بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا
ای بهار ژرف
به دیگر روز و دیگر سال
تو می آیی و
باران در رکابت
مژدۀ دیدار و بیداری
تو می آیی و همراهت
شمیم و شرم شبگیران
و لبخند جوانه ها
که می رویند از تنوارۀ پیران
تو می آیی و در باران رگباران
صدای گام نرمانرم تو بر خاک
سپیداران عریان را
به اسفندارمذ تبریک خواهد گفت
تو می خندی و
در شرم شمیمت شب
بخور مجمری خواهد شدن
در مقدم خورشید
نثاران رهت از باغ بیداران
شقایق ها و عاشق ها
چه غم کاین ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهی دید
شاعر: شفیعی کدکنی
* درخت همسایه لباس شکوفه ایشو پوشیده...
پس چرا من تازه متوجه شدم؟!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
گاهی دچار ِ دوری،گاهی هم گرفتار ِ نزدیکی...
برا همینه که دچار دردسر میشه
خیلی از چیزای دور و زیبا،وهم و سرابن
خیلی از چیزا هم اینقدر نزدیکن که به چشم دیده نمی شن...!
* چهل سالگی
+ خیلی تکراریه که باز بیام و این مزخرفات را اینجا بگویم! اما خیلی دلخورم.از یک نفر که به رویش نمیارم و مثل سابقم باهاش.یک نفر که هیچوقت دلش برایم تنگ نمی شود.وقتی فکر می کنم؛اگر اون شرایط الان ِ من را داشت....چقدر هوایش را داشتم.غریبه ها شاید برایش مهم ترن.
+ اما با همه ی این حرف ها، بازم می گویم بهار خیلی خوبه،من خیلی خوبم،همه چی هم آرومه و وقتی نفس می کشم .... فقط احساس می کنم ....بودن ِ تو ....و این مامان بابای مهربون...چقدر برام مهمه.
+ این شب ها ماه و نگاه کنین! فقط می تونم بگم چه ماه ِ ماهی!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
+ چقدر بهار خوبه.همه جا پر از عطر یاسه.من هرجا باشم بوی یاس میاد.
+ قالب وبلاگ و بخاطر همین تغییرها عوض کردم.
+ هیچ مخاطب خاصی نداشتم.وبلاگم مخاطب خاصی ندارد.
+ راستی،دیروز تو تلویزیون مجریه گفت:« یادمون نره!ما داریم رو زمینی زندگی می کنیم که خودش هر روز خودش و دور می زنه! »
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
تولدت مبارک عزیزکم!
+ درنازی! دوست می دارمت!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
تو را میشود
خیلی ساده
دوست داشت
خیلی ساده
میشود تو را
دوست داشت
مثل نور آفتاب
از لای انگشتان به هم تنیده
و چشمهایی که هی
خیس میشود
خیس میشود؛خیس میشود...
مثل مَدّ
در «والضاااالین»
با بغضی که بوی یاس میدهد
در کبودی سحر
و اشکهایی که هی
نمیبارد
نمیباردنمیبارد...
تو را میشود
خیلی ساده
دوست داشت
خیلی ساده
میشود تو را
دوست داشت
مثل طعم سرد سرامیک
در هرم تبکردهی پا
یا حریر سبز نوازش
بر تن داغ
مثل آن پنجره
که ماه را
در قاب خود نشانده و
از بیم صبح
رویش را هی
میبوسد
میبوسد
میبوسد...
مثل لحظهی سلام
مثل عشقهای چهارده سالگی
که میایند و میروند
اما بدون کلام
و گونههایی که هی
سرخ میشوند
سرخ میشوند؛سرخ میشوند...
تو را میشود
خیلی ساده
دوست داشت
خیلی ساده
میشود تو را
دوست داشت
مثل تماشای غروب
از یک تراس کوچک خاک گرفته
از پشت ساختمانهای خاکستری
و خورشیدی که هی
ناز میکند
ناز میکند
ناز میکند
مثل نوشیدن
یک لیوان خاکشیر
در عطش تابستانی ونک
و بفرما زدن
به لبهای چسبناک کودکی که هی
نگاه میکند
نگاه میکند؛ نگاه میکند...
تو را میشود
خیلی ساده
دوست داشت
خیلی ساده
میشود تو را
دوست داشت
مثل مهربانی دستهایت
مثل ناز چشمهایت
مثل لحظهای که میگویی: آخ...
مثل مرهمی که نیستی
به زخمهای دلم
مثل نیاز من به همیشه بودنات
مثل نبودنات
مثل آن لحظهای که من
وای
وای....
+ خیلی حس خوبی دارد این شعر.برای من.
+ خیلی دوست دارم این وب ِ تنهام را که نوشته هاش را هیچکس به خودش نمی گیرد.که توی کامنت هام کسی نمیاد که بخواهد الکی دروغ بگوید و فلسفه ببافد.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
+ همین آبله مرغون را کم داشتم فقط! دلم تنگ می شه برای مدرسه رفتن خب!
+ می ترسم زشت بشم؛وای ! از جلوی آینه رفتن می ترسم.
+ من فکر کرده بودم این شعر خودت بوده!
+ از اینجا تا دم در هم بری دلشوره می گیرم......
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
همین که باز با من هستی...؛
بیا کنارم! بیا تا سرم را روی شانه هایت بگذارم!
تو هم از عطر قدیمت بزن و بشو همان که بودی! همانی که دوستم داشت !
+ نبودنت یه درد ِ بی نهایته.
+ همه ی شکلات های من برای تو؛فقط باز هم بخند! از ته دل!
+ هرچه می خواهم عکس خودم را بگذارم آپلود نمی شود! این عکس بالا را از وب ورونیک برداشتم! یاد خودم افتادم!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
حتي الان كه دوست ندارن!
+ می خواستم توی تنهاییات سهمی داشته باشم!فقط همین.نم دونستم تنهاییات مال ِ کس دیگه ست.نمی دونستم تو هم حق داری کس دیگه ای رو دوست داشته باشی.نمی دونستم من یه غریبه م فقط؛نمی دونستم!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
با پشت انگشت هایم گونه اش را نوازش می کنم؛انگار نه انگار که هر روز صورتش را با تیغ می تراشد.مثل مخمل نرم است.
چشم های عسلی خوشگلش را دوخته به چشم هایم و با خنده نگاهم می کند.چشم هایم را می بندم و سرم را روی سینه اش می گذارم تا موهای گربه ایم را نوازش کند.
انگشت هایم از پشت گردنش لای موهای نیم سانتی اش راه می روند...
+ من دلم سخت می شکند و تو آسان عذر می خواهی! ... این اصلا عادلانه نیست!
+ امشب تو بودی و یه من ِ خیلی دیوونه!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
یک وقتایی تو زندگیم هست،که بودن تو، هیچ کجای ِ وسعت این تهایی را پر نمی کند!
پ.ن:تمـام می شوی
آن روز که آیینه ها بشکند و دیگر دوستتــ دارم را از من نشنوی
من امـا تمام نمی شوم؛
تا حجم تمام نه های لبانت پیش می روم؛
می خوانمت،
سوت می زنم
و پا برهنه بر عمق ِ همه ی ِ آیینه های شکسته راه می روم !
ماهور احمدی
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
...وَ تقـ ـسیم مـ ـی شَوم
مـ ـیانِ دوراهیِ هَمیـ ـشگیِ چشم هـ ـایت
کـ ـه یادگـ ـار دارد
وارونه کـ ـفش هـ ـایی٬
آخـ ـر هَر دو راه ولی٬
طـ ـعمِ لـ ـبخند هایـ ـت به دَر می کـ ـند
سیزدَهِ نَحـ ـسِ هر روزمان را...
پ.ن: دوستی من و نو خیلی گره خورده.نمی دانم چرا؟
حس می کنم هرلحظه یک قدم به عقب کشیده می شوم؛این خیلی بد است درناز،این چیزی نبود که می خواستم یا فکرش را می کردم حتی! به من برگرد،به خاطر دوستی مان!
پ.ن۲:زندگی با تو بهتره ...
پ.ن۳:دیشب چشمان نگران کسی در به در دنبالم می گشت ! و تا من را می دید آرام می شد!