

با رسیدن به تو که افسوس به تباهی می رسیدم

 اگه میشه دلو به کسی دادکه از عشق هیچی نمیدونه

وقتی رفتم تازه می فهمی که چی بودمو چه کردی با من

تو رو من خیلی دیر شناختم  وقتی به پات همه چیمو باختم

 

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 


تنها با گل ها.. 

گویم غم ها را

چه کسی داند

ز غم هستی چه به دل دارم

نه كسي آيد

نه كسي خواند

ز نگاهم هرگز راز من

بشنو امشب

غم پنهانم

كه سخن ها گويد ساز من

تو نداني تنها

همه شب با گلها

سخن دل را ميگويم من..

چو نسيمي آرم

كه وزد بر بستان

همه گل ها را مي بويم من

تنها با گل ها

گويم غم ها را

چه كسي داند

ز غم هستي

چه به دل دارم

چون ابري سرگردان

ميگريد چشم من در تنهايي

اي روز شادي ها كي باز آيي

امشب حال مرا تو نميداني

از چشمم غم دل تو نميخواني

تنها با گل ها

گويم غم ها را...

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""



 

بی نهایت دوستت دارم حرف هم نیست حدیث هم نیست تو باور نداری



 

سلام ممنون که بهم سر زدی ، سر که می زنی چرا جوابم را نمی دی


:ادامه مطلب:
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 


 
 
از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟

این قسمت حرف دلم خودمه که زنگی کردم  


پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 


 
 
و یادت هست در یک عصر پاییزی چه ها کردی

مرا تنهای تنها با دلی غمگین رها کردی
 
گذشتی نرم نرمک از نگاهی مانده در باران

چرا با روح سرگردان من اینگونه تا کردی
 
تمام شعرهایم را برایت یک به یک خواندم
 
بگو دیوان شعرم را چرا ماتم سرا کردی
 
و گفتی زیر لب رفتم ، بمان با درد تنهایی

ندانستی غمی شیرین برایم دست و پا کردی
 
همین امشب دلم می میرد از احساس تنهایی
 
چه می داند کسی شاید به مرگم اعتنا کردی
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 


 
 

 

 

وقتي از كسي كينه‌اي به دل مي‌گيري در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و براي او جايي تعيين كرده‌اي. سعي كن خانه دلت را تنها از دوستان پركني و هرگز گوشه‌اي از آن را در اختيار دشمنان نگذاري

***************

پیوند عشق حقیقی حتی به مرگ گسیخته نمی شود چه رسد به دوری.

 

 

 

 

 
 
 

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

 براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد

 تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

 از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 
 
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***
صدا کنی.
 
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 
 

سر کلاس درس معلم پرسيد: هي بچه ها چه کسي مي دونه عشق چيه؟
هيچکس جوابي نداد همه ي کلاس يکباره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان لنا يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد ، بغض لنا ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و گفت: لنا جان تو جواب بده دخترم ، عشق چيه؟
لنا با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت: عشق؟
دوباره يه نيشخند زدو گفت: عشق...


ببينم خانوم معلم شما تابحال کسي رو ديدي که بهت بگه عشق چيه؟
معلم مکث کردو جواب داد: خوب نه ولي الان دارم از تو مي پرسم
لنا گفت: بچه ها بذاريد يه داستاني رو از عشق براتون تعريف کنم تا عشق رو درک کنيد نه معني شفاهيشو حفظ کنيد


من شخصي رو دوست داشتم و دارم ، از وقتي که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتي که نفهميدم از من متنفره بجز اون شخص ديگه اي رو توي دلم راه ندم براي يه دختر بچه خيلي سخته که به يه چنين عهدي عمل کنه.


گريه هاي شبانه و دور از چشم بقيه به طوريکه بالشم خيس مي شد اما دوسش داشتم بيشتر از هر چيز و هر کسي حاضر بودم هر کاري براش بکنم هر کاري...
من تا مدتي پيش نمي دونستم که اونم منو دوست داره ولي يه مدت پيش فهميدم اون حتي قبل ازينکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزاي قشنگي بود sms بازي هاي شبانه صحبت هاي يواشکي ، ما باهم خيلي خوب بوديم عاشق هم ديگه بوديم از ته قلب همديگرو دوست داشتيم و هر کاري براي هم مي کرديم


من چند بار دستشو گرفتم يعني اون دست منو گرفت خيلي گرم بودن ، عشق يعني توي سردترين هوا با گرمي وجود يکي گرم بشي ، عشق يعني حاضر باشي همه چيزتو به خاطرش از دست بدي ، عشق يعني از هر چيزو هر کسي به خاطرش بگذري


اون زمان خانواده هاي ما زياد باهم خوب نبودن اما عشقه من بهم گفت که ديگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت


پدرم ازين موضوع خيلي ناراحت شد فکر نمي کرد توي اين مدت بين ما يه چنين احساسي پديد بياد ولي اومده بود پدرم مي خواست عشقه منو بزنه ولي من طاقت نداشتم ، نمي تونستم ببينم پدرم عشقه منو مي زنه.


رفتم جلوي دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن ، خواهش مي کنم بذار بره


بعد بهش اشاره کردم که برو ، اون گفت لنا نه من نمي تونم بذارم که بجاي من تورو بزنه من با يه لگد اونو به اون طرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست


عشق يعني حاضر باشي هر سختي رو بخاطر راحتيش تحمل کني


بعد از اين موضوع عشقه من رفت ما بهم قول داده بوديم که کسي رو توي زندگيمون راه نديم اون رفت و از اون به بعد هيچکس ازش خبري نداشت اون فقط يه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود:


 هميشه دوستت داشتم و دارم ، من تا آخرين ثانيه ي عمر به عهدم وفا مي کنم ، منتظرت مي مونم ، شايد ما توي اين دنيا بهم نرسيم ولي بدون عاشقا تو اون دنيا بهم مي رسن پس من زودتر مي رمو اونجا منتظرت مي مونم


خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

 

لنا که صورتش از اشک خيس بود نگاهي به معلم کرد و گفت: خوب خانم معلم گمان مي کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گريه مي کرد گفت: آره دخترم مي توني بشيني
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گريه مي کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا براي مراسم ختم يکي از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسي؟

ناظم جواب داد: نمي دونم يه پسر جوان
دستهاي لنا شروع کرد به لرزيدن ، پاهاش ديگه توان ايستادن نداشت ناگهان روي زمين افتاد و ديگه هم بلند نشد
آره لناي قصه ي ما رفته بود ، رفته بود پيش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توي اون دنيا بهم رسيدن...
لنا هميشه اين شعرو تکرار مي کرد


 

خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟   خواهان کسي باش که خواهان تو باشد
خواهي که جهان در کف اقبال تو باشد؟    آغاز کسي باش که پايان تو باشد



بدترين شرايط زندگي ما آرزوي خيلي هاي ديگه است..
 
 
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 و اندر ترکیب این حروف اسرار بسیار است .

جامی کشیده دار زبان را که سر عشق          رمزی است کس مگوی و حدیثی است کس مدان

باز از همین مقوله است تعریف عشق بر حسب اشتقاق ان که با تفاوت هایی چند تقریبا در همه کتب

صوفیه امده است:

اشتقاق عشق از عشقه است و ان گیاهی است که بر درخت پیچد و درخت را بی بر و خشک و زرد گرداند

همچنین عشق درخت وجود عاشق را در تجلی جمال معشوق محو گرداند تا چون ذلت عاشقی برخیزد

همه معشوق ماند و عاشق مسکین را از استانه نیاز در مسند ناز نشاند و این نهایت مراتب محبت است.

بعضی از این معنی چنین نتیجه گرفته اند که میان عقل و عشق خصومت و منازعت و مخالفت است و عقل

و عشق چون اب و اتش ضدان لایجتمعانند و این تضاد و جدالی است بر نخاستنی زیرا عشق در مرتبه

ماورای عقل است.همه این عبارات برای بیان این نکته که معنای عشق به لباس حروف در نمی اید و در

ظرف کلمه نمی گنجد و عشق  حقیقتی ازلی و ابدی است چون صفت ارادت حق است که از صفات ذات

است.

نظام عالم و بنی ادم به عشق است و ذات حق پیش از خلق دو عالم خود به تنهایی عشق و عاشق و

معشوق بود و پس از ان هر چه هست اینه جمال اوست و چون درنگری خود را دوست داشته باشد زیرا که

که در اینه روی معشوق جز خود نمی بیند لاجرم خود را دوست می گیرد. بنابراین محبوب اینه محب است

که در او به چشم خویش جز خود نمی بیند و محب اینه محبوب است که در او اسما و صفات و ظهور احکام

خویش را می بیند:

چون نیکو بنگری در اصل این کار                               هم او بیننده هم دیده است و دیدار

در عشق مجازی این حال و هوای معشوق حاکی از خود شیفتگی اوست و به راستی در غزلیات ناسوتی

معشوق چنان با عز و ناز و کبریاست که گویی فقط خود را دوست می دارد و در اینه طلعت عاشق تنها با

خویشتن عشق می بازد و به هر حال همواره از چنبره وجود خویش در عاشق خاکسار می نگرد. در این

عشق نیز به شیوه عشق عرفانی معشوق دیده حسن از جمال خود لر دوخته است که کمال حسن خود را

درنتواند یافت الا در اینه عشق عاشق زیرا معشوق تا بر خود نظر دارد عشق پدید نمی اید و چون بر عاشق

نظر می افکند عشق ظاهر می شود یعنی ظهور عشق مستلزم عنایت معشوق است و مبدا ان عاشق

نیست.

 

 

 

 

 

 
 
 

طرز تهیه زولبیا ، بامیه ، گوش فیل و شربت | کیک و شیرینی

 


مواد لازم برای شربت :

شكر 5487 5487 5487 2فنجان
 5487آب 5487 5487 5487 5487 یك فنجان
گلاب 5487 5487 5487 2 قاشق سوپخوری
زعفران حل شده 5487 5487 5487 یك قاشق مرباخوری
آبلیمو 5487 5487 5487 5487 یك قاشق مربا خوری

طرز تهیه شربت :
آب و شكر را روی حرارت ملایم قرار می دهیم تا بجوشد. بعد گلاب و زعفران را اضافه كرده، سپس آبلیمو را می ریزیم. پس از چند جوش، شربت آماده شده را از روی شعله بر می داریم.

زولبیا

مواد لازم:

200 گرم 5487 5487 5487 نشاسته
180 گرم 5487 5487 5487 ماست
20 گرم 5487 5487 5487 آرد
یك قاشق سوپخوری 5487 5487 5487 زعفران حل شده
 5487یك قاشق چایخوری 5487 5487 5487 روغن جامد
یك دوم قاشق چایخوری 5487 5487 5487 جوش شیرین
یك قاشق سوپخوری 5487 5487 5487 آب یا گلاب

طرز تهیه:
نشاسته و ماست را مخلوط كرده، چند دقیقه ای صبر می كنیم تا نشاسته در ماست خیس خورده و به راحتی حل شود. سپس آرد را اضافه می كنیم و با همزن خوب به هم می زنیم تا مایع زولبیا صاف و یكدست شود. روغن جامد را اضافه كرده و در حین به هم زدن آب یا گلاب را همراه با زعفران حل شده به مایع اضافه می كنیم و آن را در قیف مخصوص می ریزیم. در این مرحله جوش شیرین را هم اضافه می كنیم و مایع را خوب به هم زده، در حالی كه روغن روی شعله قرار دارد، زولبیا را توسط قیف در روغن كاملا داغ به صورت دایره های بزرگ و كوچك فرم می دهیم و بلافاصله پس از كمی سرخ شدن آنها را پشت و رو می كنیم.
زولبیاها را در شربت قرار می دهیم و پس از15- 10 دقیقه آنها را از شربت خارج كرده و در صافی قرار می دهیم تا شربت اضافه آن خارج شود.
* یادآوری: برای سرخ كردن بامیه و زولبیا و گوش فیل از روغن مایع استفاده كنید، چون روغن جامد باعث سفت شدن آنهاخواهد شد.

بامیه

مواد لازم :

آرد 5487 5487 5487 200 گرم
آب 5487 5487 5487 300 گرم
تخم مرغ 5487 5487 5487 3عدد
روغن جامد 5487 5487 5487 5487 یك قاشق سوپخوری
شكر 5487 5487 5487 نیم كیلو
نمك 5487 5487 5487 یك سوم قاشق چایخوری
آب 5487 5487 5487 150 گرم
آبلیمو 5487 5487 5487 2 قاشق سوپخوری
گلاب 5487 5487 5487 5487 كمی

طرز تهیه :
آب را جوش آورده، با شعله ملایم آرد را اضافه می كنیم و مرتب به هم می زنیم تا خمیر تقریباً سفتی به دست آید. بعد روغن را اضافه كرده و مرتب به هم می زنیم ( در حدود 3-2 دقیقه )، به طوری كه خمیر به صورت یك تكه درآید. سپس بعد از كمی سرد شدن خمیر، تخم مرغ ها را یكی یكی اضافه می كنیم و خوب خمیر را ورز می دهیم تا خمیر نرم و لطیف شود. برای این كه بامیه رنگ زیباتری به خود بگیرد، بهتر است از شربت بامیه یك قاشق سوپخوری به خمیر بامیه اضافه كرده و با خمیر مخلوط كنیم. بعد خمیر را در قیف با ماسوره كنگره دار متوسط می ریزیم و سپس در روغن مایع سرخ می كنیم.
برای سهولت كار بهتر است روغن را كمی داغ كرده، بامیه ها را به وسیله دست و یا با قیچی مخصوص آشپزخانه در روغن ریخته، بعد آن را روی حرارت مستقیم قرار دهیم تا بامیه ها سرخ شوند. بامیه ها را در حین سرخ شدن مرتب به هم می زنیم تا به هم نچسبند و یك دست سرخ شوند. بامیه ها را در همان حال كه داغ می باشد، به شربت گرم اضافه می كنیم تا شربت را خوب به خود جذب كنند، در غیر این صورت بامیه ها شربت را جذب نخواهند كرد. اگر بامیه پس از چند ساعت شربت خود را از دست داد، علت آن رقیق بودن شربت می باشد.

گوش فیل

مواد لازم:

تخم مرغ 5487 5487 5487 2 عدد
ماست 5487 5487 5487 نصف فنجان
روغن جامد 5487 5487 5487 یك قاشق سوپخوری
بیكینگ پودر 5487 5487 5487 5487 یك قاشق چایخوری
آرد 5487 5487 5487 5487 به مقدار كافی

طرز تهیه:
در ظرف گودی ماست و تخم مرغ و بیكینگ پودر را خوب به هم می زنیم و روغن را اضافه كرده و آرد را كم كم اضافه می كنیم تا خمیر صاف و یك دستی تهیه شود. سپس آن را چند قسمت كرده و چانه می گیریم و روی خمیر را با نایلون می پوشانیم تا سطح خمیر خشك نشود و جا بیفتد.
بعد از یكی دو ساعت هر یك از خمیرها را با وردنه روی میز به قطر 2 میلی متر پهن كرده و با قالب گردی خمیر را به صورت دایره قالب می زنیم. سپس یك طرف دایره را جمع كرده و در روغن داغ سرخ می كنیم . سپس روی آنها پودر قند می پاشیم و در ظرف می چینیم.

نكاتی در مورد تهیه گوش فیل:

1- در صورتی كه بخواهید روی گوش فیل پودر شكر بپاشید، در این صورت قطر خمیر را كمی نازك تر كنید.
2- گوش فیل را می توانیم به شكلهای، مختلفی مانند مربع، پاپیونی و برگ هم در بیاوریم.
3- اگر روغن گوش فیل سرد باشد، خمیر پف نخواهد كرد.
4- اگر شربت رقیق باشد، گوش فیل زود نرم و بیات می شود

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 

طرز تهیه ترشی فوری - ترشی


مواد لازم:
- بادمجان قلمي 8 عدد - گوجه فرنگي 3 عدد متوسط
- فلفل سبز دلمه اي 2 عدد متوسط
- هويج 2 عدد متوسط
- سير 1 بوته
- ترخان خشك 2 قاشق غذاخوري
- شويد خشك 1 قاشق غذاخوري
- سركه سيب به مقدار لازم
- گلپر يا سياه دانه در صورت تمايل
- نمك و فلفل و زردچوبه به مقدار لازم

طرز تهیه:
1- پوست بادمجانها را بگيريد و آنها را حلقه حلقه كرده، در قابلمه لعابي ريخته روي آن سركه سيب بريزيد به حدي كه روي بادمجانها را بگيرد. سپس آن را روي حرارت قرار دهيد تا بادمجانها پخته شده و نرم گردد. پس از آن كه بادمجانها سرد شد آنها را با ته قاشق له كنيد.
2- گوجه فرنگي ها را شسته، كاملاً خشك كنيد و آنها را ريز خرد نماييد.
3- فلفل هاي دلمه اي را بشوييد و با دقت آنها را خشك كنيد و به صورت نگيني يا خلال خرد نماييد.
4- پوست سيرها را بگيريد و آنها را از رنده درشت رد كنيد.
5- پوست هويجها را بگيريد و آنها را از رنده درشت رد كنيد.
6- هويج، گوجه فرنگي، فلفل سبز دلمه اي، سير، ترخان و شويد را به بادمجان اضافه كنيد. به آن كمي نمك و زردچوبه بزنيد و تمام مواد را با هم مخلوط كنيد. سپس سركه سيب را روي مواد بريزيد تا حدي كه روي مواد را كاملاً بگيرد و آنها را در شيشه هاي در دار بريزيد. (براي آن كه ترشي كپك نزند بايد سركه خالص باشد. اگر از خالص بودن سركه اطمينان نداريد، بهتر است بگذاريد سركه چند جوش بزند، پس از آن كه سرد شد آن را به مواد اضافه كنيد.) در صورت تمايل مقداري گلپر يا سياه دانه به ترشي اضافه كنيد.

نكته (1): براي تهيه يك ترشي خوب اولاً مواد بايد كاملاً تازه باشد، ثانياً مواد بايد كاملاً خشك باشد و به هيچ وجه آب نداشته باشد تا ترشي كپك نزند.
نكته (2): در صورتيكه طعم بادمجان كبابي را مي پسنديد، به جاي اين كه بادمجانها را با سركه سيب بجوشانيد آنها را كبابي كنيد

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

بستنی یخی با طعم لیمو

 
 

 

مواد لازم :

آب

2 فنجان

شکر 1 فنجان
لیمو ترش 5/1فنجان
سفیده تخم مرغ 2 عدد

طرز تهيه :

1- آب و شكر را روی حرارت ملايم می گذاريم تا حدود 10 دقيقه بجوشد.

2- آب ليمو ترش را اضافه می كنيم. سپس حدود يك ساعت در فريزر می گذاريم تا خودش را بگيرد ولی سفت نشود.

3-  بعد از آن ، با همزن برقی آن را به هم می زنيم و سفيده های تخم مرغ را نيز به آن اضافه می كنيم . دوباره به هم میزنيم.

 پس از آن مجدداً مخلوط را در ظرف ريخته و در فريزر می گذاريم تا خودش را بگيرد. در پايان آن را با قاشق در بشقاب  گذاشته و

 سرو می كنيم.

نكات تغذيه ای :

بستنی يكی از اشتها برانگيزترين دسرهای محبوب همه ما است . با توجه به گرمای فصل تابستان تهيه بستنی يخی با طعم

 ليمو كه منبع خوبی از ويتامين C است، در منزل خالی از لطف نخواهد بود.

گوشت لقمه ای

 

 

 

مواد لازم :

گوشت گوسفند استیکی

650 گرم

خردل

2 قاشق چایخوری

آب

یک دوم پیمانه

قرص عصاره آب مرغ

یک عدد

آرد ذرت

2 قاشق چای خوری

آب اضافی

2 قاشق چای خوری

خامه

2 قاشق سوپ خوری

پیاز خرد شده 2 قاشق سوپ خوری
روغن مایع 3 قاشق سوپ خوری

طرز تهيه :

روغن را در تابه نچسبی داغ کنید روی دو طرف قطعات گوشت مرغ خردل بمالید و آنها را در روغن سرخ کنید تا هر دو طرفشان

 طلایی و برشته شود.

آب و عصاره آب مرغ را اضافه کنید و بگذارید در حالی که در ظرف باز است غذا حدود 10 دقیقه با حرارت ملایم بجوشد تا گوشت مرغ

 کاملا مغز پخت شود.

آرد ذرت را با اب اضافی مخلوط کرده و در آن حل کنید. مخلوط آرد ذرت و آب را در غذا بریزید و بگذارید کمی بجوشد تا سس آن غلیظ

 شود . پیازچه و خامه اضافه کنید و صبر کنید تا داغ شود. سپس غذا را در ظرف ریخته و سرو کنید.

 

 

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 

 

 
         

 

   
 

 

     

 

 

 

با  سلام 

 

<<  دوستان  روزه  دار  من   نماز و روزه  همه  شما

 

دوستانم  قبول باشه 

 

 منو هم  دعام کنید   >>

 

ممنون   همه شما   

 

سیامک

<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

 

با نزدیک شدن به ماه رمضان و فصل زولبیاوبامیه شاید بد نباشه این مطلب را دوباره به روزکنم امیدوارم بپسندید

مواد لازم براي شربت :

شكر

2فنجان

 آب

 يك فنجان

گلاب

2 قاشق سوپخوري

زعفران حل شده

يك قاشق مرباخوري

آبليمو

 يك قاشق مربا خوري

طرز تهيه شربت :

آب و شكر را روي حرارت ملايم قرار مي دهيم تا بجوشد. بعد گلاب و زعفران را اضافه كرده، سپس آبليمو را مي ريزيم. پس از چند جوش، شربت آماده شده را از روي شعله بر مي داريم.

زولبيا

مواد لازم:

200 گرم

نشاسته

180 گرم

ماست

20 گرم

آرد

يك قاشق سوپخوري

زعفران حل شده

 يك قاشق چايخوري

روغن جامد

يك دوم قاشق چايخوري

جوش شيرين

يك قاشق سوپخوري

آب يا گلاب

طرز تهيه:

نشاسته و ماست را مخلوط كرده، چند دقيقه اي صبر مي كنيم تا نشاسته در ماست خيس خورده و به راحتي حل شود. سپس آرد را اضافه مي كنيم و با همزن خوب به هم مي زنيم تا مايع زولبيا صاف و يكدست شود. روغن جامد را اضافه كرده و در حين به هم زدن آب يا گلاب را همراه با زعفران حل شده به مايع اضافه مي كنيم و آن را در قيف مخصوص مي ريزيم. در اين مرحله جوش شيرين را هم اضافه مي كنيم و مايع را خوب به هم زده، در حالي كه روغن روي شعله قرار دارد، زولبيا را توسط قيف در روغن كاملا داغ به صورت دايره هاي بزرگ و كوچك فرم مي دهيم و بلافاصله پس از كمي سرخ شدن آنها را پشت و رو مي كنيم.

زولبياها را در شربت قرار مي دهيم و پس از15- 10 دقيقه آنها را از شربت خارج كرده و در صافي قرار مي دهيم تا شربت اضافه آن خارج شود.

* يادآوري: براي سرخ كردن باميه و زولبيا و گوش فيل از روغن مايع استفاده كنيد، چون روغن جامد باعث سفت شدن آنهاخواهد شد.

باميه

مواد لازم

آرد

200 گرم

آب

300 گرم

تخم مرغ

3عدد

روغن جامد

 يك قاشق سوپخوري

شكر

نيم كيلو

نمك

يك سوم قاشق چايخوري

آب

150 گرم

آبليمو

2 قاشق سوپخوري

گلاب

كمي

طرز تهيه :

آب را جوش آورده، با شعله ملايم آرد را اضافه مي كنيم و مرتب به هم مي زنيم تا خمير تقريباً سفتي به دست آيد. بعد روغن را اضافه كرده و مرتب به هم مي زنيم ( در حدود 3-2 دقيقه )، به طوري كه خمير به صورت يك تكه درآيد. سپس بعد از كمي سرد شدن خمير، تخم مرغ ها را يكي يكي اضافه مي كنيم و خوب خمير را ورز مي دهيم تا خمير نرم و لطيف شود. براي اين كه باميه رنگ زيباتري به خود بگيرد، بهتر است از شربت باميه يك قاشق سوپخوري به خمير باميه اضافه كرده و با خمير مخلوط كنيم. بعد خمير را در قيف با ماسوره كنگره دار متوسط مي ريزيم و سپس در روغن مايع سرخ مي كنيم.

براي سهولت كار بهتر است روغن را كمي داغ كرده، باميه ها را به وسيله دست و يا با قيچي مخصوص آشپزخانه در روغن ريخته، بعد آن را روي حرارت مستقيم قرار دهيم تا باميه ها سرخ شوند. باميه ها را در حين سرخ شدن مرتب به هم مي زنيم تا به هم نچسبند و يك دست سرخ شوند. باميه ها را در همان حال كه داغ مي باشد، به شربت گرم اضافه مي كنيم تا شربت را خوب به خود جذب كنند، در غير اين صورت باميه ها شربت را جذب نخواهند كرد. اگر باميه پس از چند ساعت شربت خود را از دست داد، علت آن رقيق بودن شربت مي باشد.

>>>>>>>>>>>>>   نوش  جون <<<<<<<<<<<<

 

طرز تهیه زولبیــا و بـامـیــه

طرز تهیه زولبیــا و بـامـیــه

مواد لازم :


نشاسته: دویست گرم=ماست: دویست گرم=آرد: بیست گرم=روغن جامد: یك قاشق چایخوری=جوش شیرین: نصف قاشق چایخوری آب یا در صورت تمایل=گلاب: یك قاشق سوپخوری

طرز تهیه:

ابتدا باید نشاسته و ماست را با یكدیگر مخلوط كنیم، پس از چند دقیقه كه نشاسته در ماست حل شد، آرد را به آن افزوده و با همزن خوب هم می‌زنیم تا مایع مورد نظر صاف شود. آن‌گاه روغن جامد را به آن اضافه می‌كنیم و دوباره شروع به همزدن می‌كنیم، سپس به مایع درست شده، آب و یا گلاب را به همراه زعفران و جوش شیرین اضافه كرده و هم می‌زنیم. سپس مایع را در قیف مخصوص می‌ریزیم و روی روغن داغ، فرم می‌دهیم، پس از این كه كمی سرخ شد، آنها را پشت و رو می‌كنیم و داخل شربت قرار می‌دهیم و پس از یك ربع از شربت خارج می‌كنیم. توضیح: برای تهیه شربت یك كیلو شكر را در 300 گرم آب می‌جوشانیم و به آن مقدار كمی جوهرلیمو، هل و 10 گرم باتقا (مایه‌ای كه قنادها از آن استفاده می‌كنند) اضافه می‌كنیم.

بـامـیــه
مواد لازم برای شش نفر=تخم‌مرغ: سه عدد=روغن جامد: یك قاشق مرباخوری=شكر: نیم كیلو=آرد: دویست گرم=آب: به مقدار لازم=نمك: یك سوم قاشق چایخوری=آب‌لیمو: دو قاشق سوپخوری=گلاب: به مقدار لازم

طرز تهیه:
 ابتدا آب را جوش می‌آوریم، با شعله ملایم آرد را اضافه می‌كنیم و هم می‌زنیم تا خمیر نسبتا سفتی به دست آید. سپس روغن را به آن اضافه می‌كنیم و مرتب هم می‌زنیم (حدود دو الی سه دقیقه) به طوری كه خمیر به صورت سفت در بیاید. پس از این كه خمیر كمی سرد شد، تخم‌مرغ‌ها را یكی‌یكی به آن اضافه می‌كنیم تا خمیر خوب ورز بخورد و نرم شود. برای اینكه بامیه رنگ زیباتری به خود بگیرد، بهتر است از شربت بامیه یك قاشق سوپخوری به خمیر بامیه اضافه كرده و با خمیر مخلوط كنیم. سپس خمیر را در قیف می‌ریزیم و به صورت دایره دایره در ظرف روغن داغ می‌ریزیم. به یاد داشته باشید كه بامیه‌ها را هنگام سرخ شدن، باید مرتب هم بزنید تا به هم نچسبند و یك دست سرخ شوند. بامیه‌ها را در همان حال كه داغ هستند، به شربت گرم اضافه می‌كنیم تا شربت را خوب به خود جذب كنند.در غیر این صورت بامیه‌ها، شربت را جذب نخواهند كرد. به یاد داشته باشید اگر بامیه پس از چند ساعت شربت خود را از دست داد، علت آن رقیق بودن شربت است و دلیل دیگری ندارد.


 

>>>>>>>>>>>>>   نوش  جون <<<<<<<<<<<<

 

این یک غذای چینی است. در این غذا از سس سویا استفاده می شود که نوعی سس تخمیر شده است که از سویا، غلات برشته شده، آب و نمک تهیه می شود. معمولاً در غذاهای آسیایی از این نوع سس استفاده می شود. اگر چه سس سویا انواع مختلفی دارد، تمام آنها شورمزه بوده و قهوه ای رنگ می باشند که برای مزه دار کردن غذاها هنگام پخت و یا سر میز مورد استفاده قرار می گیرند.

324235 آشپزی کنید: خوراک گوشت گوساله و کرفس

مواد لازم

گوشت گاو۱۵۰ گرم
کرفس ۱۵۰ گرم
فلفل دلمه قرمز یک عدد
ادویه ها  پیازچه، زنجبیل، سس سویا، نمک و شکر

طرز تهیه

 

  1. گوشت گاو را به صورت نوارهای باریکی خرد کنید.
  2. گوشت را ۱۵ دقیقه در سس سویای رقیق شده با آب بخوابانید.
  3. کرفس، فلفل دلمه قرمز، سیر و زنجبیل را نیز خرد کنید.
  4. سیر و زنجبیل را با مقداری روغن تفت دهید.
  5. گوشت گاو را در به ظرف اضافه کرده و کمی سرخ کنید.
  6. وقتی که رنگ گوشت روشن شد، کرفس و فلفل دلمه قرمز را هم اضافه کنید و کمی تفت دهید.
  7. با اضافه کردن مقداری نمک، شکر وسس سویا، غذا آماده است.

 

 

>>>>>>>>>>>>>   نوش  جون <<<<<<<<<<<<

 

طرز تهیه کوفته قلقلی پنیر مخفی

342326512 آشپزی کنید: طرز تهيه كوفته قلقلي پنير مخفي

مواد لازم

گوشت چرخ کرده = ۵۰۰ گرم
تخم مرغ=۱ عدد
سبزیجات معطر (گشنیز،شوید،جعفری) = ۱۵۰ گرم
پنیر پروسس یا پیتزا=۲۵۰ گرم
آرد نخودچی =۱۵۰ گرم
پودر سوخاری=۲۰۰ گرم
پیاز رنده شده =۱ عدد بزرگ
ادویه جات (زردچوبه،فلفل،نمک،دارچین) =به میزان لازم
گوجه فرنگی رنده شده=۵ عدد بزرگ آبدار
زعفران=نصف فنجان
روغن مایع سرخ کردنی=۲/۳ فنجان
روغن زیتون =به میزان دلخواه
ریحان تازه و رزماری =در صورت تمایل

طرز تهیه

ابتدا گوشت چرخ کرده ،پیاز و تخم مرغ را خوب ورز می دهیم سپس سبزیجات را ریز خرد کرده و با آن مخلوط می کنیم.آرد نخود چی و ادویه جات را هم اضافه می کنیم و خوب ورز می دهیم تا مایه یکدست شود.باید در نظر گرفت که خمیر به دست نچسبد.در این صورت کمی پودر نان باگت خشک را به آن می افزاییم.
پنیر پروسس را به صورت قطعات کوچک خرد کرده و کنار می گذاریم.و مقداری زعفران به آنها می افزاییم تا رنگ بگیرند.
-به اندازه یک آلو ،از مایه برداشته و به صورت گلوله ای بین دو کف دست شکل می دهیم.سپس سوراخی با دسته قاشق مربا خوری از بالا در گلوله گوشتی
ایجاد کرده و پنیر را به اندازه لازم داخل آن قرار داده و کوفته را می بندیم.
-کوفته ها را یکی یکی داخل پودر سوخاری می غلتانیم و به مدت ۱۰ دقیقه کنار می گذاریم.
-سپس آن ها را درون ماهی تابه تفلون سرخ کرده تا کمی برشته شوند.
-تهیه سس گوجه فرنگی:گوجه های رنده شده را با مقداری روغن زیتون تف داده.بقیه زعفران را افزوده همراه با قدری آب جوش و یکی دو برگ ریحان تازه یا خشک به مدت ۱۰ دقیقه با حرارت کم می پزیم.
-سپس کوفته ها را به این سس می افزاییم.
-در صورت تمایل ،می توان قدری رز ماری به آن افزود.در تابه را گذاشته و منتظر می شویم تا سس گوجه غلیظ شود و به خوردش برود.
-در صورت تمایل،مقداری از پنیر را می توانیم در انتها قبل از سرو غذا و زمانی که هنوز گرم است ،روی آن بخوابانیم.
غذای شما اینک آماده است.آن را می توانید با خلال هویج،ذرت و نخود فرنگی و چند برگ جعفری تزئین نمایید.

 


 

>>>>>>>>>>>>>   نوش  جون <<<<<<<<<<<<

 

khoresh morgh aloo آشپزی کنید: طرز تهیه خورش مرغ و آلو

مواد لازم (برای۴تا ۵ نفر):

سینه و ران خورد کرده نیم کیلو
پیاز ساطوری شده ۱عدد
آلوبخارا خیسانده و هسته گرفته شده نیم کیلو
زعفران وزردچوبه به میزان لازم
روغن، نمک و فلفل به میزان لازم

طرز تهیه :

۳-۴ قاشق روغن در قابلمه روی شعله ی ملایم داغ کنید و مرغ را ۱۰-۱۲ دقیقه در آن تفت دهید تا رویه آن طلایی شود . مرغ را با قاشق سوراخ دار بردارید و کنار بگذارید . پیاز را در روغن باقی مانده بریزید و تفت بدهید تا کمی رنگ بگیرد .

آلو را اضافه کنید و ۵-۶ دقیقه بچرخانید . زردچوبه یا زعفران ( حل شده در اندکی آب داغ) را با اندکی نمک و فلفل اضافه کنید و یک چرخ بدهید . یک پیمانه آب بریزید و به جوش بیاورید . مرغ را به قابلمه برگردانید ،شعله را کم کنید ، در قابلمه را ببندید و مرغ را ۳۰-۳۵ دقیقه بپزید تا به روغن بنشیند .
این خورش باید کم آب و روغن دار باشد ؛ اگر در پایان پخت آب دار بود ، در قابلمه را باز بگذارید و شعله ر ا اندکی زیاد کنید تا مرغ به روغن بنشیند .

 

 

 

ته چین مرغ



مواد لازم :
برنج : يك كيلو گرم
مرغ متوسط يك عدد
ماست : 750 گرم (معادل يك ليوان)
روغن : 350 گرم
زرده تخم ‌مرغ : چهار عدد
زعفران ساييده : دو قاشق چايخوري
نمك و ادويه به مقدار مورد نياز

طرز تهيه :
گوشت مرغ را با مقداري آب و نمك و ادويه بپزيد. هنگامي كه مرغ پخت و حدود يك استكان آب آن باقي ماند, آب مرغ را جدا كنيد و پش از درآوردن استخوانهاي آن, مرغ را به قطعات كوچكتر تقسيم كنيد. زعفران را در مقدار كمي آب گرم حل كنيد و آن را با دو زرده تخم مرغ, تمام ماست و مقدار كمي نمك و فلفل مخلوط كنيد و مرغ پخته شده را حداقل به مدت سه تا چهار ساعت در مخلوط ماست داخل يخچال بگذاريد.
برنجي را كه از قبل خيس كرده‌ايد بجوشانيد و آبكش كنيد.
دو عدد زرده تخم مرغ, 150 گرم روغن (ذوب شده) و نصف مخلوط ماستي را كه مرغ را در آن خوابانده بوديد با دو تا سه كفگير برنج مخلوط كنيد و در ته ديگ يا قابلمه بريزيد و با ته قاشق آن را صاف كنيد. مقداري مرغ به صورت يك لايه نازك روي ته ديگ بچينيد و روي آن نيمي از پلو را بريزيد. بقيه مرغ را روي برنج بچينيد و بقيه برنج را نيز روي مرغ بريزيد و سطح مرغ را با برنج بپوشانيد.
آب مرغ را با يك قاشق چايخوري زعفران مخلوط كنيد و روي برنج بريزيد. سطح برنج را با كفگير كمي فشار دهيد تا برنج كمي فشرده شود.
باقيمانده مخلوط ماست را روي برنج بريزيد و سه تا چهار قاشق غذا خوري روغن را ذوب كنيد و روي برنج بريزيد و آن را دم كنيد. بعد از يك و نيم ساعت ته چين آماده است. پس از دم كشيدن, به سرعت قابلمه را در ديس وارونه كنيد تا ته چين به شكل قالبي خارج شود. اگر ته چين به شكل قالبي در نيامد, مي‌توانيد ابتدا آن را با چاقو به چهار قسمت تقسيم كنيد و سپس در ديس بگذاريد
.

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::    نوش  جون

 

 

پنکیک مرغ


مواد لازم برای پنکیک:


تخم مرغ= 3 عدد
آب= 250 میلی لیتر
آرد سفید= 175 گرم
مواد لازم برای مواد داخل پنکیک:
فیله مرغ= 2 قطعه
هویج متوسط=1 عدد(خلالی شده)
پیاز =1 عدد
قارچ= 150 گرم
سس گوجه فرنگی= 1 قاشق غذا خوری
ادویه مخصوص مرغ و نمک و فلفل و روغن
به مقدار دلخواه

طرز تهیه:
ابتدا پنکیک را آماده می کنیم تخم مرغ آرد و آب را با چنگال خوب مخلوط می کنیم تا گلوله های آن باز شود .سپس یک ماهیتابه کوچک انتخاب می کنیم ته آنرا چرب کرده می گذاریم داغ شود سپس یک قاشق از مواد را داخل ماهیتابه میریزیم تا پنکیک بسته شود نکته مهم آن است که روغن کف ماهیتابه کم و پنکیک نازک تهیه شود.
برای آماده کردن مواد میانی
ابتدا پیاز را با کمی روغن تفت داده هویج و فیله مرغ تکه شده را اضافه می کنیم در آخر قارچ و
سس گوجه و ادویه و نمک را اضافه می منیم و اجازه می دهیم مواد با شعله بالا مدتی سرخ شود
حال ا قاشق از مواد را داخل پنکیک ریخته و آنرا لوله کرده در روغن سرخ می کنیم

 

 


نوش جان

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
 

کته و کباب ترش(گیلانی)

کباب ترش-غذاهای محلی گیلان

مواد لازم کته گیلانی:
برنج- سه پیمانه
نمک – به میزان لازم
میزان آب بستگی دارد به نوع برنج که تازه باشد یا چند ساله

روش پخت:
کته غذای مورد علاقه ی مردم گیلان است.
برنج را پاک کنید و با دو تا سه پیمانه آب بشویید. (اگر برنج دودی بود نباید زیاد شسته شود چون عطر دود آن با شستن زیاد از بین می رود.)
برنج دو ساله را شسته و با شش پیمانه آب و کمی نمک بگذارید دو تا سه ساعت خیس بخورد. سپس به روی حرارت قرار دهید. حرارت تند تا زود به جوش آید.
بعد از اینکه آب برنج تمام حرارت را ملایم و کم کنید و به روی در قابلمه ی برنج دم کنی بگذارید. حدود نیم ساعت دیگر کته شما آماده است.

مواد لازم کباب ترش برای چهارنفر:
گوشت راسته گوساله- 500گرم
گردو آسیاب شده- 100گرم
رب انار ترش- دو قاشق سوپخوری
سیر تازه- دو حبه
پیاز متوسط- یک عدد
نمک و فلفل- به میزان لازم
گوجه فرنگی- به میزان لازم
روغن زیتون- یک دوم پیمانه
سبزی معطر محلی ساطوری شده- سه قاشق سوپخوری
در صورتی که سبزی محلی موجود نبود در تهران می توانید از برگهای گشنیز، ترخون، مرزه استفاده کنید.

روش پخت:
گوشت را به اندازه یکسان خرد کنید تا هنگام کباب کردن همگی با هم مغز پخت شوند. پیاز رنده شده، سبزی معطر ساطوری شده و گردوی سائیده شده و رب انار و سیر را به گوشت خرد شده اضافه کنید.
کباب ترش-غذاهای محلی گیلان
فلفل سیاه را نیز افزوده و کاملا مواد را با هم مخلوط کنید در این زمان روغن زیتون را اضافه کنید.
حدود 5/1 تا 2 ساعت گوشت را در یخچال بگذارید. نکته مهم اینکه زمانی که خواستید کباب را سی
خ بزنید، گوشت
¬ها را به صورت فاصله دار در سیخ جای دهید تا همه قسمت ها یکسان بپزد و با حفظ فاصله حدود 5 تا 6 سانتی متری از حرارت کباب پز قرار دهید. چون ممکن است در غیر اینصورت سسی که روی سطح گوشت ها را پوشانده، سریع بسوزد و مغز کباب خام می ماند، این کباب باید با حرارت ملایم و حفظ فاصله از حرارت آتش به آرامی مغز پخت شود.
هنگامی که 50 درصد پخت کباب انجام شد، توسط نمکدان به روی سیخ ها نمک بپاشید تا گوشت ترد و لطیف بماند
.

کباب ترش-غذاهای محلی گیلان

 
 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
 


مواد لازم:
برنج=3-2 پیمانه
مرغ=1 عدد
کشمش=2/1 پیمانه
لپه آب پز=1 پیمانه
پیاز=2 عدد
سیب زمینی=3 عدد متوسط
هل سبز=6-5 عدد
دارچین=2 قلم
تخم گشنیز=1 قاشق مرباخوری
فلفل سیاه(نیم کوب)=1 قاشق چایخوری
زعفران=1 قاشق چایخوری
روغن=بمقدار لازم
نمک=بمقدار لازم

طرزتهیه:
برنج را می جوشانیم ودر آبکش می ریزیم برنج اب کش شده را برای دم کردن با مرغ کنار می گذاریم مرغ را تکه تکه کرده و با 1 لیوان اب و1 عدد پیاز و کمی زردچوبه اب پز می کنیم سپس در کمی روغن سرخ می کنیم روغن را در ماهیتابه می ریزیم پیاز را در ان تفت می دهیم تا طلایی شود سپس کنار می گذاریم سیب زمینی را تکه های مربع شکل می بریم ودر روغن سرخ می کنیم کشمش را در کمی روغن به مدت 2-3 دقیقه تفت می دهیم روغن را در دیگ می ریزیم چند کفگیر برنج را روی روغن می پاشیم سپس مرغ سرخ کرده را روی برنج می گذاریم و پیاز سرخ شده با سیب زمینی و کشمش و هل ،دارچین،تخم گشنیز لپه ،فلفل سیاه را لا به لای برنج می پاشیم باقی برنج را در دیگ می ریزیم و روی ان را زعفران حل شده می دهیم دیگ را روی اتش تند می گذاریم تا دم بالا بدهد انگاه اتش را کم می کنیم روی دیگ را دم کنی می گذاریم و دردیگ را می بندیم
نکته: برای پیمانه برنج می توانید از قوطی کنسرو آناناس استفاده کنید.
 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
مرغ کتناکی با مخلفات
 
 

مواد لازم:
مرغ درشت=یک عدد
زعفران آبکرده=به مقدار دلخواه
نمک و فلفل=به میزان لازم
قارچ=200 گرم
پیاز درشت=یک عدد
گوجه بزرگ=3 عدد
فلفل دلمه ای =یک عدد
روغن مایع =2 قاشق غذاخوری
آبلیمو =یک قاشق غذاخوری

طرز تهیه:
مرغ را تمیز می شوئیم اما پوست آنرا نمی کنیم چون هم مرغ خشک نمی شود وهم بعد از پخت ظاهر خوبی پیدا می کند سپس تمام سطح مرغ را زعفران می مالیم و چند ساعت در یخچال قرار می دهیم. قارچ و پیاز و فلفل دلمه و گوجه فرنگی ها را بصورت چهارگوش ریز خرد میکنیم. در کمی روغن با حرارت زیاد تفت می دهیم تا آب نیاندازد و در صورت تمایل مقدارکمی رب گوجه فرنگی هم اضافه کرده و با سایر مواد تفت می دهیم.
وقتی تقریبا موادمان پخته شد مقدار کمی هم از زعفران و تمام آبلیمو را به مواد افزوده و از روی حرارت برمی داریم. مقداری از موادمان را در شکم مرغ می ریزیم و شکمش را با نخ می دوزیم سپس سیخ جوجه گردان فر را برمیداریم و درمرغ فرو می کنیم بطوریکه وزن مرغ در همه جهات یکنواخت باشد. سپس پاهای مرغ را با نخ به هم می بندیم. و بالهایش را هم از پشت با نخ به هم می بندیم و در فر قرار می دهیم. زیر مرغ ظرف پیرکسی را که کمی آب در آن ریخته ایم قرار می دهیم تا هم مرغ خشک نشود و هم آبش در این ظرف بچکد. گریل فر را روشن کرده و می گذاریم تا در حدود 2 تا 3 ساعت مرغ بچرخد و روی آن کاملاً طلایی شود. سپس مرغ از جوجه گردان درآورده و در ظرف پیرکس قرار میدهیم و روی ظرف را با فویل می پوشانیم و در فر قرار می دهیم و شعله پائین فر را روشن کرده و میگذاریم تقریباً یکساعت در فر بماند سپس آنرا درآورده و باقیمانده مخلوط قارچ و پیاز را دور مرغ می ریزیم و مجددا در فر بمدت نیم ساعت قرار می دهیم. در آخر آب مرغ باید به اندازه نصف استکان یا کمتر باشد. سپس مرغ را در ظرف دلخواه قرار داده و مخلوط قارچ و آب مرغ را دورش می ریزیم.
 
 
 

، 15:27
meygoo_polo.jpg
 
 
طرز تهيه ميگو پلو در قسمت هاي مختلف كشور بسيار متنوع است .

در بوشهر كه مركز طبخ انواع خوراك دريايي بخصوص ميگو است ، ميگو پلو را بدون دم كردن سس ميگو، لاي پلو تهيه ميكنند كه معقول تر به نظر ميرسد . البته در اين روش مقدار سبزي ( شويد و گشنيز ) تقريبا زياد است و سبزي كاملا سرخ ميشود كه اين حالت زياد دلچسب نيست !‌ و مواد مورد استفاده نيز محدود به ميگو ، پياز ، سير ، گشنيز و جعفري ، و ادويه و برنج است .

 

ميگو پلو شيرازي ( خارج از بحث تركيبات آن ) به اين صورت طبخ ميشود كه بعد از آماده كردن ميگو ، سس ميگو ( ميگو + مخلفات ) را لا به لاي پلو دم ميكنند . اين روش براي كساني كه كمي در غذا خوردن اصطلاحا " بد ادا "هستند زياد جالب نيست . به دليل اينكه ميگو بعد از طي مراحل مختلف براي آماده شدن به عنوان سس ، اگر لا به لاي پلو دم شود ، كمي نرم تر از حد معمول ميشود و براي آن دسته از افراد كمي خوردنش سخت ميشود . ( چون در اثر نرم شدن ، ميگو كمي مزه و حتي بوي خامي ميگيرد !! )

در ضمن در اين روش به دليل استفاده از كشمش و گردو ، كمي شيرين ميشود كه با مزه اصلي ميگو زياد سازگاري ندارد .

مواد لازم براي اين روش يك شاخه كرفس ، يك شاخه برگ بو ، پياز ، ميگو ، كشمش ، مغز گردو ، و زعفران و برنج است .

 
 

با در نظر گرفتن طعم اصلي ميگو و سازگاري خواص و طعم آن با ساير سبزيجات و طعم دهنده ها ، این روش  را براي تهيه ميگو پلو به شما پيشنهاد مي شود :

 

مواد لازم براي چهار نفر :

 

برنج ----------------------------- 3 پيمانه

سبزي پلويي ------------------- 1 استكان

پياز ------------------------------ 1 عدد

سير ----------------------------- 2-3 حبه

گوجه فرنگي -------------------- 2-3 عدد

ميگو پاك كرده ------------------- 300 گرم

سركه سفيد -------------------- 2 قاشق غذا خوري

شويد + جعفري خرد شده ------ 2 قاشق غذا خوري

زعفران دم كرده ----------------- نصف استكان

كدو نگيني خرد شده ------------ نصف استكان

فلفل دلمه اي خرد شده -------- نصف استكان

نمك ، فلفل ، آبليمو -------------- به مقدار لازم

 

طرز تهيه :

 

برنج را از چند ساعت قبل با كمي آب و نمك خيس كنيد .

در يك قابلمه مناسب ، آب و نمك جوش بياوريد و بعد آب برنج را خالي كنيد و برنج را به آب در حال جوش اضافه كنيد و بعد از اينكه مجددا آب جوش آمد ، سبزي پلو را به برنج اضافه كنيد و بعد به صورت كته يا آبكش برنج را دم كنيد .

بعد از پاك كردن ميگو * در يك قابلمه تا دو سوم آب + يك قاشق چايخوري نمك و دو قاشق غذا خوري سركه بريزيد و بگذاريد كاملا بجوشد . ميگو ها را داخل آب در حال جوش بيندازيد و بعد از اينكه كمي صورتي رنگ شدند آنها را آب كش كنيد و بگذاريد سرد شوند .

پياز را نگيني ريز خرد كنيد و در تابه اي كمي روغن بريزيد و تفت دهيد تا طلايي شود ، سير را رنده كنيد و به پياز اضافه كنيد و همراه زرد چوبه كمي تفت دهيد و بعد ميگو ها را اضافه كنيد و خوب دو طرف ميگو را تفت دهيد .


گوجه را ميكس كنيد و داخل تابه بريزيد كمي حرارت زير تابه را زياد كنيد تا آب گوجه ها كشيده شود .

بعد از اينكه كمي سس غليظ شد ، كدو و فلفل دلمه اي نگيني خرد شده را همراه شويد و جعفري ساطوري شده به تابه اضافه كنيد و مواد را كاملا هم بزنيد . ( دقت كنيد كه ميگو ها در اثر هم زدن له نشوند ) نيمي از زعفران دم كرده را به سس بيفزائيد و حرارت را بسيار ملايم كنيد و درب ظرف را بگذاريد تا مواد كاملا بپزند و مزه دار شوند .

 

بعد از اينكه مواد كاملا پختند ( آب آنها كشيده شد و رنگ ميگو ها كاملا برگشت ) نمك و فلفل آن را اندازه كنيد ، به مقدار دلخواه آبليمو داخل آن بريزد و هم بزنيد .

 برنج را در ظرف مناسب بكشيد و لابه لاي آن را با سس ميگو پر كنيد و مقداري از ميگو ها را روي پلو بچينيد و سرو كنيد .

 

نكته :

استفاده از سركه سفيد براي جوشاندن ميگو ، براي از بين بردن بوي ميگو است . اگر خيلي به بوي ميگو حساس نيستيد ، جوشاندن ميگو در آب و نمك كفايت ميكند . ولي اگر خيلي حساس باشيد براي از بين بردن بوي ميگو ، از يك شاخه خرد نشده كرفس و يك برگ بو درسته نيز استفاده كنيد و بعد از آب كش كردن ميگو ، كرفس و برگ بو را از آن جدا كنيد و دور بيندازيد . البته طعم و بوي خود كرفس و برگ بو را نيز بايد در نظر داشته باشيد !

كلا جوشاندن ميگو در اين ابتداي طبخ اين قسم از خوراك به دليل بالا بردن مقاوت بافت ميگو و سفت شدن گوشت لطيف آن است . براي درست كردن ساير خوراك با ميگو ( تن پورا ، پفكي، سوخاري و ... ) نيازي به جوشاندن ميگو نيست . به دليل اينكه ميگو بعد از جوشيدن سفت ميشود و به شكل حلقه اي در مي آيد .

 

بهتر است اندازه فلفل دلمه اي و كدو بسيار ريز تر از نگيني معمولي باشد . چون در صورت درشت بودن اندازه آنها ، هنگام ميل كردن غذا مزه آنها با مزه ميگو تداخل ايجاد ميكند . بهتر است بعد از خرد كردن كدو و فلفل دلمه اي آنها را ساطوري خرد كنيد . دقت كنيد كه كدو و فلفل دلمه اي هنگام ساطوري كردن آب نيندازند .

 

 از قارچ سرخ شده نيز در سس ميگو براي اين پلو ميشود استفاده كرد . در اين صورت قارچ را كوچكتر از اندازه ميگو خرد كنيد و جداگانه با مقداري كره و آبليمو تفت دهيد و 10 دقيقه قبل از آماده شدن سس ميگو، قارچ ها را به آن اضافه كنيد .

 

براي عطر و طعم بهتر سس ميگو ، همراه شويد و جعفري خرد شده از يك قاشق غذا خوري مخلوط انواع سبزي معطر ( ريحان ، مرزه ، گشنيز ، نعناع و ... ) نيز ميتوانيد استفاده كنيد . دقت كنيد كه اندازه سبزي معطر به حدي نباشد كه مزه ميگو را كاملا تحت تاثير قرار دهد .

 

از اين سس ميتوانيد براي تهيه انواع خوراك ( غير از ميگو پلو ) نيز استفاده كنيد .

 

ميتوانيد پلو را بدون سبزي نيز دم كنيد ولي استفاده از اين مقدار كم سبزي پلو هنگام دم كردن برنج به دليل ايجاد سازگاري بين طعم برنج و طعم سس ميگو است . در هر صورت استفاده از سبزي پلو هنگام دم كردن پلو كاملا اختياري است .

 

*طريقه پاك كردن ميگو :

اگر از ميگو هاي پاك شده آماده استفاده ميكنيد كه فقط كافي است ميگو را از بسته بيرون بياوريد و اطمينان حاصل كنيد كه روده از داخل آن خارج شده است .

اگر ميگو را به صورت تازه تهيه كرده ايد و قصد پاك كردن و فريز كردن آن را داريد بهتر است فقط سر ميگو را با قيچي آشپزخانه از آن جدا كنيد و ميگو را با پوسته سخت و باقي قسمتهاي بدن فريز كنيد و هربار هنگام استفاده ميگو را به مقدار لازم پاك كنيد .

 

پاك كردن ميگو به طور معمول به اين صورت انجام ميشود :

ابتدا سر و دم ميگو را با قيچي آشپزخانه يا چاقوي تيز ببريد . بعد پاها را كامل از بدن ميگو جدا كنيد و در آخر پوسته سخت ميگو را با احتياط پاك كنيد . طوري كه به گوشت ميگو صدمه وارد نشود .


بعد از اينكه فيله ميگو را به دست آورديد با يك چاقوي تيز روي كمر ميگو يك شكاف به ارتفاع 2-3 ميلي متر و به طول ميگو ايجاد كنيد و با نوك چاقو روده ميگو را از داخل آن خارج كنيد .

 دقت كنيد كه هنگام جدا كردن روده ، تمام روده كاملا از داخل ميگو خارج شود كه باعث تلخ شدن مزه آن نشود . در ضمن انتظار خارج شدن چيزي شبيه روده گاو يا گوسفند را از داخل ميگو نداشته باشيد !!! روده ميگو ضخامتي به اندازه يك نخ معمولي و به طول خود ميگو دارد و به شكل يك نخ سياه رنگ ديده ميشود كه اگر از داخل آن خارج نشود طعم ميگو تلخ ميشود و بوي بسيار تند و بدي پيدا ميكند . 
 
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::  نوش  جون
 
 
آموزش و آشنایی با غذاهای محلی و سنتی استان سمنان


در گذشته عمده غذای سحری مردم همان مانده شام و افطاری شامل آبگوشت، نیمرو و پلو، اشکنه و نظایر آن بود.
عمده غذای افطاری مردم روزه دار در سمنان شامل حلوا، آرد برنج، شعله زرد شیر برنج ،پنیر خیگی و سبزی ،کشک و بادمجان به صورت بورانی به همراه نان تازه و تخم مرغ عسلی بود که خانواده هابا توجه به توان اقتصادی از آن استفاده می کردند.
در گذشته معمولا روزه داران پس از صرف افطار شام مختصری هم می خوردند که شامل آبگوشت، کله پاچه، پلو، قلیه بادمجان و ... بود.

غذاهای سنتی مردم گرمسار

• قُرمه

ابتدا گوشت را به قطعات کوچک تقسیم کرده و همراه با چربیهای آن به طور کامل سرخ کرده و پس از خنک شدن آن را در شکمبه دام که قبلاً تمیز و خشک شده ، می ریزند. به این ترتیب قُرمه تا حدود یکسال قابل نگهداری و مصرف می باشد.
• گورماست
چوپانان همیشه همراه خود مقداری ماست را در خیک نگهداری می کنند. پس از دوشیدن دام شیر را جوشانده و پس از سرد شدن ، آن را به ماست داخل خیک می افزایند. در هر وعده غذایی ، مقداری از این مخلوط شیر و ماست را در کاسه ریخته و در آن نان ترید کرده ، می خورند.

کاچی

این غذا ترکیبی از برنج ، آرد ، آب و نمک است. طرز تهیه آن بدین صورت است که ابتدا برنج را قبل از آبکشی با آردی که در آب حل شده ، مخلوط می کنند و می پزند. معمولاً آرد را قبل از اختلاط ، حرارت می دهند تا بوی خام آن از بین برود. پس از پخت آن را در بشقاب ریخته و مصرف می کنند. در برخی موارد شیرۀ توت نیز به آن اضافه می نمایند.

آب دوغ(اودو)

ماست (ترجیحاً ماست تازه) را در کاسه ای می ریزند و مقداری آب به آن اضافه می کنند ، پونۀ خشک شده یا نعناع و خیار نیز به آن اضافه کرده و مصرف می کنند. این غذا بیشتر در فصل گرما ( بهار و تابستان به عنوان ناهار) مصرف می شود.

ته چین

مرسوم ترین نوع پخت برنج در گرمسار ، ته چین است و وجه تسمیه آن نیز به خاطر قرار دادن گوشت در ته دیگ و زیر برنج است. پذیرایی از مهمانان مراسم عروسی ، ولیمه های زائران و مراسم محرم ، به ویژه در روزهای تاسوعا و عاشورا و همچنین نذری ماه رمضان با غذای ته چین انجام می گیرد.


مقداری جگر سیاه و دنبه پخته را مخلوط کرده و می کوبند. سیر رنده شده را به ماست اضافه کرده و سپس با جگر و دنبه له شده مخلوط می کنند. این غذا را به عنوان خورشت روی برنج ریخته و مصرف می کنند.نانهای سنتی مردم گرمسار

نانهای معمولی

الف)نان تَفتُن(تافتون):

نان اصلی روستائیان و عشایر شهرستان گرمسار است که در منازل به شیوه سنتی تهیه می شود.این نوع نان به عنوان قوت روزانه و مصرف عادی و اغلب همراه غذا مصرف می شود و به شکل دایره به قطر حدود 20 سانتی متر و ضخامت 2 سانتی متر پخته می شود.


ب)نان جو(جو نون):

نانی که از آرد جو پخته می شد . در گذشته نان مصرفی مردم اغلب از آرد جو تهیه می شد.

ج)جزّ َک نون:

نانی است که در تهیه آن از جزغاله (دنبه آب شده و روغن گیری شده) استفاده می شود.
د)چاپاتی (چاپتی):این نان شبیه لواش است و در مواقع کوچ و مسافرتهای طولانی تهیه می شود و به شکل دایره است و ضخامت کمی دارد.

ه)کَلوا
:برای تهیه این نان آرد را خمیر کرده ، زمین را کمی شکافته و سپس در آن آتش روشن می کنند.با چوبی به نام کلُوزِنه کمی آتش را کنار زده مقدار دو تا سه کیلو خمیر را روی آتش می گذارند و دوباره آتش را روی خمیر بر می گردانند.بعد از مدتی خمیر پخته شده و مصرف می شود.این نان مخصوص چو پانان است.

نانهای شیرینی گرمسار

الف)فطیر:مهمترین نان تفننی در بین عشایر الیکایی (گرمسار)،فطیر است. اندازه ، ضخامت و شکل آن همانند تافتون است و روغن،شیر ،شکر و زرد چوبه ترکیبات آن را تشکیل می دهد. فطیر معمولا در مراسم ،جشن ها و اعیاد پخته می شود.

ب)اگِردَک:
نوعی نان کوچک شبیه تخم مرغ که در تابه و با روغن سرخ و پخته می شود.بیشتر به عنوان شیرینی خانگی مصرف می شود.
ج)کاک :ترکیبات این نوع نان مانند فطیر است که به اندازه کوچکتر و به اشکال مختلف مربع و چند ضلعی پخته می شود.

سبزی پلو دامغانی

سبزی پلو، بادمجان - گوجه همراه با لابو یک غذای تفننی مردم دامغان است،که عمدتا در سالهای قبل مصرف می شد. ابتدا برنج را با آب نیم گرم شسته و خیس کرده،بادمجان را پوست کنده و از طرف طول به دو قسمت کرده و نمک زده و پس از حدود 15 دقیقه شسته و خشک می کنند و با روغن سرخ می نمایند.روغن اضافی بادمجان های سرخ شده را نیز می گیرند پس از آن گوجه را به مدت 3 دقیقه در آب جوش انداخته و بعد در آب سرد قرار می دهند و سپس پوست آن را گرفته و از وسط دو نیم می نمایند.کدو را نیز پوست کنده و به تکه های 10 ×10 تقسیم می کنند. برنج را در آب جوش داخل قابلمه ریخته و در لحظه آخر سبزی را اضافه کرده و آبکش می کنند.
(در هنگام آبکشی برنج ظرفی را در زیر آبکش قرار داده تا بتوان آب برنج را برای تهیه لا بو در آن نگه داشت)
داخل قابلمه مقداری روغن ریخته و از کدو ها را روی آن می چینند و نیمی از مخلوط برنج و سبزی را در قابلمه ریخته و بادمجان ها و گوجه فرنگی ها را همراه با دارچین و گرد غوره میان برنج قرار داده و مابقی برنج و سبزی را روی مواد می ریزند و بر طبق معمول برنج را دم کرده و پس از دم کشیدن روغن حیوانی یا کره را داغ کرده روی برنج می ریزند.غذا را در دیس می کشند و روی آن را با کدو های ته دیگ تزئین می نمایند.
لابو: مخلوطی از یک پیاله آب برنج همراه با سبزی پلو و دو قاشق برنج دم نکشیده و کمی آبغوره را می گویند.

خطیر کوه

محصولات دامي اين روستا مي توان به شير، ماست، کره، آروشه، لور، سرشير محلي، سرماست محلي، عسل طبيعي، قره قروت (تفره) و غيره اشاره نمود. همچنين محصولات باغي مانند گيلاس، آلبالو، زردآلو، توت و به ويژه گردو مي توان نام برد. از محصولات خوراکي صحرايي مي توان از سامباروک (آلبالوئک)، سولي، زرشک، وليک، سيب وحشي، گالش انگور و غيره مي توان نام برد. نان پنجه کش، نان گرده و کچيله نون محتوي گردو از نان هاي بسيار خوشمزه دست پخت زنان اين آبادي است. همچنين آش گزنه، آش زرشک، تفره که با قره قروت درست مي شود و غذاهاي محلي ديگر که مجال توضيح نيست

 

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::  نوش  جون
 
 
آداب و رسوم مردم زنجان در طبخ غذا



رسم‌های مختلف و خلق وخوی اقوام مختلف با توجه به تاریخ و قدمت منطقه در طی سال‌های طولانی شکل گرفته ، سینه به سینه به افراد یک جامعه منتقل می‌شود و در طول سال‌ها ، زنده و پا برجا می‌ماند .

مردم شهر زنجان نیز با توجه به قدمت تاریخی و فراز ونشیب‌های بسیار در طول زمان خود ، دارای آداب و رسوم وفرهنگ وخصلت‌های ویژه ای هستند . جشن‌ها و آداب و رسوم مختلف در موارد گوناگون ، دارای نظم و قوانین خاصی هستند که همگان ملزم به رعایت آن‌ها هستند ، مراسم اعیاد مذهبی و ملی ، مراسم عمومی‌ و عزا ، نوع لباس پوشیدن و جشن‌های محلی از جمله مواردی هستند که دارای نظم خاصی بوده و جزو آداب و رسوم مردم شهر زنجان به حساب می‌آیند .


محل آشپزی

تعسان (تنورستان) محلی بود كه تنور و اجاق پخت غذا در آن قرار داشت كه بنا به تعداد افراد خانواده تعداد اجاق نیز فرق می‌كرد برای سوخت اجاق و تنور از هیزم استفاده می‌كردند كه در اصطلاح محلی بدان «اودون» می‌گویند سوختن هیزم غالباً دود زیادی ایجاد می‌كرد و برای همین دیوارهای تعسان همیشه با لایه‌ای از دوده پوشیده بود .


در هر خانواده معمولاً دوخروار یا بیشتر آرد وجود داشت و در ماه یك یا دو بار نان می‌پختند و سپس نانها را در یك اطاق بر روی هم می‌چیدند و هر روز مقداری از آنرا سرسفره می‌آوردند و اگر نان خشك شده بود با جاروی كوچكی یا با دست مقداری آب روی آن می‌پاشیدند و بعد از یكی دو ساعت قابل خوردن می‌شد . بیشتر خانواده‌ها مخصوصاً روستائیان در زمستان كرسی را روی همان تنور می‌گذاشتند و افراد خانواده شبها دور آن می‌خوابیدند و از حرارت تنور استفاده می‌كردند . برای خوردن غذا محل خاصی وجود نداشته است و گاهی در اتاق و گاهی در آشپزخانه عمل غذا خوردن انجام می‌گرفته است ، البته ثروتمندان هیچوقت در آشپزخانه غذا نمی‌‌خورده‌اند .


خوراك محلی

از غذاهائی كه معمولاً فقط در مراسم خاصی پخته می‌شوند و مردم زنجان در سایر اوقات سال كمتر از آن استفاده می‌كنند می‌توان به غذای شب چهارشنبه سوری ، غذای شب عید و غذائی كه به هنگام دندان در آوردن كودك پخته می‌شود اشاره كرد .


در شب چهارشنبه سوری معمولاً خانواده‌ها به همراه برنج ، خورشتی بنام «‌شش‌انداز» درست می‌كنند كه تركیبی است كه از روغن ، خرما ، كشمش ، گردو ، تخم‌مرغ ، و سركه . علاوه بر این به تعداد افراد خانواده تخم‌مرغی با پوست پیاز نازك در لابلای برنج گذاشته می‌شود تا رنگ بگیرد معمولاً اشكال متنوعی كه بر روی تخم‌مرغ ایجاد می‌شود توسط افراد تفسیر می‌شود مثلاً اگر بر روی تخم‌مرغی شكلی مانند هواپیما دیده شود آنرا نشانه سفر حج می‌گیرند و غیره .


اما خوراك شب عید نوروز، در این شب اغلب خانواده‌ها معمولاً یك ماهی تهیه می‌كنند و در كنار ماهی رشته پلو یا زعفران پلو (بسته به استطاعت خانواده) پخته می‌شود . یكی از دلایلی كه مردم برای مصرف ماهی در شب سال نوبر می‌شمرند این است كه چون آب دریا حیات بخش است برای همین در اول سال از موجودات دریائی استفاده می‌كنند تا سال خوبی داشته باشند .

یكی دیگر از غذاهائی كه در زنجان در مراسم خاصی پخته می‌شود خوراكی است به نام دنك كه در هنگام دندان در آوردن كودك پخته می‌شود این خوراك از گندم و گوشت تهیه می‌شود و بعضی از اوقات این خوراك بین خویشان نزدیك و گاهی بین همسایه‌ها نیز توزیع می‌شود .


قاتق لش (gateg lesh) نوعی خوراك است كه از گوشت و مقداری برنج درست می‌شود همچنین در تمام مراسم برنج با گوشت و یا ماهی پخته می‌شود و به آن «پلاو» (plaw) می‌گویند . چكدرمه (chekerme) نوعی پلو با گوشت است كه برای مهمانان و نیز در مراسم پخته می‌شود گاهی نیز كشمش و دانه‌های انار به آن اضافه می‌شود كه برای مهمانان و نیز در مراسم پخته می‌شود .


یاغ‌چوربا (yag churba) نوعی سوپ است كه از نان ریزریز و آب و چربی درست می‌شود و گاهی پیاز به آن اضافه می‌كنند
«قره ‌چوربا» (gara churba) گوشت آب‌پز با نان ریزریز شده است .

غذاهای محلی



از غذاهای محلی استان زنجان می‌توان به رشته ، بلاماش (با آرد و روغن درست می‌شود) قیقناق ، كوفده یا كوفته ، آغوز یا بلاما ، اییردك (با آرد و شیر درست می‌شود) سوزمه ( ماست كیسه‌ای )حلوای شیره ، فیرنی ، قووت .


همچنین از انواع آش می‌توان اریشته آشو (آش رشته) ، بوغدا آشو (آش گندم) ، تورش آشو (آش ترش) ، سوت آشو (شیر برنج) ، قوروت آشو (آش كشك) یارما آشو (آش بلغور) را نام برد .


مواد اولیه غذا

مواد اولیه در هر محل نسبت به محل دیگر فرق می‌كرده است و بیشتر به مواد اولیه در دسترس شیوه معیشت ، میزان درآمد و امكانات فرد یا خانواده بستگی داشته است . اما به طور كلی آرد ، گوشت ، حبوبات و سبزیجات را می‌توان به عنوان مواد اولیه برای پخت غذا نام برد
 
 
""""""""""""""""""""""""""""""  نوش  جون  
 
 
غذاهای محلی استان هرمزگان


بیشتر غذاهای استان هرمزگان دقیقآ همان غذاهایی است که در هندوستان مصرف می کنند نه تنها غذاها بلکه تمام نان ها وادویه ها ی محلی همه هندی هستند مثل بریانی، حواری(مسالا دار چاول ) ، نان فطیر (نان چپاتی) ، نان کلوکی ، نان حلقه ای ، پکاره (پاکورا) ، زلیبی (زولبیا) ، نان ستپوری (نان پراتا) ادویه محلی (گرم مسالا)و ...غذاهای بومی استان هرمزگان مانند غذاهای مردمان کالیکوت (بندری واقع در جنوب هندوستان) می باشد چون در زمان های قدیم از کالیکوت بار ادویه وتمر هندی وارد قشم می شد .

جهت مشاهده در اندازه واقعی اینجا کلیک کنید. اندازه اصلی این عکس 704x523 و حجم آن 19 کیلو بایت می باشد.


مهیاوه : مهیاوه که مهیابه ، ماهیاوه ، مهیوه ، مهوه ، موه ، هم به آن می گویند ، غذای مخصوص مردم جنوب ایران است گویا کلمه مهوه و مهیاوه ، در اصل از دوکلمه ماهی و آوه ، مرکب بوده و آوه به معنی آب است .

رنگ و طعم مهیاوه : مهیاوه یک نوع غذای آبکی تیره رنگ و شور و تند است که آن را از یک نوع ماهی ریز به نام موتو، متو یا حشینه ( مومغ ، ساردین ) درست می کنند و با نان یا همراه غذاهای دیگر به مصرف می رسانند و بسیار مقوی و اشتها آور است .

جهت مشاهده در اندازه واقعی اینجا کلیک کنید. اندازه اصلی این عکس 700x426 و حجم آن 73 کیلو بایت می باشد.



سوراخ یا سوراغ
در بندرعباس مخلوط ماهی مومغ (حشینه ) و آب نمک و گل سرخ و پوست نارنج را برای اینکه خوشبو شود در حلب می ریزند و ان را سوراخ یا سوراغ می نامند پس از آماده شدن آن آب سوراغ را برداشته و روی نان می مالند و به اصطلاح خودشان ، نان سوراغ روغنی می خورند





ماهى برشته ـ کباب ذغالى






عنکاس Ankas (ماهى مرکب)


پلشک صدف حلزونى Palshk



خوراک سينگو (خرچنگ) Singow


معجون دریایی


هوارى Haware



از ديگر غذاهاي محلي ميتوان : کلمبا Kolomba ، زيبون Zebon ، موفلک Moflak ، حلا يا کاتوغ تخم‌مرغ Katog-hala را نام برد . همچنين ادويه ي محلي كه شامل : گشنيز، زيره ، دارچين ، فلفل سياه ، هل ، ميخک و زنجبيل مي باشد


__________________
 
 
 

 

 

لازانیا

 

 


مواد لازم:
خمیر مخصوص لازانیا=یک کیلو(در حدود 16 تکه)
سوسیس با کالباس=نیم کیلو
پنیر پیتزا رنده شده=150 گرم
کنسرو قارچ=یک قوطی متوسط
پیاز سرخ کرده=2 تا 3 قاشق سوپخوری
رب گوجه فرنگی=2 قاشق سوپخوری
سس بشامل یا سفید=3 پیمانه
کره=100 گرم
خامه=100 گرم
نمک و فلفل=بقدر کافی


طرزتهيه
قارچ و سوسیس یا کالباس را ریز خرد می کنیم با پیاز سرخ کرده کمی سرخ می کنیم آب گوشت و رب گوجه فرنگی را در آن می ریزیم می گذاریم بجوشد تا آب آن تبخیر شود کمی نمک و فلفل می زنیم.نصف لیوان از سس را به آن مخلوط می نمائیم می گذاریم آهسته چند جوش بزند. در ظرفی آب می ریزیم یک قاشق روغن و یک قاشق نمک به آب اضافه کرده می گذاریم بجوشد.



خمیر لازانیا را از هم جدا نموده داخل آب قرار می دهیم تا جوش آید کاملا نرم شود(زیاد له نگردد)بعد آنرا در صافی می ریزیم و روی آنرا آب سرد می ریزیم تا بهم نچسبند. ته ظرف نسوز و مستطیل شکل را کمی چرب می کنیم یک ورقه لازانیا روی آن می چینیم مقداری از مایه گوشتی که قبلا آماده کرده ایم روی آن می ریزیم کمی پنیر رویش می پاشیم یک ردیف دیگر خمیر لازانیا روی آن قرار می دهیم و بقیه گوشت را روی آن می ریزیم و باز کمی پنیر رویش می پاشیم با چند ورقه خمیر لازانیا روی آنرا می پوشانیم بقیه سس را روی آن می ریزیم و بقیه پنیر را هم رویش می پاشیم و کره را قطعه قطعه کرده روی آن قرار می دهیم و با حرارت 400 درجه فارنهایت نیم ساعت تا سه ربع ساعت طبخ می نماییم تا روی آن طلایی شود.باید توجه داشت خامه را با سس مخلوط می نماییم.



"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

خوراک میگو و سبزیجات

 

مواد لازم:

10 عدد میگو، یک سوم کیلو قارچ و یک سوم کیلو سبزیجات تازه به دلخواه

ادویه ها: سس سویا، دو برگ زنجبیل، دو ملاقه سس سویا، نیم ملاقه شکر، مقداری نمک و فلفل

دستور پخت:

1- ابتدا سر و پوست میگو را جدا کرده و 15 دقیقه در فلفل و نمک بخوابانید. زنجبیل را خرد کرده و سبزیجات را پس از شستن و خرد کردن در آب جوش بریزید. نیم دقیقه بعد آن را برداشته و در آب خنک قرار دهید. قارچ را نیز بشویید.

2- مقداری روغن در قابلمه بریزید و پس از آنکه روغن داغ شد، زنجبیل را تفت دهید.

3- میگو را در قابلمه بریزید و با شعله بالا سرخ کنید پس از اینکه رنگ میگو سرخ شد آن را از قابلمه برداشته و در ظرفی جدا بگذارید.

4- قابلمه را شسته و مقداری روغن در آن بریزید و پس از گرم شدن روغن، قارچ را سرخ کنید تا آب آن گرفته شود.

5- سس سویا را اضافه کرده و هم بزنید.

6- میگوی سرخ شده را اضافه کرده و همراه قارچ کمی سرخ کنید.

7- سبزیجات را نیز در قابلمه بریزید و کمی سرخ کنید.

8- با افزودن مقداری نمک و شکر و فلفل به میل خود، غذا آماده است.

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

خوراک میگو وقارچ

 

 

 
 
 
مواد لازم:
 میگو 300 گرم
 قارچ یک بسته
 گوجه 3عدد خردشده
 گوشت چرخ کرده 200گرم
 پیاز یک عدد
 فلفل دلمه 1عدد کوچک
 رب یک قاشق غذا خوری
 روغن یک قاشق غذا خوری
 نمک فلفل
  طرز تهیه:
 اول میگورا سرخ کرده کنار می گذاریم بعد قارچ را با کمی اب لیمو مخلوط کرده تا قارچ سیاه نشود بعد بدون روغن آن را تفت داده تا آبش گرفته شود بعد پیاز را سرخ کرده گوشت چرخ کرده را اضافه کرده وسپس سرخ میکنیم وگوجه ورب را اضافه کرده وچند لحظه بعد قارچ میگو ونمک وفلفل ودر آخر فلفل دلمه را می ریزیم واجاق را خاموش می کنیم این غذا را همراه با سالاد یا سبزی خوردن میل می کنیم 
 
 
 
                                    نوش جان
 
 
مواد لازم
  • میگو:به مقدار لازم
  • تخم مرغ:2 عدد
  • شیر:2/1 استکان
  • زعفران:2/1 استکان
  • آرد:1 استکان
  • آرد سوخاری:بقدر کافی
  • نمک و فلفل و زردچوبه:بقدر کافی

 چگونگی پخت

تمام مواد را با هم مخلوط کرده و به مدت نیم ساعت این مخلوط را می گذاریم تا پف کند. سپس مخلوط را در ماهیتابه سرخ می کنیم که شکلش شبیه به املت می شود. این غذا را با سبزی و گوجه فرنگی می توانید تزیین کنید.

تک تک هم می توانیم میگوها را سرخ کنیم تا خوشگل تر شود.

 خوشمزه ترین میگوی پفکی

حفظ ارزش غذایی یکی از ارکان مهم در آشپزی است که باید به آن توجه بسیاری کرد حال اگر این حفظ ارزش غذایی خود باعث خوشمزه تر شدن غذا هم شود چرا نباید از آن پیروی کرد. در اینجا قصد دارم روش پخت میگوی پفکی با خوشمزه ترین خمیر مایع و همچنین حفظ ارزش غذایی را برای شما آموزش دهم. این خمیر مایع که در این روش پخت استفاده می شود به تنهایی آنقدر خوشمزه است که چند باری که برای دوستان پخنم خمیر اضافه اومده را هم در آخر به تنهایی پختم. چون واقعا خمیر مایع خوشمزه ای است.

موارد لازم:

  1. میگوی پاک کرده
  2. آرد سفید
  3. بیکینگ پودر
  4. پودر سیر
  5. ماءالشعیر (آب جو)

روش پخت:

آرد را با ماءالشعیر مخلوط کرده تا حالت ماست چکیده شود سپس پودر سیر به مقدار دلخواه ( پودر سیر در این غذا بوی بد نمی دهد و همچنین طعم خاصی ندارد که اگر دوست ندارید نریزید چون تمام مزه ی این غذا به پودر سیر آن است ) سپس نصف مقدار بیکینگ پودر را دراخل خمیر می ریزیم و می گذاریم نیم ساعت در فضای آشپزخانه بماند تا در داخل آن کمی گاز تولید شود و پف کند . سپس میگوهای پاک شده را خشک می کنیم و پس از نیم ساعت خمیر مایع را هم میزنیم و نصفه ی دیگر بیکینگ پودر را داخل ان می ریزیم و میگو ها را داخل خمیر فرو کرده و در روغن زیاد سرخ می کنیم. تا جایی که رنگ آن سرخ یا اخرایی شود بگذارید تا بپزد

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

همه چیز راجع به میگو

 

 

میگو

یکی از محصولات پر ارزش خلیج فارس و دریای عمان، میگو، است.میگوی خلیج فارس از جنس پنائاس، میباشدو بین 7 تا 15 سانتیمتر طول دارد. بدن میگو کشیده و دراز و از دو طرف به هم فشرده است، میگو از سه قسمت سر و سینه و شکم تشکیل یافته و بر روی سر و قطعات سینه، پوسته سختی موجود است. در دنبال شکم، دم میگو واقع گردیده که از شش حلقه کیتینی پوشیده شده است، این قسمت که در واقع دنبه میگو محسوب می شود مملو از یک قطعه پروتئینی سفید است. همین دم میگو است که پس از صید در کشتی بلافاصله از سر جدا و مخلوط با یخ نگهداری شده تا به موقع منجمد و بسته بندی و آماده صدور به داخل یا خارج کشور گردد.

همین دم میگو است که پس از صید در کشتی بلافاصله از سر جدا و مخلوط با یخ نگهداری شده تا به موقع منجمد و بسته بندی و آماده صدور به داخل یا خارج کشور گردد.

انواع میگو:

بنا به اظهار کارشناسان شیلات، تاکنون بیش از ده نوع میگو در آبهای خلیج فارس صید و شناخته شده است که

میگو

مشهورترین آنها لابستر یا شاه میگو است که وزن آن تا یک کیلو و گاه بیشتر می رسد. از این نوع میگوی کمیاب که در سواحل صخره ای و نزدیک ساحل زیست می کند سالی حدود 200 هزار عدد صید می شود. بعد از شاه میگو معروفترین نوع میگو یوفایو است که هر 5 عدد آن یک پوند وزن دارد. کوچکترین نوع میگوی خلیج فارس که در زبان محلی به آن چکو و سرتیز میگویند، برای کنسرو مورد استفاده قرار می گیرد. وزن یکصد تا دویست عدد از این میگو به یک پوند میرسد و به حد وفور در خلیج فارس یافت می شود.

راههای صید میگو:

صید میگو تا چند سال گذشته توسط صیادان محلی و به مقدار ناچیز انجام می شد ولی از چند سال پیش به این طرف شرکت سهامی شیلات جنوب اهمیت خاصی به این محصول داده و بهره برداری بیشتر، از آن به عمل می آید. صید محلی به وسیله تورهای مخصوص و در برخی مناطق توسط قایقهای کوچک و موتور لنج انجام می شود، گرچه وفور محصول در سواحل جنوبی ایران به حدی است که حتی با وسایل ابتدایی صیادان محلی، و در اعماق 5/3 تا 5/5 متر نیز صید قابل ملاحظه ای انجام می شود. میگو معمولاً چسبیده به کف دریا زندگی می کند، روی این اصل تورهای کشتیهای صید میگو از نوع تورهای خاص کیسه ای هستند که می توانند با دهانه باز خود در حال حرکت کشتی در کف دریا میگو را صید نمایند. هر کشتی دارای دو دستگاه از این تورها می باشد، تورها بوسیله دو بازوی چسبیده به دکل اصلی کشتی از قسمت پاشنه یا عقب آن، به کف دریا فرستاده می شوند. میگوهای صید شده با ماهیهای خوراکی و غیر خوراکی و سایر آبزیان به عرشه کشتی کشیده می شوند، میگوها را از ماهیها و سایر آبزیان جدا کرده و پس از کندن سر آنها، دم میگو را که قسمت اصلی آن است پس از شستشو برای مخلوط کردن با یخ و نگهداری، به انبار عایق بندی شده کشتی حمل می نمایند.

تورهای کشتیهای صید میگو از نوع تورهای خاص کیسه ای هستند که می توانند با دهانه باز خود در حال حرکت کشتی در کف دریا میگو را صید نمایند

گوشت میگو :

گوشت میگو از نقطه نظر پروتئین بسیار غنی و نسبت به گوشت دامهای کشتاری دارای میزان پروتئین بیشتری است، مزیت دیگر گوشت میگو بالا بودن میزان املاح و بخصوص کلسیم فسفر است، میزان فسفر و کلسیم آن نسبت به گوشت دامهای کشتاری بسیار  قابل توجه است. با توجه به این نکته که ارزش غذایی گوشتهای مختلف در درجه اول مربوط به میزان پروتئین و املاح آن(خصوصاً فسفر) است، گوشت میگو از این نقطه نظر دارای کیفیتی ممتاز می باشد. گرچه ارزش حیاتی گوشتهای قرمز از نظر تامین اسید های آمینه لازم، بیشتر از سایر گوشتها می باشد ولی از نقطه نظر تامین پروتئین غذایی، بخصوص پروتئین حیوانی و با در نظر گرفتن میزان صید میگو و امکان توسعه و تکثیر این محصول در دریای جنوب بایستی توجه خاص به این محصول با ارزش مبذول شود.

مشهورترین میگوها  لابستر یا شاه میگو است که وزن آن تا یک کیلو و گاه بیشتر می رسد.

فصل و مقدار صید:

فصل صید میگو معمولاً از مرداد ماه هر سال تا اواسط آبان ماه ادامه دارد و پس از آن چون فصل تخمکگذاری میگو فرا می رسد ممنوعیت صید آغاز می گردد و تا اردیبهشت ماه ادامه پیدا می کند صید معمولاً هر سال دوبار انجام می شود و مدت آن بستگی به نظر کارشناسان شیلات دارد.

 


 

 

 

 

 

نه دل در دست محبوبي گرفتار، نه سردرکوچه باغي برسردار
 از اين بيهوده گرديدن چه حاصل ؟؟ پياده مي شوم، دنيا نگهدار

   بی تو بودن کار من نیست، تا دلت نرفته برگرد

   توي اردو گاه قلبتء منم يه اسير جنگيء تو منو شکنجه ميديءتوي اين قلعه ي سنگی

   اي كه از درد دلم با خبري / قرص دل درد مرا كي مي خري؟

    ماه به من گفت،اگر دوستت به تو پیامی نمی دهد چرا ترکش نمی کنی؟ به ماه نگاهی کردم و گفتم آیا آسمان تو را ترک می کند زمانی که نمی درخشی؟

   در یک آشنایی دوستانه ما با هم دست دادیم !! تو فقط دست دادی.. و من.. همه چیز از دست دادم

   موقعي که داري واسه بدست آوردن کسي ميدوي آروم بدو چون شايد يکي هم داره واسه بدست آوردن تو ميدوه

   صوير چشمان تو را در رويا ها كشيدم، باغ گلي از جنس مريم ها كشيدم، تو گم شدي در جاده هاي ساكت و دور، من هم به دنبال نفس هايت دويدم

   باز در کلبه ی عشق،  عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک ، چشم مرا جاری کرد

   در اخرين لحظه ديدار به چشمانت نگاه كردم و گفتم بدان آسمان قلبم با تو يا بي تو بهاريست

   هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

    مثل شقايق زندگى كن:كوتاه اما زيبا،مثل پرستو كوچ كن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمير:دردناك اما...عاشق

   بهترينم اگر دل سپردن به تو يک خطاست به تکرار باران خطا ميکنم

   زندگي مثل بازي حکمه!! مهم نيست که دست خوبي نداري مهم اينه که يار خوبي داشته باشي؛ اينطوري ‏شايد حتي بتوني بازي باخته رو ببري

   می نويسم (( د ي د ار )) تو اگر بي من و دلتنگ مني ... يك به يك فاصله ها را بردار

   ما غم زده ي شهر خرابيم گر مئ نخوريم خانه خرابيم ما ز کس و کسي کينه نداريم يک شهر پر از دشمن و يک دوست مثل تو داريم

   گرچه سكوت بلندترين فرياد عالم است ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد عزیز دلم كمي با من حرف بزن

   در صفحه شطرنج زندگی همه ی مهره های من مات مهربانی تو شدند و من قلبم را به تو باختم

   هرگز براي عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهي در انتهاي خارهاي يک کاکتوس به غنچه اي مي رسي که ماه را بر لبانت مي نشاند

   هر شب برو کنار پنجره تا ستاره ها ببيننت و حسوديشون بشه که...... ماهشون مال منه

   محبت مثل يک سکه ميمونه که اگه بيفته تو قلک قلب ديگه نميشه درش اورد اگرم بخواي درش بياري بايد اونو بشکنی

 

ميدوني اين چيه؟! ( ) ( ) ( ) ( ) ( ) () اين دل منه که روز به روز برات تنگ تر ميشه......

   دستم بوی گل ميداد من رو به جرم گل چيدن گرفتند و محاکمه کردند ولی کسی فکر نکرد شايد من گلی کاشته باشم

   خداوندا چرا دل آفريدي ؟ چرا اين دل را عاشق آفريدي ؟ اگر عاشق شدن جرم و گناه است چرا سيماي زيبا آفريدي ؟

   وقتي دهکده اي آتش مي گيرد همه دودش را مي بينند اما وقتي قلبي آتش مي گيرد کسي شعله اش را نمي بيند

   يک نگاهت زندگي را آموختم . با يک نگاهت شروع به زندگي کردم و به يک نگاهت زندگي را باختم

   وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغها ميكند پرهايش سفيد ميماند، ولي قلبش سياه می شود

   امیوارم امشب که میخوابی قشنگترین و بهترین آدم دنیا رو تو خواب ببینی . . . ولی سعی نکن بهش عادت کنی چون من هر شب نمیتونم بیام به خوابت

   هرگز حسرتي در هيچ کجاي دنيا اين چنين يکجا جمع نمي شود که در همين سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد

   ديروز در دادگاه دلم مغز من قاضي بود...متهم قلبم بود...جرم من عشقم بود...عشق من ياد تو بود!! ( آيا ) حق من اعدام بود؟؟؟

   به حساب بانکي شما مليونها بوسه عشق واريز کردم شما مي توانيد بطور شبانه روزي از طريق مهر کارت برداشت نمائيد

   خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ي خاطراتم رو انداختم يه گوشه اي و گفتم : فراموش ؛ يه چيزي ته قلبم خنديد و گفت : يادمه

   سریع ترین راه دریافت عشق بخشیدن آن به دیگران است

   سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن؛ سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن

   زندگي به من آموخت كه چگونه گريه كنم ام گريه به من نياموخت كه چگونه زندگي كنم.....تو نيز به آموختي چگونه دوست بدارم اما به من نياموخت كه چگونه تو رو فراموش كنم

   وقتی که وفا قصه برف به تابستان است و محبت گل نایابیست به چه کسی باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم

   پرسيدم چرا دوستم داري؟ توي چشمام نگاه كرد وهيچي نگفت گفتم شايد واقعا دوستم نداره؟ وقتي رفت فهميدم دوست داشتن دل ميخواد نه دليل

   دوست دارم بی آنکه بدانی همیشه به یادت هستم بی آنکه به یادم باشی همیشه همراهت هستم بی آنکه حضورم را احساس کنی

   هيچ وقت آرزو نكن جاي كس ديگه اي باشي.چون اون وقت جاي تو توي دنيا خالي مي شه

   دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ ما نمی کشند

   ارزش تو به اندازه آن چيزي است که به آن دل مي بندي پس مواظب باش که به کمتر از بي نهايت عشق ، دلبند نشوي

   ستاره پنج انتها داره...مربع چهار انتها داره...مثلث سه انتها داره...خط دو انتها داره...زندگي يك انتها داره ...خدا كنه منو تو مثل دايره بي انتها باشه

   اگر مي دانستي چه قدر دوستت دارم هيچ گاه براي آمدنت باران را بهانه نمي کردي رنگين کمان من

   از همه چيز گذشتن و به همه چيز رسيدن مهم نيست . مهم از چه گذشتن و به چه رسيدن است

   مهم اين نيست كه قشنگ باشي ، قشنگ اينه كه مهم باشي! حتي براي يك نفر

   یکي محبت می کنه و يکي ناز مي کنه !اونی که ناز مي کنه هميشه محبت مي بينه اما او نی که محبت میکنه هميشه تنهاي تنهاست

   معلم نيستم  تاعشق را به تو بياموزم؟ ماهيان براي شنا كردن نيازي به آموزش ندارند! پرندگان نيز، براي پرواز .... به تنهايي شنا كن به تنهايي بال بگشا عشق كتابي ندارد

   ای دوست دلت هميشه زندان من است آتشكده عشق تو از آن من است آن روز كه لحظه وداع من و توست آن شوم ترين لحظه پايان من است

   کریستال حشیش تریاک هروئین شیشه سیگار . . . . . . همه ی اینا رو میشه ترک کرد ولی تو رو نمیشه ترک کرد

   اگر عاشقت نبودم آرزو می کردم که عاشقم باشی . عاشقی درد بزرگیست،.طاقت سختی کشیدنت را ندارم

 

   ابر بارنده به دریا می گفت: گرنبارم تو کجا دریایی؟! در دلش خنده زنان دریا گفت: ابر بارنده تو خود هم از مایی

    در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

   هر وقت می خواستی ببینی چند تا دوستت دارم انگشتتو بذار رو نبضت می بینی دوست داشتنم تمومی نداره

   برای خریدن عشق هر کس هرچه داشت اورد دیوانه هیچ نداشت و گریست (گمان کردند چون هیچ ندارد می گرید) اما هیچکس ندانست که قیمت عشق اشک است و قیمت اشک عشق

   نام بي نشون تو در برگي از دفتر زندگي ام نقش بسته است هنگامي که خواستم تنها نام تو را آتش بزنم برگ برگ زندگي ام سوخت

   از ديروزها به دنبالت دويدم و به اميد ديدارت به امروز رسيدم ولي افسوس...! افسوس که تو به فرداها سفر کرده ای

   فکر نکني وقتي ازت دورم يعني فراموشت کردم نه ................... فقط دارم بهت فرصت ميدم که دلت برام تنگ بشه

   خون من یعنی وجودم، بی خون من هیچ و پوچم،‌بارها در عشقنامه نوشتم، خون من مهر وجودت

   آرزو دارم شبي عاشق شوي .آرزو دارم بفهثمي درد را .تلخي برخوردهاي سرد را .مي رسد روزي كه بي من سر كني .مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كنی

   همانطور که به زيبايي تو خيره شده ام ، با خود مي انديشم ، هرگز فرشته اي را ديده ام که در ارتفاعي چنين پايين پرواز کند

   توی یه روز سرد وقتی دنبال جایی برای پنهان شدن می گشتم جایی گرم تر از قلب تو پیدا نكردم ! فرموش نكن كه بیرون خیلی سرده

   مرد بزرگ، كسي است كه در سينۀ‌خود ، قلبي كودكانه داشته باشد

   سلام خوبي؟ موبايلم حالش بده ... شارژ نداره ...
صفحه نورش کم شده، حالش خيلي بده ... سرفه مي کنه
... کمکش کن، آخه اینباکسش هواتو کرده

   موفق کسي است که با آجرهائي که بطرفش پرتاب مي شود، يک بناي محکم بسازد

   مي دوني طبق آخرين آمار كم جمعيت ترين جاي دنيا کجاست؟ نمیدونی؟ قلب منه كه فقط تو توي اون ساكنی

   برو به جهننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننم اخه فقط تویی که میتونی جهنمو بهشت کنی

   پرستويي كه مقصد را در كوچ مي‌بيند، از ويراني لانه‌اش نمي‌هراسد..... پس اگر مقصد پرواز است، قفس ويران بهتر است

   سعی کن در زندگیت مثل زودپز باشی ! یعنی در اوج جوش آوردن , سوت بزنی

   می دونی فرق دیازپام با چشات چیه ؟ . . . . دیازپام آرومم میکنه ولی چشات داغونم میکنه

   رفتي و نديدي که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ، وقتي که شکست بغض تنهايي من ، وابستگي ام را به تو باور کردم

   خوشا آنان كه در بازار گيتي خريدار وفا بودند و هستند ، خوشا آنان كه در راه رفاقت رفيق با وفا بودند و هستند

   لذّتي كه در فراق هست در وصال نيست. چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بيم فراق

   بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشم مستم اگر ساکن می خانه نباشم

   خوشبخت ترين پسر كسي هست كه اولين عشق يه دختر باشه و خوشبخترين دختر كسي هست كه آخرين عشق يه پسر باشه

   به شانه ام مي زني که غم هايم را بتکاني ؟ به چه دل خوش کردي ؟ به تکاندن برف از شانه ي آدم برفی

   لاک پشت ها هم عاشق میشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون میکنه

   كهنه فروش داد ميزنه چراغ شکسته ميخريم….. کفشاي پاره ميخريم …. اسباب کهنه ميخريم ….. بي اختيار دادزدم : کهنه فروش قلب شکسته ميخري

   همیشه قبرستانی در قلبت برای خاک سپاری خطای دوستانت بساز تنها بودن بهتر ازگدایی عشق است

   ديوانگي بشر آنچنان ضروری است که ديوانه نبودن خود شکل ديگری از ديوانگی است

   نمي دونم گنجشک ها که شبيه هم هستند چه جوري همديگه رو مي شناسن... و نمي دونم چند نفر شبيه من هستند که تو ديگه منو نمي شناسی

   خانه هاي جدول زندگيم را دستان مهربانت يک به يک پر کرد و رمز جدول چنين بود: دوستم بدار

   داخل شمع از شمع پرسيد : چرا وقتي من ميسوزم تو آب ميشي..؟شمع جواب داد مگه ميشه كسي كه تو قلبمه بسوزه و من اشك نريزم

   عشق يعني حسرتي دريك نگاه عشق يعني غربتي بي انتها عشق يعني فرصت اما كوتاه عشق يعني مرگ اما بي صدا

   گفت : عاشقي مرد ، بيا به يادش لحظه اي سکوت کنيم . گفتم : اگر بخواهيم براي عاشقان سکوت کنيم ، بايد عمري را ساکت باشيم

   تنها بنائی که اگربلرزه محکمترمیشه، دله

   عزیزم با اجازه روغن ماشینتو عوض کردم به جاش خون جیگرمو ریختم, تا هروقت استارت میزنی به عشقت بسوزم

   ديشب فرشته‌اي به خوابم اومد گفت: گل يا پوچ؟ گفتم: گل. دستشو باز كرد و تو رو بهم داد

   غرورت رو به خاطر اونيکه دوستش داري بشکن ولي اوني رو که دوستش داري به خاطر غرورت نشکن

   هستم ولى نيستم هر لحظه كنارت! نيستم ولى هستم هر لحظه به يادت

   راضي به مشارکت شاديهای خود و راضي به مشارکت در غصه هاي ديگران باشيد

   لحظه ها را گذرانديم تا به خوشبختي برسيم .. غافل از اينکه .. خوشبختي همان لحظه هايي بود که مي گذرانديم

   تنها موقعی حرف بزن كه ارزش سخنت بیش از سكوت كردن باشد

   عشق واقعا ضروریست به شرط آنكه عاری از خفت و خاری باشد

   دايره باشی یا يك خط راست. انتخاب با خودت است. تا ابد دور خودت بچرخي يا تا بي نهايت ادامه بدی

   امیدوارم با هر دونه برفی که می باره یه غصه از دلت پاک شه. آرزو می کنم غم های دلت برن زیر برف زمستون و دلت همیشه سفید و بدون غم بمونه

   دونه های برف فقط برای دیدن چشات از آسمون پایین میان. اما پاشونو که زمین می ذارن فدای مهربونیت می شن

   زندگي سه لحظه اش زيباست ديدن تو خنديدن تو بوسيدن تو‎

   بازيچه دست يار بودن عشق است/ درپنجه غم شكاربودن عشق است/ در محاكمه اي كه يار باشد قاضي / محكوم طناب دار بودن عشق است

   هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کني چطور انتظار داري کسي ديگه‌اي برات راز نگهداره

   برای يک بار پريدن، هزار، هزار بار فرو افتادم

 

 

همان رنگ و همان بوی

همان برگ و همان بار

همان خنده خاموش در او خفته بسی راز

همان شرم و همان ناز

همان برگ سپید به مثل ژاله ی ژاله به

مثل اشک نگونسار

همان جلوه و رخسار

نه پژمرده شود هیچ

نه افسرده که افسردگی روی

خورد آب ز پژمردگی دل

ولی در پس این چهره دلی نیست

گرش برگ و بری هست

ز آب و ز گلی نیست

هم از دور ببینش

به منظر بنشان به نظاره بنشینش

ولی قصه ز

امید هوایی که در او بسته دلت  هیچ مگویش

مبویش

که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند

مبر دست به سویش

که در دست تو جز کاغذ رنگی ورقی چند نماند



 

عکس قلب های زیبا و هنری

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

چون درختي در صميم سرد و بي ابر زمستاني
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و ميراث بهارم بود
هر چه ياد و يادگارم بود
ريخته ست
چون درختي در زمستانم
بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود
ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست ؟
ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
با اميد روزهاي سبز آينده
خواهدم اين سوي و آن سو خست ؟
چون درختي اندر اقصاي زمستانم
ريخته ديري ست
هر چه بودم ياد و بودم برگ
ياد با نرمك نسيمي چون نماز شعله ي بيمار لرزيدن
برگ چونان صخره ي كري نلرزيدن
ياد رنج از دستهاي منتظر بردن
برگ از اشك و نگاه و ناله آزردن

اي بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان جاودان بر شهرها و روستاهاي دگربگذر
هرگز و هرگز
بربيابان غريب من
منگر و منگر

سايه ي نمناك و سبزت هر چه از من دورتر، ‌خوشتر
بيم دارم كز نسيم ساحر ابريشمين تو
تكمه ي سبزي برويد باز، بر پيراهن خشك و كبود من
همچنان بگذار
تا درود دردناك اندهان ماند سرود من

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 


بهار، محدود به مرزها نیز نمی‌شود. درست است كه ما ایرانی‌ها به شكل مشخص و با مراسم خاص، آمدن این فصل زیبا را جشن می‌گیریم، اما شاعران نقاط دیگر دنیا نیز...
 
بهار موسم گل و بلبل و فصل محبوب بسیاری از شاعران است
شاعر هم كه نباشی، هوای لطیف بهار و شاخه‌های پرشكوفه، فكر نوشتن را به سرت می‌اندازد و برای دل خودت هم كه شده، دفترت را غرق خط‌خطی می‌كنی.
بهار، محدود به مرزها نیز نمی‌شود. درست است كه ما ایرانی‌ها به شكل مشخص و با مراسم خاص، آمدن این فصل زیبا را جشن می‌گیریم، اما شاعران نقاط دیگر دنیا نیز شعرهای بسیاری در ابراز علاقه به فصل شكفتن سروده‌اند. در این صفحه سعی كرده‌ایم گزیده‌ای از این شعرهای فارسی و ترجمه شده را كه برای اولین بار منتشر می‌شوند، كنار هم جمع كنیم.

 

پرنده و قفس
اگرچه خسته و شكسته، بالش
اگرچه بسته پایش
پرنده، از قفس هم
به گوش می‌رسد ترانه‌هایش!
                                    بیوك ملكی
زیرخاكی
یک خمرۀ  لبریز از شعر
دراین دلِ ویرانه دارم
یک قطعه‌اش  را باز امشب     
بر روی کاغذ می‌گذارم        
این زیرخاکی مثل سکه
از جنس مفرغ یا که مس نیست
در خمرۀ گنجینۀ من        
چیزی به غیر از جنسِ حس نیست      
از قدمت و تاریخِ آنها
جز حدس‌هایی نیست در دست
یک شعرِ آن از عصر پاییز
تا انتهای برگ زرد است      
یک شعرِ آن از عهد نوبرگ
منسوب به فصل بهار است
آن دیگری، در دوره یخ
بعد از تکامل در انار است
از عصر کشف آتش عشق
در غار تنهایی انسان
تا قرن حاضر یا معاصر         
با قحط باد و برف و باران        
در خمره‌ام چندین کتیبه
از جنس سنگ و آب دارم
لوحی لطیف از جنس سایه   
در یک شب مهتاب دارم       
گنجینه‌ام مجموعه‌ای از
انواع  حس‌های نهانی است
هرگز نمی‌پوسد چرا که
یک لحظه از قلبم جدا نیست
                                    ناصر كشاورز
ترانۀ باران بهاری
بگذار باران ببوسدت
بگذار چك‌چك به سرت بزند
با قطره‌های نقره‌ای
بگذار برایت لالایی بخواند
باران
استخری راكد می‌سازد در پیاده‌رو
استخری جاری در جوی
باران
شب، روی سقفمان
ترانه‌ای كوچك و خواب‌آور می‌نوازد
من
باران را
دوست دارم
                                 لنگستن هیوز؛ ترجمۀ سمیه پاشایی
 
بهار در شعر اسپانیا (ترجمۀ علی گودرزی)
آواز بهاری
سرخوش از مدرسه بیرون می‌زنند بچه‌ها
گرم پراكندن آوازهای لطیف
در هوای وِلرم فروردین
چه شاد است فضای ساكت كوچه
سكوتی تكه‌تكه شده از خندۀ اسكناس‌های نو
در مسیر عصر
از بین گل‌های باغ عبور می‌كنم
و در راه می‌گذارم
                     اشك غمناكم را
روی تنها تپۀ روستا، گورستان
مثل زمینی كشت‌شده با بذرهای جمجمه
سروها انبوه شده‌اند
مثل سرهایی بزرگ
توخالی و پوشیده از گیسوانی سبز
متفكر و پردرد به افق می‌نگرند
فروردین الهی!
كه می‌آیی سرشار از خورشید و زندگی،
گلستان جمجمه‌ها را
پر از طلا كن!
                              فِدِریکو گارسیا لورکا
باغچۀ من
در باغچه‌ام گل‌های رنگ‌به‌رنگ
با عطرهای دلپذیر
كه حس خوشبختی به من می‌دهند
رُز زیرك
میخك مجلل
بنفشه فروتن
و یاسمن لطیف
گل‌های زیبا
و هزار پروانه
جشن گرفته‌اند امروز
باغچۀ زیبای من
                           اسپِرانزا مارتینِس
 
 

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 


 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""


 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

حضرت خدیجه قبلاً ازدواج نکرده بود
جناب ام المومنین خدیجه(سلام الله علیها) که بود؟
دهم ماه رمضان وفات حضرت خدیجه، مظهر وفاداری و ....
----------------------------------------------------------------------------------
پدر او: خو يلد بن عبد الغري بن قُصَي بن كلاب كه نسب وى با رسول خدا(ص‏)در قصى بن كلاب متحدمى‏شود.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم
تولد: سال 68 پيش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا...، زينب، ام كلثوم، فاطمه و رقيه
لقب: طاهره
ثروت : هشتاد هزار شتر و پول های فراوانی در دست افراد مختلف برای تجارت
وفات: حضرت خدیجه مدت 25 سال در خانه پیامبر اسلام زندگی کرد و وی در سال دهم بعثت در دهم ماه رمضان و به مدت کوتاهی بعد از وفات "ابوطالب" عمو و سرپرست پیغمبر از دنیا رفت. آن سال را "عام الاحزان" سال اندوه ها و یا عما الحزن سال غم و اندوه گفته اند. پيغمبر(ص) او را در حجون در قبرستان ابوطالب کنار قبر عبدالمطلب، ابوطالب و عبدمناف دفن كرد و خود او را در قبر گذاشت .
القاب آن حضرت:
از برجسته‌ترین لقب‌های دختر فرزانه حجاز(خدیجه)، واژه‌ «طاهره» یا پاک منش است؛ چرا که آن حضرت با آنکه در میان ناز و نعمت و اعتبار خانوادگی زندگی می‌کرد، اما این امکانات هرگز نتوانست آن جوان پاک‌ منش‌ را دستخوش غفلت و یا مستی کند. او با آنکه قبل از آشنایی با پیامبر (ص) مدیریت یک سازمان بزرگ اقتصادی را بر عهده داشت و ده‌ها مرد در تشکیلات او بودند، مگر به قدر ضرورت با آنان برخورد نمی‌کرد و دامان عفاف را حفظ می‌کرد. در شب‌ نشینی‌های گناه آلود اشراف شرکت نکرده و خود را آلوده نمی‌ساخت و به هیچ وجه روش منحط جامعه را نمی‌پذیرفت و ذره‌¬ای به رسوم رایج دل نمی‌داد. هرگاه زنی یا دختری به دنبال کمال و معنویت بود، به سرای او می‌شتافت و از وی درس می‌آموخت.
یکی از دانشمندان اهل سنت در مورد حضرت خدیجه می‌نویسد:
«و کانت تدعی فی الجاهلیة بالطاهرة لشدة عفافها»
«خدیجه (س) در روزگار تیره و تار جاهلیت به خاطر پروا و معنویت بسیارش، پاک روش و پاک منشی یا طاهره خوانده می‌شد».

از القاب دیگر آن حضرت "سیدة النساء القریش"(سرور زنان قریش)؛ "مبارکه"(بانوی پر برکت)؛ سرور زنان عالم؛ "صدیقه"(بانوی راستی و درستی)؛ زکیه (پاک و بالنده از نظر جسم، روح و اندیشه)، راضیه (خشنود از تدبیر و تقدیر حکیمانه‌ی خدا)، مرضیه (انسان شایسته‌ای که خدا از او خشنود است)، کبری (بانوی ارجمند و بلند پایه) و هم‌چنین "ام الیتامی" و "ام‌المؤمنین" را می‌توان نام برد.

حضرت خدیجه سلام الله علیها یکی از چهار زن کامل دنیا، اولین و بهترین همسر رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم و اولین زنی که اسلام آورد و مادر فاطمه زهرا و طاهر است، طاهر پس از بعثت به دنیا آمد ولی مانند دیگر پسران پیامبر در مکه فوت کرد .

جریان ازدواج :
مشهور اینست که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با رسول خدا، 2 بار شوهر کرده بود که هر دو از دنیا رفته بودند او از شوهر دوم خود ("ابوهالة بن ....تمیمی" ) فرزندی داشت که نامش "هند" بود که از همین جهت به او لقب "ام هند" دادند.
علامه مجلسی در جلد ششم بحارالانوار، در باب زنان و پیغمبر (ص) آورده است که:
احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب خود و سید مرتضی در کتاب شافی و ابوجعفر در تلخیص، روایت کرده‌اند که:

پیغمبر (ص) با خدیجه ازدواج نمود، در حالی که او دوشیزه بود و این امر را تأکید می‌کند، آنچه در کتاب «انوار البدیع» آمده است. (در این کتاب گفته شده رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه هستند) صحیح است.

همچنین در کتاب «استغاثه» آمده که برای حضرت خدیجه، فرزندی جز فاطمه (س) نمی‌باشد و بقیه، دختران هاله و خواهر خدیجه‌اند که به خاطر گمنامی "هاله" و اعتبار و علو درجه‌ حضرت خدیجه به او نسبت داده شده‌اند.

جریان خواستگاری :
خدیجه به رسول خدا گفت:«من برای شما زنی را در نظر گرفته‌ام.»
رسول خدا فرمود:«او کیست؟»
خدیجه عرض کرد:« او کنیز شما خدیجه است.»
مهریه آن حضرت بنا به نقل برخی تاریخ 20 شتر و بنا به نقل بعضی 12 اوقیه و نیم که پانصد درهم می شود، بود. بر سر این جریان زنان مکه رابطه شان را با خدیجه قطع و او را تنها گذاشتند. حضرت رسول در آن موقع 25 سال و خدیجه بنا به اقوال مختلف بین 40 تا 28 سالگی بوده اند.
وقتی وقتی با رسول خدا ازدواج کرد، گفت: «به من با تمام اموال و کنیزانم در اختیار توام.»
خدیجه بعد از ازدواج با رسول خدا به عمویش، ورقه، فرمود:« این اموال مرا بگیر و نزد محمـد ببر و به او بگو من تمام اموال و بردگان و آنچه را در اختیار من است به او هدیه می‌کنم.»
ورقه این خبر را در بین زمزم و مقام ابراهیم با صدای بلند به گوش همه مردم رسانید و آنها را شاهد گرفت.

در جریان کناره گیری رسول خدا از خدیجه قبل از ایجاد نطفه فاطمه سلام الله علیها، پیامبرعمار یاسر را نزد خدیجه فرستاد و فرمود به او بگو:«ای خدیجه گمان مبر که کناره گیری من از توست. نه، خداوند به من چنین امر فرموده است. گمانی جز خیر مبر و بدان، خداوند هر روز چندین بار به ملائکه اش به تو مباهات و فخر می‌کند.»
خدیجه علیه اسلام در هنگام زایمان فاطمه علیهاسلام تنها بود و زن های مکه و قریش از او کناره گرفته بودند. خدیجه را غم و اندوه فرا گرفته بود که ناگهان چهار زن بلندقامت شبیه زن‌های بنی هاشم وارد اتاقش شدند.
خدیجه ترسید. آنها عرضه داشتند:« محزون مباش ای خدیجه. ما فرستادگان پروردگار توایم. ما خواهران توایم: ساره و آسیه و مریم و صفرا. آمده ایم تا تو را کمک کنیم ».

خديجه (س) از حاميان راستين رسالت بود، در زماني که پيامبر گرامي از اذيت و آزار و دشواريها رنج مي برد، خدیجه کسي بود که از بار اندوه و غمهاي او مي کاست .
اموال وي در واقع کليد شکست محاصره اقتصادي پيامبر و يارانش بود. او مواد مصرفي را چندين برابر قيمت واقعي مي خريد تا اينکه سالهاي محاصره اقتصادي با سلامت و رهايي امت سپري و حيله قريش با شکست و ناکامي مواجه شد.
مناقب خديجه فراوان است و او از ميان زنان كسي است كه به مرحله كمال رسيده است. او خردمند و با جلال و متدين و پاكدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود.

ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روي زمين چهار خط كشيد و گفت آيا مي دانيد اين چيست؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
پس رسول خدا (ص) گفت: بهترين زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم زن فرعون.

در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام، از رسول خدا روایت است که فرمود: درشب معراج چون بازگشتم، از جبرئیل پرسیدم آیا حاجتی داری؟ جبرئیل گفت: خدیجه را از طرف خداوند و از جانب من سلام برسان.

درروایت است هنگامی که حضرت خدیجه جان می‌داد، رسول خدا بر او وارد شد و فرمود:
«مرا آنچه می‌بینم ناگوارست و شاید خدا در ناگواری، خیری بسیار قرار دهد»
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی خدیجه علیهاسلام وفات کرد، فاطمه علیهاسلام به رسول خدا پناه برد. به دور پیامبر می‌چرخید و می‌گفت:«پدر جان، مادر من کجاست؟»
جبرئیل علیه السلام نازل شد و عرضه داشت:«ای رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه ای است از یاقوت و زبرجد که اطاق‌هایش از طلا و ستون‌هایش از یاقوت قرمز ساخته شده و با آسیه و مریم همنشین است ».

آخرين سخن خديجه، به هنگامي كه بر بستر مرگ خفته بود، از درد و رنج هائي كه در راه پيامبر(ص) ديده بود كم ارج تر نبود. لحظه اي كه شبح مرگ بر چهره او سايه افكنده بود این كلمات بر لبان پاكش مي لغزد و آخرين نفسهايش را با خشوع و ايمان بر مي آورد و به پيامبر چنين مي گويد:
« اي رسول خدا ...... من در حق تو كوتاهي كردم و آنچه شايسته تو بود، انجام ندادم.از من در گذر و اگر اكنون، دل در طلب چيزي داشته باشم, خشنودي توست.»

شیخ طوسی در الامالی ص 175 آورده است :
خدیجه، همان بانوی پاک‌دامن و مهربانی بود که امیرالمؤمنین علی (ع) در وصف او این چنین می‌سراید:
«هان ای دو چشم من، باران اشک از آسمان دیدگانم فرو بارید، خدا این گریه و این باران اشک را در سوگ دو یار خدا، یار اسلام و قرآن و دو پشتیبان بی‌همانند پیامبر آزادی و عدالت بر شما مبارک سازد...
پیشتازترین زن در راه آزادی بود و با پیامبر نماز گذارد و به نیایش نشست، باران اشک فرو بارید. بر همان بانوی خود ساخته و پاک روش و پاک منشی که خدا خیمه و سرای او را پاک و پاکیزه ساخته است».

پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید.
در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گاهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است.
رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد .
در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.

 

 

 

چشم ها
دلیل وجود ابرو ها این است که از ریخته شدن عرق به داخل چشم ها جلو گیری کند.
دیابت اولین علت نابینایی در آمریکا است.
انسان در هرسال بیش از 6 ملیون بار پلک می زند.
 
موها
یک مرد معمولی حدود 5 ماه از عمر خود را صرف اصلاح موهای صورت می کند.
مو دومین بافت در بدن است که سریع ترین رشد را دارد. مغز استخوان رتبه ی اول را دارد.
موها وناخن ها از یک ماده تشکیل شده اند.
 
مغز
حدود 20 درصد از اکسیژنی که تنفس می کنیم به مغز می رود.
شما نمی توانید خودتان را قلقلک بدهید. چون مغز میداند که می خواهید به بدن خود دست بزنید بنابراین بر خلاف وقتی که چیز دیگری به بدن شما برخورد می کندعکس العمل نشان می دهد.
 
بدن
روزانه حدود 10 ملیارد سلول پوستی بدن انسان می میرند.
هر انسان روزانه بین 1 تا 3 پیمانه بزاق ترشح می کند.
بدن یک انسان بالغ روزانه به حدود 40 کیلو گرم اکسیژن نیاز دارد.
 
قلب
فشاری که قلب انسان تولید می کند می تواند خون را تا بیش از 10 متر بپاشد.
قلب انسان به طور میانگین حدود 35 ملیون بار در سال می تپد. بنابر این قلب یک انسان عادی روزانه صد هزار بار می تپد.
 
بعضی موضوعات جالب دیگر
اسید های هضم کننده ی معده آنقدر قوی هستند که می توانند فلز روی را آب کنند. اما خوشبختانه سلول های سطح داخلی معده به قدری سریع تجدید می شوند که این اسید ها زمان کافی برای ذوب کردن آنها ندارند.( هر 3 یا 4 روز)

در داخل ریه ها بیش از 300000 ملیون مویرگ خونی کوچک قرار دارد که اگر پشت سر هم چیده شوند طول آنها 2400 کیلومتر خواهد بود.

استخوان های انسان در تحمل وزن استحکامی برابر با گرانیت دارند. یک قطعه استخوان به اندازه ی یک قوطی کبریت می تواند وزنی برابر 9 تن را تحمل کند که 4 برابربیشتر از قدرت بتون است.

6 ماه طول می کشد که ناخن دست یا پا از ریشه تا نوک رشد کند.

پوست بزرگترین عضو بدن است. اندازه ی آن در یک انسان بالغ به حدود 1.9 متر مربع می رسد. سلول های پوستی به طور مداوم ورقه ورقه شده و می ریزند. هر انسان در طول زندگی خود معادل 18 کیلوگرم سلول پوستی از دست می دهد.

وقتی می خوابید حدود 8 میلیمتر قد می کشید و وقتی بیدار می شوید دوباره به قد اول خود بر می گردید. دلیل این امر آن است که وقتی نشسته یا ایستاده اید، صفحات غضروفی بین مفاصل،به خاطر جاذبه ی زمین مثل اسفنج فشرده می شوند.

یک انسان غربی معمولی در طول عمر خود 50 تن غذا می خورد و 50 هزار لیتر هم مایعات می نوشد.

 هر کلیه حاوی یک ملیون فیلتر مجزا است. کلّیه ها در هر دقیقه به طور میانگین حدود 1.3 لیتر خون را تصفیه می کنند و در روز حدود 1.4 لیتر ادرار خارج می کنند.

عضلات تمرکز کننده ی چشم ها روزی 100 هزار بار حرکت می کنند. اگر قرار باشد عضلات پا ها هم به همین میزان تحرک داشته باشند انسان باید روزی 80 کیلومتر راه برود.

حرارتی که بدن انسان در 30 دقیقه تولید می کند می تواند حدود 2 لیتر آب را به جوش بیاورد.

یک سلول خونی ظرف مدت 60 ثانیه تمام بدن را دور می زند.

90 درصد اطلاعاتی که از دنیای پیرامون خود به دست می آوریم از طریق چشم ها است.

اگر می خواهید هویت خود را مخفی نگه دارید زبان خود را از دهان خارج نکنید. درست مثل اثر انگشت، همه ی انسان ها اثر زبان منحصر به فردی دارند.

 تعداد استخوان های بدن یک انسان بالغ از یک نوزاد کمتر است. ما با 350 تکه استخوان به دنیا می آییم اما به دلیل اینکه در طول رشد استخوان ها به هم جوش می خورند، در بزرگسالی فقط 206 تکه استخوان داریم.

بینی انسان به اندازه ی بینی سگ حساس نیست اما می تواند 50000 بوی مختلف را به خاطر بسپرد.

طول روده ی کوچک حدوداً 4 برابر قد یک انسان معمولی است. با 5 تا 7 متر طول، اگر روده ی کوچک پیچ نخورده بود درون حفره ی شکمی جا نمی شد.

روی هر اینچ مربع از پوست بدن انسان حدود 32 ملیون باکتری وجود دارد اما اکثر آنها بی خطر هستند.

منشاء بوی بد پا مانند زیر بغل، عرق است. هر جفت پا 500 هزار غده ی عرقی دارند و می توانند بیش از یک فنجان عرق در روز تولید کنند.

هوایی که هنگام عطسه از دهان و بینی خارج می شود حدود 160 کیلومتر در ساعت سرعت دارد. بنابر این بهتر است هنگام عطسه کردن دهان و بینی خود را با دستمال بپوشانید یا وقتی صدای عطسه به گوشتان می رسد فرار کنید.

 در بدن انسان حدود 60 هزار مایل رگ خونی وجود دارد وخون در یک مسیر بسیار طولانی سفر می کند. قلب انسان روزانه 8000 لیتر خون را از درون این رگ ها تلمبه می کند.

 شما احتمالاً دوست ندارید که در آب دهان خود شنا کنید ولی اگر تمام بزاق خود را جمع کنید می توانید این کار را انجام دهید. یک انسان عادی در طول زندگی خود حدود 25000 لیتر بزاق تولید می کند که برای پر کردن 2 استخر شنا کافی است.

60 درصد از مردان و 40 درصد از زنان تا 60 سالگی خرناس می کشند. اما گاهی صدای آن کر کننده می شود. صدای خرناس به طور معمول به 60 دسیبل می رسد یعنی در سطح صدای مکالمه ی عادی. اما صدای آن می تواند تا 80 دسیبل هم بالا برود یعنی در حد صدای دریلی که با آن آسفالت را می کنند. درجه صدا هایی که بیش از 85 دسیبل باشند برای گوش انسان زیان آورند.

افراد مو بلوند ممکن است انسان های شاد تری باشند یا نباشند ولی به طور قطع تعداد مو های بیشتری دارند. رنگ مو ها مشخص می کند که تراکم آن ها چقدر است و این تراکم در افراد مو بلوند بیشتر است. سر یک انسان معمولی حدود 100 هزار فولیکول مو دارد که هر کدام می توانند بیش از 20 تار مو در طول زندگی فرد تولید کنند. این تعداد در افراد مو بلوند 146 هزار فولیکول است. کسانی که مو های مشکی دارند 110 هزار فولیکول، مو قهوه ای ها 100 هزار فولیکول و کسانی که مو قرمز هستند از همه کمتر و 86 هزار فولیکول مو دارند.

اگرشما ناخن های دست خود را بیشتر از ناخن های پا کوتاه می کنید کاملاً طبیعی است. وقتی روی ناخن ها باز باشد و بیشتر از آن ها استفاده شود سریع تر هم رشد می کنند. همچنین ناخن انگشتانی که بلند ترند و دستی که با آن می نویسید سریع تر رشد می کند. به طور معمول ناخن ها ماهیانه حدود یک دهم اینچ رشد می کنند.

 این عجیب نیست که نوزادان به سختی می توانند سر خود را نگه دارند. سر انسان در هنگام تولد یک چهارم قد او را تشکیل می دهد ولی در بزرگسالی این میزان به یک هشتم میرسد.

 اگر بگویید که دارید از بی خوابی می میرید درست است. شما می توانید هفته ها غذا نخورید بی آنکه از پا در آیید اما نهایت زمانی که بتوانید بدون خواب دوام بیاورید 11 روز است. بیش از آن دیگر هر گز از خواب بیدار نخواهید شد.

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

این گل های زیبا تقدیم به شما :flowerysmile:

 
















































عکس گل های زیبا و رمانتیک
















































 

 

 


 

شهرزاد نراقی موتور سواری است که معمولا در کوه‌های مشرف به تهران به تمرین موتور کراس مي‌پردازد

 

او موتور سواری را هشت سال پیش آغاز کرد تا بتواند زمان بیشتری را با دخترش نورا که او نیز به موتورکراس علاقمند است، بگذراند

 

 

نورا نراقی، دختر شهرزاد، در سن چهارسالگی،‌ هنگامی که پدرش را می دید که در مسابقات موتورسواری شرکت می‌کند،‌ به موتورکراس علاقمند شد

 
 

 

این مادر و دختر، در سال ۲۰۰۹ در مسابقات موتورکراس زنان، که تنها مسابقات زنان در این رشته است، در مقابل یکدیگر به رقابت پرداختند.

 

 

او هنگامی که در آمریکا بود در مسابقات موتورسواری که از سوی انجمن موتورسواران آمریکا حمایت مالی می‌شد، نیز شرکت کرد

 

 
 
 
 

 • اووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!

• کسی ساعت مچی منو ندیده؟!

• دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر …….. !

• وای! صفحه ی ۴۷ دستورالعمل جراحیم پاره شده!

• منظورت چیه که باید پای چپشو می بریدیم؟!

• فوراً یه عکس از این زاویه بگیر. این یکی از عجایب خلقته!

• بهتره این تیکه رو نگه داریم. ممکنه برای تشریح به درد بخوره!

• ولی کتاب من اینجوری نمی گه! کتاب تو چاپ چندمه؟!

• فوراً اون تیکه گوشت رو برگردون!

• صبر کن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!

• پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته … همون چه می دونم… اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!

• اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز کنین. یکی از پنس ها کمه!

• اگه فقط یادم می اومد که این کارو چه جوری هفته ی پیش توی کلاس بازآموزی انجام دادند خوب بود!

• لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!
گریه نوزاد

• می دونی؟ پول خیلی هنگفتی میشه توی تجارت کلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو! این آقا یه کلیه اضافه داره!

• همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!

• میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمرکزم رو به هم می زنه!

• خیلی خب بچه ها… این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!

• می دونستی این مریض خودشو یک میلیون دلار بیمه ی عمر کرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت !!

• اشکالی نداره. همون قیچی رو بده. کف زمین رو که تمیز کردن. نه؟!

• یادته بخش تشریح می گفت حاضره ۱۰۰۰ دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!

• چی؟! منظورت چیه که اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!

• کاش عینکم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!

• این مریض بیچاره اگه اشتباه نکنم زن و بچه داره. نه؟!
در انتخاب رشته آگاهانه عمل کنید.(قسمت دوم)

• پرستار نگاه کن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام کرده بوده یا نه؟!

• خدای من! منظورت چیه که ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!

• نگران نباشین. فکر می کنم این تیغ به اندازه ی کافی تیز باشه!

• چیه؟ چرا اینطوری نگاه می کنین؟! تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجا جراحی کنه؟!

• الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه که طلاق می خوای؟!

• من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!

• عجله کنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!

• این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه کم دیگه شو امتحان کنم؟!

• پس بچه کو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره چنده؟!

• هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یکی میز باز کن. اون مریض هنوز داره تکون می خوره!

• مطمئنی که بعداً ازمون شکایت نمی کنه؟!

• معلومه که من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً ۲۰ سال پیش بود!

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 

 
 

یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ...

یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا و ...

یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خرحمال و ...

یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم تنبل و ...

یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ...

یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو و ...

یا از من هوشیارترن که بهشون میگم پرافاده و ...

یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو و ...

یا از من شجاع ترن که بهشون میگم بی کله و ...

یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه و ...

یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج و ...

یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم خسيس و ...

یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ و ...

یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی و ...

یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت و ...

یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق  ...

 

کلا معیار همه چیز من هستم و نه حقیقیت

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 
 

 موضوع : تحقیقات محلی برای بررسی شرایط داماد

مکان: یکی از محلات قدیمی اصفهان

زمان : صلات ظهر

خ.ع = خانواده عروس ه = همسایه داماد

خ . ع: ببخشید ما در موردی یه امری خیری خِدمِت رسیدیم میخواستیم یه اطلاعاتی در موردی این همسایه بغلیدون بیگیریم بیبینیم چه جور آدمایی هستن؟

ه: والا خیلی آدمهای محترمین! پِسِرشونم بِچهِ ای خوبیِس اما اِگه این سیگاره رَم نیمیکشید دیگه نوری علی نور بود!

خ.ع: ببخشید!! مگه دوماد سیگارم میکشن؟!!

ه: سیگار که نه!! اما خوب شوما حَساب کون بعدی یه بس تِریاک، خوب یه نخ سیگارم میچِسبِد!!

خ.ع: اِ !! مگه دوماد تریاکیند!!

تریاکی که نه اما خوب وقتی آدم صپی اولی وخ (صبح اول وقت) بعدی یه شب بیداری خسته و هلاک اِز دزدی میاد خونه خوب یه بس تریاکم میچسبد!!!

خ.ع: دزدی؟!!! دوماد دزدم تشریف دارن؟!!

ه: دزد که نه! اما خوب خرجی خانوم بازی و عرق خوری و اینا باید از یه جایی در بیاد دیگه!!!

خ.ع: خانوم باز ؟!! عرق خور؟!!!

ه: نه به اون صورِتی که شوما فکر میکونین!! اما خوب این آقا دوماد اِز وقتی که رَف حبس تو زندان با یه سری لات و لوت و دزد و چاقو کش و کلّاش آشنا شد خوب اونام زیری پاش نیشستن! والا خودش بچه یی خوبیِس!!!

خ.ع : زندان؟!!!!

زندان که نه!! اما خوب جوونند و جاهل دیگه شانس اُورد خونواده مقتول رضایت دادن اِگِه نه حالا حالا تو حبس بود شایدم دارش میزدن!!

خ.ع : مقتول؟!!!! قتل هم کردن ایشون؟!!

قتل که نه .....اصن ولش کون به ما چه!! آدم خوب نیس پش سری مردوم صفه بزارِد. بخصوص در امری خیر!! این یخده (یه خورده) ایرادو دارِد اما رو هم رفته بچه ای خوبیس!!!

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی

احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان

کردند.

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت

تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک

خواست.

“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”

ثروت جواب داد:

“نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.”

عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.

“غرور لطفاً به من کمک کن.”

“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”

پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.

“غم لطفاً مرا با خود ببر.”

“آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”

شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.

ناگهان صدایی شنید:

” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”

صدای یک  بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند

ناجی به راه خود رفت.

عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود  پرسید:

” چه کسی به من کمک کرد؟”

دانش جواب داد: “او زمان بود.”

زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟”

دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که:

“چون  تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.
دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد. وقتي ميخ را بررسي کرد متعجب شد؛ اين ميخ ده سال پيش، هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!!
چه اتفاقي افتاده؟
در يک قسمت تاريک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مانده!!!
چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است.
متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.
در اين مدت چکار مي کرده؟ چگونه و چي مي خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر، با غذايي در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شديدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقي! چه عشق قشنگي!!!
اگر موجود به اين کوچکي بتواند عشقی به اين بزرگي داشته باشد پس تصور کنيد ما تا چه حد مي توانيم عاشق شويم، اگر سعي کني


 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

به گزارش پايگاه اطلاع رساني پليس، روزي كه دانشگاه قبول شدم فكر مي كردم تمام مشكلات زندگي ا م حل شده است و خيلي خوشحال از شهرستان راهي مشهد شدم تا در دانشگاه درس بخوانم . من كه با ورود به شهري بزرگ احساس غربت مي كردم در همان روز هاي اول ترم، با يكي از هم كلاسيهايم صميمي شدم وكم كم دوستي ما باعث شد تا پا به خانه آنها بگذارم كه اي كاش پاهايم قلم مي شدند و هيچ وقت به آن جا نمي رفتم!پسر جوان در حالي كه اشك مي ريخت به كارشناس اجتماعي كلانتري ميدان جهاد مشهد گفت: « پيام» چهار خواهر و برادر دارد و چند سال قبل پدرش را از دست داده بود .من از همان لحظه اول كه وارد منزل آنها شدم متوجه رفتار عجيب و غريب و محبت بي حدو اندازه مادر وي شدم اما فكر نمي كردم در چه تله اي افتاده باشم! چون مادر دوستم از نظر سني جاي مادر خودم بود. مدتي گذشت و وابستگي خانواده پيام به من خيلي زياد شد تا جايي كه اگر يك روز به خانه شان نمي رفتم مادرش تماس مي گرفت و حالم را مي پرسيد.او بالاخره يك روز با مكر و حيله مرا كه پسري 22 ساله هستم را در حلقه هوس هاي شيطاني گرفتار كرد و گفت : مي توانيم با هم از دواج موقت كنيم !با شنيدن اين حرف از زني كه مادر دوستم بود ناراحت شدم مي خواستم گوشي را قطع كنم كه او مرا خام كرد و با وعده و وعيد سرم را كلاه گذاشت . چند ماه از اين ازدواج موقت گذشت و او كه با محبت هاي خودش مرا گول زده بود گفت بايد با هم ازدواج دائم كنيم . ديگر نمي فهميدم چكار مي كنم و چه بلايي قرار است به سرم بيايد لذا دست زني كه 21 سال از من بزرگتر است را گرفتم و با هم به محضر رفتيم و او را با مهريه 1000 سكه طلا به عقددائم خودم درآوردم.اما چشمتان روز بد نبيند چون از فرداي آن روز مشكلات من شروع شد و همسرم سر ناسازگاري گذاشت . از طرفي مادر و پدرم از شهرستان مدام تماس مي گرفتند و مي گفتند دختر يكي از اقوام را مي خواهيم به عقد تو در بياوريم زودتر بيا و شناسنامه ات را هم بياور.الان من و همسرم با هم درگير هستيم و جالب اين جاست كه دوستم پيام نيز كه حالا پسر خوانده ام شده است نسبت به اين ماجرا و اختلافات ما هيچ گونه حساسيت و عكس العملي نشان نمي دهد . شايد باور نكنيد من دو سه بار از دست اين زن كتك مفصلي خورده ام . او شناسنامه ام را گرفته است و مي گويد با پدر و مادرت تماس بگير تا بيايند و عروس شان را ببينند و مهريه ام را نيز با خود بياورند چون بايد مرا طلاق بدهي!تازه مي فهمم اين حيله براي نقد كردن مهريه اي سنگيني است كه طوق آن را بگردن نهاده ام. امروز به كلانتري آمده ام تا راهنمايي بگيرم ضمن اين كه از آبرويم خيلي مي ترسم و نمي دانم جواب پدر و مادرم كه اين قدر برايم زحمت كشيده اند و با هزار اميد و آرزو مرا به دانشگاه فرستاده اند را چه بدهم و چه طور توي چشمان شان نگاه كنم. در ارتباط با اين پرونده نظر عليرضا حميدي فر، كارشناس ارشد روان شناسي را جويا شديم وي معتقد است در بروزاين مشكل، پسر دانشجو به خاطر ضعف درقدرت « نه» گفتن، ناآگاهي از مهارت هاي اجتماعي و بين فردي و تشخيص موقعيت ها، عقده هاي ناگشوده دوران نوجواني و عدم گذار موفقيت آميز از بحران هاي دوران نوجواني كه پيش نياز موفقيت در دوران جواني( همسر گزيني) مي باشد و همسر وي نيز به دلايلي مانند جبران شكست ها و ناكامي هاي قبلي كه باعث ترغيب وي به ازدواج شده است نقش دارند . وي توصيه كرد افراد و به ويژه جوانان بايستي مولفه هاي مهارت ابراز وجود كه برخي از آنها عبارتست از جلوگيري از پايمال شدن حقوق خود و رد تقاضا هاي نامعقول ديگران، برخورد درست و موثر با واقعيت ها، حفظ اعتماد به نفس و انتخاب آزادانه، مواضع خود را بياموزند وآنها را در زندگي به كار بندند تا شاهد اين گونه موارد نباشيم!

 

 

 

 

دیشب در خواب خدا ناگهان در گوش من گفت: تو را چه

به عشق؟ گفتم چرا؟؟ گفت:تو در خوابیو عشقت در

اغوش دیگری لبخندی زدم روی خدا ...و گفتم:خدایا،این

مخلوق توست شاید تو در خوابی،خبر از دنیا نداری‎!‎ ‎

 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
از پشت شیشه، تصویر این شهر، دلگیر همیشه

شهر غریب، دلهای غمگین، هوای بی تو، هوای سنگین

خونه ی بی تو، مثل یه زندون، حیف من و تو، حیف عشقمون

خونه ی بی تـــــــو مثل یه زندون حیف من و تو حیف عشقمون

حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من

عشق اگه بود، عشق تو بود، ای گل من

حیف تو بود، حیف تو بود، ای قلب من

...آخر جاده عاشقی تنها شدم

گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ

گفتی پشیمون، گفتم که هرگز

نفس بریده، دستای لرزون

اشک توی چشمام، حیف نگفتم بمون

غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست، چه فایده از اشـــک وقتی، وقتی کسی نیست

درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک، وقتی، وقتی کسی نیست

حیف تو بود، حیف تو بود، ای گل من، عشق اگه بود، عشق تو بود ای گل من

حیف تو بود، حیف تو بود، بر باد بری، مثل یه قصه ی کهنه شده از یاد بری

گفتی خداحافظ .. گفتم خداحافظ
__________________

 
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
باز می گردم. همیشه باز می گردم.

مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سرآغازی بپنداری یا پایان، من در پایان پایان ها فرو نمی روم.

مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی، من مرد خداحافظی همیشگی نیستم.

باز می گردم; همیشه باز می گردم.

من روان دائم یک دوست داشتن هستم...

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 این حکایت خیلی شیرینه.........

وقتی بچه بودم، مادرم همیشه عادت داشت از من بپرسه که کدام عضو مهمترین عضو بدن است. در طول سالیان متمادی، جواب هایی می دادم و همیشه تصورم این بود که بالاخــره جـــواب صــحیح را پیدا می کنم.

بزرگتر که شدم، به فکرم رسید که صدا برای ما انسان ها خیلی مهم است. پس در جواب مادرم گفتم: “مـامـان، فـکر می کنم گوش ها مهمترین عضو بدن هستند”. اما مادرم گـفت: “نـه پـــسرم، اشتباه می کنی. خیلی آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا” ازت می پرسم.”

چند سال گذشت و قبل از اینکه مادرم سوالش را تکرار کند، دوباره شروع کردم به فکر کردن و این طور نتیجه گیری کردم که بالاخره جواب صحیح را پیدا کردم. پس به مادرم گفتم: “مامان، بالاخره فهمیدم کدوم عضو مهمتره. چشم، چشم از همه اعضای بدن مهمتره.”

مادرم نگاهی به من انداخت و گفت: “خیلی خوب داری همه چیز رو یاد می گیری، اما بازم جوابت صحیح نیست، چون خیلی آدما نابینا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا” ازت می پرسم.”

از قرار معلوم بازم اشتباه کرده بودم. اما دست از تلاشم برنداشتم، چون مادرم هر چند سال یکبار این سوال را از من می پرسید و هر بار که جواب می دادم، طبق معمول می گفت: “نه پسرم جوابت درست نیست، ولی خوشحالم. چون داری هر سال باهوش تر میشی.”

تا اینکه سال قبل، پدربزرگم مرد و این مسئله ای بود که قلب همه ما را به درد آورد. همه داشتیم گریه می کردیم. حتی پدرم هم گریه می کرد. وقتی که می خواستیم برای آخرین بار پدربزرگ را ببینیم و با او خداحافظی کنیم، مادرم رو به من کرد و گفت: “عزیز دل من، هنوزم نفهمیدی که مهمترین عضو بدن کدومه؟”

از اینکه مادرم درست در چنین لحظه ای این سوال را از من پرسید سخت تعجب کرده بودم. همیشه فکر می کردم این یک بازی بین من و مادرم است. مادرم که تعجب را در صورت من دید، گفت: “این سوال خیلی مهمه. اگر به این سوال جواب بدی، اونوقت می فهمم که معنی واقعی زندگی رو فهمیدی.”

“در این چند سال هر وقت ازت می پرسیدم مهمترین عضو بدن کدومه، هر بار بهت می گفتم که داری اشتباه می کنی و همیشه هم مثالی میزدم که بفهمی چرا جوابات اشتباهه. اما امروز همون روزیه که باید درس مهمی یاد بگیری.”

بعد نگاهی به من انداخت. نگاهی که تنها در یک مادر دیده می شود. به چشمان خیس از اشکش نگاه کردم. مادرم گفت:”عزیز دلم، مهمترین عضو بدن، شانه های توست”.

گیج و متحیر پرسیدم: “چرا، چون سر روی آن قرار دارد”؟ اما مادرم در جواب گفت:”نه برای اینکه وقتی دوست یا همسرت ناراحت است و گریه می کنه، سرش رو روی شونه های تو میذاره. عزیز دلم، هر کسی توی این دنیا به یک شونه نیاز داره که برخی مواقع سرش رو روی اون بذاره. فقط دعا می کنم تو هم دوست یا همسری داشته باشی که در هنگام نیاز سرت را روی شانه هایشان بگذاری و گریه کنی تا کمی تسلی پیدا کنی”.

همانجا و همان لحظه بود که دریافتم مهمترین عضو بدن نه تنها خودپسند است، بلکه در برابر غم و اندوه سایرین خود را مسئول می داند و با آنها همدردی می کند!!

خوشا به حال کسانی که شانه ای برای گریستن دارند و بدا به حال کسانی که از این نعمت بی بهره هستند.


""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

دلم تنگ است از این دنیا چرایش را نمی دانم

من این شعر غم افزا را شبی صد بار می خوانم

چه می خواهم از این دنیا  از این دنیای افسونگر

قسم بر پاکی اشکم جوابم را نمی دانم

شروع کودکی هایم سرآغاز غمی جانکاه

از آن غم تا به فرداها پر از تشویش گریانم

بهار زندگی را من هزاران بار بوییدم

کنون با غصه می گویم خداوندا پشیمانم

به سوی درگه هستی هزاران بار رو کردم

الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم

خدایا با تو می گویم حدیث کهنه غم را

بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم

دلم تنگ است از این دنیا جوابش را نمی دانم

ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم

"فریدون مشیری"

ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
بی قرار
 

کودك در كنار درساحل مشغول بازي كردن است!

با عروسك خود بازي مي كند

وآن را چنان عاشقانه دوست دارد كه انگار زنده است

نگاهش به عروسكي ديگر مي افتد

عروسك خود را بر زمين مي گذارد

و به سوي آن قدم بر مي دارد

اما آن را به دست نمي آرد نگاهي به پشت سر مي اندازد

از عروسك خودش هم خبري نيست

امواج آن را به دل دريا برده بود

كودك نگاهي به جاي خالي آن مي كند

شانه هايش را بالا مي اندازد و به دنبال توپي مي دود

عروسكي كه روزي همه ي زندگي او بود

به خاطر هوس بچگانه از دست داد

و امواج خاطرات آن را به قعر درياي فراموشي برد

و كودك بي خيال به دنبال عروسكي ديگر...

فراموش شد عروسك

به همين سادگي...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
 

                                                  بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

مردن وگم شدن ازماست نه ازفاصله ها...دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها...
گرچه دیگر همه جا پر از جدایی شده است...مشکل از طاقت دلهاست نه از فاصله ها... 
                   
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com
راز عشق ورزیدن به هرکس درک این جمله است :
شاید از دست برود......
                    
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com
دنیای عجیبی است کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نداری و کسی که تو دوستش داری او تورا دوست ندارد وکسی راهم که تو دوستش داری و اونیز تورا دوست دارد به رسم دین وآیین به هم نمیرسید...

                                                    بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

نگام کن لحظه ی رفتن چه تلخ این هم آغوشی چه وحشتناکه دل کندن ، چقد سخته فراموشی

پر از بغضم پر از گریه پر از تلخی و شیرینی حلالم کن دارم می رم منو هرگز نمیبینی ...

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

                                      

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 ما دوست داریم انهایی را که دوستمان ندارند...

       ما در پس واپسین لحظه ها دوستدار دوستانمان هستیم ...

        منتظر پرواز باش  اوست که پریدن می اموزد...

      در بهترین لحظه ها شیرینترین حادثه ها را برای دوستانم ارزو دارم...

 

 """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

واسه کي بگم تو باشي،خونه ي دلم سفيده

هر کجا هستي مهم نيست،توي قلب من اميده

هر کجا هست مهم نيست،دل من تنگ نگاته

خط به خط،لحظه به لحظه،دل عاشقم باهاته

راستي اون جايي که هستي،عاشقا ديوونه مي شن؟

مثل اين جا که من هستم،گداي بي خونه مي شن؟

کسي هست که با يه نامه رگ و ريشه هاش فنا شه؟

راستي مثل من کسي هست،يه شبه به پات فدا شه؟

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
آهای با تو ام

آهاي با تو ام

غارتگر گنجينه ي تنهايي من
گوش کن
با تو ام

چپاولگر نگين سکوت خلوتم
اندکي صبر کن

نرو...
اي دريغا ... افسوس...
حال که در جاده ي بي باز گشت رفتن ورفتن

 تا بي نهايت گام نهاده اي
پس لااقل تکه اي از جام تکه تکه عمر مرا

 که چونان جامي عاري از مي بر پاي بنهادي

 وبشکستي … با خود ببر
ببر...

شايد روزگاري يادم را ياد کني
حال که مي روي برو

دسته گل رازقي فرش راهت

ولي
به روشني صبح و به ظلمت شب سوگند

ياد کن که مرا
به خاطره  نه!

                  به خاطر بسپار مرا

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا می رساندم

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودم ، به شب های غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین خونه با وجود تو رنگ سحر

داشت

با تو این مرغک پر شکسته،مانده بودی اگر بال و پر

داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان، مانده بودی اگر همسفر

داشت

هستی ام را با آتش کشیدی ، سوختم من ندیدی 

 ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود ، مانده بودی اگر می شنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود ، شب ستاره گلی چیدنی

بود

خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی

بود

بعد تو خشم دریا و ساحل ، بعد تو پای من مانده در

گل

مانده بودی اگر موج دریا ، تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو و عشق تو زنده بودم ، بعد تو من خودم هم

نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو ، مانده بودی اگر می

سرودم

مانده بودی اگر می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

آي روزگار هوار هوار كجا برم كنم فرار

آدم نميدونه كه به ساز كي برقصه كي راست ميگه ، كي دروغ ، چه كار درست ، چه كار بي عيب ونقصه

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
دلتنگی بد نیست یادگاری است از انان که دوستشان داریمو بیخبرند.....
_________________________________________________
راز عشق ورزیدن به هر چیز درک این جمله است.
: شاید از دست برود...
_________________________________
 
 


""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت
تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد
یا فقط با گریه های بیقرار آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار
خسته از این زندگی با غصه های بی شمار...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
لبخند تورا چند صباحیست ندیدم ...

یکبار دگر خانه ات آباد بگو سیب
_________________________________
شاید دور ...شاید نزدیک ... فاصله ای نیست بین

قلبهایی که به یاد هم میتپند....!

 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

خیالت

       از چشم

                  ترم٬

 

         در قلب منی اگر چه جای دگرم .

        تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

با من چیزی بگو ...
کلامی انقدر کوتاه که همسایه نشنود....
بامن چیزی بگو ساده ترین حرف انسانی...
آوازی که یک حنجره به یاد آورد...
با من بگو...
بگو که " دوستم داری"
دعا کردم

دوچشمت طرحی از باغ بهشته
جدا ازتو برام دنیا چه زشته
تو انجا بی منو من بی تو اینجا
چه باید کرد کار سرنوشته...
 
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دعا کردم تنها مال من شی
تو تعبیر قشنگ فال من شی
دعا کردم بدونی چشم براهتم
هنوز دلبسته ی بغض صداتم
اگه بازم دلت با دیگرونه
چشات دنبال ازما بهترونه
بزار بایاد تو دلخوش بمونم
فقظ دلتنگیات با من بمونه....!

در امتداد نگاه تو لحظه های انتظار شکسته می شود
بغض تنهایی من مغلوب وجود تو می شود...
______________________________________________
در عمق ارزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم حتی
به مساحت یک "یاد"

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
خاطرات چوبها ی خیسی هستند که با آتش زندگی نه میسوزند و نه خاکستر میشوند....

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
خداوند میفرماید : هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهایش گوش میدهم که انگار بنده ای جز او ندارم ولی او چنان سخن میگوید که انگار من خدای همه هستم جز او

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
شکسپیر میگه:عشق مثل آبه میتونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز میکنی میبینی همش چکیده بی آنکه بفهمی دستات پر از خاطرست


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

خاطرات چوبها ی خیسی هستند که با آتش زندگی نه میسوزند و نه خاکستر میشوند....
__________________________________________________
خداوند میفرماید : هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهایش گوش میدهم که انگار بنده ای جز او ندارم ولی او چنان سخن میگوید که انگار من خدای همه هستم جز او
___________________________________________________________
شکسپیر میگه:عشق مثل آبه میتونی تو دستات قایمش کنی ولی یه روز دستاتو باز میکنی میبینی همش چکیده بی آنکه بفهمی دستات پر از خاطرست


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 
 

روزی پسر بچه ای در خیابان سكه ای یك سنتی پیدا كرد . او از پیدا كردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شده . این تجربه باعث شد كه بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد ( به دنبال گنج ) !!! او در مدت زندگیش ، 296 سكه 1 سنتی ، 48 سكه 5 سنتی ، 19 سكه 10 سنتی ، 16 سكه 25 سنتی ، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده 1 دلاری پیدا كرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت . در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین كمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حركت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی كه از شكلی به شكل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد...

 

 

 

 

اگر گناه وزن داشت   ؛  

هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛

*** 

تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ...  

و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم

*** 

اگر غرور نبود   ؛  

چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛ 

و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم

*** 

اگر دیوار نبود   ؛ نزدیک تر بودیم ؛  

با اولین خمیازه به خواب میرفتیم  

و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم

*** 

اگر خواب حقیقت داشت   ؛  

همیشه خواب بودیم

***

هیچ رنجی بدون گنج نبود ...

ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند

   ***

اگر همه ثروت داشتند   ؛  

دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پر ستیدند  

و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید ؛ 

تا دیگران از سر جوانمردی ؛  

بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند  

اما بی گمان صفا و سادگی میمرد ....  

اگر همه ثروت داشتند

 ***

اگر مرگ نبود   ؛  

همه کافر بودند ؛  

و زندگی بی ارزشترین کالا بود 

ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید

*** 

اگر عشق نبود   ؛ 

به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟  

کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟  

و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟  

آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم   ....  

 ***

اگر عشق نبود  

اگر کینه نبود ؛ 

قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند

***

اگر خداوند  ؛  

یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد  

من بی گمان  

دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز

هرگز ندیدن مرا

***

آنگاه نمیدانم 

براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت 

***
دکتر شریعتی


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 
 

پیرمردی تنها در «مینه سوتا» زندگی می‌کرد. او می‌خواست مزرعه سیب زمینی‌اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.

تنها پسرش که می‌توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه‌ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:

پسر عزیزم، من حال خوشی ندارم چون امسال نمی‌توانم سیب زمینی بکارم. من نمی‌خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت...

من برای کار مزرعه خیلی پیر شده‌ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می‌شد. من می‌دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می‌زدی.

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد:

پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده‌ام.

صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه‌ای پیدا کنند. پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می‌خواهد چه کند؟

پسرش پاسخ داد:

پدر برو و سیب زمینی‌هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می‌توانستم برایت انجام بدهم.


«در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت»


::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 
 
 

در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آن ها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.

همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فوراً فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود، همه قبول کردند او چشم بگذارد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن.. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه ... هشتاد ... و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج ... نود و شش . هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق ناامید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.

و از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همان روز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی ز خود بیگانگی

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
 
 
 
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 
 
 
اول اينو بخون...!

فرض کن تو توی آفريقا هستي...!

و تو با يه طناب به درخت وصل شدی و مثل لنگر کشتی تو هوا معلق هستی...!

يه شمع هم به آرومی داره طناب رو می سوزونه...!

و يه شير هم اون زير واستاده تا تو بيفتی و شيره ناهارشو بخوره...!

و تا زمانی که طناب سالم باشه تو هم زنده هستی ، کسی هم نيست که بهت کمک کنه...!

تنها راه اينه که شير رو متقاعد کنی که شمع رو خاموش کنه..!

چجوری تو اين کار رو انجام می دی...؟!

 

*

*

*

*

*

*

*

*

فك كن بابا

*

*

*

*

نگرفتي؟

*

*

*

*

*

بابا كافيه بگي آقا شيره بيا شمع ها رو فوت كن كه صد سال زنده باشي

تولد تولد تولدت مبارك

حالا فك ميكني اي كيوت چنده؟

 

 

 
 
 
 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بي تو On line شبي باز از آن Room گذشتم 
همه تن چشم شدم . دنبال ID ي تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از Case وجودم
شدم آن User ديوانه كه بودم 

 

وسط صفحه Room , Desktop ياد تو درخشيد
Ding صد پنجره پيچيد
شكلكي زرد بخنديد
يادم آمد كه شبي با هم از آن Chat بگذشتيم

 
Room گشوديم و در آن PM دلخواسته گشتيم
لحظه اي بي خط و پيغام نشستيم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به يك Talk بد آهنگ

 
Windows و Hard و Mother Board
آريا دست برآورده به Keyboard
تو
همه راز جهان ريخته در طرز سلامت
من بدنبال معناي كلامت

 
يادم آمد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين Room نظر كن
Chat آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به Email ي نگران است

 
باش فردا كه PM ات با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين Log Out , Room كن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترك Chat كردن هرگز نتوانم نتوانم

 
روز اول كه Email ام به تمناي تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet كردي ولي من نرميدم نه گسستم


باز گفتم كه تو يك Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودي . نرميدم . نگسستم

..........

Room ي از پايه فرو ريخت
Hacker ي Ignor تلخي زد و بگريخت
Hard بر مهر تو خنديد
PC از عشق تو هنگيد

.........

رفت در ظلمت شب آن شب و شبهاي دگرهم
نگرفتي دگر از User آزرده خبر هم
نكني دگر از آن Room گذر هم
بي تو اما به چه حالي من از آن Room گذشتم

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست


آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

 در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

 
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد 


بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

 

بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است 


مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

 

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 


مبارك باد آمد ماه روزه مبارك باد آمد ماه روزه رهت ‏خوش باد اى همراه روزه

 شدم بر بام تا مه را ببينم كه بودم من به جان دلخواه روزه

نظر كردم كلاه از سر بيفتاد سرم را مست كرد آن ماه روزه

 مسلمانان سرم مست است از آن روز زهى اقبال و بخت و جاه روزه

بجز اين ماه ماهى هست پنهان نهان چون ترك در خرگاه روزه

بدان مه ره برد آن كس كه آيد در اين مه خوش به خرمنگاه روزه

رخ چون اطلس ش گر زرد گردد بپوشد خلعت از ديباى روزه

دعاها اندرين مه مستجابست فلك‏ ها را بدرد آه روزه

 چو يوسف ملك مصر عشق گيرد كسى كو صبر كرد در چاه روزه

سحورى كم زن اى نطق و خمش شو ز روزه خود شوند آگاه روزه

بيا اى شمس دين و فخر تبريز تو اى سر لشكر سپاه روزه

 
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

بیقرار ديدنت بودم وقتی که تو را ناگهان در مقابلم ديدم. چه زيبا بودی

چه خواستنی بودی همان بودی که برای ديدارش بی تاب بودم.

آری تو بودی بهانه ی تپشهای قلب پريشان من. امواج عاشقانه ی

نگاهت تنم را گرم می کرد و می خواستم همه ی دنيا را همانجا

و در همان لحظه متوقف کنم و جلوی گذشت زمان را بگيرم.

می خواستم همه ی دوريها و حسرتها را درست در همان يک لحظه

جبران کنم. می خواستم غرق بشم در تو و هرگز برنگردم به ساحلی

که بی تو خواهم بود در آن.

ولی چیزی طول نکشید که لحظه ی خداحافظی فرا رسید...

و باز دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی...

اشک هایم به اوج خود رسیده بود که...

اطرافیان متوجه من شدند..

و مرا از غرق شدن در چشمان تو بازداشتند..

واااااااااااااااای......

چه زیبا و خواستنی شده بودی

در آن لباس..........

آه خدای من یعنی میشود این انتظار ها روزی تمام شود...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

خسته ام از زمان ، دلگیرم از زمین.......

اما در این بین

دلگرمم به ...

کاش می شد درجا زد...

من میان پرتگاه ، میان پلی راه می روم...

می ترسم  ، کم بیاورم...!!!

آآآی ی ی ی ... !!!   کسی " شوق" برساند........." شوق‌"

چه بی انتهایم من امشب....... چه بی اتنهایم من امشب...

در قاب عمرم... انتظاری " کهنه" می رقصد.........

که من نیز......

چشم در راهم...

تو نیز ...

از چشمانم بخوان.....

که می خواهمت...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

كه خداحافظ تو . . .

گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست

گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست

باید از كوی تو رفت

دانم از داغ دلم بی خبری

و ندانی كه كدام جام شكست

كه كدام رشته گسست

گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی

عاقبت باید رفت

عاقبت باید گفت

با لبی شاد و دلی غرقه به خون

كه خداحافظ تو . .

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

چقدر سخته تو چشمهای کسی که تمام عشقت رو دزديده و به جاش يه زخم هميشگی رو قلبت هديه داده زل بزنی وبه جای آنکه لبريز از کينه و نفرت بشی،حس کنی هنوزم دوسش داری. چقدر سخته توخيالت ساعت ها باهاش حرف بزنی اما وقتی ديدیش هيچ چيزی به جز سلام نتونی بگی..... چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خيس کنه، اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوزم دوسش داری

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
 

گاهی با داشتن همه چی احساس میکنی

هيچ چی نداری گاهی ميون رفقای صمیمی

نشستی‌ اما باز هم غريبه ای

بعضی وقت‌ها ميدونـــــــــي که دلت پره

اما ساحلی رو سراغ نداری که غمهاتو

بهش برسونی و خودتو یه جورایی خالی بکنی

واسه همین راکد میشی بدبو و متعفن

گـــــــاهي وقت‌ها حتی ديوارهاي اتاقت هم

از دست تو خسته شدند و ديـــــــــــگه طاقت

شنيدن حرفــای پر از اندوه تو رو ندارند

اونوقته که چشــــــــات به يکباره هوای باريدن میکنه

دوست داری تو این حال و هوا یه کسی باشه که ....

و این هوا همون هوای بهاریه همون هوای تازگی و بندگی

همون هوایی که دیگه دوست نداری گوشه نشین باشی،

دوست داری بزنی به سیم آخر و تا میتونی تخت گاز بری

بری به جایی که آخر نداشته باشه و مجبور نباشی که دور بزنی

بری به سمت بی نهایت، یه مسافرت بی پایان

اونوقته که دیگه خدا ساحلی میشه واسه دریای عاشق و بی قراری که تو باشی

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

 
 
چند روز پیش دل یکی رو بدجوری شکوندم.یکی که هیچ گناهی نداشت...

یکی که خیلی مهربون بود...

یکــــــــــــــی که..........

بهش گفتم حتی حاضر نیستم دیگه ریختشو ببینم...

منی که از سنگدلی و بی وفایی عشقم میگفتم حالا خودم سنگدل و بی وفا شدم...

چند روزه حال درست و حسابی ندارم.. آخه من چقد بی رحمم که غرور اون عاشقو شکوندم...

از خودم نفــــــــــــــــــــــــــرت دارم...

از طرفی نمیتونم برم بهش بگم ببخشید غلط کردم...

یه جورایی هم میترسم سرمو بذارم رو بالشو دیگه بلند نشمو دیگه فرصت نکنم طلب بخشش کنم...

از طرفی بهش حق میدم نبخشتم آخه خودمم هنوز نمیدونم به خاطر تموم اشک و آه و.................. اااااااه بیـــــــــــــــــخیال

عزیزم تو رو فاطمه ی زهرا حلالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم کن

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

شعر او زیبا بود
                   شعرمن تکرار است
                                            جرم من تقلید است
                                                                      لااقل حرف دل است
خوب میدانم که سهراب مرا می بخشد
                                                   آخر او حرف دلش را زد و رفت
                                                                                       
حرف من جامانده
بس چنین میگویم:
                         اهل شعرم.اهل تنهایی و درد
                                                                بیشه ام فریاد است
کاسبم.کاسب دل
                       صادراتم شادی
                                           وارداتم غم دل
                                                             دوستانی دارم سردتر از سردی یخ
گاه گاهی یخشان میشکند
                                    گاه گاهی دلشان میسوزد
                                                                       ولی از روی ترحم...
سرزمینی دارم
                     مردمانش همه دوست ولی از روی ریا...
 
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

تقدیم به سنگدل ترین انسان روی زمین...

می دونم برات عجیبه این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دست هات بدون حتی نوازش

می دونم که خنده داره واسه تو

می گذری از من و میری اما  باز  من برمی گردم

می دونم برات عجیبه من با اون همه غرورم

پیش همه ی بدی ها چه جوری بازم صبورم

می دونم واست سواله که چرا پیشت حقیرم

گم میشی منو رو نبینی  باز سراغتو می گیرم

می دونی چرا همیشه من بدهکار تو میشم

وقتی نیستی هم یه جور با خیالت راضی میشم

می دونی واسه چی  بد جوری لبام می خندن

تا نبینی گریه هامو هر دو چشمامو می بندم

چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام

می میرم اگه نباشی

بی تو من بدجوری تنهام

می دونم یه روز می فهمی

می گی که دنیارو گشتی

من چه جوری تو رو خواستم

تو چه جور ازم گذشتی

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

نمیـــــــــــــــــــــدانم........

نمیدانم چه میخواهم خدایا به دنبال چه میگردم شب و روز
چه میجوید نگاه خسته ی من ، چه افسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان میگریزم ،به کنجی میخزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها ، به بیمار دل خود میدهم گوش، به بیمار دل خود میدهم گوش

گریزانم از این مردم که با من ، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ،به دامانم دوصد پیرایه بستند

از این مردم که تا شعرم شنیدند ، به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آندم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

.............

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد...

وسعت تنهایيم را حس نکرد...

در ميان خنده های تلخ من...

گريه پنهانيم را حس نکرد...

در هجوم لحظه های بی کسي..ی

درد بي کس ماندنم را حس نکرد...

آن که با آغاز من مانوس بود...

لحظه پايانيم را حس نکرد...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

مهربانم

مهربانم، اي خوب.

ياد قلبت باشد؛ يک نفر هست که اين جا بين آدم هايي، که همه سرد و غريبند با تو

تک و تنها،به تو مي انديشد.

و کمي دلش از دوري تو دلگير است.

مهربانم، اي خوب.

ياد قلبت باشد؛ يک نفر هست که چشمش به رهت دوخته بر در مانده.

و شب و روز دعايش اينست زير اين سقف بلند،  هر کجايي هستي، به سلامت باشي.

و دلت همواره، محو شادي  و تبسم باشد.

مهربانم، اي خوب.

ياد قلبت باشد يک نفر هست که دنيايش را همه هستي و رؤيايش را، به شکوفايي احساس تو، پيوند زده.

و دلش مي خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد.

مهربانم، اي خوب.

يک نفر هست که با تو تک و تنها، با تو پر انديشه و شعر است و شعور پر احساس و خيال است و سرور.

مهربانم، اي يار، ياد قلبت باشد.

يک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزديک است.

و به يادت، هر صبح، گونه سبز اقاقي ها را.

از ته قلب و دلش مي بوسد.

و دعا مي کند اين بار که تو.

با دلي سبز و پر از آرامش، راهي خانه خورشيد شوي.

و پر از عاطفه و عشق و اميد.

به شب معجزه و آبي فردا برسي...

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

نامه

نامه ای که برایت نوشته بودم هنوز در قفسه کتابخانه،لایه کتاب هایم پنهان است...

نامه ای پر از احساس و پر از انتظار ...

پر از حس پاک دوست داشتن...

پر از عشق...

خواستم دوباره نامه ای بنویسم...

اما حالا،در برگه پیش رویم هیچ ندارم برایت بنویسم،چون قلبم،از هر احساسی خالیست...

اما دلم باور ندارد...

 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

    *بذار عاشقت بمونم*

قلب من می گه که هستی

اما چشمام می گه نیستی


خیلی سخته باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی


بگو که هنوز چشاتو رو به عشق من نبستی


چشم من می گه تو رفتی اما قلبم می گه هستی


مگه میشه تو نباشی تو مثه نفس می مونی


دستای گرمتو کاشکی تو به دستم برسونی


دستم بی تو بی پناه  می میرم وقتی نیستی


مگه میشه باورم شه که تو پیشم دیگه نیستی


حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم

بذار تو فرض محالم با تو باشم تا بمیرم


 بذار عاشقت بمونم


حالا که همش تو رویاست بذار دلتنگت بمونم


مرگ بیداری برا من اینو خیلی خوب می دونم


بذار عاشقت بمونم بذار عاشقت بمونم


بذار عاشقت بمونم

 
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

   *فاصله ی بین من و تو*

 

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست 



مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد 

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

 

بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست 

 

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق 

و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

 
 

 

صفحه نخست

 

 

آشپزی آکاایران

 

خورش دلمه املت
پلو و چلو ترشی و شور اردور
غذا با مرغ آبگوشت شربت و نوشیدنی
کباب و غذاهای گوشتی آش سفره آرایی و میوه آرایی
غذا با گوشت چرخ کرده سوپ آشپزی با مایکروفر
غذاهای دریایی ماکارونی نکات آشپزی
غذاهای رژیمی پیتزا غذاهای چینی
غذاهای سبزیجاتی ساندویچ غذاهای ژاپنی
غذای کودک پتاژ ، سوفله و کنسومه غذاهای کره ای (یانگوم)
غذا با آکا سالاد آشپزی افغانی
کوفته دسر غذاهای هندی
کوکو سس و چاشنی غذاهای عربی
کتلت ، شامی مربا غذاهای اروپایی

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

چند نکته مهم در تهیه دسرها، پودینگها و ژله ها

۱) اگر بخواهیم ژله دو رنگ درست کنیم. یک رنگ را در ظرف ریخته میگذاریم در یخچال تا خودش را بگیرد.
 ۲) اگر ژله شل بود و در یخچال سفت شد می توانیم دوباره آنرا بجوشانیم و غلیظ کنیم.

چند نکته مهم در تهیه دسرها، پودینگها و ژله ها

 ۳) برای اینکه میــوه در ته ظرف قرار گیرد ابتدا مقدار کمی ژله همراه میــوه ریخته در یخچال می گذاریم.
 ۴) در مورد پودینگها حتماً باید در حالت گرم در ظرفهای مورد نظر بریزیم.
 ۵) پودینگ سریعاً بسته می شود.
 ۶) نشاسته پودینگها حتماً باید تازه و تمیز باشد.
 ۷) ظرف تهیه پودینگها باید کمی گود باشد و با حرارت کم تهیه شود که بیرون نپرد.
 ۸) فرم گرفتن خامه: باید خامه و پودر شکر را مخلوط کرده در فریزر به مدت ۱۲ ساعت بگذاریم و بعد از بیرون آوردن خوب بزنیم تا فرم بگیرد. حالت فرم گرفته حالتی است که جای پرهای همزن در آن باقی بماند.
 ۹) مهمترین نکته در پودینگها تازه بودن تمام مواد است.
 ۱۰) در مورد ژله ها و دسرها، حتماً تاریخ مصرف کمپوتها باید مشخص باشد.
 ۱۱) پودر ژلاتینها کهنه نباشد.
 ۱۲) دسرها باید حتماً تازه سرو شوند.
 ۱۳) طریقه بن ماری: یعنی یک ظرف آبگرم را روی حرارت گذاشته و ظرف دسر را به آرامی روی آن قرار داده و هم می زنیم. حرارت نباید زیاد باشد که آبجوش بداخل ظرف دوم برود.
 ۱۴) اگر ژله دو رنگ یا بیشتر باشد در فاصله زمانی که ژله رنگ اول در یخچال ببندد اگر ژله رنگ دوم کمی سفت شود می توانیم آن را گرم کرده و روی ژله اولی بریزیم و بقیه رنگ ژله ها را هم به همین طریق گرم کنیم و روی ژله ها بریزیم.
 ۱۵) تزئین ژله و دسرهائی که برای سفت شدن در یخچال قرار می گیرند، همواره بعد از بیرون آوردن از یخچال باید انجام گیرد.
 ۱۶) از آنجا که تهیه دسر و ژله ها چندین بار تمیرن شده اند، توجه داشته باشید که مواد را دقیقاً به همان میزان که گفته شده است استفاده کنید.
 ۱۷) دستور تهیه خامه فرم گرفته: ۲۰۰ گرم خامه را با ۱۰۰ گرم پودر قند مخلوط کرده و به مدت ۱۲ ساعت در یخچال می گذاریم. سپس با همزن به مدت ۳ تا ۴ دقیقه می زنیم تا شکل بگیرد بطوریکه اگر روی آن با چنگال خط بکشیم جای خطها باقی بماند.

 

 

موادلازم:
ا بسته ژله توت فرنگی
2یا3عدد موز
3 قاشق غذاخوری شکر
خامه :1عدد


زله توت فرنگی رو با یه لیوان آب گرم حل می کنیم و میذاریم یه خورده خنک بشه ، بعد می ریزیم داخل مخلوط کن -یا با همزن - بهش خامه و شکر و موز رو اضافه می کنیم (این خامه به جای اون لیوان دوم آب سرد هستش) و میذاریم حسابی مخلوط بشن و بعد تو قالب میریزیم.
من البته به جای یه پاکت خامه ، نصفش رو ریختم + دو قاشق بستنی توت فرنگی !
لایه دوم رو بعد یک ساعت که خودشو تا حدی گرفت ژله انار ریختم ، که البته دل بخواهیه 

 

 

 

ژله هندوانه ای


[تصویر: j43p2awjzhw3epe6a3n.png]

[تصویر: py4e3480ih0y624s03c9.png]

ژله با فالوده



[تصویر: gwervnv6lat6u29e7ka.png]


 

ژله با فالوده



 

 

تعریف

دسر، وعده ایست که معمولاً در پایان یک وعده غذایی سرو می شود. اغلب دسرها شیرین هستند. اما گاهی دیگر غذاها همچون انواع پنیر هم به عنوان دسر مصرف می گردند.

در برخی ممالک، وعده جداگانه ای به نام دسر وجود ندارد، بلکه همراه با
غذا، مخلوطی از شیرینی ها یا خوراک های شور را سر میز می گذارند. دسر، اغلب یک وعده غذایی جداگانه تلقی می شود و گاهی حتی مدتی پس از صرف غذا، دسر می خورند.

برخی
رستوران ها در تهیه انواع دسرها بسیار تبحر دارند. کیک، کلوچه، میوه، ژله، بستنی، پودینگ، ماست و غیره، همگی جزو دسرها می باشند.

دسرهای ژلاتینی

یکی از مهم ترین فراورده های ژلاتینی، دسر ژله می باشد که در انواع طعم ها موجود است. ژله را یا به صورت پودر ژله به فروش می رسانند که بعداً باید آنرا با آب مخلوط نمود تا ژله برای خوردن آماده شود و یا به صورت خوراک ژله آماده، به فروش می رسد.

برخی انواع دسرهای ژلاتینی را می توان به جای
ژلاتین، با استفاده از آگار تهیه نمود. آگار باعث می شود که ژله سریع تر و در دماهای بالاتر (مثلاً خارج از یخچال) ببندد و سفت شود.

در تهیه ی دسرهای ژلاتینی از قسمت های مختلف بدن حیوانات استفاده می شود.
کلاژن را با استفاده از حرارت از بدن حیوانات جدا می کنند. سپس آنرا خیس کرده و تصفیه می نمایند. بر خلاف تصور عمومی، از شاخ و پنجه حیوانات در تهیه کلاژن استفاده نمی کنند. عصاره به دست آمده را خشک نموده و از آن پودری تهیه می کنند (این پودر، ژلاتین نام دارد) که معمولاً همراه با شکر، سیترات سدیم، اسید ادیپیک، اسید فوماریک و اسانس، ژله خوراکی را تشکیل می دهد.

از زمان پیدایش
بیماری جنون گاوی، نگرانی هایی در مورد سالم بودن ژلاتین به دست آمده از حیوانات به وجود آمده است.

 

مقدمه

مربا درست کردن، روشی برای نگهداری طولانی مدت از میوه می باشد. طی تهیه مربا، میوه را با شکر جوشانده تا نوعی ژله که صاف و یکدست نشده، تهیه نمایند.

مقدار مواد اولیه بر حسب نوع میوه و میزان رسیده بودن آن فرق می کند؛ اما معمولا از میوه و شکر به میزان مساوی استفاده می شود. وقتی مخلوط این دو به دمای 104 درجه سانتی گراد می رسد، اسید و پکتین موجود در میوه با شکر واکنش نشان می دهد و در این هنگام مربا آماده است؛ اجازه می دهند تا مربا سرد و سفت شود.
البته اغلب پخت و پزها را با روش آزمون و خطا انجام می دهند. می توان برای اطمینان از آماده شدن مربا، مقدار کمی از آن را داخل بشقاب ریخت تا ببینیم بعد از سرد شدن، غلظت مد نظر را پیدا کرده یا خیر.

اینکه مربایی راحت سفت شود، به میزان پکتین موجود در میوه بستگی دارد. مربای میوه هایی مثل انگور فرنگی، کشمش قرمز،کشمش سیاه، سیب و تمشک خوب سفت می شوند؛ اما به برخی دیگر همچون توت فرنگی و توت جنگلی باید پکتین اضافه کرد. در مغازه ها پکتین موجود است و البته برای تهیه مربا در خارج از منزل هم از پکتین استفاده می کنند.

کسانی که مربای خانگی می پزند، از حقه های بخصوصی استفاده می کنند؛ مثلا توت فرنگی را با سیب مخلوط کرده و مربا درست می کنند یا اینکه عصاره کشمش یا تمشک را گرفته و از آن در تهیه دیگر انواع مرباها استفاده می نمایند.

معمولاً مربا را در صبحانه با نان و کره مصرف می کنند و اصطلاح کره مربا به آن می دهند و یا داخل ماست می ریزند تا مزه آنرا شیرین کنند.

مربایی که گوشت میوه از آن جدا شده، از صافی عبور داده شده و کاملا صاف و یکدست شده را ژله می نامند. همچنین، مربایی که تکه های درشت میوه داخل آن باشد، کمپوت نام می گیرد. مارمالاد هم نوعی مرباست که میوه همراه با پوستش کاملاً له و یکدست شده باشد.


 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
 


 

 

 

 
 
انگشت پیچ
 
 

مواد لازم:

شکر ..............................1 کیلو
سفیده تخم مرغ ..................3 عدد
جوهر لیمو...........................1/8 قاشق چایخوری
آب ..................................به مقدار  یک بند انگشت از شکر بالاتر

طرز تهیه:

شکر را در ظرف مورد نظر ریخته ، و آب رو که باید به مقدار یک بند انگشت بالاتر از شکر باشه اضافه می کنیم. و بر شعله گاز قرار می دیم.بعد از این که شربت قوام اومد ، جوهر لیمو رو داخل اون می ریزیم.بعد از کمی حرارت ، مقداری از شربت رو بین دو انگشت قرار می دیم، اگه بصورت کش دار شد ،حرارت رو خاموش و صبر می کنیم تا خنک شه در حدی که اگه سفیده رو به اون اضافه کنیم  پخته نشه، در این زمان سفیده ها رو به میزانی که پف کنه هم می زنیم.و آن را به شربت اضافه و آنقدر هم می زنیم تا مواد کاملا سفید و یکدست و کش دار بشه.
حالا دیگه انگشت پیچ ما آمادست، ما می تونیم برای عطر و طعم اون به شربتمون گلاب هم اضافه کنیم و در موقع هم زدن مواد از مقداری دارچین.
و در آخر با دارچین و خلال پسته و بادام در صورت تمایلآن را تزئین کنیم.

این سوغات شیرین که طرفداران زیادی هم داره ، بیشتر در ماه مبارک رمضان مورد استفاده قرار می گیره.و من طرز تهیه اون رو  از یکی از شهروندان همدانی گرفتم ، که جا داره از همینجا از ایشون تشکر کنم.
در فرصتی مناسب تصویری از این شیرینی براتون قرار می دم.

نوش جونتون
 
 
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::   نوش جون
 
 
حلوای انگشت پیچ

مواد لازم:

آرد                           یک پیمانه
روغن مایع                  1 پیمانه
شیر                         یک پیمانه
گلاب                        یک دوم پیمانه
عسل                       یک پیمانه
دارچین                               1 قاشق مرباخوری
خلال بادام وپسته        برای تزئین
زعفران                               به مقدار کم


طرز تهیه:

ابتدا آرد را در تابه ریخته تفت می دهیم تا بوی خامی آرد گرفته شود سپس روغن را اضافه کرده و هم می زنیم شیر را درون ظرف دیگری ریخته سپس گلاب را اضافه کرده زعفران را به آن اضافه کرده وقتی شیر گرم شد شعله را خاموش کرده عسل را اضافه می کنیم مواد مایع را به آرد و روغن اضافه کرده هم زده تا جا بیافتد این حلوا نباید زیاد سفت باشد همانطور که از اسمش پیداست باید دور انگشت پیچیده شود در آخر خلال بادام و پسته را به آن می افزائیم این حلوا مخصوص شهرهای جنوبی کشور است .

 
 
................................................    نوش  جون   .............
 
 
 

این هم یک روش دیگر



مواد لازم:

1-   آرد................. 1 پيمانه

2-   شكر................... 1 پيمانه

3-   گلاب ..................1 پيمانه

4-   زعفران................. به مقدار لازم

ابتدا زعفران و شكر را در گلاب ريخته و داغ كنيد و بعد آرد و روغن را در ماهيتابه‌اي به هم بزنيد تا به رنگ قهوه‌اي درآيد و بعد گلاب داغ شده را در آن بريزيد و هم بزنيد و وقتي خوب و بدون گلوله شد، در بشقاب بريزيد.

 
 
 
نکاتی در مورد انگشت پیچ و حلوا زرده


به گزارش خبرگزاري فارس از همدان، اين شيريني خوش‌طعم كه از سوغاتي‌هاي خاص همدان و به‌ويژه ماه رحمت خداست، بسيار مقوي است و انرژي بدن را در طول ماه مبارك رمضان تأمين مي‌كند.
انگشت‌پيچ با رنگي سفيد و حالتي مايع مانند عسل، زينت‌بخش سفره‌هاي روزه‌داران است.
مواد اوليه انگشت‌پيچ را سفيده تخم مرغ، گلاب، شكر و آب تشكيل مي‌دهد و قنادها آن‌قدر آن را بهم مي‌زنند تا ظاهر آن سفت شده و حالتي مانند عسل به خود بگيرد.
يكي از قنادهاي همداني كه نزديك 60 سال است در اين حرفه مشغول به فعاليت است و قنادي را از پدران خود به ارث برده در مورده قدمت تهيه انگشت‌پيچ مي‌گويد: اين شيريني بين 100 تا 130 سال است در همدان تهيه مي‌شود.
زرينه به همراه برادر و برادر زاده‌هاي خود و كارگرها كه بيش از 35 نفر هستند از چند روز قبل از ماه مبارك رمضان اين شيريني را آماده مي‌كنند تا مشتريان روزه‌دار آن را تهيه و از آن استفاده كنند.
اما چرا به اين شيريني انگشت‌پيچ مي‌گويند، زرينه در پاسخ به اين سؤال مي‌گويد: در قديم مردم انگشت اشاره خود را در كاسه پر از انگشت‌پيچ فرو مي‌كردند و دوره انگشت مي‌پيچيدند تا كش بيايد و آن را مي‌خوردند اما امروزه از قاشق و چنگال براي اين كار استفاده مي‌كنند، در عوض اسم آن انگشت‌پيچ باقي مانده است.
شايد با خود بگوييد زرده‌هاي باقيمانده تخم‌مرغ چه سرنوشتي دارد.
قنادهاي همداني فكري هم به حال آن كرده‌اند، اين زرده‌ها را به حلوا زرده تبديل مي‌شود.
اين حلوا هم در جاي خود خوشمزه و مقوي است و فقط از شكر، گلاب و زرده تخم‌مرغ درست مي‌شود و رنگ آن زرد طلايي است.
كارشناسان تغذيه با توجه به وجود سفيده تخم‌مرغ، شكر و گلاب در انگشت‌پيچ و زرده تخم‌مرغ، شكر، روغن و گلاب در حلوا‌زرده، ارزش آنها را فقط در انرژي‌زايي و مقداري دارا بودن پروتيين مي‌دانند.
آنان معتقدند اين دو شيريني بعد از خرما مي‌تواند تأمين‌كننده قند خون از دست رفته در ماه مبارك رمضان باشد.


حلوا زرده

زرده ی تخم مرغ رو با کره یا روغن  حیوانی و شکر و زعفران آب کرده و گلاب رو به اتفاق هم مخلوط میکنیم و رو حرارت کم هم می زنیم تا به غلظت فرنی و شاید یه کم بیشتر در بیاد.

 
 


سلام عزیزم ، خواستم بگم … واقعا بدجورى تو دلم نشستى … پاشو درست بشین ! زن : اوه! نیگا کن ببین پشه چه جوری دستمو زخم کرده ! شوهر با بی حوصلگی میگه: این لوس بازی ها مال وقتی بود که هنوز ازدواج نکرده بودیم  ! همه میگن خرابتم ولی من اوراقتم ،  (غیر قابل تعمیر ) !!! زین پس بجای واژه غریب و نامأنوس “شوشول” ! بگوئید “ماشین لباس شویی !” (خاله نرگس) (برای درک بیشتر این کلیپ را دانلود کنید ! ) مناجات غضنفر : خدایا گناهانم را نادیده بگیر همانگونه که دعاهایم را نشنیده می گیری … ! اگه کسی بهت گفت اسب میزنی تو دهنش اگه نفر دوم بهت گفت اسب بهش میگی احمق اگه نفر سوم بهت گفت اسب بهتره برای خودت یه زین بخری ! دخترها مثل بلوتوث هستند تا وقتی کنارشون هستی بهت متصل اند. پسرها مثل وای فای هستند ! ممکنه پیش شما باشن اما همزمان به ده نفر دیگه نیز وصل اند ! . مردها مثل الکل هستند، دیر بجنبی همه شان می پرند ! ستاد یادآوری فرصت ها به بانوان . ژاپنی ها میگن : ما میتونیم ، مگر اینکه بلایی نازل بشه ! ما  میگیم : ما نمی تونیم ! مگر اینکه فرجی بشه !!! . از غضنفر می پرسن فرق کچل با هواپیما میدونی چیه ؟ میگه بابا ما سرمون میشه کچل که اصلا فرق نداره ! هواپیما هم نکته انحرافی است ! . بستنی قول و قرارهای امروزیست! زودتر از آنچه که فکرش را بکنید آب می شوند! . زن داداش چیست؟ مارمولکی موذی و خطرناک که بطور مرموزی نظم خانواده را بهم میزند در حالی که معتقد است منشاء تمام مشکلات خواهرشوهر است ! . فکر کنم “سرت شلوغه، من میخوابم، شبت بخیر” ! یکی‌ از جملات معروفِ تیم ملی‌ “تیکه اندازی” خانم‌ها ! . گاو اولی : ماااااااااااااااا گاو دومی : مااااااااااااا؟؟؟؟؟ گاو اولی : پَ نــه پَ اونا ! . مناجات غضنفر : پروردگارا .. مرا آن ده که خودم بیشتر حال می کنم..! عواقبشم با خودم ! . - آخه تو آدمی؟؟؟؟؟ - پَ نه پَ؛ تو آدمی! بخشهایی از مکالمۀ آدم و حوا ! . یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند ! . اولی: هیچ فحشی بدتر از این نیست که یه پسر به ادم شماره ایرانسل بده دومی: تو این اوضاع بی شوهری اگه کد پستی هم دادن باید بگیری !   ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
 امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم.تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   امروز روز تولد توست و من هروز بیش از پیش به این راز پی میبرم كه تو خلق شده ای برای من تا زيباترين لحظه ها را برايم بسازي  تولدت مبارک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *    تمام دقايق مانده از عمرم به همراه زيبا ترين بوسه های عاشقانههديه اي براي روز تولد تو   لمس بودنت مبارک   """""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" سري جديد اس ام اس تبريك تولد امروز با شكوهترین روز هستیست روزی كه آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریكی بگویم كه شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارك دوباره روز تولدت رسید روزی كه غصه سراغم نمیاد روزی كه دستای تنهایی من بیشتر از همیشه دستاتو میخوادتولدت مبارك  در بــــــــاغ جهان، دلم گلی می جوید امروز گل سپیــــــــــده ات می روید . . .امروز دلـــــــــم دل ای دل ای میخواند،چون میلاد تو را خـدا مبارک گویـد.تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * میلاد تو طلوع نور ، در قلبی مه گرفته بود  نفسی گرم در فضای سرد و غریب گلی شکفته در بهار تولد یک شعر دلنشین شعری در واژه های نگاهت و در قافیه های کلامتتولدت مبارك   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  تو وجودت واسه من یه معجزه ستمثل تو هیچ كجا پیدا نمیشه روز میلاد قشنگت میمونه توی تقویم دلم تا همیشهتولدت مبارك   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  روزی که، تو اومدی روی زمینیه فرشته کم شد از آسمونامثل گل شکفتی بین آدماگل سر سبد بودی بین اوناتولدت مبارك عزیزم   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  تولد تو تولد من استمن تمام طول سال بیدار مانده امکه مبادا روز تولد تو تمام شودو من در خواب بمانمو نتوانم به تو بگویمتولدمان مبارک !؟   * * * * * * * * * * * * ** * * * * * * * * * روز میلاد توست و من همچنان در آرزوی لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شومتو را در آغوشم بفشارم و با عشق بگویم تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * وجود زیبایت وارد به دنیا میشودهدیه سالروزش این آوا میشود عاشقی چون من بی پروا میشود در شعر تولد غرق رویا میشود اینگونه سالی دگر ازعمر تو آغاز میشودتولدت مبارك   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  میگویند  آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است  اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست  تولدت مبارک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * باز كن پنجرهها را كه نسیمروز میلاد اقاقی ها راجشن میگیردو بهارروی هر شاخه كنار هر برگشمع روشن كرده استلمس بودنت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * با من باشی دوست دارمتنها باشی دوست دارمامروز روز میلادتههرجا باشی دوست دارم تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  روز میلاد تو، روز صدور شناسنامه عشق استعشق من تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم تولدت مبارك   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خدای اطلسی ها با تو باشدپناه بی کسی ها با تو باشدتمام لحظه های خوب یک عمربه جز دلواپسی ها با تو باشد .تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * روز میلاد تو باران آمد روز میلاد تو  بود که هوا بوی شبنم وشقایق می داد ... میلاد پاکت مبارک * * * * * * * * * * * * * * *  * * * * * * *  تحفه‌ای یافته نكردم كه فدای تو كنم یك سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسیدگویی بساط عیش مداوم به من رسید نور ستاره ای در شب تولدتانگار كه فرشته ای از ازل رسیدفرشته ی من تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * میدانم امروز بارها و بارها تولدت را تبریك گفته اند شاید واژه های تبریك آنها را زیباتر بوده اند اما  با عشقی را كه من به همراه تبریكم روانه قلب مهربانت میكنم قابل قیاس نیست روز میلاد تو روز شكفتن غنچه های مهربانیست با تمام وجود دوستت دارم تولدت مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  تولد تو تولد یك زیبایی تولد یك بهار تولد آرامش تولد یك فرشته تولد زلالی دریا تولد عشق تمام واژه ها برای توصیف خوبیهای تو حقیرند و هنوز جمله ای كه بشود تورا با آن وصف كرد متولد نشده تولدت مبارك عزیزم   * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ای كه ترنم محبت را در قلبت احساس كردم تولد مبارك * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نازكم روز میلادت مبارك صد سال جاوید باشی پیوند من و تو نزدیك است میدانم قاصدكم تا آن روز سپید باشی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نـفـس باد صبا مشک فشان خواهد شدعالـم پیر دگرباره جوان خواهد شدارغوان جام عقیقی به سمـن خواهد دادچشم نرگس به شقایق نگران خواهد شدآغاز بودنت مبارك  ای ظرافت تپش قلب چکاوک، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان قرار داده و با تمام وجود فریاد بر می آوریم که روشن ترین فرداها تقدیم تو باد. تولدت مبارک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند در بهترین روز تاریخ زیباترین هدیه اش را به ما داد. * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * باشي نباشي پيشه من تو بهترين همنفسـي هرجاي دنيـا كه ميــــري به ارزوهـــات بـرسي روزه تـــولـــده توئه ميـــــلاده هرچي خاطــــره روزي كه غيـره ممكنه هيچ جـــوري از يادم بره * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟ تولدت مبارک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   گاه يك سنجاقكبه تو دل مي بنددو تو هر روز سحرمي نشيني لب حوضتا بيايد از راهاز خم پيچك نيلوفرهاروي موهاي سرت بنشينديا كه از قطره آب كف دستت بخوردگاه يك سنجاقكهمه معني يك زندگي است .تولدت مبارک ... سنجاقک زیبای من * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ای تنها دلیل رد كردن هر دلیل و ای تنها بهانه ی آوردن هر بهانه دیوانه ی مهربانی تؤام.... ای بهترین چه خوب شد كه به دنیا آمدی و چه خوبتر شد كه دنیای من شدی پس برای من بمان و بدان كه تو تنها بهانه برای بودنی تولدت مبارک * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *   شعر تولد امشب شعري نخواهم نوشت ............. شمع را براي تولدت روشن ميكنم و پرهايم را طواف ميدهم بر گرد آتشي كه تــــو در جانم روشن كرده يي ........... تكه خاكستر كوچك كافي است تا پر سوخته حرمت پيدا كند. جشن تولد توست و من ...... بار به دنيا مي آيم و خاكستر مي شوم تا راز حضور تو را بدانم. ققنوسم من امشب! “تولدت مبارک بهترینم "    


 

آسمان ابریست. گاهی قطره ای باران از آسمان می بارد. اگر بگویم گاهی هم چشمان من می بارد که ناراحت نمی شوی؟ آخر اشک همدم عاشق است.

می بینی با تو چه طبع شعری پیدا کرده ام؟ آیا همه عاشق ها اینچنین می خوانند و اشک میریزند؟ نمی دانم. ولی تو خوب می دانی. اهل تملق نیستم تا بگویم بی تو میمیرم. اگر مرا خوب شناخته باشی جواب این معما را می دانی! من بی خدایم میمیرم. ولی میدانی که به عشق تو زندگی میکنم. میدانی که عشقت برایم مقدس است.

 

همیشه برای داشتن یه چیز باید از خیلی چیزها گذشت. من برای با تو بودن و تو برای بامن ماندن از خیلی چیزها گذشتیم. هرقدر آن چیز با ارزشتر باشد بهایش هم بیشتر و سنگینتر است. تو را نمی دانم ولی من برای باتوبودن از خیلی چیزهای زندگیم گذشتم. ساده نبود اما گذشتم. یکی از همانها برخی از اعتقاداتم بود. آنها را گذاشتم و گذشتم تا به تو برسم.

 

سختی هایی که کشیدیم تا بهم برسیم را هرگز فراموش نخواهم کرد. آنها خاطرات زندگیمان هستند. آنها زندگی ما هستند. درد و رنج ها و اشک های شبانه ای را که با هم ریختیم. لبخندهایی را که در لحظات خوشی باهم تجربه کردیم را از یاد نخواهم برد. تو نیز عشقمان را گاهی بخاطر بیاور. میدانم برایت دشوار است... اما باز هم به من بگو دوستت دارم تا عشقمان را هیچ طوفانی از هم نپاشد... 

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 

غریب تر از آنم که لحظه ای مرا بشناسی بی رمق تو را نگاه میکنم در نگاه تو اینگونه است که نایی

ندارم ولی این التماسیست برای توجهی که بر من کنی و شاید مرا بشناسی.تو ارام به من نگاه میکنی

ذره ای یادت هست ولی مطمئن نیستی نمیدانم هر نشانی که میدهم همچو علامت سوالی در ذهن تو نقش

میبندد و من گریز به خاطرات دیگر میزنم.هیچ راهی نیست مهر ناشناسی به نامت بر سینه ام جاریست.

بی اختیار ناامید میشوم از شناساندن خود به تو اهسته بر میگردم و راه خود را ادامه میدهم کارم اسان

شد وقتی تو مرا نمیشناسی چه انتظاریست از دیگران.این را زیر لب میخوانم که خداوندا پناهم بده به

غربتت در زمین.


 

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

رفتم ، که داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمان در ای سرود

رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

رفتم مگو ، مگو که چرا رفت ، ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت ، چو نور صبح

بیرون فتاده بود بیکاره راز ما

رفتم که گم شوم چو یه قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی طوفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله آتش ز من نگیر

می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

روحی می شوم که شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت به تلخی گریستم

نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم



 

می روم تا در میان خاطره ها گم شوم

در میان آرزوهای محال کودکی

در میان حسرت و شرم و خجالت ٬ در غرور

در خروشان رود ذهن آدمی                      

                                                                       می روم گوشه به گوشه. شهر به شهر

                                                                          می روم جاده به جاده ٬ راه به راه

                                                                          می روم تنها و بی کس ٬ بی پناه

                                                                           می روم دنبال راهی تا خدا

کس نمی داند کجا ؟ آخر چرا

می روم؟ اما تو می گویی بیا

می زنم لبخند و با سر می دوم

می زنم تا سر رسیدن بالها

                                                                        در هوایی روشن از برق نگاه سرد مرگ

                                                                           در میان آخرین ضربات قلب

                                                                            در میان گریه ها و شیون و فریادها

                                                                            تو برایم می گشایی دستها

صبح فردا در میان آگهی ها و خبر

می نویسند : مردی با سرنوشتی تلخ و زهر

نا امید از زندگی ٬ با شور و شوق

با دویدن رفت در آغوش مرگ ... !!!


 

 

درود بر تو ای روشنگر شبهای ظلمانیه من بر تو که با رویای شیرین لبخند هایت تاریک

های اشک های کودکانه ام را بر باور خود جای دادی.تورا می ستایم که با که با من بودن

را سر لوحه ی زندگانی نمودی تا نوری بر گوشه های غروب گردی.

سپاس میکنم خداوندگارم را که هدیه ای از نعمتهای بیکرانش را بر من روا داشت تا

شبهای روشن را نیز بر قصه های عاشقانه نقاشی کنم.درودم بر تو که همچون دل

مشغولی های من دمی از من جدا نگشتی و برای هر انچه که با تو در من شکفته شد

باغبانی مهربان بودی. تو را خواهانم بر هر انچه مالکش هستی و نیستی.نگاه های

غریبه ی اشنایانم مرا دلزده از شب نشینی ها نمود سوختن ها را نوری نمودم بر نبودنت

تا اینکه کلمه ای از محبت را بر من نوشتی.

تسخیر گر جادویی تو را سبز میخوانم که بر کویری رنگ دلم سایه ای از طراوت و بر

چمن زاران قلبم همچون گلی خود رو بر آن روییدی و ازاد ساختی خارها را از لطافت

مکانت.زبانی قاصر برای الطافت و فهمی قلیل دارم از لغات نیز یاری بر نخواهد امد از

انچه بر تو بگویم.

تو را مجنون گر دیارم میدانم که صاعقه ای بر تارک های وجودیم زدی تا بارانی از شبهای

مهتابی با تو بودن را بر افکار پلید فراق انداز جاری کنی.شبنم های عاشقانه ات است که

اینگونه بر فراق صبور و بر ظلم زمان مظلومم.هر انچه توان خود را میسنجم برایت

دنیایی بسازم دامن عدالت خواهانه ام مرا گیرا میکند و یاد اور میشود که این نیست

لایقش و من را حیران میکند در جبران عشق ورزی های بی مهابای تو.

لحظه ای خود را در خیال میبرم تورا حذف میکنم از انچه هستم صفحه ی خیال انگیز

افکارم حذف میگردد هر چه به دنبال خود میروم گم تر میشوم و هر چه صدای خود

میزنم غریب تر میشوم.لحظه ای نامت را در ذهن میپرورانم حتی خیالم نیز روشن

میشود از تو و بر من اشکار میشود که تو بر من دلیل روشنی هستی.

بیگانه ای بودی بر نگاهم لحظه ای سخنت مرا محو تماشای تو نمود آهوی گریز پای

دشت عشاق با رغبت نیازمند صید صیادیست که براو که نه، بر قلب او چیره شد.تبریک بر

تو که شکارت را با عشق میپرورانی و بر سایه ی مهربانی هایت اورا خاطره ساز

زندگانی میسازی.زخمهایش را مرحم و دلش را تسکین میدهی برای با او ماندن.

بازی عشقت را میبازم تا بر تو خیانت نکنم و تورا همیشه برنده بر خود بدانم پشت میکنم

بر تو نه برای رها کردن دستانم برای انکه تورا تکیه گاهی میبینم بر خود که بر خلاف

همگان آسمان ابرهای تنهایی را از شبهای من روانه ی خورشید گرم وجودت کنند.

نگاه عشاقانه ات را یادم هست که بر خیره میگشت با تو بودن را شوقی نمودم تا بر

فراقت فارق آیم هرچند کسی هرگز نمیداند یک روز چند قرن است برای دوری از

تو.صدایت میکنم تا دلم را گواه دهم که همچون تویی را دارم پس ارام میگیرد و به من

قول صبر میدهد با این قیاس که من بر او وعده ی دیدار داده ام.

سرابی بر من به ناگاه رخنه میکند دستانت را تکان میدهی من بدون اراده جایگاه جاودانه

ی خود را پر میکنم شاید این لحظه ایست که دنیا بر من بدرود میفرستد ولی از خواب

پریشانی های خود بیدار میشوم و با رویای تو خلوت میکنم.با زبان دلم برایت نامه ای

میفرستم شاید به قلبت رسد قلم را از دلم میگیرم و خود سخن میگویم ای همنشین

شیرین ترین لحظه های من ، ای  جاودانه معشوقه دوران خیال ، ای دلیل افشاگر

غمهای سربزیرم و ای شاه شاهنامه های افسانه های اسطوره ای بر تو عشق خود را

اعلام میکنم که من نیز همچون اسیری گشتم که هر لحظه ای مشتاق تر از پیش بر این

اسارت شادم.

دلم را بر تو جای میگذارم تا از هر آنچه دارایی دارم تو بر آن مالک شوی و نامت را در

پیشگاه مهذر الهی بر اسناد دلم ثبت کنم شاید لحظه ای جبران شود بی مهری های 

من بر تو.

ماندنی ها همیشه می مانند گاه همه هستند گاه رفتند و جایشان مانده غصه ی راه را

نمیخورم که اشتباه است یا درست فقط میدانم دلبستگی های من آنیست که تو از ان

خود را بی نصیب میدانی بی خبر از انکه دلم به چیزی بند است که نصیب تو از ان

همچون نصیب مادر از فرزند است.

تورا همچون اولین گل بهاری میستایم و داستان بهت زده ی باران های تقدیر را قسمتی

از تو میدانم که بر من اضافه گشتی و من اینگونه سرافراز میشوم که عالمیان عارفان

عشاق من نیز کامل شدم به یوم بودن با معشوقم.

و باز هم شکر برای افریدگاری که زیبایی های تورا بر من نمایان نمود تا سبک بال به

سویت روانه شوم سپاس برای انکه مرا به تو میرساند تا ارامش یابم برای ناسپاسی

هایم و حکمت حکیمانه اش را بر سینه ی من گواه داد.

تورا تا ابدیت دوست خواهم داشت...



 

 

 

 

 

نکته های کوچک زندگی

خواستار تعالی باش و بهایش را بپرداز.

شجاع باش...حتی اگر قلبا شجاع نیستی به ان تظاهر کن! هیچ کس تفاوتش را

نخواهد فهمید.

اشتباهاتت را بپذیر.

یادبگیر چیز زیبایی با دست بسازی.

دوچرخه سواری کن.

هرگز سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.

سلامتی را دست کم نگیر.

هرگز تقلب نکن.

به افکار بزرگ فکر کن  اما از شادیهای کوچک لذت ببر.

فراوان بخند.هزینه ای نداردوارزشش قابل تصور نیست.

روز تولدت برای خودت یک پیغام تبریک بگذار.

  

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

وقتي ناراحتيد از اين كه به چيزي كه مي خواستيد نرسيديد محكم بنشينيد و

 خوشحال باشيد، زيرا خداوند در فكر چيز بهتري براي شماست.


وقتي اتفاقي براي تان مي افتد، چه خوب و چه بد، به معنايش فكر كنيد. در پشت

اتفاقات زندگي منظوري نهفته است، كه به شما ياد مي دهد چه طور بيشتر بخنديد

 و سخت گريه نكنيد.


شما نمي توانيد كسي را وادار كنيد دوستتان بدارد. اما مي توانيد به كسي تبديل

 شويد كه دوستش مي دارند.

بهتر است غرورتان را به خاطر كسي كه دوستش داريد از دست بدهيد، تا اينكه او را

به خاطر غرورتان از دست بدهید.

ما زمان زيادي صرف مي كنيم تا كسي را براي دوست داشتن پيدا كنيم يا خطاي

كساني را كه دوست داريم بگيريم. اما چه خوب مي شد اگر اين زمان را براي بيشتر

محبت كردن صرف مي كرديم.

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

چگونه

 

خاطره بد را از ذهن پاك كنيم؟

 

 

یکی از اولین و مهم‌ترین اقداماتی که باید صورت گیرد، درمان افسردگی
 
و اضطراب است که امکان دارد به‌طور هم‌زمان در فرد وجود داشته باشد
 
و باعث تشدید اشتغالات ذهنی و آسیب‌پذیری بیمار شود.
 
به علاوه، انجام روان‌درمانی هم ممکن است بتواند از طرق مختلفی
 
مثل حساسیت‌زدایی نسبت به جنبه‌های آزارنده حادثه،اصلاح باورهای 
 
نادرستی که ممکن است در مورد حادثه در ذهن فردباشد و همچنین
 
بررسی واقعه و یا ارایه تعریف دوباره‌ای از اتفاق ناگوار، کمک‌کننده باشد.
 
جالب است بدانیم که اگر فردی تلاش کند به یک موضوع خاص فکر نکند،
 
از این تلاش خود نتیجه معکوس خواهد گرفت و بیشتر از قبل به آن موضوع
 
فکرخواهد کرد!

پس تلاش برای فراموشی، آب در ‌هاون کوبیدن است و گردو بر گنبد
انداختن.
 
در عوض پرداختن به امور دیگری که توجه فرد را به سمت دیگری منحرف کند،
 
 می‌تواند تا حدودی و دست‌کم به صورت موقتی موثر
 
باشد. اگرچه در مواردی که مشکل شدید است، معمولا برای بهبود پایدار
 
ناچار به استفاده از اقدامات درمانی هستیم.

 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

يک تاجر آمريکايي نزديک يک روستاي مکزيکي ايستاده بود.

در همان موقع يک قايق کوچک ماهيگيري رد شد که داخلش چند تا ماهي بود.


از ماهيگير پرسيد: چقدر طول کشيد تا اين چند تا ماهي رو گرفتي؟


ماهيگير: مدت خيلي کمي.


تاجر: پس چرا بيشتر صبر نکردي تا بيشتر ماهي گيرت بياد؟


ماهيگير: چون همين تعداد براي سير کردن خانواده ام کافي است.

تاجر: اما بقيه وقتت رو چيکار مي کني؟

ماهيگير: تا دير وقت مي خوابم, يه کم ماهي گيري مي کنم,

با بچه ها بازي ميکنم بعد ميرم توي دهکده و با دوستان شروع

مي کنيم به گيتار زدن. خلاصه مشغوليم به اين نوع زندگي.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و مي تونم کمکت کنم. تو بايد بيشتر ماهي


گيري کني.اون وقت مي توني با پولش قايق بزرگتري بخري و

با درآمد اون چند تا قايق ديگر هم بعدا اضافه ميکني.

اون وقت يه عالمه قايق براي ماهيگيري داري.
ماهيگير: خوب, بعدش چي؟


تاجر: به جاي اينکه ماهي ها رو به واسطه بفروشي اونا رو مستقيــما به


مشتري ها ميدي و براي خودت کارو بار درست مي کني...

بعدش کارخونه راه مي اندازي و به توليداتش نظارت ميکني...

اين دهکده کوچک رو هم ترک مي کني و مي روي مکــــزيکوسيتي!

بعداز اون هم لوس آنجلس!و از اونجا هم نيويورک...

اونجاست که دست به کارهاي مهم تري مي زني...

ماهيگير:اين کار چقدر طول مي کشه؟


تاجر: پانزده تا بيست سال.


ماهيگير: اما بعدش چي آقا؟


تاجر: بهترين قسمت همينه,در يک موقعيت مناسب که گير اومد

ميري و سهام شرکت رو به قيمت خيلي بالا مي فروشي!

اين کار ميليون ها دلار برات عايدي داره.


ماهيگير: ميليون ها دلار! خوب بعدش چي؟


تاجر: اون وقت بازنشسته مي شي! مي ري يه دهکــده ي ساحلي کوچيک!

جايي که مي توني تا دير وقت بخوابي! يه کم ماهيگيري کني,

با بچه هات بازي کني!


بري دهکده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزني و خوش بگذروني.

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

من زنده ام و زندگی من در امروز خلاصه نمیشود...

فردا متعلق به من است و من فردا را خواهم ساخت...

چرا که من جوانم و جوانی یعنی :

شور زندگی

یعنی سرشار از عشق

یعنی همیشه در خط اول

یعنی برنده شدن و خط کشیدن روی بازندگی و شکست.

 

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

سالهاست  که “رودان”، لک لک نر، هر سال برای دیدار و بودن با همسر

بیمار و معلول خود، “مالنا”، 13 هزار کیلومتر پرواز می کند و به آشیانه ی

تابستانی عشق خود باز می گردد!

با فرارسیدن بهار، امسال نیز، “رودان” همانند سال های گذشته، پس از طی

یک مسیر 13 هزار کیلومتری، از آفریقای جنوبی به کرواسی بازگشت تا بهار و

تابستان را با “مالنا” بگذراند. مالنا، لک لک ماده ای ست که به سبب یک زخم

قدیمی قادر نیست مهاجرتی تا این حد طولانی را انجام دهد

یک بال مالنا در سال 1993 توسط یک شکارچی زخمی شد و به این ترتیب این

لک لک ماده برای همیشه از پرواز باز ماند.


یک داستان عشقی شگفتی آور+ عکس

دیگر لک لک ها به صورت جفت جفت ظرف پنج شش روز به آشیانه های خود

باز می گردند، درحالی که “رودان” اولین لک لکی ست که به خانه می رسد،

چون “مالنا” در خانه بی صبرانه انتظار او را می کشد.”

در این آشیانه ی تابستانی عشق، همانند سال های گذشته، ظرف دو ماه

آینده چهار پنج جوجه لک لک زاده خواهند شد و “رودان” وظیفه آموختن پرواز

به آنها را به عهده خواهد گرفت، چون “مالنا” قادر به پرواز نیست.

در پاییز و با فرا رسیدن زمان مهاجرت، جوجه ها با پدر خود به سوی آفریقای

جنوبی پرواز می کنند، درحالی که “مالنا” تا بهار آینده در انتظار بازگشت

“رودان”، عاشق وفادار خود، در آشیانه خواهد ماند..!

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 
زندگی پنجره ای باز به دنیای خیال

 

تا که این پنجره باز است جهانی با ماست

 

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

 

در نبندیم به نور...در نبیندیم به آرامش پر مهر نسیم

 

رو به این پنجره با مهر سلامی بکنیم

 

 زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

به دیگران فرصت دوباره بده نه سه باره !

پیش از یافتن شغلی تازه از شغلت استعفانده.

مانند مثبت ترین و پرشورترین کسی شو که میشناسی.

حال و هوای بچگی را رها نکن.

چیزهای کم ارزش را مهم نکن.

برنده خوبی باش.

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

داشتن خانوداه ای با محبت از بزرگترین نعمتهاست...

روزهایی که تو نبودی خیلی وقتها دلم هوای تو رو داشت....

تو خیابون هر کس رو میدیدم که شبیه تو بود به یادت می افتادم و دلتنگت میشدم...

بعضی آهنگ ها منو به یادت می انداخت...اهنگهایی که تو همیشه گوش میدادی...

خیلی روزها که یه جایی یه جوری گیر میکردم میگفتم اگر تو بودي.....

امروز خوشحالم که تو رو دارم ...خوشحالم که اومدی.... مهرداد عزيزم

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

دیروز فهمیدم نباید بر روی انسانها قضاوتی پایدار داشت....

آنها در هر شرایطی یکسان رفتار نمیکنند..

آنها ناگهان تغییر موضع میدهند..

آنها انگونه که وعده میدهند عمل نمیکنند..

آنها گاه تو را با رفتارشان شوکه میکنند..

به قضاوت مثبت خودت دل نبند تا دلت نشکند...

آنها آنگونه که تو فکر میکنی نیستند...

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

چنانچه به راستی مردی را خوشحال و خوشبخت دیده باشید یا بی گمان مشغول

ساختن یک قایق بوده و یا نوشتن سمفونی یا تدریس به پسرش و یا مشغول کاشتن

گل کوکب در باغچه ی خانه اش یا در صحرای گبی به دنبال تخم دایناسور بوده است .

سلامت نیوز :هیچ وقت نمی بینید مردها آن طور که به دنبال دگمه ی سردست

گمشده شان زیر رادیاتور شوفاژ اتاقشان می گردند ، به دنبال خوشبختی و

خوشحالی واقعی بگردند . برای مردها خوشحالی و خوشبختی واقعی به خودی خود

 یک هدف نیست که مدام در عطش آن بسوزند .

مردها فقط موقعی می فهمند خوشحال و خوشبخت بوده اند که زندگی بیست و

چهار ساعته ی هر روزشان ، ساعت هایی پر از کار و زحمت و گرفتاری باشد .

 

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

ماموریت تو در زندگی تغییر دادن دنیا نیست تو مامور تغییر خویشتن هستی.

هرگز با ترس هایتان مشورت نکنید(استونول جکسون)

وقتی معجزه میشود که به خدا توکل کرده و مشکلات را فراموش کنیم.

(جی .پی.وسوانی)

سعی کن هرگز درجا نزنی .( دونالد والترز)

هر جا که عشق هست در آنجا زندگی جوشش دارد.(گاندی)

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

هنری وان رایک : حافظه آفریده ای هوس باز و مستبد است . هرگز نمی توانید بگویید

 که از کرانه دریای زندگی چه سنگریزه ای را بر می گیرد و در گنجینه خود نگاه می

دارد ، یا کدام گل ناشناخته ای را از مزرعه می چیند ، و به عنوان رمز اندیشه هایی

که در اعماق قرار گرفته اند و روزی اشک به چشم می آورند حفظ می کند . و با این

همه در این شک ندارم که مهمترین چیزها آنها هستند که بهتر به یاد می آیند .


لامنه : درسهائی که بر زانوی مادر آموخته شده ، آموزش هایی که پدر داده ، همراه

با داستانهای شیرینی که در کنار بخاری به گوش خورده ، یادگارهای شیرینی است

که هرگز کاملاً از یاد نمی رود .


فردریش نیچه :حقیقت مانند آب دریا است چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع

 نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی

اش را رفع نخواهد کرد.


هانری بروکس آدامز :ما با مشکلات می جنگیم تا آسایش بیابیم ، ولی وقتیکه

آسایش یافتیم آن را غیر قابل تحمل می یابیم

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 

با تو می آیم من     هر کجا میخواهی

من نمیخواهم تو      تک و تنها باشی

لحظه های دوری    دل من میگیرد 

نگرانت هستم     اشک من میریزد    

نکند دیر شود        نکند بار دگر این دل من سیر شود   

لحظه ها می آیند   روزها می گذرند  

من و یک دنیا شور    من و یک دنیا عشق     

اشک در چشمانم    نور میبینم من     زندگی در راه است 

 لحظه را حبس کنم     

 تا تو را دریابم         تا زمان نگریزد     تا برایت گویم :

با تو می آیم من      هر کجا میخواهی

تا بسازم با تو         زندگی را از نو  

خوب میدانم من        در درون قلبم        بهترینم هستی   

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 در طوفانها لبخند را فراموش نکنید
 
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز
 
 صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ
 
همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد.

بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی
 
 درگرفت.

مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد
 
یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال
 
دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری
 
درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.

اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف
 
منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد
 
 ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق
 
تکرار می‌شد.

زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین
 
کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟

دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند
 
 دارد مرتب از من عکس می‌گیرد!
 

باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفان‌های
 
زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!


 
 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

یك گل میتواند بهار را بیاورد

 

یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد

 

یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد

 

یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد

 

یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند

 

یك ستاره میتواند كشتی را در دریاراهنمايي كند.

 

یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند

 

یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند

 

یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند

 

یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد

 

یك خنده میتواند افسردگی را محو كند

 

یك امید روحیه را بالا می برد

 

یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند

 

یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد

 

یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد

 

یك زندگی میتواند متفاوت باشد

 

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 

نمیدانم که بین ما وفایی هست؟؟

نمی دانم که در قلبت هنوزم اشتیاقی هست؟؟

نمی دانم از آن شبهای با هم بودن و بیدار ماندن ها

نمی دانم که چیزی هم میون خاطراتت هست ؟؟

نمی دانم که بین ما صفایی هست ؟؟

برای بودن با هم هنوز حال و هوایی هست ؟؟

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

زندگی مانند پیانو است

 

دکمه های سفید برای شادیها و دکمه های سیاه برای غمها

 

و تو زمانی میتوانی ملودی زندگی را بنوازی که دکمه های

 

 سفید و سیاه را با هم بفشاری....

 

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

به بهانه ماه مبارك رمضان

 

ـــــ در سال جهاد اقتصادي، درعرصه توليد شغل و كار و همچنين اسلامي كردن علوم و فضاي طاهر دانشگاه و همچنین فضاي طيّب و طاهر جامعه نياز به آزادي داريم.
اصل اول در این خصوص آن است که انساني كه فكر آزاد دارد مي‌تواند علوم را از شرّ هر وابستگي به شرق و غرب آزاد كند، كار را از هر وابستگي آزاد كند، هيچ تحريمي نتواند جلوي او را بگيرد و مانند آن، اين يك فكر آزاد است كه توانمند است جامعه، فضاي كار و فضاي علم را از هر افت و آفتي آزاد كند.

آزادی وصف جان ماست
  اصل دوم آن است كه اين آزادي وصف جان ما است،هر كسي توفيق فكر آزاد ندارد، فكر باز نصيب يك پروازكننده آزاد است، يك روح بسته فكر باز ندارد يك روح برده فكر حرّ ندارد، اگر كسي برده بود عبد بود اين توان توليد فكر حرّ ندارد اين هم اصل دوم.
اصل سوم اين است كه همه ما خواهانيم هم دانشگاههايمان، هم جامعه‌مان و هم محيط كارمان حتي در داخل منزلمان آزادانه بينديشیم و مشكلات را حل كنيم اين راه‌حل چيست؟ راه‌حل را خطبه نوراني وجود مبارك رسول گرامي(ص) در پايان همين ماه پربركت شعبان ايراد كردند، اين خطبه شعبانيه كه در آخرين روز يا آخرين جمعه ماه پربركت شعبان ايراد كردند.
رسول اکرم (ص) گذشته از مسائل اخلاقي به همه ما دستور آزادي داد كه آزاد باشيم، اگر كسي آزاد بود فكرش آزاد است، نوآوري دارد، فناوري دارد و حرف تازه دارد، اگر حرف تازه داشت جهان تشنه حرف تازه است.

سی سال مانند سی ثانیه گذشت
امام(ره) آمد؛ شهدا قيام كردند؛ جانبازان قيام كردند؛ مجروحان و معلولان قيام كردند؛ حرف تازه نشان دادند؛ هم اکنون خاورميانه پذيرفت ما نبايد انتظار داشته باشيم اگر كسي حرف تازه‌اي دارد امروز حرف تازه را عرضه كرد فردا در منطقه وسيعي عملي بشود، سرعتش به همين سي سال است، خيلي طول نكشيد اين سي سال مثل سي ثانيه است.
كسي بخواهد جهان يا خاورميانه را تغيير بدهد سي سالش سي ثانيه است، ديگر آنها كه فكر تازه آوردند، حرف تازه آوردند، جهان پذيرفت، اگر دانشگاههاي ما بتوانند علوم را ديني كنند و حرف تازه داشته باشند، دانشگاههاي جهان مي‌پذيرد، ولو بعد از سي سال نبايد توقّع داشت كه ما امروز يك حرف تازه بزنيم فردا غرب بپذيرد اين حدّاكثر سرعتش سي سال است.
در بخش كار هم وزارت كار اگر فكر آزاد داشته باشد مي‌تواند بركت اين نظام را به جهان صادر كند ولو بعد از سي سال، عزيزاني كه درصدد توليد كار، ايجاد شغل و مانند آن هستند، مستحضرند كه اقتصاد براي بخش وسيعي از مردم حرف اول را مي‌زند؛ البته براي برخی افراد اعتقاد حرف اول را مي‌زند، نه اقتصاد، اما براي بسياري از مردم حرف اول را اقتصاد مي‌زند.
مرحوم كليني در جلد پنجم كافي يعني فروع كافي آنجا اين حديث نوراني را از وجود رسول گرامي(ص) نقل كردند که حضرت در دعاي رسمي‌اش به ذات اقدس الهي عرض مي‌كند "اللهمّ بارك لَنا في الخُبْز و لا تُفرّق بيننا و بين الخُبز لولا الخُبز لما صلّينا و لما صُمْنا و لما اَدّينا فرائض ربّنا" عرض كرد خدايا! بين مملكت و نان مملكت جدايي نينداز.

تفسیر از اقتصاد
مستحضريد كه اين نان تعبير از اقتصاد است، لباس را مي‌گويند نان، مسكن را مي‌گويند نان، تجارت را مي‌گويند نان، نان مملكت يعني اقتصاد مملكت،عرض كرد خدايا! بين ملّت مسلمان و نان آنها يعني اقتصاد آنها جدايي نينداز اگر خداي ناكرده اين ملّت تهي‌دست بود توقّع نماز و روزه و دين‌داري نداشته باش، همه مردم سلمان و اباذر نيستند.
كثرت اعتياد براي اين است كه يك انسان بيكار وقتي به هر جا سري مي‌زند سرشكسته برمي‌گردد، اوّلين كارش هويّت‌فروشي است، وقتي تخليه شد آن گاه دست به اعتياد زدن و امثال ذلك سؤالي ندارد "لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ" براي اينكه انسان بي‌هويّت مسئول نيست تا شما بپرسيد از يك آدم معتاد چه چيزي مي‌خواهي بپرسي اين الآن تخليه شد هيچ نيست.
اگر كسي فقر كلّ هويّت او را فرا گرفت، اين مثل خوره هويّت او را خورد، از چه كسي مي‌خواهي سؤال كني از يك چوب خشك؟! "اللهمّ بارك لَنا في الخُبْز و لا تُفرّق بيننا و بين الخُبز لولا الخُبز لما صلّينا و لما صُمْنا و لما اَدّينا فرائض ربّنا" اين اهميّت اقتصاد در نظام اسلامي.
بيان نوراني حضرت امير(ع) كه در قالب كتاب ها در وسائل مرحوم شيخ حرّ عاملي هم آمده است همان حديث معروف است كه فرمود "مَن وجد أرضاً و ماءً فافتقر فأبعده الله" ملّتي كه آب دارد, ملّتي كه خاك دارد مع‌ذلك نيازمند به بيگانه باشد خدا او را از رحمت الهي دور كند!، با نفرين علي شما مي‌خواهي با "قرآن به سر" مسئله را حل كني اين شدني نيست حالا شما در ليالي قدر قرآن به سر بگير و دعا بكن در برابر نفرين علي چه كار مي‌كنيد.

کسی که آزاداندیش نیست، قدرت تخیل ندارد
انسانی كه آزادانديش نيست قدرت توليد، قدرت فكر و قدرت اقتصادي ندارد، نمي‌داند چگونه آب مملكت را مهار كند، چگونه خاك مملكت را مهار كند چگونه كار توليد كند اين "فأبعده الله" علي قبل از دعاي او گرفت، "مَن وجد أرضاً و ماءً فافتقر فأبعده الله" اين يك عُرضه مي‌خواهد .
اين عرضه كه آزادانديشي است با كرامت همراه است، معناي توليد شغل و كار اين نيست كه ما مزدور زياد كنيم، ما باید كار زياد كنيم، كرامت را از دست ندهيم، ما شنيديم كه وجود مبارك حضرت علی (ع) دست كارگر را بوسيد، اما آن کارگر مزدور نبود، مزدوري در اسلام مكروه است.
اسلام كار توليد مي‌كند، با كرامت نه با مزدوري لذا اين سرمايه‌گذاري مي‌خواهد، تعاوني مي‌خواهد، خود عزيزان كه مي‌خواهند كار انجام بدهند بايد دست به كار بشوند نگويند ما حالا كه تحصيل كرديم ميز مي‌طلبيم.

جان بسته فکر آزاد ندارد
بنابراين کسانی كه دنبال كار مي‌گردند بايد دنبال كار باشند نه روی ميز و همين اينكه مزدوري مكروه است و هم اينكه آنها آزادانديش باشند، بتوانند چگونه كار توليد كنند.
اگر بخواهيم فكر آزاد داشته باشيم علوممان را اسلامي كنيم، در دانشگاهها فكر آزاد داشته باشيم، اقتصاد مملكت را تأمين كنيم،فكر آزاد داشته باشيم تا رشته‌هاي ديگر را تأمين كنيم بايد جان ما آزاد باشد، براي اينكه جان بسته فكر آزاد ندارد اين شدني نيست.
مطلب عميق علمي اين است كه كدام جان بسته است، چه كسي آزاد است چه كسي برده است؟ آن را در خطبه نوراني وجود مبارك رسول خدا(ص) مشخص كرد فرمود آدم گناهكار برده است يك انسان معصوم يا عادل او آزاد است "عُبد الشهوة أضلّ مِن عبد الرقّ" آن كه مي‌گويد هر چه دلم مي‌خواهد مي‌گويم و مي‌كنم آن كه هر چه را ديد مي‌طلبد هر چه را شنيد مي‌طلبد اينكه توان كنترل و رام كردن چشم و گوش خود را ندارد اين عبد الشهوة است كه أضلّ مِن عبد الرقّ".
اين كه از روميزي و زيرميزي نمي‌گذرد، اين كه از چهارتا لقب نمي‌گذرد، اين كه به دنبال بازي است، اين كه اگر چهارتا احترام كردند، او هم تحويل مي‌گيرد، اين برده است يا برده شهوت، يا برده غضب و يا برده مقام است.
انسان هنگامیکه گناه مي‌كند در برابر قانون خدا مي‌ايستد، اين آيه نوراني را عنايت كنيد در اين آيه فرمود"وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ" بسياري از مردم داراي شرك رقيق‌اند، منتها حالا خدا ارحم‌الرحمين است مي‌بخشد، فرمود مردم دو قِسم‌اند: اكثري و اقلّي، اكثري كه مشرك‌اند حساب ديگري دارد اين مؤمنين دو قسم‌اند اكثر مؤمنين، اكثر مؤمنين يعني اكثر مؤمنين مشرك‌اند "وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ" چرا اكثر مؤمنين, مشرك‌اند؟

مؤمن چگونه مشرک می‌شود؟
از امام معصوم (ع) سؤال كردند که چطور مي‌شود؛ مؤمن مشرك باشد؛ فرمود همين كه مي‌گويند "لولا فلان لهلكتُ" اگر فلان كس نبود، يا اول خدا دوم فلان كس، "لولا فلان لهلكتُ" يعني چه؟ ذات اقدس الهي مديركلّ است، ربّ‌العالمين است،ربّ‌الأرباب است همه را دارد اداره مي‌كند صدر و ساقه عالَم ستاد و سپاه اوست "وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ"، "لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ" بر اساس توحيد افعالي هر فيضي كه مي‌رسد "مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ"، خدا را شكر كه به وسيله فلان شخص كار ما حل شد نه اول خدا دوم فلان شخص.
خدا اوّلي نيست كه دومي داشته باشد نه "لولا فلان لهلكتُ" وقتي از امام سؤال كردند كه چگونه مي‌شود مؤمن مشرك باشد فرمود اين طور مي‌شود اينكه مواظب زبانش نيست كه مي‌گويد اول خدا دوم فلان شخص يا "لولا فلان لهلكتُ".
مطلب دقيق در شرك‌ورزي هر كافر اين است كه انسان اگر خلافي مي‌كند بر خلاف قانون الهي قدمي برمي‌دارد اين اگر بر اساس خطا باشد، سهو، نسيان، الجاء، اضطرار، ابرام، اكراه و اينها باشد كه بر اساس حديث رفع گناه نيست تنها جايي گناه است كه عالماً عامداً انجام مي‌دهد يعني موضوع را مي‌داند حكم را مي‌داند نه جهل قصوري دارد نه جهل تقصيري دارد نه جهل به موضوع دارد نه جهل به حكم دارد عالماً عامداً دارد نامحرم نگاه مي‌كند خب اين يعني چه؟ يعني خدايا! تو گفتي "قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ" ولي من مي‌گويم نه, بايد عمل بكنم.
اين شرك رقيق در هر گناهي هست پس هر گناهي يك شرك رقيق را دارد اين ديگر با توحيد جمع نمي‌شود اگر هر گناهي شرك رقيق را به همراه دارد و "عُبد الشهوة أضلّ مِن عبد الرقّ" اين در برابر ذات اقدس الهي بدهكار است ديگر چون حقّ خدا را زير پا گذاشت .
وقتي حقّ خدا را زير پا گذاشت، مي‌شود بدهكار، وقتي بدهكار شد از بدهكار گرو مي‌گيرند، بدهكار بايد گرو بدهد ديگر اگر مسائل مالي باشد يا خانه را رهن مي‌دهد يا فرش را رهن مي‌دهد يا زمين را رهن مي‌دهد، اما اگر كسي در برابر ذات اقدس الهي بدهكار بود چه چيزي را رهن مي‌دهند، چه چيزي را گرو مي‌گيرند؟ خود شخص را، "كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ" اين رَهِينَةٌ يعني مرهونه, فعيل به معني مفعول است "كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ" أو مرهونٌ.
  اين كه مي‌بينيد خيلي ها مي‌گويند ما هر چه مي‌خواهيم نماز شب بخوانيم نمي‌شود راست مي‌گويند چون بسته‌اند، هر چه مي‌خواهيم جلوي زبانمان را بگيريم يا جلوي چشممان را بگيريم نمي‌توانيم راست مي‌گويند، چون بسته‌اند باز كه نيستند آزاد كه نيستند، يك انساني كه در گرو است و بسته است اين فكر آزاد ندارد نه توان آن را دارد كه دانشگاه را اصلاح كند نه توان آن را دارد كه علوم را ديني كند نه توان آن را دارد كه اشتغال توليد كند نه توان دارد سال جهاد اقتصادي را شكوفا كند يك انسان بسته, بسته فكر مي‌كند.

اول سال برای اهل سلوک
معمولاً تاريخ‌نويسان يا از اول فروردين شروع مي‌كنند يا از اول محرم شروع مي‌كنند اما مرحوم ابن‌طاووس غالب نوشته‌هاي خودش را از اول ماه مبارك رمضان شروع مي‌كند آخرين نوشته او ماه شعبان است آنها كه اهل سير و سلوك‌اند اول راهشان اول ماهشان اول ماه مبارك رمضان است شما در ماه مبارك رمضان اين دو بخش را ببينيد هم ادعيه هم روايات هم در روايات دارد ماه مبارك رمضان قرّه شهور است هم در دعاهاي روز اول ماه مبارك رمضان است كه اين قرّه سال است، قرّة السنّه است آنها كه اهل راهند از ماه مبارك رمضان شروع مي‌كنند تا آخر ماه شعبان لذا در اين ماه شعبان خيلي سراسيمه و دست‌پاچه‌اند كه سال دارد تمام مي‌شود، معلوم نيست ما بدهكاريم، بدهكار نيستيم، مشكلمان را حل كنيم.

شعبان آخرین ماه سال است
ماه شعبان اين آخرين ماه است كه خيلي در آن تلاش و كوشش مي‌شود كه بدهكاريها را بدهند وجود مبارك حضرت فرمود حواستان جمع باشد استغفار كنيد چه در اين ماه چه در ماههاي بعدي "إنّ ظهوركم ثقيلةٌ بأوزاركم فخفّفوها باستغفاركم و إنّ أنفسكم مرهونةٌ بذنوبكم ففكّوها باستغفاركم" شما قد خميده‌ايد، يك انسان كمرخميده كه توان ايستادن ندارد، ايستادگي ندارد شما برده و گرو ايد يك انساني كه بسته است كه فكر آزاد ندارد شما فكّ رهن كنيد "إنّ أنفسكم مرهونةٌ بذنوبكم ففكّوها باستغفاركم" با استغفار، فكّ رهن كنيد اين رهنها را اين گروها را رها كنيد آزاد بشويد.
بنابراين فكر آزاد براي انسان آزاده است انسان آزاده، انسان منزّه است نه بازي مي‌كند نه كسي را بازي مي‌دهد نه بيراهه مي‌رود نه راه كسي را مي‌بندد اگر شما مي‌بينيد دانشگاه قزوين به اين فكرند كه در اعتكاف بيش از جاهاي ديگر شركت كنند يا براي بزرگاني همايشي مي‌گيرند چون بالأخره شهر علامه رفيعي و بزرگان اين دودمان اين طرز فكر است اينها ميراث همانها را بردند وقتي كه انسان آزاد شد، ديگر آزاد است، ديگر بين آزادي كه از قداست برخوردار است با رهايي كه رجس و رجز است، خيلي فرق است اين كلمه ولنگار كلمه بسيطي نيست، يك كلمه مركبي است از وِل و انگاره، كسي كه انگيزه او وِل بودن است به او مي‌گويند ولنگار خب كسي كه انگيزه او معارف ديني است او چيز ديگر است.

  وقتي انسان آزاد شد آن‌گاه فكر آزاد پيدا مي‌شود، اقتصاد آزاد پيدا مي‌شود، اشتغال آزاد پيدا مي‌شود و حوزه و دانشگاه آزاد پيدا مي‌شود.

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 

مركب عشق

 آموخته ام كه: عشق مركب حركت است نه مقصد حركت نه زمان .

آموخته ام كه: اين عشق است كه زخمها را شفا ميدهد.

آموخته ام كه : بهترين كلاس درس دنيا كلاسي است كه زير پاي خلاق ترين فرد‌‌( خالق يكتا) است.

آموخته ام كه: مهم بودن خوب است.ولي خوب خوب بودن از آن مهمتر .

 آموخته ام كه : تنها اتفاقات كوچك زندگي است كه زندگي را تماشايي مي كند.

آموخته ام كه :خداوند متعال همه چيز را در يك روز نيافريد پس چطورمي شود كه من همه چيز را در يك روز بدست آورم.

آموخته ام كه: چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد.

آموخته ام كه: اگر در ابتدا موفق نشدم با شيوه اي جديدتر دوباره بكو شم.

آموخته ام كه: موفقيت يك تعريف دارد:باور داشتن موفقيت .

آموخته ام كه : تنها كسي كه مرا شاد مي كند.كه مي گويد تو مرا شاد كردي .

 آموخته ام كه: زندگي مثل طاقه پارچه است، هر چه به انتهاي آن نزديكتر مي شوي سريعتر مي گذرد.

آموخته ام كه : بايد شكر گزار باشيم كه خدا هر آنچه مي طلبيم را به ما نمي دهد .

 آموخته ام كه :هر چه زمان كمتري داشته باشيم كارهاي بيشتري انجام ميدهيم .
آموخته ام كه : هميشه براي كسي كه به هيچ عنوان قادر به كمكش نيستم دعا كنم .

آموخته ام كه: زندگي جدي است ولي ما نياز به دوستي داريم كه لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم .

 آموخته ام كه:تنها چيزي كه يك شخص مي خواهد.فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي فهميدنش .
موخته ام كه: لبخند ارزانترين راهي است كه مي توان با آن نگاه را وسعت بخشيد .

آموخته ام كه: باد با چراغ خاموش كاري ندارد .

آموخته ام كه: به چيزي كه دل ندارد نبايد دل بست .

 «آموخته ام كه: خوشبختي جستن آن است نه پيدا كردن آن»...

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

تكريم

در واقع، ارزش وجودى یا کمال هستى انسان، در سنجش و مقایسه با موجودات دیگر مشخص مى گردد و اگر انسانها به کمال واقعى خود در سایه اخلاق و رفتار انسانى رسیدند در آن هنگام است که داراى ارزش شده و از موجودات دیگر برتر و والاتر خواهند بود.

همان طور که مى دانیم، اشرف مخلوقات خداوند، وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) است. وجود مبارکش از نظر «حسن خلق» در چنان درجه اعلایى قرار گرفته که قرآن کریم، درباره اش مى فرماید: (إنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عظیم) و در جاى دیگر، ایشان را الگوى تمام مؤمنان، معرفى مى نماید و مى فرماید:

(لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة)

لذا، براى کسانى که در راه خدمت به مردم بوده و همواره با آنان در ارتباط و مراوده هستند، سزاوار است که به آن بزرگوار و نیز معصومان (علیهم السلام)، از نظر رفتار و کردار و حرکات و سکنات اقتداء کرده، تا هم خشنودى خداوند را جلب و هم رضایت مندى مردم را فراهم آورند.

الف) متّصف بودن به صفت تقوا و خداترسى

خداوند در قرآن کریم مى فرماید: (وَاتَقَوا اللّه الَّذى أنتُم بِه مُؤمَنون)

اساسا، هر پست و منصبى در اسلام، عنوان مسئولیت، وظیفه و امانت را در بر دارد. پس کسانى که منصبى و مسئولیتى را در جامعه به عهده دارند، باید افرادى امانتدار و صالح باشند و هیچ گاه از مسئولیت خود سوء استفاده ننمایند یا حقوق دیگران را ضایع نسازند؛ همچنین، آنان باید با ناظر دانستن خداوند متعال بر اعمال خود، از اقدام یا رفتار و گفتارى که باعث رنجش یا بى احترامى نسبت به دیگران شود، پرهیز کنند و همیشه خشنودى خداوند و رضایت مردم را مدنظر داشته باشند، و این همه حاصل نمى شود، جز با داشتن خصیصه «تقوا و خداترسى». همان طور که امیر مؤمنان (علیه السلام) به مالک مى فرماید: «افرادى که پاک ترین هستند، را برگزین».

از این رو، از مهم ترین ویژگى اخلاقى که کارکنان ادارت و سازمانها باید بدان متّصف باشند، داشتن تقواست؛ چرا که در سایه آن، اعمال و گفتار و رفتارشان را به گونه اى قرار مى دهند، که باعث رنجش و نارضایتى ارباب رجوع نشود یا با بى احترامى و تندخویى با آنها رفتار نمى کنند و همواره سعى در جلب رضایت الهى و خشنودى مردم دارند.

ب) خلوص نیّت در انجام وظیفه

همان طور که مى دانیم، دین شامل هر عبادت و عمل صالحى مى شود. بر همین اساس، خداوند در سوره زمر، پیامبرش را به اخلاص در دین، فرمان مى دهد:

(اِنّا أنْزَلْنا إلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَأعْبُدِ اللّهَ مُخْلِصا لَهُ الدّینَ)

اصولاً، کسى که داراى خلوص نیت است، همه اعمال و گفتار و رفتارش را فقط از روى اخلاص و براى رضاى خدا انجام مى دهد.

بنابراین، مخلصین هدف از خدمت به مردم و جامعه اسلامى را خشنودى خداوند قرار مى دهند. در نتیجه کار و وظیفه شان، ارزش معنوى به خود مى گیرد؛ چرا که زیبایى عمل به ارزش معنوى آن است و ارزش معنوى نیز در گرو اطاعت خدا و کار را به خاطر رضاى او انجام دادن.

امام خمینى «ره» در فرازى از وصیت خویش به مسئولان مى فرمایند: «شما قصدتان را براى خدا خالص کنید که این عبادت است».

ج) خوش رفتارى با ارباب رجوع

امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه خویش به مالک مى نویسد: «پس نیکوترین اندوخته خود را کردار شایسته (خوش رفتارى) بدان».

یکى از اصول مردم دارى که ائمه اطهار (علیهم السلام) تأکید خاصى بر آن داشتند «حسن خلق» است. خداوند نیز اخلاق نیکوى رسولش را باعث استحکام حکومت و جذب مردم دانسته و مى فرماید:

(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُم وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ».

از آنجایى که ارباب رجوعان یکسان نبوده و از قشر خاصى نیز نیستند، بلکه از نظر خصایص انسانى و اخلاقى با یکدیگر متفاوتند، به همین لحاظ، کارکنان ادارات نیز نه تنها باید از سعه صدر، حلم و بردبارى، عطوفت و مهربانى و... برخوردار باشند، تا بتوانند با ارباب رجوع برخورد توأم با احترام و عطوفت و در خور شأن و مقام آنان نمایند، بلکه همواره باید به توقعات قانونى و شرعى شان، نیز توجه بنمایند.

د) داشتن صبر و بردبارى

خداوند در کتاب آسمانى خویش مى فرماید: (وا صَبرُوا إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرین)

«صبر» همیشه در وجود انسان، بین انگیزه دین و انگیزه هوس، آتش جنگ بر مى افروزد، جنگى در نهایت شدت، و میدان این معرکه، قلب آدمى است.

ظرف وجود کارمندان ادارات و سازمانها در هیچ حالى نباید از صبر، تهى باشد؛ چرا که قشرهاى زیادى از مردم، همه روزه با انواع رفتارهاى متفاوت به آنان مراجعه مى کنند و اگر با کوچک ترین برخورد نادرستى از طرف ارباب رجوع، خود نیز برخورد نامعقول و غیر اخلاقى کنند، نه تنها موجبات سخط الهى را فراهم مى آورند، بلکه کسانى نیز که در این میان بى تقصیر هستند، مورد اهانت و بى احترامى قرار مى گیرند؛ در نتیجه با این اعمال خود، مردم را به نظام اسلامى، بدبین مى کنند.

آنان با ایمان داشتن به وعده هاى الهى که (اُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بما صَبَرُوا) باید صبر را سرلوحه اعمال خویش قرار دهند.

ه) برخورد توأم با تواضع و احترام با ارباب رجوع

امام موسى بن جعفر (علیه السلام) است فرمود:

«تواضع، آن است که با مردم چنان رفتار کنى که دوست دارى با تو رفتار کنند».

تواضع و فروتنى به زیردستان، یکى از اوصاف پسندیده اى است که کسانى که در راه خدمت به مردم هستند، باید به آن مزین باشند. کارکنان نظام ادارى نیز که دائما با مردم در ارتباطند، باید به آن توجه لازم را مبذول دارند و هیچ گاه با ارباب رجوع، برخورد توأم با کبر و غرور نداشته باشند.

اساسا، در شریعت اسلام، هر فرد مسلمان داراى احترام بوده و هیچ کس، حق توهین یا بى اعتنایى به او را ندارد. همه باید نسبت به یکدیگر با احترام برخورد کنند و هرگز نباید پست و مقام، باعث تکبر و خودپسندى یا بى احترامى نسبت به دیگران شود. خداوند خطاب به پیامبرش مى فرماید:

(واخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنین)

از این رو، کارمند و مسئولان ادارات باید همواره با کمال تواضع و احترام با زیردستان و نیز ارباب رجوع برخورد کنند.

ر) مهر و محبت نسبت به ارباب رجوع

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: «با مردم دوستى کن تا مردم تو را دوست بدارند».

انسان به عنوان یک موجودِ ذاتا اجتماعى، در روابط اجتماعى خویش ناگزیر است به دیگران محبت بورزد، تا در پرتو این محبت و ارتباط، زندگى خوشى را با هم سپرى نمایند. مولا على (علیه السلام) نیز به مالک، فرمان مى دهد که:

«احساس مهر و محبت به مردم و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن... و از عفو و گذشت به آنان بهره اى بده».

یکى از صفات برجسته و پسندیده اى که مسئولان در ادارات و ارگانها باید مزین بدان باشند، مهر و محبت داشتن نسبت به ارباب رجوع است تا مردم نیز آنها را دوست بدارند و بدین وسیله، رضایت قلبى آنان حاصل شود؛ چرا که کارکنان در ادارات، بیشترین مراوده را با مردم دارند و هر روز افراد زیادى براى برطرف کردن مشکلات خود به آنها رجوع مى کنند و از آنان براى رفع نیازهایشان، استمداد مى طلبند.

2. برخوردارى از توانمندى و تخصص

اساسا، حکومتها زمانى از استحکام بیشترى برخوردار خواهند بود که در بخش قانون گذارى و اجرا، افراد متخصص و مجرب، حضور داشته باشند. در واگذارى کارها، علاوه بر تعهد و ایمان، داشتن دانش و تخصص نیز شرط است؛ چرا که اگر کسى بدون آگاهى و تخصص، اقدام به انجام کارى کند، نه تنها عملش، سبب بازدهى نخواهد شد، چه بسا موجب کاستى و آسیب رسانى نیز بشود. از دیدگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز ارزش هر کس به توانایى انجام امورى است که به او محول مى شود:

«ارزش هر کس همسنگ کارى است که انجام آن را به نیکویى تواند».

بر همین اساس، آن حضرت (علیه السلام) به مالک، سفارش مى کند تا در انتخاب کارگزاران خود، از متخصصان و افراد با تجربه استفاده کند: «در کارهاى کارگزارانت، اندیشه کن... و افراد با تجربه و با حیاء را از میان آنان برگزین».

بنابراین، کسانى که در ادارات خدمت مى کنند، باید نسبت به کار خود، آگاهى و تخصص داشته باشند و زمانى که ارباب رجوع، براى امور خود به آنها مراجعه مى کند، بدانند چه کنند و چه وظیفه اى بر عهده شان است تا بدین سان، رضایت ارباب رجوع را فراهم کنند.

3. رعایت عدل و انصاف

عدالت، امر نیکو و پسندیده اى است که دین آن را محترم و ارزشمند داشته و هدف ارسال رسل را تحقق عدالت و قسط در جامعه مى داند. خداوند در قرآن، یکى از اهداف والاى پیامبران الهى را برقرارى قسط و عدل در جامعه، معرفى فرموده است:

(لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)

امیر مؤمنان (علیه السلام) به مالک مى فرماید:

«انصاف را در رابطه با خدا و مردم و در مورد خود و نزدیکان، رعایت کن که اگر چنین نباشى، ستم کرده اى».

خدمت کنندگان در سازمانها و مؤسسات، باید با کمال عدل و انصاف با ارباب رجوع، برخورد کنند و هیچ گاه نباید - خداى ناکرده - با گرفتن رشوه یا به صرف آشنایى با طرف مقابل، از مقام خطیر خود، سوء استفاده کرده و حق دیگران را زیر پا بگذارند؛ چه آنکه در آخرت در پیشگاه خداوند، شرمنده خواهند بود.

از دیگر سو، مسئولان با رعایت عدل و انصاف در محیطهاى کارى، نه تنها سبب گسترش عدالت در کل جامعه مى شوند، بلکه به وظیفه بزرگ و الهى خویش به درستى عمل کرده و هدف خداوند و انبیاء الهى را - که برقرارى قسط در میان توده مردم است - در مملکت اسلامى، تحقق مى بخشند.

4. داشتن نظم و انضباط در کارها

امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «به شما دو تن «حسن و حسین» سفارش مى کنم که تقوا پیشه سازید و به کارهاى خود نظم دهید».

اسلام با تشویق به نظم در امور زندگى، مسلمانان را به سرعت بخشیدن در رسیدن به هدف خویش تشویق کرده است. به طور کلى، دیندارى با بى نظمى تضاد دارد. عنصر «نظم»، جامعه را به صورت یک سیستم با اجزاى به هم مرتبط، سازمان مى دهد و حیطه وظایف هر عنصر را معین مى کند. اگر نظم و انضباط در هر اجتماعى بر تمام افراد و نیز مؤسسات آن حاکم باشد، آرامش و امنیت و رضایت مندى تمام مردم را به دنبال خواهد داشت. از این رو براى برقرارى نظم در جامعه، باید همه کارکنان در ادارات و سازمانها به این مقوله، توجه لازم را مبذول دارند و چنان نباشد زمانى که ارباب رجوع به آنها مراجعه مى کند، مشغول کارهاى شخصى خود یا کارهایى که مربوط به آنها نیست باشند. چنین وضعیتى بى گمان ارباب رجوع را خسته و سرگردان کرده و موجبات نارضایتى آنان را فراهم مى آورد. بلکه آنان باید در کارهاى خویش نظم را رعایت کنند و زمان فعالیت خود در اداره را فقط به مردم و ارباب رجوع اختصاص دهند؛ چرا که براى برقرارى نظم و آرامش در جامعه، باید از مؤسسات و ارگانها شروع کرد و برقرارى نظم در همین واحدهاى کوچک مملکتى، باعث آرامش روانى کل جامعه شده و عدم رعایت آن، امنیت روانى و آرامش فردى را مختل مى سازد.

الف) برنامه ریزى در کارها

برنامه ریزى در ادارات و مؤسسات، باید با نیازهاى مردم، هماهنگ باشد و داراى چارچوب زمانى بوده و مرحله به مرحله پیش برود تا نتیجه مطلوب حاصل شود؛ چرا که برنامه ریزى خوب بر مبناى واقعیتها و امکانات موجود، سبب مى شود که کارکنان نظام ادارى به خواسته هاى واقعى ارباب رجوها پى برده و نیازهاى آنان را سریع تر و با دقت بیشتر، رفع کرده و در نهایت، موجبات خشنودى و رضایت آنان را حاصل نمایند. امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «دقت در برنامه ریزى از وسیله و امکانات، مهم تر است».

ب) رعایت اولویتها:

حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «آنکه به چیز غیر مهم خود را مشغول دارد، کار مهم تر را از دست مى دهد».

هنگام تراکم کارها باید آنها را اولویت بندى نمود و ابتدا کارهاى مهم تر را انجام داد و کارهاى کم اهمیت را به فرصتهاى بعد موکول کرد. اولویت بندى نکردن کارها باعث متحیر ماندن در هنگام تراکم کارها شده و باعث از دست دادن فرصتها در انجام کارهاى با اهمیت مى شود.

پى نوشت ها:

1. سوره بینه (98) آیه 7: بدرستى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، آنان بهترین مخلوقاتند.

2. سید جعفر رفیعى، تزکیه روح، ص 34.

3. سوره قلم (68) آیه 4. به درستى که تو به خویى بس بزرگ آراسته اى.

4. سوره احزاب (33) آیه 121: البته رسول خدا، براى شما الگوى خوبى است.

5. سوره ممتحنه (60) آیه 11. و از شر خدایى که به او ایمان دارید پروا کنید.

6. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53.

7. سوره زمر (39) آیه 2. [اى پیامبر!] بدرستى که ما نازل کردیم این کتاب را به سوى تو. پس خدا را پرستش کن در حالى که دین را براى خدا خالص کننده هستى.

8. حسین نمازى، امام خمینى «ره» و کارگزاران حکومت، ص 25.

9. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53؛ فَلْیَکُنُ أحَبُّ الذَخائرِ اِلَیکَ ذَخیرة العَمَلِ الصّالِح.

10. سوره آل عمران (3) آیه 159: از پرتو رحمت الهى، در برابر آنان نرمخو و مهربان شدى و اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى شدند.

11. على باقر نصر آبادى، نگرشى بر آسیب شناسى شوراى اسلامى شهر، ص 12.

12. سیّد عبداللّه شبر، ترجمه محمد رضا جباران، اخلاق، ص 66.

13. سوره قصص (28) آیه 54. این گروه را دو بار پاداش دهند به خاطر صبرى که کردند.

14. على اکبر ذاکرى، سیماى کارگزاران در نهج البلاغه، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 13، ص 55.

15. سوره شعراء (26) آیه 215: و براى مؤمنانى که پیرویت کرده اند، فروتنى کن.

16. هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، انسان و محبت، ص 11، به نقل از اصول کافى، ج 2، ص 642. تَحبُ إلَى النَاسِ یَحبّوکَ.

17. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53. و اشْعِرْ قَلْبکَ الرحمَةَ لِلرعیّته و المحیّه لَهم و اللّطْفَ بِهِم... فَاعْطِهِم مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ.

18. معاونت فرهنگى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، چه کسى را انتخاب کنیم؟، ص 12. قیّمةَ کُلّ امُرِى ءٍ ما یَحُسِنُهُ.

19. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53: اُنْظُر فى اُمورِ عّمالِکَ... وَ نَوِخْ مِنْهُما اهلْ التَجْرُبَةِ وَ الْحَیاء.

20. سوره حدید (57) آیه 24. ما پیامبران خویش را با دلایلى روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرود آوردیم که مردم به عدالت قیام کنند.

21. محمد دشتى، ترجمه نهج البلاغه، نامه 53: انصِفِ اللّهَ وَ انْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفسِکَ وَ مِنْ خاصَةِ أهْلِکَ و مَن لَکَ فیهِ هَوىً مِن رعیتِکَ فَإنَّکَ إلاّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ.

22. اداره کل نظارت و بازرسى شوراى نگهبان، ماهنامه ناظر امین، ش 18، ص 24.

23. مرتضى مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 22. التَّلَطُّفَ فِى الْحیلَهِ اَجْدى مِنَ الوَسیلَةِ.

24. على اصغر نصرتى، نظام سیاسى اسلام، ص 43.

+ نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم تیر 1390ساعت 11:3 
 
 
 
 

 

 

عاشق نشدي زاهد، ديوانه چه مي داني؟

در شعله نرقصيدي، پروانه چه مي داني؟

من مست مي عشقم، بس توبه كه بشكستم

راهم مزن اي عابد، ميخانه چه مي داني؟

عاشق شو و مستي كن، ترك همه هستي كن

اي بت نپرستيده، بتخانه چه مي داني؟

تو سنگ سيه بوسي، من چشم سياهي را

مقصود يكي باشد، بيگانه چه مي داني؟

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 شبي از پشت يك تنهايي نمناك وباراني تورا بالهجه ي گلهاي نيلوفر صداكردم

تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

پس ازيك جستجوي نقره اي دركوچه هاي آبي احساس توراازبين گل هايي

كه درتنهاييم روييد باحسرت جدا كردم  وتودرپاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي

دلم حيران وسرگردان چشمانيست رويايي ومنتنها براي ديدن آن چشم

تورادردشتي ازتنهايي وحسرت رها كردم   همين بود آخرين حرفت

ومن بعد از عبور تلخ وغمگينت حريم چشم هايم  را بروي اشكي از

جنس غروب ساكت ونارنجي خورشيد وا كردم  

نمي دانم چرا رفتي نمي دانم چرا شايد خطا كردم وتو بي آنكه فكر

غربت چشمان من باشي نمي دانم كجا.تاكي. براي چه

ولي رفتي وبعد از رفتنت باران چه معصومانه ميباريدوبعد از رفتنت

يك قلب دريايي ترك برداشت وبعداز رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري

گم شد وگنجشكي كه هر روز از كناره پنجره با مهرباني دانه برميداشت

تمام بال هايش غرق در انبوه غربت شد و بعدازرفتن تو آسمان چشمهايم

خيس باران بود وبعد از رفتنت انگار كسي حس كرد  من بي توتمام هستي ام از دست خواهد رفت كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

وبعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد

و من با آنكه ميدانم تو هرگز ياد من را با عبور خودنخواهي برد

هنوز آشفته چشمان زيباي توام برگرد!

 ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهدشد وبعد از اين همه طوفان ووهم وپرسش

و ترديد كسي از پشت قاب پنجره آرام وزيبا گفت:تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق وانتخاب آن خطا كردم  و من در حالتي مابين اشك و حسرت وترديد كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است ومن در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر نمي دانم چرا؟  شايد به رسم

و عادت پروانگيمان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزو هايت دعاكردم.    

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

بين كسي كه عاشق شده است وكسي كه تنها شخصي را دوست دارد تفاوتهايي است نكات زير به شما كمك خواهند كرد تا اين تفاوت را درك كنيد

 هنگام ديدن كسي كه عاشق او هستيد تپش قلب شما زياد شده و هيجان زده خواهيد شد اما هنگاميكه كسي را مي بينيد كه آنرا دوست داريد احساس سرور و خوشحالي مي كنيد.

 هنگاميكه عاشق هستيد زمستان در نظر شما بهار است وليكن هنگاميكه كسي را دوست داريد زمستان فقط فصلي زيبا(زمستاني زيبا) است.

 وقتي به كسي كه عاشقش هستيد نگاه مي كنيد خجالت مي كشيد وليكن هنگاميكه به كسي كه دوستش داريد مي نگريد لبخند مي زنيد.

 وقتي در كنارمعشوقه خود هستيد نمي توانيد هرآنچه را در ذهن داريد بيان كنيد اما در مورد كسي كه دوستش داريد شما توانايي آنرا داريد.

در مواجه شدن با كسي كه عاشقش هستيد خجالت مي كشيد ويا حتي دست وپاي خود را گم مي كنيد

اما در مورد فردي كه دوستش داريد راحت تر بوده وتوانايي ابراز وجود خواهيد داشت.

 شما نمي توانيد به چشمان كسي كه عاشقش هستيد مستقيم و طولاني نگاه كنيد(زل بزنيد) اما مي توانيد در حاليكه لبخندي بر لب داريد مدتها به چشمان فردي كه دوستش داريد نگاه كنيد.

 وقتي معشوقه شما گريه مي كند شما نيز گريه خواهيد كرد واما در مورد كسي كه دوستش داريد سعي بر آرام كردن او مي كنيد.

مطالب بالا اگر چه تا حدود زيادي درست هستند اما به خاطر داشته باشيد كه مطلق نيستند واصولا انسان ها واحساسات آنها پيچيده تر از اينگونه تحليل ها هستند

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

شب رفتنت عزیزم هرگز از یادم نمیره

واسه هر کسی که میگم قصه شو اتیش میگیره

دل من یه دریا خون بود

چشم تو یه دنیا تردید

اخرین لحظه نگاهت غصه داشت باز ولی خندید

شب رفتنت یه ماهی توی خشکی رفت و جون داد

زلزله  خیلی دلا رو از اون شب تکون داد

غما اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن

  پابه پام عکسای نازت اومدن تا صبح نشستن

تو چرا از این جا رفتی ؟

تو چرا از اینجا رفتی؟

تو که مثل قصه هایی

گله ام از چه چیزی باشه نه بدی نه بی وفایی

شب رفتن نوشتی شدی قربونی تقدیر

نقره اشکای من شد دور گردنت یه زنجیر

شب تلخ رفتن تو گلدونامون اشکی بودن

قحطی سفیدیا بودهمه انگار مشکی بودن

شب رفتن که رفتی  گفتی دیگه چاره نیست

دیدم اون بالا ها انگار عکس هیچ ستاره ای نیست

شب رفتن تو یاسا دلمو دل داری دادن

اونا عاشقن ولیکن تنها نیستن که زیادن

بارون اون شب دستشو از سر چشمام بر نمیداشت

من تا میخواستم ببارم

هر کسی میدید نمیذاشت

شب رفتنت رفتم سراغ تنها نوارت

اون که برام همه چی بود

اره تنها یادگارت

سرنوشت ما یه میدون

زندگی اما یه بازی

پیش اسم ما نوشتن حقته باید ببازی

شب رفتن تو خوندن واسه من همه لالایی

یکی میگفت که  غریبی یکی میگفت بی وفایی

شب رفتن تو ابرا واسه گریه کم اوردن

اشنا ها برای زخم وا شدم مرحم اوردن

شب رفتن تو تسبیح از دست گلدونا افتاد

قلب ارزو هام انگار واسه همیشه وایستاد

شب رفتنت تو غربت جای اونجا این جا پیچید

دل تو بدون منظور رفت و خوشبختیمو دزدید

شب رفتن دیدم یکی از قناریا مرد

فرداش اما  دست قسمت اون  یکیم با خودش برد

شب رفتنت تو چشمات راس راسی چه برقی داشتن

این همه ادم چرا من

پس با من چه فرقی داشتن

شب رفتنت پاشیدم همه اشکامو تو کوچه

قولتو اروم گذاشتم پیش قران لب تاقچه

شب رفتنت دلم رفت پیش چشمایی که خیسن

پیش شاعرا که دائم از مسافر مینویسن

شب رفتنتتو دیدم تا که غم نیاد سراغت

هیچ زمون روشن نمیشه واسه کسی چراغت

شب رفتن تو دیدم خیلی غمای شاعر

روی شیشمون نوشتم میشینم به پات مسافر

برو تا همه بدونن سفر هم اون قدر ها بد نیست

واسه گفتن از تو اما هیچ کی شاعری بلد نیست

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

پیش از اینها فکر میکردم خدا

خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش  روی دامن او  کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش

سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب

برق تیر و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر  بود

از خدا  در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود ،اما میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

... هر چه میپرسیدم از خود از خدا

از زمین از اسمان از ابر ها

زود  می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است

آب اگر خوردی جوابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند

تا شدی نزدیک دورت میکند

کج گشودی دست ،سنگت می کند

کج نهادی پا ی  لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می دهد

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم خواب  دیو و غول  بود

خواب می دیدم که غرق آتشم

در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من در نماز ودر دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود ..

مثل تمرین  حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ای بی حوصله

سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر

راه افتادیم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود  پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای ختوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟

گفت :آری خانه ی او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام  او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرینتر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد

قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی ست

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیکتر

از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او راهم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا

دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در بارهی گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه  مثل باران  راز گفت

با دو قطره صد هزاران  راز گفت

می توان  با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر

قیصر امین پور
 
 
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

تولدت مبارك ... خوش اومدي ستاره

 

اگر چه از راه دور ... هيچ فايده اي نداره

 

شمعا رو روشن كن و ... به جام دو تا رو فوت كن

 

نميشه پيشت باشم ... فقط برام سكوت كن

 

تولد سال بعد ... خودم رو مي رسونم

 

هر چي تولد باشه ... ديگه پيشت ميمونم

 

گونه هاي نازتو ... با عطر ياس ميبوسم

 

چي كار كنم كه دورم ... اينور اقيانوسم

 

خواستم بيام كنارت ... اما اونا نذاشتن

 

چون از تولد تو ... انگار خبر نداشتن

 

تو دل مثل دريات ... هزار تا آرزو كن

 

با من عاشق از دور ... بخون و گفتگو كن

 

تو اين روز تولد ... عيده تو ماه و مريخ

 

اين روز خوب ميمونه ... هميشه توي تاريخ

 

ميان براي تبريك ... تموم سياره ها

 

امروز چراغونيه ... تو همه قصه ها

 

دريا به احترامت ... امروز و طوفاني نيست

 

مسافرا زود ميان ... جاده ها طولاني نيست

 

اولخدا تو این روز خوب...تورو به ما هدیه داد

 

همه مث هم بودن...فرشته شو فرستاد

 

اول روز اومدی...تابیدی جای خورشید

 

خدا گناهامونو... به خاطر تو بخشید

 

يك سبد عشق آوردي ... از اسموناي دور

 

چه اسمي روت گذاشتن ... پر از شكوه و غرور

 

زاده فصل پائيز ... ساكت ولي بيقرار

 

كه خيلي زود رسيده ... به قله افتخار

 

روز تولد تو...کسی شکار نمیره

 

هیچ ماهیگیری حتی...یه ماهی نمیگیره

 

همه قرار امروز...مثل تو مهربون شن

 

باغا می خوان گل بدن...برگا می خوان جوون شن

 

درسته كه بهار نيست ... درسته كه پائيزه

 

هيچ برگي اما امروز ... از عشقت نميريزه

 

بادكنكاي رنگي ... شمع و گل و فشفشه

 

الهي زنده باشي ... تا آخر هميشه

 

اشكامو پاك ميكنم ... ميگن شگون نداره

 

ولي من از تو دورم ... چي كار كنم ستاره

 

تنها توي اتاقم ... با رز و شمع و ميخك

 

به عكس نازت ميگم ... تولدت مبارك

 

ميخوام كنارت باشم ... گونه هاتو ببوسم

 

گناه من چيه كه ... اينور اقيانوسم

 

كاش من و تو يه روزي ... مرزا رو برمي داشتيم

 

به جاش رزاي قرمز ... روي زمين مي كاشتيم

 

تولدت پر از گل ... پر از شمعهاي روشن

 

كاش كه تو اين جشن پاك ... يه كم كني ياد من

 

تولدت پر نور ... خوش اومدي ستاره

 

اگر چه از راه دور ... هيچ فايده اي نداره 

اس ام اس ولادت امام سجاد - www.RadsMs.com

جشن میلاد امام چارمین آمد پدید

روز وجد مؤمنات و مؤمنین آمد پدید

درّة التّاج فضیلت جوهر علم لدن

حضرت سجّاد زین العابدین آمد پدید . . .

.

.

.

از مهین بانوى ایران سر زد از خاک عرب

آفتابى کز جمالش شد عیان آیات ربّ

حجّت حقّ، رحمت مطلق ، علىّ بن الحسین

درّة التّاج شرف ، ماه عجم ، شاه عرب

ولادت با سعادت امام سجاد(ع) مبارک باد

.

.

.

امام چارم آوردی بـه دنیا

عروس حضرت زهرا مبارک

عبادت‌های حیدر یـاد آمد

که عید حضرت سجاد آمـد

.

.

.

خدا امشب ولیّش را ولی داد

جمالی منجلی نوری جلی داد

حسین بن علی چشم تو روشن

که امشب بر تو ذات حق علی داد

شب وجد امـام عالـمین است

که میلاد علی بن الحسین است

ولادت با سعادت امام سجاد(ع) مبارک باد

.

.

.

ای اهل دعا! روح دعا باد مبارک

در دیـده تجلای خدا باد مبارک

این عید مبارک، به شما باد مبارک

لبخند امـام شهدا بـاد مبـارک

جان در بدن عالم ایجاد مبارک

آمد به جهان حضرت سجاد، مبارک

.

.

.

ای اهل دعا! روح دعا باد مبارک

در دیـده تجلای خدا باد مبارک

این عید مبارک، به شما باد مبارک

لبخند امـام شهدا بـاد مبـارک

جان در بدن عالم ایجاد مبارک

آمد به جهان حضرت سجاد، مبارک

 

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

داستان آموزنده “قدرت بیان”

 

داستان آموزنده - www.RadsMs.com

جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن

پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت:

یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم.

پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت.

در حالی که غرغر می کرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.

جک از او پرسید: چی شده؟

جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم

و ده دلار به صاحب دکه دادم. منتظر بقیه پول بودم،

اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم در آورد.

به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم برای کسی پول خرد کنم.

فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه می خواهم پولم را خرد کنم.

واقعم عصبانی شدم. جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی

شکایت می کرد و غر می زد که او مرد بی ادبی است.

جک در حالی است که دوستش را دلداری می داد، حرفی نمی زد.

بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد

و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت …

وقتی به آنجا رسید، با لبخندی به صاحب روزنامه فروشی گفت: آقا، ببخشید، اگر ممکن است کمکی به من کنید. من اهل اینجا نیستم. می خواهم نیویورک تایمز بخرم اما پول خرد ندارم. فقط یک ده دلاری دارم. معذرت می خواهم، می بینم که سرتان شلوغ است و وقتتان را می گیرم.

صاحب روزنامه فروشی در حالی که به کارش ادامه می داد یک روزنامه به جک داد و گفت: بیا، قابل نداره. هر وقت پول خرد داشتی، پولش را به من بده.

وقتی که جک با غنیمت جنگی اش برگشت، جان در حالی که از تعجب شاخ در آورده بود پرسید: مگر یک نفر دیگر به جای صاحب روزنامه فروشی در آنجا بود ؟
جک خندید و به دوستش گفت: دوست عزیزم، اگر قبل از هر چیز دیگران را درک کنی، به آسانی می بینی که دیگران هم تو را درک خواهند کرد ولی اگر همیشه منتظر باشی که دیگران درکت کنند، خوب، دیگران همیشه به نظرت بی منطق می رسند. اگر با درک
شرایط مردم از آنها تقاضایی بکنی، به راحتی برآورده می شود.

 

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

داستان آموزنده "کلاس درس ابوریحان" - www.RadsMs.com

روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که

خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد …

شاگردان با خشم به او می نگریستند

و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است .

آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده نمود و رفت …

فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده

تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند

و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.

که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود …

یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود

در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید:

چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید

و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!

ابوریحان گفت:

یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ،

اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد…

شاگرد متحیر به چشمان استاد می نگریست که ابوریحان بیرونی از او دور شد …

ابوریحان بیرونی دانشمند آزاده ایی بود که هیچگاه کسب قدرت او را وسوسه ننمود

و همواره عمر خویش را وقف ساختن ابوریحان های دیگر کرد ، روانش شاد …

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

داستان آموزنده “عابد و ابلیس”

 داستان آموزنده "عابد و ابلیس" - www.RadsMS.com

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند :

فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !

عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند…

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت :

ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد…

مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد

و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ابلیس در این میان گفت : دست بدار تا سخنی بگویم،

تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است،

به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛

با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است …

عابد با خود گفت : راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم

و آن دیگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت…

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت ،

روز دوم دو دینار دید و برگرفت ، روز سوم هیچ پولی نبود!

خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت …

باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!

عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم !

ابلیس گفت : زهی خیال باطل ، به خدا هرگز نتوانی کند !!!

باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!

عابد گفت : دست بدار تا برگردم !

اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!!

ابلیس گفت : آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی

و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛

ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی …

 

 

اس ام اس های تبریک عید مبعث (سری اول)

اس ام اس های تبریک عید مبعث ( سری دوم )

کارت پستال و تصاویر پس زمینه مخصوص عید مبعث ( سری اول )

در این پست چهل سخن از حضرت محمد(ص)

برای شما بازدید کننده گرامی آماده کردم

شامل سخنان قصار ، احادیث و نکته های اموزنده

مطالب در لینک زیر

۱- ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی

ترجمه:

هیچ کس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۲۴ ، ح ۵۲۶۹

۲- ما اوذی احد مثل ما اوذیت فی الله .

ترجمه:

هیچکس آن قدر که من در راه خدا اذیت دیدم ، اذیت نکشید

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۱۳۰ ، ح ۵۸۱۸

۳- ما من ساعة تمر بابن آدم لم یذکر الله فیها الا حسر علیها یوم القیامة

ترجمه:

ساعتی بی ذکر خدای بر آدمی زاد نگذرد مگر روز قیامت بر آن حسرت خورد .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱ ، ص ۴۲۴ ، ح۱۸۱۹

۴- اشقی الاشقیاء من اجتمع علیه فقر الدنیا وعذاب الَخرة

ترجمه:

از همه بدبختان بدبختتر کسی است که فقر دنیا و عذاب آخرت را با هم دارد

منبع:   کنز العمال ، ج ۶ ، ص ۴۹۲ ، ح ۱۶۶۸۳

۵- افضل الاعمال بعد الایمان ألتودد الی الناس

ترجمه:

بهترین کارها پس از ایمان به خدا دوستی با مردم است

منبع:   کنز العمال ، ج ۹ ، ص ۵ ، ح ۲۴۶۵۳

۶- لا یُعجِبَنَّکُم إسلامُ رَجُلٍ حَتَّی تَعلَموا کُنهَ عَقلِهِ

ترجمه:

مسلمانیِ کسی شما را به شگفت نیاورَد تا آن گاه که حقیقت خِرَدش را در یابید

منبع:   مسند الشهاب ، ج ۲ ، ص ۸۸

۷- ساعات الاذی فی الدنیا یذهبن ساعات الاذی فی الاخره

ترجمه:

ساعتهای آزار این دنیا ساعت‌های آزار آخرت را نابود می‌کند

منبع:   نهج الفصاحه

۸- النظرة سهم مسموم من سهام ابلیس .

ترجمه:

نگاه بد ، تیری زهر آگین از تیرهای شیطان است

منبع:   نهج الفصاحه ، ص ۶۳۶ ، ح ۳۱۵۹

۹- المؤمن اکرم علی الله عز وجل من بعض ملائکته

ترجمه:

مؤمن نزد خدا از بعض فرشتگان او عزیزتر است

منبع:   سنن ابن ماجه ، کتاب الفتن ، ح ۳۹۳۷

۱۰- من کان فی حاجة اخیه ، کان الله فی حاجته

ترجمه:

هر که از پی حاجت برادر خویش باشد ، خدا از پی حاجت وی باشد .

منبع:   صحیح بخاری ، کتاب المظالم ، ح ۲۲۶۲

۱۱- اخوف ما أخاف علی امتی الهوی وطول الامل .

ترجمه:

بر امت خویش بیش از هر چیز از هوس و آرزوی دراز بیم دارم

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۴۹۰ ، ح ۷۵۵۳

۱۲- انی فیما لم یوح الی کاحدکم

ترجمه:

من درچیزهائیکه بمن وحی نرسیده مانند یکی از شما هستم

منبع:   نهج الفصاحه

۱۴- ایاک ومصادقة الاحمق فانه یرید أن ینفعک فیضرک .

ترجمه:

از دوستی احمق بگریز ، که میخواهد به تو نفع رساند ولی ضرر میرساند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۲۶۶ ، ح ۴۴۳۸۸

۱۵- من المراة ان یکون بکرها جاریة

ترجمه:

از میمنت و خوش‏قدمی زن، این است که اولین فرزندش دختر باشد

منبع:   مستدرک الوسائل، ص‏۱۱۱

۱۶- تزوجوا النساء فانهن یأتین بالمال .

ترجمه:

زن بگیرید که زنان توانگری می آورند

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۲۷۵ ، ح ۴۴۴۳۱

۱۷- خیر الصداق ایسره .

ترجمه:

بهترین مهرها آن است که سبکتر باشد

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۳۲۰ ، ح ۴۴۷۰۷

۱۸- نعم الشفیع القرآن لصاحبه یوم القیامة .

ترجمه:

چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت ، برای کسی که قرآن خوانده باشد .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱ ، ص ۵۴۰ ، ح ۲۴۲۲

۱۹- المرض سوط الله فی الارض یؤدب به عباده

ترجمه:

بیماری تازیانه خدا در زمین است که به وسیله آن بندگان خویش را ادب میکند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۳۰۶ ، ح ۶۶۸۰

۲۰- البطانة تقسی القلب .

ترجمه:

پرخوری دل را سخت میکند .

منبع:   نهج الفصاحه ، ص ۲۲۲ ، ح ۱۱۱۱

۲۱- من سره أن یستجیب الله له عند الشدائد والکرب فلیکثر الدعاء فی الرخاء

ترجمه:

هر که دوست دارد خدا هنگام سختی و مصیبت دعای وی اجابت کند ، هنگام گشایش دعا بسیار کند

منبع:   سنن ترمذی ، کتاب الدعوات ، ح ۳۳۰۴

۲۲- لیس شیء اکرم علی الله تعالی من الدعاء

ترجمه:

هیچ چیز نزد خدا ، گرامی تر از دعا نیست .

منبع:   سنن ترمذی ، کتاب الدعوات ، ح ۳۲۹۲

۲۳- لا یمنعن رجلا مهابة الناس ان یقوم بحق اذا علمه .

ترجمه:

ترس از مردم ، شما را از رعایت حقی که میدانید باز ندارد

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۵ ، ص ۹۲۳ ، ح ۴۳۵۸۸

۲۴- ان أسرع الدعاء اجابة دعوة غائب لغائب .

ترجمه:

دعایی که غایبی برای غایبی دیگر کند ، از همه دعاها زودتر مستجاب میشود .

منبع:   سنن ابی داود ، کتاب الصلاة ، ح ۱۳۱۲

ان الله تعالی یحب اذا عمل أحدکم عملا أن یتقنه .

ترجمه:

خداوند دوست دارد که وقتی یکی از شما کاری میکند آن را کامل کند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۹۰۷ ، ح ۹۱۲۸

۲۵- انک لن تدع شیئا اتقاء الله عز وجل الا أعطاک الله خیرا منه

ترجمه:

اگر از ترس خدا از چیزی درگذری ، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد داد .

منبع:   مسند احمد ، مسند البصریین ، ح ۱۹۸۱۳

۲۶- اتقوا الدنیا فوالذی نفسی بیده انها لأسحر من هاروت وماروت .

ترجمه:

از دنیا بپرهیزید ، قسم به آن کس که جان من در کف اوست که دنیا ازهاروت و ماروت ساحرتر است

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۱۸۲ ، ح ۶۰۶۳

۲۷- آیه المنافق ثلاث اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان

ترجمه:

نشان منافق سه چیز است سخن بدورغ گوید از وعده تخلف کند و در امانت خیانت نماید

منبع:   نهج الفصاحه

۲۸- الهوا و العبوا فانی اکره ان یری فی دینکم غلظه

ترجمه:

تفریح کنید وباری کنید زیرا دوست ندارم که در دین شما خشونتی دیده شود

منبع:   نهج الفصاحه

 

 

 

معرفی منا پوردریایی


خانم منا پوردریایی از سال 1378 در کانون فرهنگی شرکت پالایش نفت بندرعباس به تدریس آشپزی و شیرینی پزی مشغول می باشند ایشان دارای 6 مدرک دیپلم آشپزی و شیرینی پزی بین المللی می باشند وبه مدت 2 سال تحقیقات گسترده ای از غذاهای سنتی استان هرمزگان وتمام جزایر و روستاهای دور افتاده پرداختند که حاصل آن گرد آوری 430 نوع غذا، نان ،ترشی وحلوا ها می باشد (متاسفانه بیشتر آن ها از یاد رفته اند) که انشالله به زودی به چاپ خواهد رسید .ایشان دوره مقدماتی آشپزی را در آموزشگاه کدبانو وشیرینی پزی را در آموزشگاه نانک ودوره قنادی حرفه ای زیر نظر آقای اقتدار زاده که سابقه 35 سال قنادی در بهترین قنادی های تبریز وتهران را داشتند گذرانده اند همچنین دوره آشپزی حرفه ای را زیر نظر آقای صادقی که سابقه 40 سال آشپزی در ارتش و رستوران های صنعت نفت را داشتند تکمیل کردند خانم پوردریایی دراولین مسابقات شیرینی پزی که در فرهنگسرای طوبی از طرف استانداری و شهرداری و نیروی انتظامی هرمزگان بر گزار شد مقام اول در تزئین کیک به دست آوردند همچنین ایشان عضو کمیسیون بانوان استانداری استان می باشند در حال حاضر در تدارک بر گزاری جشنواره آشپزی در استان هرمزگان هستند و با مجله رسانا در دبی و صدا وسیما ی استان هرمزگان همکاری دارند خانم پوردریایی به تازگی دوره های پیشرفته دکوراسیون غذا سفره آرایی و سبزی آرایی،کافی شا پ را در آموزشگاه ساناز و سانیا در تهران زیر نظر خانم مینایی (ایشان یکی از نام آورترین اساتید این هنر می باشد)به پایان رساندند همچنین خانم پوردریایی دوره های خیاطی ،نقاشی،دکوپاژ،گل چینی،و معرق را به پایان رسانیده اند و در 2 نمایشگاه نقاشی که در سال 1382 در معبد هندوها و شهرک مروارید برگزار شد شرکت نموده وموفق به دریافت لوح تقدیر از استانداری ،صنایع دستی و شرکت پالایش نفت شدند.


ایشان پذیرای آموزش های زیر به هنر جویان علاقمند می باشند.

آموزش انواع شیرینی های خشک و تر

آموزش آشپزی(ایرانی،ایتالیایی،عربی،هندی و....)

کافی شاپ

نان

دکوراسیون غذا

آرایش سبزیجات و دکور غذا

فست فود

اردور ها وکاناپ ها

تزئین میز صبحانه،نهار ،شام

تزئین کیک های تولد و عروسی

تزئین میز تولد و سفره عقد با میوه ونان

آموزش انواع دستمال سفره به شکل های مختلف

آشپزی وشیرینی پزی یک موضوع بخصوصی نیست که برای یک عده محدود باشد چونکه غذا از هرنوع سرد،گرم،ترش و شیرین و غیره برای همه مردم است زن،مرد ،پیر،جوان کوچک و بزرگ در این بخش سعی کرده ام از یادداشتهایی که تهیه ان نسبتآ اسان است بنویسم این بخش شامل حلواها،ترشی هانان ها وغذاهای بومی استان هرمزگان می باشد اصولآ غذاها وشیرینی هایی که درمنزل تهیه می شود ازلحاظ جنس ان،تازه بودن،مزه وصرفه جویی کاملآ بهتر وبه سود تهیه کننده می باشد شیرینی پزی واشپزی کار مشکلی نیست بلکه بعکس موضوع بسیار جالب می باشد ولی به شرط ان که اولآشخص طرز تهیه وکیفیت ان رابخوبی بشناسد ودوم لوازم واسباب کارمنظم ومربوط به ان راتهیه کرده باشد تمرین وتوجه در کیفیت وخوبی غذا وشیرینی تهیه شده اهمیت زیاد دارد .

منا پوردریایی نژاد


میگو پفکی

پودینی

نان فتیر یا گرده

بریانی

شنستیل میگو

خوراک عنکاس

نان شرین

مهیاوه

دو پیازه میگو

کباب عنکاس

نان حلقه ای

سوراغ

ماکارونی میگو

خوراک کلموک

عیسده یا حلوا شلی

ترشی گرمزنگی

کوفته ماهی

کلموک سرخ کره

ماهی کباب تره

 غذاها و دسرهای ویژه ماه مبارک رمضان

زلیبی (زولبیا)

شیربرنج

سالاد میوه

  پیشو

پکاره

کرم کارامل

حلوا ترک

ارروت(کسترپودر)

خورش میگو

حلوا مسقطی

کباب ماهی

گبولی

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

طرز تهیه جوجه کباب عربی

مواد لازم:
سینه ی مرغ خرد کرده=۱ کیلوگرم
پودر زیره ی سیاه=۱ قاشق چای خوری
پورد هل سبز=۱ قاشق چای خوری
فلفل سفید=۱ قاشق چای خوری
نمک =به میزان لازم
ابلیمو=۱ق چای خوری
ماست چکیده= ۱۰۰گرم
خامه= ۲۰۰گرم
پیاز خرد کرده= ۱عدد
فلفل دلمهای خرد کرده= ۱عدد

طرز تهیه:
در ظرف مناسبی مرغ را بریزید. ادویه ها را مخلوط کنید و به آن بیفزائید. آبلیمو، ماست، خامه، پیاز و فلفل را هم اضافه کنید و خوب مخلوط نمائید. پس از ۴ ساعت استراحت در یخچال گوشت ها را به سیخ کشیده و روی آتش کباب کنید. می توانید کمی زعفران نیز به این کباب اضافه کنید، اما رنگ اصلی این کباب سفید است.

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 

 

آشپزي‌عربي امروزه تركيبي از آشپزي لبناني، هندي و بومي‌هاي منطقه خليج‌فارس‌است. وجود ارتباطات گسترده اين منطقه با ساير نقاط ‌جهان و حضور فراوان ‌كارگران از هند و جنوب آسيا در منطقه خليج فارس، تغييراتي را در شيوه آشپزي بومي منطقه سبب‌شده‌است.
شاورما به همراه حُمُص
خبرگزاري ميراث فرهنگي_ گردشگري_ كشورهاي عرب حوزه خليج فارس و درياي مديترانه ازجمله مقاصد مهم گردشگران ايراني هستند. سالانه صدهاهزار گردشگر ايراني به عربستان سعودي، امارات متحده عربي، سوريه، لبنان و ديگر كشورهاي اين منطقه سفر مي‌كنند.
در سفرهاي زيارتي كه به مقصد‌عربستان يا سوريه صورت مي‌گيرد به طور‌معمول پذيرايي مسافران با غذاهاي ايراني صورت‌گرفته و كمتر مسافري است كه به تجربه‌كردن غذاهاي بومي اين كشورها بپردازد.
 زايرين و مسافران خيلي كه همت ‌كنند و از خوردن غذاهاي روزمره خسته‌شوند سري به همبرگرهاي مك‌‌دونالد يا مرغ سوخاري كي‌اف‌سي مي‌زنند. هرچند‌ كه اين اواخر برخي رستورانهاي زنجيره‌اي در اين كشورها تلاش‌مي‌كنند تا انواع غذاهاي دريايي يا بومي خود را عرضه‌كنند.
البته در ساير كشورها اوضاع متفاوت است و از آنجا كه غذاهاي بومي تاحدودي با ذائقه ايرانيان همخواني دارند بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرند.
اما بد نيست اندكي با غذاهاي‌عربي آشنا‌شويم. البته غذاها در اين كشورها هم به تناسب موقعيت جغرافيايي كه درحاشيه دريا يا بيابان يا مناطقي با آب و‌هواي معتدل‌تر باشند، تفاوت‌هايي دارند.  
ريشه اصلي غذاهاي عربي از خرما، گندم پوست كنده، جو، برنج و انواع گوشت تشكيل شده است. محصولات شيري هم همراه اين مواد‌اوليه استفاده مي‌شوند. درواقع اغلب اين مواد ‌اوليه را افراد ساكن در اين منطقه درسرزمين‌خويش توليد مي‌كنند.  
آشپزي عربي امروزه تركيبي از آشپزي لبناني، هندي و بومي‌هاي منطقه خليج فارس است. وجود ارتباطات گسترده اين منطقه با ساير نقاط جهان و حضور فراوان كارگران از هند و جنوب آسيا در منطقه خليج فارس تغييراتي را درشيوه آشپزي بومي منطقه سبب شده است.
بهره گيري از گوشت بره، ماست، كنجد، سير و نعنا همچنين ادويه‌هايي مثل آويشن، كنجد، پودركاري، زعفران، زردچوبه‌، زيره و دارچين و خوردن برنج و ماهي به همراه يك ماده تند از انواع سس‌ها گرفته تا انواع فلفل و حتي چاي‌هاي تند از تاثيرات اين تركيب است.
از معروف‌ترين خوراكي‌هاي عربي كه البته در رستوران‌هاي لبناني در ايران و سراسر جهان نيز مي‌توانيد امتحان كنيد "شاورما"ست. اين خوراك با استفاده از برش‌هاي ريز مرغ‌، جوجه يا گوشت بره بريان‌شده و نان عربي تهيه مي‌شود. اين نان‌هاي ‌عربي "پيتا" نام دارند كه به راحتي مي‌توان با آنها ساندويچ يا غذاهاي لقمه‌اي درست‌ كرد.
شاورما درواقع معروفترين ساندويج عربي است و معمولا با سس تند و ارده خورده مي‌شود.
"باباقانوش" نيز نوعي پيش‌غذاي عربي است كه از تركيب بادمجان كبابي، ارده، روغن زيتون و سير تهيه مي‌شود. نوع ديگري از اين تركيب با آبليمو و بدون‌سير را نيز "مطبلا" مي‌نامند.
خوراك‌ "باميه" كه در ايران نيز رواج دارد از ديگر خوراكي‌هاي عربي است. عرب‌ها آنرا با باميه، گوشت بره و گوجه‌فرنگي كبابي درست مي‌كنند.
خوردن "فلافل" و كوفته‌هاي‌ريزي كه به شكل انگشتي، گرد يا مسطح حالت گرفته و بخارپز يا كباب مي‌شوند نيز در اين كشورها رواج دارد.
اما خوردن غذاهاي دريايي را در اين كشورها فراموش نكنيد بويژه ماهي "هامور" كه ويژه درياي احمراست.
"كبه" نيز غذايي‌است كه با تركيبي از گوشت و بلغور برنج به شكل گلوله‌هايي درمي‌آيد و در روغن سرخ مي‌شود.
انواع شوربا يا سوپ، سمبوسه و دلمه‌ها نيز در آشپزي عربي طبخ مي‌شود.
يكي از معروفترين پيش‌غذاهاي عربي "حُمص" است كه از تركيب نخود پخته چرخ‌شده، ارده و سير تهيه ‌شده و معمولا با نان سرومي‌شود. انواع حُمص در رستوران‌هاي عربي در تمامي كشورهاي منطقه يافت مي‌شود.
"طبولا" نيز از متداول‌ترين سالادهاي عربي است. اين سالاد از بلغور، گوجه فرنگي، نعنا و جعفري تهيه مي‌شود. نوع ديگري از سالاد نيز "فاتوش" نام دارد كه شامل خيار، گوجه فرنگي و نعناست.
لوبيا سبزي كه در سس گوجه فرنگي پخته شده باشد نوع ديگري از خوراك همراه غذا را تشكيل مي‌دهد.
البته لبناني‌ها در غذاهايشان بيشتر از انواع سبزيجات همچون پياز ، سير، جعفري، نعنا، زيتون و نخود فرنگي به همراه آبليمو و روغن زيتون استفاده مي‌كنند. 
در غذاهاي سوري نيز علاوه بر غذاهاي نامبرده نوعي شيش كباب با گوشت بره آميخته با روغن زيتون، آبليمو و نمك و فلفل كه با ورقه‌هاي پياز و گوجه فرنگي پوشانده شده و سپس به سيخ كشيده مي‌شود، تهيه مي‌شود. اين كباب با فلفل سبز، پياز، گوجه فرنگي، بادمجان يا ساير سبزيجات سرو مي‌شود.
در كنار اين غذاها، نوعي خوراكي به نام "قمرالدين" از شيره زردآلو تهيه مي‌شود كه به صورت بسته‌بندي‌شده در بازار موجود است. اين نوع خوراكي كه كمي شبيه لواشك‌هاي خودمان است بيشتر در ايام ماه مبارك رمضان به عنوان سحري استفاده مي‌شود. 
انواع باقلوا، پودينگ برنج و نوعي شيريني به نام «اُم‌علي» نيز به عنوان دسر استفاده مي‌شود. "ام علي" نوعي شيريني مربايي‌است كه از نارگيل، كشمش و شير تهيه مي‌شود.
از نوشيدني‌هاي متداول در اين كشورها مي‌توان به دوغ، چاي نعنا و قهوه عربي اشاره كرد.  
به هرحال غذاهاي عربي به سبب نزديكي جغرافيايي و تاثيراتي كه فرهنگ ايراني بر اين كشورها گذارده با ذائقه ايرانيان سازگار است. پس در سفربه كشورهاي عربي از تجربه طعمي متفاوت لذت ببريد.