شیر سنگی


مجسمه ی شیر سنگی


اوایل سال 1305


 
برج قربان






گنبد علویان



آبشار گنج نامه


Ganjname



کتیبه های گنج نامه




استخر عباس آباد

 

 

بچا یِی خِور خوش، کتابُمه پیدا کردم، آلاله های الوند . شعرای قشگی داره به لهجه همدانی
ای یکیه داشته باشین فعلاً:

راس راس باغ جِنانه همدان----جان به پاش ، که خیلی جانه همدان

شَر که نیس، خُلد برینه روله جان----مردماشم "همه دانه" همدان

با ولی ، عین القضات، "کلیم" حق----هَچینی "باوا" نشانه همدان

آدِمای داناش اِگَه ایسوا کنی----هر یکی بدیع زمانه همدان

زِن و مرداش همه خوش خط و خال----اَبروا جفت کِمانه همدان

"هَف پِسان" چشمه بودش "خانه دراز"----"هَف لانجین" سنگ مُغانه همدان

"بُلعَلا" حافظ به کوچه قِزِلان----خفته "برج قربانه" همدان

سِیِّدای رِئیس شَر ساختن اُ----گُمِّذِ "علویانه" همدان

شَرِش آباد! دلشان شاد! که هَما----راس راسی دل ایرانه همدان


٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪   من و  زهرا

میدان میشان

 

 
 
 
 
بنای تاریخی نوشیجان در حدود ۶۰ کیلومتری جنوب همدان و ۲۰ کیلومتری شمالغرب ملایر بر فراز تپه‌ای طبیعی به ارتفاع تقریبی ۳۷ متر قرار گرفته است.این اثر که ابتدا به صورت تپه‌ای باستانی بود از سال ۱۳۴۶ مورد کاوشهایباستان‌شناسی قرار گرفت. سازه های مختصر دو دوره پارتی و هخامنشی این تپهباستانی پس از مطالعات کافی برداشته شد و آثار اصلی که شامل دژ و معبد وتالار ستوندار از اوایل دوره ماد‌ها است پابرجاست. عناصر این مجموعه ازنخستین الگوهای معماری ایرانی در فلات ایران است.

نوشیجان شامل اجزای زیر است :

* بنای قدیمی جبهه غربی (نخستین نیایشگاه)
* تالار ستوندار (آپادانا)
* معبد مرکزی (دومین نیایشگاه)
* اتاق‌ها و انبارها
* تونل
* حصار و دژ













با كاوش‌هاي باستان‌شناسان دراين تپه باستاني سه طبقه شناسايي شد كه طبقه
اول را به مادها، طبقه دوم را به هخامنشيان و طبقه سوم را به ساسانيان
نسبت مي‌دهند.

مجموع يافته‌هاي باستان‌شناسي حاكي از اين است كه طبقه اول محل استقرار
مادها (از نيمه دوم قرن هشتم تا نيمه اول قرن ششم قبل از ميلاد) بوده است.

بقاياي آثار در طبقه اول تپه نوشيجان عبارتند از: بناي قديمي جبهه غربي
تپه كه نخستين آتشگاه است با توجه به طرح و نقشه مجموعه بناهاي اين تپه
مي‌توان گفت كه اين بخش از بنا پس از احداث تالار ستون‌دار ساخته شده و از
دو محوطه مربوط به هم طرح‌ريزي شده است.

بقاياي يك آتشدان در جبهه جنوبي نشانگر مراسم نيايش آتش مي‌باشد اتاق معبد
شمالي- جنوبي ساخته شده و در بدنه مخروطي شمالي آن سه طاقچه به طور نامشخص
ديده مي‌شود كه يكي از آنها حالت هواكش داشته است.

در حاشيه ضلع جنوبي معبد، بقاياي يك سكوي برجسته وجود دارد كه احتمالا شالوده پايه ستون‌هاي معبد بوده است.

اثر بعدي طبقه نخست اين قلعه، تالار ستون دار (آپادانا) بر روي سكويي خشتي
قرار گرفته و شالوده آن بر پايه شفته‌ريزي با ملات گل و كف‌سازي نهاده شده
است.

اين تالار نيز شمالي- جنوبي است و ضلع شرقي آن زاويه قايم ندارد و ضلع غربي متكي به بقاياي ستون غربي است.

باتوجه به پلان عمومي اين تالار مي‌توان آن را با تالارهاي ستون‌دار حسنلو
و گودين تپه مقايسه كرد از طرفي تالارهاي ستون‌دار فوق، يعني آپاداناي
حسنلو، گودين تپه و تپه نوشيجان با تالارهاي اورارتوپي كه از آلتين تپه
آسياي صغير به دست آمده قابل مقايسه هستند و احتمالا با تاثيرپذيري از هنر
معماري "اورارتو" ساخته شده‌اند.

اثر بعدي شناخته شده در اين طبقه معبد اصلي است كه شكل آن به صورت نيمه
چليپا بوده و با همان عناصر معماري دژ ساخته شده است و به نظر مي‌رسد پس
از تخريب شدن، به منظور حفاظت با لاشه سنگ‌هاي ورقه‌اي پر شده است زيرا در
هنگام حفاري و پس از تخليه سنگ‌ها، معماري آن با همان شكل اصلي خود ظاهر
شده است.

در زاويه شمالي سرسرا و در داخل بناي اصلي، پايه آتشدان و محراب معبد ديده
مي‌شود و برروي اين پايه مقداري خاكستر از بقاياي آتش در حين نيايش به دست
آمده است.

اتاق‌ها و انبارها اثر مهم طبقه اول تپه نوشيجان است كه در شرقي‌ترين قسمت
تپه قرار گرفته و داراي حصار، بارو، اتاق‌هاي مسكوني و انبار است.

نخستين اتاق كه احتمالا اتاق نگهبان است بلافاصله بعد از ورودي قرار گرفته
و به شكل مستطيل است در اين اتاق مراسم آتش بر پا مي‌شده و اين امر از
سوختگي ديوارها مشخص است.

در ضلع غربي اتاق ورودي، سرسراي قلعه ديده مي‌شود و در ضلع شمالي آن
بقاياي پله‌هاي مدور به طرف بالا بوده كه متاسفانه به كلي نابود شده است.

بر روي دژ بقاياي شكاف‌ها و سوراخ‌هايي است كه احتمالا به منظور دفاع از
قلعه ايجاد شده كه در بعضي از آنها در هنگام پر كردن مسدود شده‌اند اين
سوراخ‌ها شبيه تيركش مي‌باشند كه در معماري آشوري و اورارتويي به نحو احسن
قابل مشاهده‌اند. سقف اتاق‌ها و انبارها احتمالا پوشش چوبي داشته اما پوشش
بعضي راهروها و شبستان‌ها به صورت هلالي و با خشت‌هاي بزرگ زده شده كه
جالب توجه و حائز اهميت است.

مصالح ساختماني اين بنا از خشت‌هايي به ابعاد ‪ ۱۳‬در ‪ ۴۰‬در ‪
۲۵‬سانتيمتر استفاده شده و مستطيل شكل است در صورتي كه خشت‌هاي به كار
برده شده در دوره ساسانيان، مربع شكل هستند.

اثر ديگر تونل (حفره) است در بخش شمالي تالار ستون‌دار و در امتداد شرق و
غرب، حفره‌اي سردابي شكل كنده شده كه در عمق سه متري به‌صخره منتهي مي‌شود.

اين حفره (تونل) پله‌دار داراي ‪ ۱۳‬پله با ارتفاع ‪ ۱۷۰‬سانتيمتر، عرض ‪۱۸۰‬ سانتيمتر و به طول ‪ ۲۰‬متر حفر شده است.






 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

دنیا محل گذره .
محل عبوره .
دنیا هم زشتی رو نشون می ده هم قشنگی رو نشون می ده .
هم آدم های زنده رو نشون می ده هم آدم های مرده رو نشون می ده .
می دونی ...
باید یه طوری زندگی کنی که درست بری ...
یه جای خوب ...
اون جایی که تو بهش تعلق داری و از اون جا اومدی ...
خدا خیلی بهت امیدواره ...
همیشه کنارته ...
خودت می دونی که خیلی وقتا کمکت کرده ...
نذار دیر بشه ...
خدا جوونا رو خیلی دوست داره ...
خدا همه ی بنده هاشو دوست داره ...
صداش کن ...
از ته دل صداش کن ...
بگو تو هم دوستش داری ...

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪      من و زهرا

 

ای که از کلک هنر،نقش دل انگيز خدايي

حيف باشد مه من کاينهمه از مهر جدايي

گفته بودی جگرم خون نکني باز کجايي

« من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي

عهد نابستن از آن به که ببندی و نيايي»

مدعي طعنه زند در غم عشق تو ز يادم

وين نداند که من از بهر غم عشق تو زادم

نغمهء بلبل شيراز نرفته است ز يادم

« دوستان عيب کنندم که چرا دل بتو دادم

بايد اول بتو گفتن که چنين خوب چرايي »

تير را قوت پرهيز نباشد ز نشانه

مرغ مسکين چه کند گر نرود در پي دانه

پای عاشق نتوان بست با فسون و فسانه

« ای که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه

ما کجاييم در اين بحر تفکر تو کجايي»

تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت

عمر، بي دوست ندامت شد و با دوست غرامت

سرو جان و زر و جا هم همه گو،رو بسلامت

« عشق و درويشي و انگشت نمايي و ملامت

همه سهل است تحمل نکنم بار جدايي»

درد بيمار نپرسند بشهر تو طبيبان

کس در اين شهر ندارد سر تيمار غريبان

نتوان گفت غم از بيم رقيبان بحبيبان

« حلقه بر در نتوانم زدن از بيم رقيبان

اين توانم که بيايم سر کويت بگدايي»

گرد گلزار رخ تست غبار خط ريحان

چون نگارين خطه تذهيب بديباچه قرآن

ای لبت آيت رحمت دهنت نقطه ايمان

« آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پريشان

که دل اهل نظر برد که سريست خدايي»

هرشب هجر برآنم که اگر وصل بجويم

همه چون ني بفغان آيم و چون چنگ بمويم

ليک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببويم

«گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم

چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي »

چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن

دامن وصل تو نتوان برقيبان تو هشتن

نتوان از تو برای دل همسايه گذشتن

«شمع را بايد از اين خانه برون بردن و کشتن

تا که همسايه نداند که تو در خانهء مايي»

سعدی اين گفت و شد از گفته خود باز پشيمان

که مريض تب عشق تو هدر گويد و هذيان

بشب تيره نهفتن نتوان ماه درخشان

« کشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان

پرتو روی تو گويد که تو در خانهء مايي»

نرگس مست تو مستوری مردم نگزيند

دست گلچين نرسد تا گلي از شاخ تو چيند

جلوه کن جلوه که خورشيد بخلوت نشيند

«پرده بردار که بيگانه خود آن روی نبيند

تو بزرگي و در آئينهء کوچک ننمايي»

نازم آن سر که چو گيسوی تو در پای تو ريزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخيزد

شهريار آن نه که با لشکر عشق تو ستيزد

« شعدی آن نيست که هرگز ز کمند تو گريزد

که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهايي»

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪      من و زهرا

 

همدانيا پوست خر کنن بنابر اين اگه ديديد بخاطره يک

تومن(يی تمن) پاچتون رو گرفتن تعجب نکنيد.(يادش

به خير پارسال همين موقع ها که رفتم همدان واسه

انتخاب واحد يه هزاری به تاکسيه دادم ديدم اولش يه

پونصدی دادبعد يه دويستی بعديه دويستيه ديگه بعد

يه صدی بعد يه پنجاهی بعد دو تا ده تومنی کف کردم

خواستم بگم ديگه واسه چی پول گرفتی مسخره)

اما اگه بهشون ۵۰۰ تومن رو ۴۹۰ دادی شرمنده

اخلاقتون که رگ همدانيشون مياد بالا.

۲. يه چيز ديگه در مورد رگ همدانيايابهتربگم محتويات

رگ همدانيا .چيز به اون صورتی توش نيست چون

بالاخره يی تمنم يی تمنه اما همدانيا مثل ترکا

نيستن که سر دعوا (ببخشيدالبته گلاب به روتون روم

به ديفال)شورتتونو کنن اخه يه موقع شايدپول ديه

ای چيزی بدن خودتون که ميدونيد دوباره رگ

همدانيشون ميزنه بالا.اما داشتم ميگفتم محتويات

اين رگ رو ترسو بودن پوست خر کن بودن و ترشی 

تعجب نکنيد از شورت بچه هم ترشی درست ميکنن

(بچه ها نه بزرگاچون ويتامينش بيشتره) ميگيدنره ۲

ماه بمونيد همدان ميبينيد.

۳.اگه دقت کرده باشيداولش که وارد شهر ميشيد  

نوشته به شهر شهيد پرور همدان خوش امديد حالا

شايد بگيد همه جا نوشته .اره اما اينجا ديگه ازون

خفناشه پس ديگه تهران نيست اگه يه موقع با يه

دختری حالا هرکی خواهرت و دختر خالت و

دوست دخترت ومامانت(اخه يه دفعه يه راننده

تاکسيه ميگفت منوبامامانم گرفتن(منو رفيقمم

تودلمون گفتيم مامانتم اره حتما خودشم ازون راها

اره)يک سمبوسه فروشه هم ميگفت سال ۶۲

با دوست دخترش گرفتنميدونيد کی يعنی

تو بحبوحه جنگ که خفناشم به فکر نجات دادن

جونشون بودنمرسوم که نيست ...شعرم

ميگفتن خلاصه با يه جنس مونث داشتی تلفنی

حرف ميزديو اومدن گرفتنت زياد تعجب نکن بحثم

نکن همونی که تو وبلاگم گفتم رو گوش کن .اگه

يه موقع کفش اديداس پوشيدی دورش نوار قرمز

داشت  گير دادن به چراغای کفشت بدون که

منظورشون اونه يا يه موقع موهاتو ميکروبی کردی

گفتن چرا موهاتو فرکردیبدون که منظورشون 

مدل ميکروبيشه و غيره...ديگه دختراشم که خودتون

ميدونيدشلوارو مانتووروسری و کيف و کفش و ارايش

و رنگ مو و ابرو و...(البته ديگه اينو نميدنم به لباسای

زير گيربدن يا نه ترسيدم بنويسم بگيد بسوزه پدر

تجربه هر چند که همدانيا چيزی واسه ارائه ندارن

البته مرداشون)

۴.اينم اخريش همدان شهر خزه.اگه ديدی يکی

کاپشنشو کرده تو شلوارش وايساده سر خيابون

بو علی يا با دمپايی مياد سر کلاس يا يه موقع 

با کاپشن و کراوات مياد سر کلاس درس يا تو

روم به تمامه ايدی ها پی ام ميده يا با سيگار پين

ميره فضا يا اينکه پسراش تيکه انداختن فرار کردن

يا دختراش اويزونت شدن يا به جای کباب ترکی

همبرگر بهت دادن يا برجشون اندازه يه اپارتمان

۱۰ طبقه بود يا تو تمام سانديويچاشون خلال ريختن

بهت دادن يادختراش موهای پاشونونزدن ولی شلوار

کوتاه پوشيدن يا دختراش از پسراش بيشتر سيبيل

داشتن يا لبنياتياش جای جواب خدافظ گفتن درو

 پشت سرت ببندياوسط خيابون بوعلی ديدی پسراش

لاک زدن به ناخونای پاشون يه دست مال سر امينم

بستن سرشون يا به تخم مرغشون سماغ زدن

 

تعجب نکنيد اينجا همدانه

 

 

 

 

دوستان من سلام  

من  میخوام  شما رو  با  شهر و دیار خودم   که زادگاه سید جمال الدین اسدابادی  است  اشنا کنم    یعنی   با  شهر  و  دیار  اسداباد    و  میخوام که  نظراتتونو حتما  بهم  بگید    من  منتظر  نظرات ما هستم ..

ممنون شما               

 

      سیامک

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤       من و   زهرا 

 

اسدآباد همدان را بشناسیم

تعدادی از روستاهای شهرستان اسد آباد در استان زیبا و تاریخی همدان  از جمله اهالی روستاهای خنداب و قاسم آباد به زبان لکی  سخن میگویند.

مو قعیت جغرافیائی :
شهرستان اسدآباد یکی از شهرستان های استان همدان است که در حدود پنجاه کیلومتری غرب همدان در دامنه گردنه مشهور اسدآباد بین مدار 34 درجه و 35 دقیقه تا 34 درجه و 58 دقیقه عرض شمالی و 47 درجه و 50 دقیقه تا 48 درجه و 18 دقیقه طول شرقی قرار دارد . این شهرستان از شمال به شهرستان قروه از شهرهای استان سنندج ، از شمال غربی به استان کرمانشاه ، شهرهای سنقر و کنگاور ، از جنوب شرقی به شهرستان تویسرکان و از شرق و شمال شرقی به شهرستان بهار محدود می شود .

نا همواریها :


از لحاظ نا همواری ، اسدآباد شامل سه قسمت دشت ، کوهپایه و کوهستان است .اما به دلیل اینکه بیشتر منطقه را جلگه های حاصلخیز تشکیل داده است ، می توان شهرستان اسدآباد را جزء مناطق جلگه ای به شمار آورد . از ارتفاعات مهم این شهرستان ، می توان به کوه آلما بلاغ با ارتفاع 2997 متر که یکی از قله های مرتفع الوند و پیش کوههای زاگرس می باشد و کوههای قراول خانه ، رزیله و کرکس در انتهای دره خنداب ، امروله اشاره کرد.ارتفاع متوسط اسدآباد از سطح دریا حدود 1607 متر می باشد .

آب و هوا :


آب و هوای این شهرستان نیمه سرد ولی نسبت به مرکز استان و اطراف تا اندازه ای گرمتر است .رژیم بارندگی آن از تیپ اقلیم مدیترانه ای است. در بعضی از مواقع سال باد سردی معروف به باد کور از سمت روستای گذر کجین می وزد که بسیار سرد می باشد . میانگین حرارت سالانه حدود دوازده و نیم درجه سانتیگراد است.
آب ها و رودها:
چشمه سارهای فراوانی در دشت اسدآباد وجود دارد که بعضی از آنها ماوای پرندگان و جانوران است . آبهای موجود در منطقه اعم از چشمه سارها و سرابها به طور کلی گوارا و مطبوعند و از لحاظ سبکی و نداشتن هرگونه مواد معدنی زاید ، از آبهای کم نظیر مناطق غرب ایران به شمار می آیند . مهمترین رود جاری در این شهرستان رودخانه دربند ( شهاب ) است که از منطقه چهاردولی سرچشمه می گیرد و سپس به گاماسیاب می پیوندد. غیر از این رود ، رودهای فصلی دیگری نیز وجود دارند که اکثر آنها در بهار یا پس از آن خشک یا به صورت باتلاق در می آیند .

پیشینه تاریخی و فرهنگی :


اسدآباد شهری است باستانی که در قدیم نام آن آدراپانا یا ادربنه کهن بوده که "ایزو دور خاراکی" در کتاب خود موسوم به راهنامه پارتی از آن نام برده است. این شهر در دوره قرون وسطی و حتی در دوره مغول ، آباد و پر جمعیت بوده و احتمالا" در حمله مغول متحمل آسیب و ویرانی نشده است. مورخان از اسدآباد به نام شهری پر جمعیت نام برده اند . مقدسی ، از ایوانی که در یک فرسنگی آن قرار داشته ، نام برده است . بنا به گفته جغرافیا نویسان اسلامی ، اسدآباد دادرای مسجد جامع و بازارهای آباد و اطرافش حاصلخیز بوده است . از تاریخ پیش از اسلام اسدآباد ، اطلاعات کافی در دست نیست . بعد از غلبه لشگر اسلام بر یزدگرد سوم ، اهالی شهر تسلیم نشدند و بعد از مقاومت زیاد متواری گردیدند . در نتیجه شهر سقوط کرد و روبه ویرانی نهاد . دیری نگذشت که به فرمان سعد وقاص تقریبا" در محل امروزی ، شهر جدیدی به نام سعدآباد ، بنا شد، که همین اسدآباد کنونی است. اسدآباد شهری کوهستانی با چشم اندازی بسیار زیبا و رویایی در دشتی زیبا از ارتفاعات الوند با آب و هوای مطلوب و طبیعت سرسبز و حاصلخیز می باشد . از نظر تاریخی اسدآباد به علت نزدیکی به همدان در زمانهای قدیم مرکز تمدن بوده است . آثار و نشانه هائی از تمدن بزرگ ایران در آن به چشم میخورد . پیدایش سکه ها و مجسمه های دوران هخامنشی و سکه هائی از اتابکان لرستان در عمق شش متری زمین ، خمره هائی سفالی ، آجرهای قالب بزرگ ، آثار تمدن بعد از اسلام ، خطوط کوفی حک شده در سنگهای مزارها و کتیبه ای در دربند و چهاردولی ، نشان از قدمت این منطقه دارد . زبان فاسی در اسدآباد شکسته ، منشعب از زبان سانسکریت ، هند و اروپائی است و کلمات پارسی سره باستان در زبان بومی رایج است. تاثیرات کلمات عربی به علت حمل اعراب و ایجاد این شهرستان توسط سعد وقاص و جاگیری اهل کوفه در این منطقه ، در این زبان مشهود است. برخی از قومیتهای ساکن در این شهرستان خاستگاه نژادی دیگری دارند ، مثلا" طایفه قهرمانی ها که به طایفه ( کخا) معروفند ریشه و نژاد اصلی آنها به ایل زرگر اصفهان می رسد . فتوحی ها نیز ریشه آنها به ایل نشینهای جمهور می رسد . خاستگاه نژادی طایفه صوفیان و سبزه ای ها ترک ، طایفه جمالی ها عرب و طایفه سهرابی ها به گروس می رسد.مجهودی ها در اصل ریشه شیرازی دارند . حیدری ها تماما" از نژاد کرد هستند. ترابیان ها خاستگاه همدانی دارند . کردهای منطقه کلیائی نیز دو نوع می باشند : تعدادی از انها لرهائی هستند که از منطقه لرستان به این منطقه مهاجرت کرده و تعدای از آنها کردهای اصیل منطقه می باشند. ترکهائی که در روستای حسام آباد زندگی می کنند، ریشه اصلی آنها شیرازی است، که در زمان قاجار به خاطر درگیری با حکومت وقت به منطقه ای به نام ناصر آباد بین موسی آباد و حسام آباد وارد شده و تعدادی در کرمانشاه و سنندج پراکنده می شوند. این گروه معروف به " شنی " هستند که صاحب لشگر بوده و با حکومت مخالفت می کردند . به عنوان مثال می توان از روستای مزرعه بید نام برد که اصالتا" ترک هستند اما حدود بیست خانوار لر از لرستان به آنجا مهاجرت کرده و تعدادی نیز در قاسم آباد لک لک ، صادق آباد و تازه کن مستقر و پراکنده شده اند واین لرها همگی ترک شدند و عامل دیگر رواج زبان ترکی در این شهرستان ، نزدیکی با روستاهای بلوک بهار می باشد که گویش ترکی دارند.تعدادی از روستاهای این شهرستان با از جمله اهالی روستاهای خنداب و قاسم آباد به زبان لکی که برخی به اشتباه آن را مخلوطی از کردی و لری می شناسند ، صحبت می کنند.

مفاخر:


اسداباد زادگاه بزرگان بسیاری بوده است که از جمله معروف ترین آنها سید جمال الدین روشنفکرمسلمان که تلاش بسیاری در اتحاد ملل مسلمان و همچنین آگاهی بخشی به مردم داشت ، می باشد.شاعرانی همانند عبدالجبار معتزلی که در قرن چهارم هجری می زیسته ، محزون اسدآبادی و روح القدوس نیز ازجمله شعرای به نام این شهر می باشند.میرزاآقاعسگری " مانی " شاعر و نویسنده اسدآبادی مقیم آلمان نیز از جمله چهره های به نام اسدآباد در ادبیات است.استاد سجادی هنرمند خطاط مشهور اسدآبادی را می توان یکی از چهره های ماندگار شهرمان به حساب آورد .شهدای جنگ ایران و عراق که با نثار جان خود بر گردن ما حق بزرگی دارند نیز از جمله افتخار آفرینان به شمار می آیند. در چند سال گذشته اسدآباد نیز پا به پای سایر مناطق به نسبت امکانات موجود دانشجویان زیادی تحویل اجتماع داده که هم اکنون بسیاری از آنان از اساتید دانشگاههای معتبر کشور می باشند.
 
برگرفته از سایت اسدآباد

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤       من و   زهرا 

 

اسد آباد را بیشتر بشناسیم



شهرستان اسدآباد با ۱۰۴٬۵۶۶ نفر جمعیت ,یکی از شهرستان‌های استان همدان ایران است که در مجاورت استان کرمانشاه قرار دارد. شهر اسدآباد مرکز این شهرستان است.

اسدآباد توسط سردار مشهور عرب سعد پسر ابی وقاص ساخته شده، به همین علت مدتها به سعدآباد مشهور بوده‌است و اکنون نیز مردم محلی آن را سعدآباد می‌گویند.

تعدادی از افراد ایل ترک زبان افشار در زمان سلجوقیان ذر این منطقه ساکن شدند و بعدها نادر شاه عده دیگری از افشارها را به این منطقه کوچاند و آنها در دشت اسدآباد ساکن شدند که به همین علت به اسدآباد افشار هم معروف است.

اسدآباد زادگاه سید جمال‌الدین اسدآبادی است.

دشت افشار در اسدآباد از لحاظ کشاورزی بسیار حاصلخیز می‌باشد و انواع محصولات کشاورزی و صیفی جات در آن کشت می‌شود و می‌توان این منطقه را خود کفا دانست. دشت افشار اسدآباد محل زندگی پرنده‌ای کمیاب به نام میش مرغ است اسدآباد، شهری است با جمعیت حدوداً یکصد هزار نفر، در غرب استان همدان. شاید اسدآباد به لحاظ ترکیب جمعیتی در ایران کم نظیر، و حتی بی نظیر باشد. در محدوده این شهرستان روستاهای همجواری هستند که متعلق به دو گروه زبانی متفاوت می باشند. هر چند ساکنان اصلی شهر اسدآباد زبان تکلم خود را فارسی می دانند اما با کمی تامل، می توان زبان مردم این شهر را هم خانواده زبان ساکنین شهرستانهای لر نشین مجاور، یعنی ملایر، نهاوند و به خصوص تویسرکان دانست. بعد از انقلاب اسلامی، مهاجرت ترکها و کردهای روستاهای مجاور به این شهر سرعت بیشتری گرفته، عموماً اهالی هر روستا در یکی از محله‌های حاشیه شهر و اتفاقاً در منتهی الیه مسیر مواصلاتی آن روستا به شهر ساکن شده اند. برای مثال اهالی روستای خاکریز در محدوده «چهارراه خاکریز»، اهالی روستای شیرزلی، در ابتدای جاده منتهی به این روستا، واقع در بلوار کشاورز، و به همین ترتیب اهالی روستاهای ترخین آباد، ملحمدره و بیاج در خیابان رفسنجانی، و اهالی روستاهای خنداب و قاسم آباد در محله پشت بیمارستان ساکن شده اند.

علاوه بر ترکیب جمعیتی، اسدآباد یک مشخصه دیگر هم دارد. تعداد قابل توجهی از مردم این شهرستان، کامیوندار هستند. اسدآبادی ها به کامیون، «تریلی» می گویند. اهالی روستاهای «جنت آباد» و «مزرعه بید» از «قدیم کامیوندار»های این منطقه هستند. بعضی خانواده‌های این دو روستا بیشتر از یک «تریلی» دارند.

قدمت قدیمی ترین شهرک اسدآباد، به بیشتر از دو دهه نمی رسد. در سالهای گذشته و به تناسب رشد جمعیت این شهر، چند شهرک در اطراف آن ساخته شده است. شهرک شهید قندی بزرگترین و قدیمی ترین آنهاست. شهرک های فرهنگیان، شهرداری، سید احمد و شهید خزائی، به ترتیب اهمیت و جمعیت، شهرک های دیگر اسدآباد هستند.

بافت اصلی شهر شامل چند محله است. محله میدان، در گاراژ، قلعه ی بالا، سیدان، سر ویر و سیامکی بعضی از این محله هاست. هنوز آثار خانه‌های قدیمی و کوچه باغها در بعضی از آنها باقی و پیداست.

تراکم جمعیتی شهرستان اسدآباد، به نظر بالاتر از متوسط کشور است. روستاهای نسبتاً زیادی در اطراف این شهر پراکنده اند. اهالی این روستاها عمدتاً به زبان های ترکی ,کردی و چند آبادی هم به زبان های لری و لکی صحبت می کنند. جنت آباد، بادخوره، مزرعه بید، دهبزان، خاکریز، چنار عباس خان، ملحمدره، بیاج، هودرج و ترخین آباد آجین، بوجین،سیراوند بهراز روستاهای ترک؛ آبادی های موسی آباد، قاسم آباد لک لک، چشمه علی (چهچه قلی)، شمس آباد و کَمک روستاهای کرد؛ چنار شیخ، حسین آباد و ویرایی (شیرزلی)، لرنشین؛ و وندرآباد و خنداب لک هستند.

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤       من و   زهرا 

 

عروسی به سبک  اسدآبادی

 

قبل از عروسي و به هنگام ورود عروس به خانه داماد، داماد بر روي پشت‌بام رفته و براي مهمانان سيب و انار پرتاب مي‌كند كه از مراسم جالب و پر هيجان عروسي است و جوانان تلاش مي‌كنند كه از اين هداياي داماد بهره ببرند و در مباركي عروسي و خوش يمني اين مراسم در زندگي خودشان بهره گيرند.

 

شهرستان اسدآباد یکی از شهرستان های استان همدان است که در حدود پنجاه کیلومتری غرب همدان در دامنه گردنه مشهور اسدآباد قرار دارد . اسدآباد شهری است باستانی که در قدیم نام آن آدراپانا یا ادربنه کهن بوده که «ایزو دور خاراکی» در کتاب خود موسوم به راهنامه پارتی از آن نام برده است. مورخان از اسدآباد به نام شهری پر جمعیت نام برده‌اند. بنا به گفته جغرافیانویسان اسلامی، اسدآباد دارای مسجد جامع و بازارهای آباد و اطرافش حاصلخیز بوده است.  از تاریخ پیش از اسلام اسدآباد، اطلاعات کافی در دست نیست. بعد از غلبه لشگر اسلام بر یزدگرد سوم، اهالی شهر تسلیم نشدند و بعد از مقاومت زیاد متواری گردیدند. در نتیجه شهر سقوط کرد و روبه ویرانی نهاد.  دیری نگذشت که به فرمان سعد وقاص تقریباً در محل امروزی، شهر جدیدی به نام سعدآباد، بنا شد که همین اسدآباد کنونی است.
 
اسدآباد كنوني مركز مهاجرت‌هاي روستاها و آبادي‌هاي اطراف آن واقع شده است و از اين نظر دچار تكثر فرهنگي و يا چند فرهنگي شده است. به همين دليل مراسم ازدواج متفاوت از گذشته انجام مي‌گيرد و برخي از آداب و رسوم خاص اين شهر در برخورد با روستاهاي كرد، لر، لك و تركدچار تغيير شده است .
 
 
مراسم ازداوج در اين شهر سنتي و مذهبي ابتدا با گفتگوي زنان مسن خانواده دختر و پسر آغاز مي‌شود؛ در صورت توافق بين عروس و داماد، خواستگاري رسمي با همراهي اقوام نزديك و به اصطلاح ريش‌سفيد طرفين برگزار مي‌شود. در مراسم نامزدي، صحبت از مهريه و شيربها از سوي خانواده داماد و پيشنهاد تهيه برخي از اثاثيه منزل توسط داماد از طرف خانواده عروس مي‌شود و سپس زمان عقد و جشن عروسي مشخص مي‌شود.
 
 مراسم نامزدي، رخت‌بران، عقد كنان، جهزيه‌بران، حنابندان و سرانجام بردن عروس به خانه داماد صورت مي‌گيرد. عروسي بيشتر در هنگام روز و به صرف ناهار برگزار مي‌شود.
 
برخي مراسم، مانند «دواخ قاپبا» كه از مراسم اقوام ترك‌زبان است در بین برخی اهالي اين شهر بر پا مي‌شود كه شبيه مراسم پاتختي در ساير فرهنگ‌هاي ايراني است. مراسم حنابندان نيز در اسدآباد و در برخي از روستاهاي اطراف در دو شب برپا مي‌شود. براي صرف شام دوستان و دختران و پسران جوان و هم سن و سال عروس و داماد دعوت مي‌شوند و به جشن و پايكوبي مشغول مي‌شوند.
 
شب اول كه «حناي سر» ناميده شده است و در روز بعد «حناي دست و پا» است. البته اين مراسم در حال حاضر به مراسمي صوري و براي حفظ آداب و رسوم قديمي و ميمنت آن برگزار مي‌شود . 
 
قبل از عروسي و به هنگام ورود عروس به خانه داماد، داماد بر روي پشت‌بام رفته و براي مهمانان سيب و انار پرتاب مي‌كند كه از مراسم جالب و پر هيجان عروسي است و جوانان تلاش مي‌كنند كه از اين هداياي داماد بهره ببرند و در مباركي عروسي و خوش يمني اين مراسم در زندگي خودشان بهره گيرند. در روز عروسي بيشتر هدايا به صورت نقدي از طرف اقوام و آشنايان به عروس و داماد هديه داده مي‌شود تا در آغاز زندگي مشتركي سرمايه كوچكي داشته باشند. مراسم بعد از عروسي همان پاتختي و يا دواخ قاپبا است.
 
بعد از عروسى روز دوم، ضيافت شام از طرف خانواده عروس برگزار مى‌شود که به آن «داماد سلام» مى‌گويند كه اين مراسم در بيشتر شهرهاي همدان برگزار مي‌شود. هم چنين در گذشته روز سوم مراسم «داغ ورجان» بود که درمنزل داماد برگزار مى‌شد که مختص جوانان بود.
 
 
 
 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤       من و   زهرا 

 

 

استاد صفات اله جمالی به عنوان اولین بنیان گذار فرهنگ در اسداباد ، اولین مدرسه را در اسدآباد همدان با هزینه شخصی خود و دیگر یاران و فرهنگ دوستان برپا نمود ، دانش آموزان این مدرسه به عنوان فرهنگیان فرهیخته در گوشه و کنار کشور هنوز در حال خدمت بوده ویا آثار علمی و فرهنگی آنان مورد استفاده علاقمندان می باشد ، معلمین این مدرسه ، تحت تعلیمات ایشان به عنوان مرید تا پایان عمر در محضر استاد حضور معنوی داشتند ، در عکس همراه ، اولین مدرسه با معلمین که بعدا جزو مشاهیر فرهنگی اسدآباد ،محسوب گردیدند ، ملاحظه می گردد.


ردیف اول : آقایان ، ۱ فیروزی ۲عباد اله جمالی ۳ساداتی ۴ صفات اله جمالی ۵ سید محمود حسینی ۶ سید ناصر دزفولی ۷ مسعود جمالی ۸ حیدر فتاحی
ردیف دوم : ۱ خداداد ( خدمگزار ) ۲ مروی ۳ علی پور ۴ کریمی ۵ جمال جمالی ۶ امامی ۷ ..شاریم
از آخر : محمود خادمی ( خدمتگزار )

 

 

 

به دنبال کسي باش که تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت

زيبا خطاب کند نه به خاطر جذابيتهاي ظاهريت

کسي که دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کني

کسي که بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کند

کسي که مايل باشد حتي در زماني که درساده ترين لباس هستي تورا به دنيا نشان دهد

در انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم هستي

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 
 
 
 
خدایا آزادی من مرگ است...

بگذار بمیرم !

کاش می تواتنستم برای حس خوشبختی دستان پاکم را...

به گناه بیالایم..

اینطور که پیداست گنه کارها خوشبخت ترند...

چقدر سرنوشت تلخ به من می خندد

کاش خودکشی گناه نبود...


 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 
 
♡سلامی به شعاع طلوع وغروب عشق♡

دوست جونیای من سلام 

اومدم یه خداحافظیه موقتی از حضورشما دوستان عزیزم کنم

خوشحالم کردین این مدت بهم سر زدین

فعلاموقع امتحانات وشمارش معکوس داره شروع میشه

وقت آپ ندارم

وقت سر زدن شایدددددد

امیدوارم تا10خردادکه میام

سالم وسربلند باشین

فدای همه دوستان عزیزوبلاگ من

 
 

 
 
 
خسته ام

خیلی،نمی دونم چرا ولی امروز بی نهایت دلگیرم

دلم میخواست هیچی نبود وتو که برام همه چی هستی بودی

ولی الان کاملا برعکس شده

ستاره ای در این شب پر ستاره...

برای من چشمک نمیزند...

خوب من باش بر من بتاب...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
برای تا ابد ماندن بايد
 رفت ...

گاهی به قلب کسی ...

گاهی از قلب کسی..

 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 

 شاخه گلی ازجنس لبخند برای تو...





::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 

یه زخم کهنه روی بالم...

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
قلب مرا آتش زدی

هدیه به تو خاکسترش

این دل وفادارتو بود اما نکردی باورش...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
 
  خاطره ها از این به بعد برای من فقط میشه تمام خوبی ها!!!!!

یادگاری ها همشون فقط هستن برای ما تولد خاطرها....

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
در سرزمین آرزوها.........شبی خوابی مرا به رویا برد..........

بهانه ای دیگر ندارم........

می دانم که انسان از هر دست بدهد،از همان دست پس میگیرد.... 

 
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، ترا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای

در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید ، با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنّای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی

نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،

ولی رفتی و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره

با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو

تمام هستی ام را از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو

هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آن که می دانم تو هزگز یاد من را

با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام

برگرد !

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت :

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم .


مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی


 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
قلبي كه از بودن آن با خبر است و قلبي كه از حظورش بي خبر.
قلبي كه از آن با خبر است همان قلبي ست كه در سينه مي تپد
همان كه گاهي مي شكند
گاهي مي گيرد و گاهي مي سوزد
گاهي سنگ مي شود و سخت و سياه
و گاهي هم از دست مي رود...

با اين دل است كه عاشق مي شويم
با اين دل است كه دعا مي كنيم
با همين دل است كه نفرين مي كنيم
و گاهي وقت ها هم كينه مي ورزيم...

اما قلب ديگري هم هست.قلبي كه از بودنش بي خبريم.
اين قلب اما در سينه جا نمي شود
و به جاي اينكه بتپد.....مي وزد و مي بارد و مي گردد و مي تابد
اين قلب نه مي شكند نه ميسوزد و نه مي گيرد
سياه و سنگ هم نمي شود
از دست هم نمي رود

زلال است و جاري
مثل رود و نسيم
و آنقدر سبك است كه هيچ وقت هيچ جا نمي ماند
بالا مي رود و بالا مي رود و بين زمين و ملكوت مي رقصد

اين همان قلب است كه وقتي تو نفرين مي كني او دعا مي كند
وقتي تو بد مي گويي و بيزاري او عشق مي ورزد
وقتي تو مي رنجي او مي بخشد...

اين قلب كار خودش را مي كند
نه به احساست كاري دارد نه به تعلقت
نه به آنچه مي گويي نه به آنچه مي خواهي

و آدمها به خاطر همين دوست داشتني اند
به خاطر قلب ديگرشان
به خاطر قلبي كه از بودنش بي خبرند .
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 

بر روی قالیچه ی خیالم

منتظرت میمانم

میدانم در حقیقتم

به سراغم نمایی...

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
بی معرفتی تو مرام بعضیاست
کاریش نمیشه کرد
اگه بخوایش
پاش میسوزی
یا شایدم بسازی...
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
مثل بخاری که روی شیشه نمیمونه،نموندی...

آخه بی معرفت مگه من شیشه ی تو بودم؟؟!!


 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
 
نیستی هم نفس

سهم من از زندگی

بی تو بدان

شده فقط آوارگی

مگر من بازیچه بودم؟؟

تو چه بودی؟؟

بگو دیگر چه بودی؟؟

که اینگونه مرا

آواره ی خودکردی؟

بی تو نازنین بدان

هوای نیست این اطراف

شاید این باشد آخرین حرف من

زندگی رابرای تو

به خاطر تو ساختن

لبخندهایم نیست جزتو

تو بگو نازنینم

بی من آسوده خاطری؟

یا نه آرزوی کوچک من رادرسینه ی خو

پنهان پنهان داری؟

 

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
به بدی یک فاجعه

به بزرگی این آسمان آبی

به اندازه این کره خاکی

به اندازه شعاع عشق به توان بی نهایت

التماست میکنم دیگر به خواب من نیا

 

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

اولین عشق تا ابد می ماند...
 
 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
خداکنه یه روزی سهمت از زندگی نشه یه مشت

غصه ودلواپسی...


 
 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
 
درآینده ای نه چندان دور خواهی دانست که:
گهی پشت به زین
گهی زین به پشت..
..
.
!
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
میگویند:

مکه رادیده ای

سؤالی دارم!میدانی نماز صبح چند رکعت است؟؟!!

باز هم میگویم

میگویند مکه رادیده ای

فقط میگویند

همین...

..!

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 
 
 
 در آن درگه عشق چه محتاج نشستم

 تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

 می زند باران نفرت بر پشت شیشه

 حکم قلبم را نوشتن تنهایی تا به همیشه

......... 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
گرمهربیش از حد باشد...

نادان نیکی را به گمان بد میبرد...

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 
 
نگران نباش
 
 

من زوفای تو وفادار نشده ام...

وفای کبوتر مرا همچون خودش وفادار کرد...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 

کاش میدانستی

فراموش کردنت

مثل آرزوهایم

ممکن میشود...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 

یک نگاه به من آموخت که گاهی وقتا

چشمها بـــــــــشـــــــــتــــــــــــــر از

حنجره ها میفهمند...

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

 
 

بشکست دلم کسی صدایش نشنید...

آری...دل توبی صدا میشکند...

آری....

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 

بودن تو برای من بی معنی شده...

دیگر تورا به دست دزدان میدهم...

واقعا چه ساده بودی...

که اینچنین خودت را به دست همان دزدان باختی....

کاش کمی دوستت داشته باشد...

کــــــــــاش...

 
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 

دیگرهیچ اسمی جزتومرا آزارنمیدهد...

بروکه آزاردهنده ی بزرگی هستی....


 

در اتاق انتظار

منتظر خبری

یا کسی هستم

تا خبر رهایی ام را بیاورد . . .

و صبوری مرا

میزها و صندلی های اتاق

تحسین می کنند  . . .

 

از به انتظار نشستن بی زارم

از به انتظار کسی ماندن

به انتظار نامه ای نشستن

به انتظار خنده ای مُردن

به انتظار . . .

ماندن ؛ ماندن ؛ بودن

بودن ، مردن

مُردن . . .


گاهی فکر می کنم

ما مردمان ساده ی این شهر غریب

هیچگاه حقمان را نمی توانیم از زندگی ؛

از سرنوشت ؛

از حادثه ؛

از مردان قوی تر

از خودمان بگیریم نمی توانیم ؛

نمی توانیم

نمی توانیم . . .

حقمان را

حقمان . . .

در وطن هرچه که بود

همزبانی بود تا دست یاری

به سویمان دراز کند

اما

در اینجا . . .

اینجا . . .


چرا حقمان را نمی توانیم بگیریم ؟

حتی از کوچکترین ابلیسان بشری

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

کم کم وقت آن رسیده

تا بار دیگر چمدان های حیرتم را ببندم

و در سرازیری سرنوشتم

به سوی خاک وطنم

جاری شوم


و بی شک این سفر کوتاه همیشگی

شیرینی ها و تلخی های خودش را

بار دیگر با خود به همراه خواهد داشت

 

سفری تکراری

اما تجربه های جدید . . .

دنیا ؛ کهکشان تجربه هاست

.

"""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

آری ؛ پشت این سوالهای بی جوابم

هیچ جوابی نبود ..

برای هیچ کدام از دردهایم

مرهمی نبود ..

هیچ گاه اندیشه هایم

پایان خوشی نداشت ..

درد و دلهایم برای هیچ کس

معنا و مفهومی نداشت ..

هیچ ستاره ای در آسمان

به نام من نشد ..

هیچ پرنده ای جایگزین

کلاغ آرزوهایم نشد ..

هیچ غزلی ؛ غزل

خوش وصال نبود ..

هیچ راهی ,

راه رسیدن به کودکی هایم نبود ..

هیچ دختری ؛

دختر رویاهایم نشد ..

من هم ؛ هیچگاه ؛

شازده ی قصه ها نخواهم شد ..

هیچ خاطره ای در خاطرم

به خوبی حک نشد ..

و هیچ دستی برای گرفتن دستم دراز نشد ..

تنها مادرم بود ..

که سایبان خستگی هایم شد ..

تنها مادرم ..

 

"""""""""""""""""""""""""""

 

یکی بود ؛ یکی نبود
زیر سقف آسمان آبی بی کران ، میان زمین و زمان
آدمی .. انسانی .. جوانی .. کسی .. مردی ؛ زندگی می کرد
اما معنای زندگی کردن را از یاد برده بود ! نمی دانست زندگی یعنی چه !
دوست می داشت ، اما نمی دانست چی را ؟!
نگاه می کرد ، کی را ؟!
می خورد ، چی را ؟!

در یکی از روزهای گرم تابستان ،
به دنیا آمد در آغوش مادری مهربان
آرزو داشت همیشه بچه بمونه ،
توی لحظه های غم؛ ترانه ی شادی بخونه !
تمام آدم ها را زیبا بدونه ،
کسی رو لایق عشقش بدونه !

و او تا کودک بود دنیا برایش زیبا بود ..
زیرا که چشم کودکان چون دلشان ،
پاک و زیباست !

آن کودک بزرگ شد در جهانی که تنها پاکی جرم محسوب می شد !
او همیشه
از معلم ، از مادر و از دوست خود می پرسید :
" چرا خوشی های آدما فقط مال دوران کودکیه ؟! "
کی می دونست ؟ نمی دونه ! کی می دونه !

بالاخره بزرگ شد ؛
اما کی داشت هوای اونو ؟
زیر لب تو کوچه ها زمزمه می کرد
" کی هوای ما رو داره ؟
یعنی هیچکی من و دوست نداره ؟
خدایا .. آخرش کی قرار با من بمونه ؟ "

جز خدا کی می دونه ؟!
خدا می دونه !

یک بار او
چندین ساعت فکر کرد ! بدونه آنکه حتی تکانی بخورد .. تنها نشست و فکر کرد
و بعد از ساعت ها تفکر چیزی نوشت
اما ورق را پاره کرد و رفت !!
آن متن این بود :

" من می نویسم ، هر چند از نوشتن سیرم ! اما این بار باید بنویسم .. حتی اگر خواننده ای نداشته باشد ! زیرا که باید خودم را خالی کنم و باید با خودم حرف بزنم ..
وقت بسیار کم است و من هنوز اندر خم یک کوچه ام ! خود را در یک چهار دیواری حبس کرده ام تا توان فکر کردن داشته باشم و از شر مردمان این شهر در امان باشم ؛ مردمانی که به جای آبیاری گل های بنفشه ، سیم های خارداری میان دستانشان پنهان کرده اند تا خون هر کسی را که با آنها دست می دهد را بریزند !
در این چهار دیواری ؛ من هستم و یک دیوان پیر حافظ ، یک خودکار ، یک پاکت خالی سیگار و دفتری که سالهاست در آن می نویسم اما نمی دانم چرا برگهایش تمام نمی شود !!!!
من در این دنیا دیوانگی را تجربه کردم و گریه ی تمام اسیرهای فراموش شده را که هرگز ندیده ام را گریه کردم ! من به معصومیت پروانه لبخند زدم و روشنایی شمع را بهانه ای برای به دام انداختن پروانه و در آخر مرگ پروانه دانستم !
من شروع هر روزم را آغاز فصل جدیدی از زندگی ام خواندم ولی افسوس که زندگی من یک فصل بیشتر نداشت که بارها و بارها به پایان رسیده بود و باز شروع شده بود !!!!!
من در این دنیا نماز خواندن را آموختم و باز از یاد بردم ، مانند تمام شعرهایی که خودم سرودم و فراموش کردم !
باید سفر کنم ! باید بروم ! می دانم که من هم رفتنی ام ! اما کی ؟! لحظه ی رفتن گر فرا رسد من از این جهان رها خواهم شد ! کی فرا می رسد ؟!
یادم می آید آن قدیم ها ، هر وقت که عید غدیر نزدیک بود مادرم به من می گفت : روز شما سید ها نزدیکه ! و من می گفتم : کاش روز عید روز رفتنم باشد ! .
من نفس می کشم اما با مرده ای هیچ فرقی ندارم ! زیرا که توان انجام هیچ کاری را ندارم ! و جزء شیء که فضایی را اشغال کرده است ؛ چیزی بیشتر نیستم !!
امروز باید می نوشتم تا خودم را به خودم توضیح دهم .. اما چه نا امیدانه ! چه دل گیر ! ..
چه کنم که دیگر به هیچ کس و هیچ نگاهی اطمینان ندارم ! و تنها سایه ام است که گاهی ، گوشی برای حرفهای دلم می شود ! ... "

گذشت ثانیه ها و دقیقه ها
ساعت ها و روزها
سالها و سالها
و او آرام آرام مُرد ! و باز چندین بار نوشت و آخر آن نوشته را پاره کرد !

آره پس درست گفتم از همون اول !
یکی بود ؛ یکی نبود


"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

نیمه های شب بود
ترانه های دلنشین جیرجیرک های باغ همسایه
به صدای هیجان انگیز سگ های کوچه
گره می خورد . . .

اگر امروز را هم
به روزهای غیبت ات
اضافه کنم
هزار و سیصد و هشتاد و هفت روز است که نیستی . . !

در این روزهای سیاه و سفید ؛
در نبودت ؛ با توام
در نبودم ؛ با کی ای ؟ . . .

از روی صندلی ام بلند می شوم
پاکت های سیگار روز میز را
دانه به دانه تکان می دهم
تمامشان خالی اند !
در دلم می گویم : " امان از بی سیگاری ! "

سرم را می چرخانم
به کنار پنجره می روم
پشت دیوار شیشه ای پنجره می ایستم ؛
رو در روی شاخه های درخت بلوط
که ماه در پشت آنها
با ابرها عشق بازی می کند !

برای هزار وسیصد و هشتاد و هفتمین بار
خاطرات گذشته را به یاد می آورم
یک روز آمدی
مرا با خود بردی
و یک روز رهایم کردی ؛
در جایی که من متعلق به آنجا نبود ..

احساس می کنم در هیاهوی این شهر غریب گم شده ام
در این صداهای بی مفهوم
در این نگاهای خبیث
در این دست های خونین
در این سلام های بی عشق
آری ؛ من گم شده ام ! ..

کاش یکی پیدا شود
از جنس انسان ؛
از جنس ایمان ؛
از جنس خاک وطنم
و من را دریابد و مرا بگوید که کجا گمگشته ام !

دیگر گذشت اما
کاش می دانستی
آن غم های آمده و رفته در قلب تو
درد های همیشگی قلبم بودند و هستند
و من آنها را بی بهانه یا شاید به بهانه ای
سالهاست که در دالان متروکه ی قلبم حبس کرده ام . . .
 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

تو:چرا چشماتو بستی ؟

من : منتظرم تا بارون بباره ...

تو : خُب چرا چشماتو بستی ؟

من : می خوام قطره های بارونُ از پشت پلکهای بستم ببینم

تو : مگه می شه ؟ ... خدا عقلت بده عزیزم

من : می دونی .. دلم واسه ی ستاره ها می سوزه !

اونا ، اون بالان ولی هیچ وقت بارون تن خستشونو نوازش نمی کنه

بارون می باره بدون اینکه بدونه ستاره هایی از اون بالاتر ها با حسرت به قطره هاش خیره شدند ..

دلم واسه ی ستاره ها می سوزه !

تو : نمی خوایی چشماتو باز کنی ؟

من : منتظرم تا بارون بباره ..

تو : یه سوال بپرسم ؟

من : بپرس

تو:چند وقته چشماتو بستی ؟

من : دو میلیون ساله

تو : دو میلیون سال ؟!

یعنی دو میلیون ساله که من و ندیدی ؟؟؟

من : عشقم !... تورو الان هم دارم می بینم

عکستو دادم به خدا تا روی دیوارۀ نمناک پلکم با هنر خودش عکستو نقاشی کنه ..

کاش می تونستی ببینی ! خیلی زیبا تو رو کشیده ...

تو : من چه جوری ام ؟

من : بزرگتر از هر کلمه ای که برای وصف زیبایی ها برده می شه !

اگر تو رو نداشتم چه می کردم ؟ ... حتمآ می مردم ...

بیا یه قولی بهم بده ! هیچ وقت زودتر از من نرو ..

تو : چرا حرف مردن می زنی ...!

حالا که هر دومون زنده ایم .. می تونیم با هم بریم بیرون ُ قدم بزنیم

می تونیم واسۀ هم شعر بخونیم .. می تونیم از خاطرهای قشنگِ گذشته بگیم ..

اما کاش می شد چشماتو باز کنی ..

من : منتظرم تا بارون بباره !..

تو: ....

من : چرا سکوت کردی ؟ با من حرف بزن

تو: دلم گرفته .. نمی تونم ...

من : می خوایی واست اون شعری و بخونم که روز اول آشنایمون زیر چتر برات خوندم ؟

تو : بخون عزیزم ...

من : ... می دانم یکی از همین روزها

از روی شاخۀ درخت سرو توی حیاط

به سوی تو پر می کشم .. به زودی .. منتظرم باش ..

دوستت دارم .. بسیار ... بسیار ...

تو : یا ... یادش..بِ .. بخیر ...

من : اِ ... بارون گرفت ...

یه قطرش ریخت روی پلکم

تو : ...

من : اما چه آروم و بی صدا ! ...

تو : دستمال کاغذی داری ؟

من : برای چی می خوایی ؟

تو : ... می خوام اشکامو پاک کنم... !

من : ... آه ...! ... عزیزم ...

از آن روز به بعد دیگر چشمانم را نبستم ...

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

نمی دانم سایه ی او بود

یا او خود یک سایه بود

فرقی نمی کرد !

مهم این بود که او " بود "

کمی پایین تر از خورشید قلبم

روی دیوار کهنه عشقم

لانه کرده بود

 

افکار سنگین ذهنم

به سختی قلمم ؛

با معجزه ای در مشتم ؛

با هوایی که بازدم نفس های او بود ؛ نفس می کشید

و من خوشحال از این نعمت کتاب زندگی ام را می نوشتم

کتابی که آرزو دارم به زودی به پایان برسد

قبل از آنکه من به پایان برسم

قبل از بند آمدن باران روحم

و امیدوارم خورشید قلبم سالها

در مدار خویش دور از هر شب و ساهی بدرخشد

 

 

 

 

"معنای عشق"


مادر ای سايه‏ي الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگيزترين معنی عشق
ای كه يادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمايانگر الطاف خدايی مادر
مروه و حج و صفايی مادر
زير پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه كردم
چه زيبا و چه زشت
دست تو گرمترين گرمي مهر
مهر تو پاكترين معني عشق
نفست رايحه‏ي ريحان است
ديدن روی نكويت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زير لب تو ذكر دعاست
خانه با بودن تو
بهترين باغ دل انگيز خداست

پاكتر از همه پاكي هايی
خوبتر ازهمه خوبي هايی
با صفاتر ز همه دنيايی
مادرم
مادر خوبم بخدا
دفتر عمر مرا
تو چو شيرازه‏ي هستی هستی
تو سزاوار چه هستی
همه چيز
من چه دارم كه تو را زيبد
هيچ
سايه لطف خدايی مادر
معني عشق و وفايی مادر
شعر من درخور تفسيرت نيست
اوج مهری و صفايی مادر

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 

مادر

نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
هنوز مي تپد اين دل برای تو مـــــــــادر
چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر
چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر
درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر
مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضای تو مادر
نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفای تو مادر
رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطای تو مادر
نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــال (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــای تو مادر

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 


مادر

ای مادرم چه پاکست
آغوش پر زمهرت
تو چون فرشته پاکی همچون خدا مقدس
آغوش پر زنازت
گهوارهء جهانست بس نرم و مهربانست
آغوش تو مکانيست زيبا تر از دو گيتی
مادر مرا به ياد است
هر ناز و هر گپ تو
آن رنج هر شب تو


 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

 


مادر، اگر دعاي شبانگاهيت نبود
من در لهيب آتش غم می گداختم
مادر، اگر گناه نبود اين به درگهت
بي شک تو را به جای خدا مي شناختم

تا ديده ام به روی جهان باز شد، زشوق
لبخند مهربان تو جا در تنم دميد
فرياد حاجتم چو برون آمد از گلو
دست نوازش تو به فرياد من رسيد

مادر، قسم به آن همه شب زنده داريت
که اندر سرم هوای تو هست و صفای تو
آيينه دار مهر و عطوفت تويی، تويی
خواهم که سر نهم به خدا من به پای تو

روزي که طفل زار و نحيفي بُدم زمهر
چون جان خود، مرا تو نگهدار بوده ای
مادر، به راه زندگي من فدا شدی
دايم مرا تو مونس و غمخوار بوده ای

مادر قسم به تو، که تويی نور کردگار
يزدان تو را، ز نور وفا آفريده است
نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام
جنّت به زير پای تو خوش آرميده است

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
 

در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خاک کسی
زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیاه
میدرخشد دو نگاه
که بناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همه سال-
دور ازین جوش و خروش
میروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندر این راه دراز
میچکد بر رخ من اشک نیاز
میدود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور،در آن خلوت سرد
-در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی-
ایستادست کسی!
"روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که در آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟"
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت!
مانده ام خیره براه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه!
شرمگین میشوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهائی خویش!
"شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟"
من،در اندیشه که :این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی...
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه:
خنده ای میرسد از سنگ بگوش!
سایه ای میشور از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه میخندد و میبینم : وای...
مادرم میخندد!...
"مادر ،ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم؟
وین چه عشقی است بزرگ؟
که پس از مرگ نگیری آرام؟
تن بیجان تو،در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان میبخشد!
قطره خونی که بجا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد!
شب،هم آغوش سکوت
میرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شهر پر از جوش و خروش
میروم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد

فریدون مشیری
 
 
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
 
 
تقديم به مقام مادر

تو شکوفاترين بهارمنی
مهربونی من، نگارمنی
همه عالم اگرزمن بگسست
بازهم خوب من کنارمنی
مهرتو نقطه عروج من است
خوش به حالم که غمگسارمنی
خوش به حالم که با تو سرمستم
درره عشق تک سوارمنی
با تو جاني دوباره مي گيرم
تو که پايان انتظارمنی
انتظارشکست هرچه غم است
تو که هرلحظه بی قرار منی


¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
 

مادر!

تو ای قصيده ی زندگی!

مادر!

تو ای بنای خوشبختی!

مادر!

تو ای کوه اميد!

مادر!

همه عشق

همه زندگی

چقدر سخی هستی تو

مث دريا

چقدر آبی هستی تو

مث رويا
 
 
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
 
 

خدایا کاش رفتنی در کار نبود

هیچ مسافری ، بی همسفر و بی راز نبود

خدایا ؛ می دانم که می دانی

دل آن کسی که مانده ست

هزاران زمین و آسمان

بیشتر از آن که رفته است

می سوزد و می لرزد و می گرید . . .

خدایا ؛تک تک دوستان و همزبانانم

چون شقایق های خاک ایرانم

در بی عدالتی روزها و شبهای زمینم

پرپر شدند و از قطار زندگی باز ماندند

کاش رفتنی در کار نبود خدایا ؛ کاش رفتنی درکار نبود

هیچ کجا ؛ هیچ کس ؛ چشم به انتظار نبود

کاش خنده همیشه در حال تکرار بود

دست ها و دلهایمان ؛ همیشه ، شکرگزار بود

وقتی رفت ؛ هوا ، هوای رفتن نبود

هنوز همسر آسمان ؛ باران نبود

مقصد هیچ کدام از نامه هایم مشخص نبود

پایانشان بسته به حال آسمان بود و نبود

خدایا ؛ کاش روفتنی در کار نبود

حال که رفت هوای دل من بارانیست

رنگ چشمان او در دل من ؛ تا ابد زندانیست

 

 

 

طن یعنی صف   نون  و  صف شیر        وطن  یعنی   همش   درگیر  ، درگیر

 وطن یعنی همین بنزین همین نفت            همین  نفتی  که  توی سفره ها رفت

 وطن یعنی  همین   سهمیه بندی             وطن    یعنی     کمربند   و    ببندی

وطن یعنی لیسانس ، علاف ، بیکار           کمی چایی ،  کمی قلیون  و  سیگار

وطن  یعنی  خیابان خواب ،  معتاد           پسرهای   فرار   ،      ای داد   بیداد 

وطن  یعنی   تموم   سهم   ملت              یه   تیکه    نونه    و     باقی  خجالت

وطن  یعنی   من و تو  در  محافل            ز   درد      اجتماع      خویش    غافل

وطن  یعنی   اداره   ،     زیر میزی          اگه  بیشتر  بدی  ؛   بیشتر  عزیزی !

وطن  یعنی  هزاران  پشت  کنکور           فدای    مدرک   از   گهواره   تا   گور

وطن   یعنی      امیر   قلعه نوعی!         (  اونم  ما  رو  گیر آورده    به نوعی! )

 

 

 

اولين باري که عاشقت شدم يادته ؟ من يه کرم سيب بودم و تو يه کرم ابريشم . من به تو قول دادم ديگه هيچوقت سيب نخورم و تو هم قول دادي دور خودت پيله نزني . ولي نمي دونم چي شد که من طاقت نياوردم و فقط يه خورده سيب خوردم . تو هم از غصه دور خودت پيله بستي . ... حالا دومين باره که عاشقت شدم ولي حالا من هنوز يه کرم سيبم و تو يه پروانه خوشگل تو پر زدي و رفتي و من موندم و سيبايي که جايي براي خورده شدنشون نمونده . از هر چي سيبه منتنفرم

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 


 

چه مي شد عاشقي آزاد مي شد

                                صدا در سينه ام فرياد مي شد

چه مي شد روز هاي خوش به تكرار

                            مي آمد ، تا كه دلها شاد مي شد

سكوت شب چه شيرين است اي دل

                       چه مي شد ماه من « فرهاد » مي شد

چه مي شد گر كه ماهي هم به صحرا

                                مي آمد تا زغم  آزاد مي شد

نمي دانم چه مي شد گر نبودي

                                    يقين آرامشم بر باد مي شد    

                                             

        


 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

مادر


به ستـــــــاره ها نگــــاه كن
كـــــه شب را شكسته انـــد
بـــــي تـــــــــوشب من
شبي بي ستـــــــاره است
آفتـــــــاب را ببين
كه غول تاريكـــــي از مقا بلش مــــي گريزد
بـــــي تـــــــــو روزمن
آفتـــــــاب نـــــــدارد
چمن زارهـــــا در بنــــگر
با لا لـــه هــــــا
و بـــــا جويبارهاي كــــوچكي كه
زمــــزمه كنـــــان روان است
بي تـــــــو دنيـــاي من
از چمن و لا له و زمـــزمه خــاليست
بي تومن هيچـــم ... نيستم
اگر مـــــي خواهي من بمانم
اگر مـــي خواهي من نميرم 
هـــــر گـــز نمير مــادر

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

چند حرف ناگفته...

 


                          ويرانه ي من را کسي آباد نکرد 

                                             هر کس که به من قول وفا داد نکرد           در پهنه ي دشت تک درختي بودم

                                              جز صائقه هيچکس مرا ياد نکرد 

 

در پهنه ی دشت رهنوردی پیداست

                                      و اندر پی ان غافله  گردی  پیداست

فریاد  زدم  دوباره  دیداری  هست؟

                                     در چشم ستاره اشک سردی پیداست   

   

توکیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟

                                                  شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم

تو چیستی که من از هر موج تبسم تو

                                                   بسان قایق سرگشته روی گردابم     

 

اگر ماه بودم به هر جا که بودم

سراغ تو را از خدا می گرفتم ،

وگر سنگ بودم به هر جا که بودی،

سر رهگذار تو جا می گرفتم.

وگر ماه ماه بودی ـ به صد ناز ـ شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

وگر سنگ بودی، به هر جا که بودم،

مرا می شکستی، مرا می شکستی

       

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

بگذاريد مرا بي کس و تنها باشم
بگذاريد به گمنامي غم ها باشم

کس بجز شعر در اين شهر مرا ياد نکرد
قسمت اين است که مانند معما باشم

مادرم گفت که مولد شب نوروزي
حسدم اين است که من زاده يلدا باشم

مملو از غربت پاييزي ام اي روح بهار
به چه اميد بر اين درد شکيبا باشم

مي روم دورترين نقطه بگيرم کنجي
تا به دور از همه،در خلوت و روئا باشم

بعد من دفتر شعر مرا خاک کنيد
تا گه گمنامترين شاعر دنيا باشم
 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم

عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز باران کمی بیاموزیم
 که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر ، ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
چتر را تا کنیم و خیس شویم
لحظه ای پشت پا به غم بزنیم
سخن از عشق خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دست دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 


نيمي از جهانم براي تو ** نيمي براي گنجشک ها** نيمي از دوست داشتنم براي تو** نيمي براي باد ** تا کوچه ها را بگردد**نيمي از مهربانيم براي تو** نيمي براي باران** تا بر زمين ببارد** وناگهان** مرا به اسم کوچکم صدا مي کني** گنجشکهايم به سرزمين تو کوچ مي کنند** و من با اين همه بيابان** که هيچ هم بهار نمي شود** فصل ها را گم کردم

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


شعاع  درد   مرا   ضرب  در  عذاب  کنيد
                                                  
   مگر  مساحت رنج  مرا حساب کنيد
محيط  تنگ دلم را  شکسته رسم  کنيد
                                                     خطوط  منحني  خنده  راخراب  کنيد
طنين   نام   مرا   موريانه   خواهد  خورد
                                                    
مرا به نام دگر غير از اين خطاب کنيد
دگر به  منطق منسوخ  مرگ  مي خندم
                                                    
مگر به شيوه ي ديگر مرا مجاب کنيد
درانجماد سکون پيش از آنکه سنگ شوم
                                                     مرا   به   نفسهاي  عشق  آب  کنيد
مگر    سماجت    پولادي   سکوت   مرا
                                                    
درون کوره ي  فرياد خود  مذاب  کنيد
بلاغت  غم  من   انتشار  خواهد  يافت
                                                   
اگر که  متن  سکوت  مرا  کتاب  کنيد   

 

 

 


خدا را مي خواهم نه واسه اين که ازش چيزي بخواهم خدا را مي خواهم نه واسه مشکل و حل  غصه هام خدا را دوست دارم نه واسيه جهنم و بهشت خدا را دوست دارم ولي نه واسه زيبا و زشت خدا را دوست دارم نه واسه خودم که باشم يا برم خدا رامي خواهم نه واسه روزاي تلخ اخرم خدا را مي خواهم نه واسه سکه و مقام خدا را مي خواهم که فقط تو رو نگه داره برام   خدا رو دوست دارم واسه اين که تورو به من داده خدا رو دوست دارم  چون عاشق بودن رو يادم داده خدا رو دوست دارم چون عاشقا رو خيلي دوست داره خدا رو دوست دارم چون عاشق رو تنها نمي زاره  خدا رو دوست دارم چون هميشه حواسش با منه خدا رو دوست دارم اخه هميشه لبخد مي زنه خدا رو دوست دارم واسه اين که من وتو با هميم خدا رو دوست دارم که مي دونه ما عاشق هميم 
 


خدايا اتش عصيانم امشب** سرود روشن بارا نم امشب ** زه درياي غزل بي خيش وتارم **پر از موجم دل طوفانم امشب** خدايا دفتر نا خوانده ام  من ** زه راه يک سفر جا مانده ام من** زه دشت لاله هاي پرپر عشق** زمستان تا بهاران  خوانده ام من** به عشق عاشقان خسته سوگند** به قلب شيشه ي بشکسته سوگند** به اشک سوگواران جدايي** به بغض در گلو بشکسته سوگند** خدايا طاقت تنهايي ام ده** دلي بي کينه و دريايي ام ده** دلي زخمي تر از داغ عزيزان** به رنگ لاله يه صحرايي ام ده** خدايا عمر گل عمر حباب** اسير باد  يا نقشي بر اب است** در اين فرصت مرا با خويش مگزار** مرا درياب اين دريا سراب است**

 

 

 

 

 

 

 


 

عزیز دلی دارم که هرچند صباحی سری پرمعنی به من میزند که حیفم می آید از این آمدنش شما بی بهره باشید.دکتر عزیز سال نوت پیشاپیش پرموفقیت بادا.

مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند

اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست . . .


رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد ، اما حتمی است . . .

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com



کسی که از هیچ کس خوشش نمی آید،بدبخت تر از کسی است که هیچ کس دوستش ندارد.

.
گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

خدا روزی ده پرندگان است،اما روزی آنها را به داخل لانه نمی ریزد.


اشتباه را تصحیح نکردن،خود اشتباه دیگری است.

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

مشکلات فرصتهایی هستند که به شما داده شده اند تا بتوانید

جوهر وجود خود را بروز دهید و حداکثر تلاش خود را بکنید.


راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ نمود.

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com


دنیا آنقدر وسیع است که برای همه ی مخلوقات جایی هست

به جای آنکه جای کسی را بگیرید،تلاش کنید جای واقعی خود را بیابید.


رمز کلیه پیروزی ها، اراده است.

 

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم یک دوست واقعی باشد.

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

اگرسازنده ی قفس معنای پرواز را می دا نست،از کارش دست می کشید.


اگر تنها ترین تنها شوم، باز هم خدا هست، او جا نشین تمام نداشتنی هاست.

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

مبارزه هرقدر صعب،صعود را ادامه بده،شاید قله تنها در یک قدمی تو باشد.

و بدان آنان که آفتاب را به زندگی دیگران ارزا نی می دارند، نمی توا نند خود از آن بی بهره باشند.

گروه اينترنتي درهم |
 www.darhami.com


به آرامش رسیدن، نه با فراموش کردن زندگی بدست می آید و نه با غرق کردن خود در زندگی.


ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده ، می داند.
ارزش یک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنیا آورده، می داند.
ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه ، می داند.
ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد ،
ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جامانده ،
ارزش یک ثانیه را آنکه از تصادفی مرگبار جان به در برده، می داند...

 

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com


باز به خاطر بیاورید که زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند . . .


زندگی دو قسمت است،آنچه گذشته،رویایی بیش نبوده و آنچه هنوز نیامده آرزویی بیش نیست.

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com


زبان عاقل درقلب اوست 

 

:::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

 

 نشستم به بخت خودم گریه کردم

 دوباره  به   حال   بدم  گریه کردم 

 عجب روزگاری ٬ عجب سرنوشتی

 به بخت بد و روزگار خودم گریه کردم 

 ملک  بودم   و   آدمی   گشته ام

 و من زین که " آدم " شدم گریه کردم 

  دروغ  و  دورویی ٬ وفا را ؟  نجویی

 چه دردی چه زخمی باز هم گریه کردم 

 تنفر   ز  مهر  و خیانت  به پاکی

 من  اما  به حال  دلم گریه کردم 

  کجا شد مروت چه شد سادگی؟

 ندانم  چرا   باز هم  گریه کردم؟ 

 نشستم ٬شکستم ز نیرنگ یاران

 چو دیدم  جفا با دلم ٬ گریه کردم 

 پناه غمی  اشک  !  فریاد غم

 ز دست  دل و بار غم گریه کردم 

 

 

:::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

 



 پسر مرد فقيري ز پدر مي پرسد
 پدرم واژه خوشبختي چيست؟
 و کجا جايگاه خوشبختي است؟
 تا به انجا بروم
 يا که خوشبختي يک افسانه است
 از زمان هاي کهن؟
 و همان قصه سيمرغ اساطيري هر شاهنامه است؟
 پدر پير چنين پاسخ داد
 پسرم!خوشبختي
 دور از ما و اين کلبه درويشي ماست
 ما کجا و واژه خوشبخت کجا؟
 نان خوشکيده کمي اب و همين کلبه فرسوده زياد از سر ماست
 کم نمک بر دل ريشم بفشان
 پسرک گفت به بابا که به خداوند قسم
 در همين نزديکي
 با همين گوش کر خويش شنيدم بارها
 مردم همسايه
 همه از خوشبختي خود مي گفتند
 پس چطور است که اين خوشبختي
 فقط از ديده ما پنهان است
 پس چطور است در اين ابادي
 روز و شب ديده ي ما گريان است
 پدر پير ز شرم
 سر بينداخت به پايين سپس گفت که اي فرزندم
 کاش مي دانستي
 زندگي نيست به جز خون و جگر خوردن و مرگ
 کاش مي فهميدي
 زندگي نيست به جز باد زمستاني و برگ
 ولي اين را تو بدان زندگي هر چه که باشد پسرم مي گذرد
 جان بابا تو بيا و بگذر از اين فکر و اين ارزوي خوشبختي
 ولي ان کوچک دلسوز تو گويي نشنفت
 صبح ديگر  ز پدر کرد خداحافظي و در پي خوشبختي رفت
 تا که شايد به کمند اوردش
 سرخوش از زندگي فردا به شتابان مي رفت
 روز و شب رفت چو باد
 جنگل و دشت وبيابان و زمين را پيمود
 تا پس از مدت ها 
 پشت يک کوه بلند
 نزد يک جنگل سبز
 دور از اين خاک پليد
 قدمي مانده به پايان زمين
 لحظه اي مانده به پايان زمان
 زير يک بوته درخت
 پسرک خسته و بي تاب ز پا افتاد
 و در ان خستگي و بيماري
 و در ان لحظه ي پاييزي و زرد
 پسرک را خوابي سبز فرا مي گيرد
 و در ان خواب خوش اين بار چنين مي بيند
 پدرش خوشبخت است
 مادش چشمه نور
 خواهرش غرق سرور
 و همان کلبه فرسوده تاريک و فرو ريخته شان
 گويي که ان باغ بهشت است که در نامه جاويد خدا امده است
  پسرک با شادي پدر خويش در اغوش کشيد
 غرق در شادي و شور
 پدرش در اغوش
 لحظه ها ،ساعت ها
 روز و شب در پي هم مي رفتند
 همچنان ان پسرک غرق چنان خوابي بود
 دو فصلي بگذشت
 پسرک ديده خود باز نکرد
 پدر پير به دنبال پسر
 ده به ده ، شهر به شهر
 همه جا گشت ولي هيچ نشان از پسر خويش نيافت
 سال ها بعد دو صياد در ان وادي دور
 در غروبي دلگير
 پسري را ديدند
 که در اغوش درختي دارد
 دست ها حلقه زده دور درخت
 فارغ از غم
 در سوکوتي زيبا
 در دياري که بجز عطر خدا هيچ نبود
 تک و تنها،خوش و خاموش به خواب ابديت فرو رفته بود


 

:::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

 

کاش بودی تا دلم تنها نبود        تا اسیر غصه ی فردا نبود

اش بودی تا برای قلب من       زندگی اینگونه بی معنا نبود

کاش بودی تا لبان سرد من        قصه گوی غصه ی فردا نبود

کاش بودی تا نگاه خسته ام      بی خبر از موج و از دریا نبود

کاش بودی تا دو دست عاشقم        غافل از لمس گل مینا نبود

کاش بودی تا زمستان دلم         این چنین پرسوز و پرمعنا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی         بعد تو این زندگی
زیبا نبود

 

:::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

 

روزگاریست در این کوچه گرفتار توام

 
باخبر باش که در حسرت دیدار توام


گفته بودی که طبیب دل هر بیماری


پس طبیب دل من باش که بیمار توام

 

:::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

 

رفتي اما بي وفا يادت بخير
            بي وفا رفتي کجا يادت بخير

                    رفتي اما بعد عمري همدلي
                             بي خداحافظ چرا يادت بخير

                                           اي که رفتي و مرا در غربتي
                                                      تلخ کردي مبتلا يادت بخير

                                                                  گر چه رفتي و نکردي تا به حال
                                                                              يادي از احوال ما يادت بخير

                                                                                  دهر دمش لبريز و صدها خاطرست
                                                                                                   روزگار ما با شما يادت بخير

                                                                                   وقت رفتن قلب گيتي شکست
                                                                    اشک هاي ما دو تا يادت بخير

                                                   وقت رفتن با تو من سر دادام 
                                     گريه هاي بي صدا يادت بخيیر


                          وقت رفتن قلب گيتي شکست
                  اشک هاي ما دوتا يادت بخير

          بعد تو تنها کلامم اين شده
رفتي اما بي وفا يادت بخير

                  

         

يک عشق ابي در دلت بي داد مي کرد
روزي که چشمانت مرا فرياد مي کرد

اي ياد ايامي که سبک شعر هايت
در مکتب عشقت مرا استاد مي کرد

ديروز دل در باغ سبز خاطراتش
مي گشت و پيوسته شما را ياد مي کرد

رفتي ولي اي کاش هر صيد رهيده
يکبار هم دلجويي از صياد مي کرد

چشم انتظارم تا که شايد باز گردد
روزي که چشمانت مرا فرياد مي کرد

                             

 

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

                                            دیگر سراغی زه شعله ی آتش زه من مگیر

می خواستم شعله شوم سرکشی کنم

                                              مرغی شدم به کنج قفس خسته و اسیر

**********************************************

گفتم خموش و همچون نسیم صبح

                                           لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو

اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم

                                        در سینه هیچ نیست جز ارزوی تو

        

 

مادر اي اسوه ي صبر و وفا

 

مادر اي عاشق ما بچه ها

 

مادر اي ياريگر ما هر زمان

 

مادر اي كوه استقامت و صفا

 

 

تو را با كدامين كلام قاصر به زبان بياورم ؟

 

تو را به چه نامم ؟كه در شانت باشد ؟

 

تو را با كدامين عطر گل قياس كنم ؟

 

تو را چگونه دوست بدارم كه شاد شوي ؟

 

 

اي خوشبوترين عطر دل انگيز

 

اي اسوه ي مهر و عشق و صميميت و گذشت

 

اي زيباترين هديه ي خدا

 

اي بي مانند و بي همتا

 

 

تو كه آوازه مهربانيت همه جا پيچيده

 

تو كه از خود مي گذري به خاطر فرزندانت

 

تو كه ...

 

 

به راستي كدامين گذشت و مهرباني اي به گذشت تو مي رسد!

 

و كدامين دل سنگي تو را مي رنجاند !

 

بهشت زير پايت است آنگونه كه سزاوارش هستي

 

 

براي تو كه بهتريني

 

براي تو كه بي همتايي

 

و براي تو كه با ارزشتريني

 

من چگونه سخن گويم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

مرا ببخش به خاطر زبان قاصرم و به خاطر تمام كوتاهي هايي كه

نادانسته در حقت كردم  

 

اينجا ، اكنون بي تكلف و بي ريا و از عمق جان و با تمام وجود در

مقابل همه دوستانم

فرياد مي زنم

 

 

دوستت دارم مادر م  

 

 

 

مـادرم کجـا هستـی؟!

بـر زمـان حـالم آشنـا هستـی؟!

بیست و پنج سال میشود زمـن جـدا شده ای!

ای که بـر زخم دل دوا هستی!

بی پسر چرا هستی؟!

 

حال من خراب شدست

دل ز ســـوز غمت کبـاب شدست

بر سرم باز می کشی دو دست عــاطفـه را؟!

ماندن اینجا شبیه خواب شدست

زندگی عـذاب شدست

  گونه اش بوسیدم
بــر  نگـاه  تَــر او خنـدیــدم
دیـدم آن قامت رعناش خمیدَه ست  و ولی
پیر کنعان شدنش فهمیدم،
تا نگاهش دیدم

گفتــم ای مـادر من!
تبـر  داد ، بزن  بـر ســــر مـن
بشکن  آن  سکوت فـریاد  که  پیرت  کرده
سخت بگرفت بغل پیکــــر من،
تا  کند  باور  من

بال اَشکش پَر زد
وای اگر عرش خدا هم لرزد!
گفتمش: مرغ ِسخن  را  ز قفس  بیرون کن!
گفت:چون تیغ فراقت در زد؛
بلبلم  را  سر زد

 

يك سال تنهايي ، يك سال دوري از مادر

 

 

 

شعر در فراق خواهر زاده ام    (بی تاب )

تو برفتی و بخفتی و نگفتی که منم بی تابت
آهی کشیدم شعله ور تر شدم از مرگت

من بمردم و بماندم ز فراق جان کاهت
کاش می مردم و نمی دیدم دوری سختت

شعر در فراق مادرم  ( تک عاشقیم) به زبان آذری

سن سیزاولرم  / سنی تک عاشقیم بیلریم
عاشیقام سنه /من گتمه دمه
سنی چخ ایستریم گوزلیم
گتمه یا نیمدان یانارام  / سن سیز دلی تکین اولارام
سن سیز دنیانی جهنم تکین گوررم
گیدسن بوینوا گل آزدی گیزیل  آتارام  /  سن گیتمسن یاتارام

گیدسن  گزیاشیو سیلرم / سن گولوم دیرم
منی بیراخما / اورگیمی یاندیرما / گوزیاشیمی سالدیرما
سن سیز اینان دنیادا اولریم
سن اولماسان من اولرم / سن گدسن کیمچون گولرم
سن سیز بیل جهنمین آتشیندین یانارام
که دورماقی یوخدی( آنام)/  دردیم سن سیز چوخدی (آنام )

شعر و مدح  در فراق مادر ( به زبان آذری )

گجله لر گوزدیرم سن اتاقیمین گاپیسین آچاسان
و....
گوز یاشیمی سیلن آنام

اما یوخ سن گدیبسن آیریلیق نیدین یاناسان

دردلریم اولن آنام  و.........

درین

درین چشمات سیاه پر از برق و شراره
مهربونی دستات منو واسه خودم می خواد

این دل هواتو کرده تو رو می خواد دوباره
دیگران هستم تو نباشی گریه ام در میاد و....

نگین

نگینم آی نگینم تویی تو بهترینم
و....
این انگشتر با نگین جون می گیره

دریا رو سیاهه چون نگینو نداره

نگین نباشی این انگشتر می میره و.....

نازنین

نازنین دختر آستارایی  / عزیز دل مایی
دخترای ایرانا تو جیبت می ذاری

موهات مثال موجه/ زندگیم با تو رو  اوجه
با اون زرنگی و قشنگی که عزیز تو داری

چیچک ( استانبولی )

سن سین گوزلیم /  سنی من سوریم
سن سیز  حیات  ایستمم
و......
دنیانی سن سیز گورمرم

سن بنیم هر شیم سن /  شیرین تاتلی سوگیلیم سن
دنیا دا یاشاماک ایستمم

دوشرم یاشامام اولرم

گل یانیما ( ترکی آذری )

حیات سنین ل باغ اولار
سن سیز حیات یانسین یار

سن اولماسان اورگیم گان آغلار  و.....
سن سین بنیم گوزلیم و دلدار

ناز نگاه

سحرگاه محمل گشودم به چشمان سیاهت
به چشمان تو که پرواز کردم
و....
ولی رفتی هرگر نکردی یادی از ناز نگاهم
خدا داند که من شاعر نبودم
و یا از بیوفاییها سرودم

خودم را آماده کردم برای ناز نگاهت
زندگیمو با تو گلم  آغاز کردم

به تو قسم که بی تو بی پناهم
به یادت من پر پرواز گشودم
دیر فهمیدم که من عاشق آدم نبودم

مادر

بدون تو جون نداره این تنم
زیر خاک میره تو برنگردی این بدنم

اونکه از دوریت می میره منم  ....
سرخاکم بنویسند که عاشقت منم  .....

دلت میاد

تو دلت میاد که من بمیرم
تودلت میاد بری به راهی

بدون اینکه حریر دستاتو بگیرم .....
که من به اون راه نکنم نگاهی ..........

رسم وفاداری

آنروز که دیدمت تنها بودی
ولی من تو یه یادم هر لحظه با تو بودم
و.....
تو ی دنیا رسم وفا وعاشقی نمونده
این دل من جای وفاداری نیست
و...
خنجر بکش تا میتونی به هر کس
و...
بگو : لعنت به مهربونی و رسم وفا
و...
چه بلایی اومد بر سر مهربونی و رسم وفا

شکسته از یه عشقی اسیر غمها بودی و...
مثل یه موج زیبا اسیر تو دریا بودم

خنجر کشیدن دلمو سوزونده
خنجر بکش رسم وفاداری چیست ؟

رسم وفاداری دروغه همه اش هست هوس

که آدما شکستند زیاد دل ما

من آخرش شدم شیطون و تو فرشته ی پر ریا

رسم دنیا

به جای بارون گریه گل لبخند بکاریم

بدونیم با زندگی بدون عشق چیزی نداریم

زندگی سگی

من و تو بابا کی هستیم
عشقو ما نمی فهمیم
و....
قلبی که هر روز مال یکیه
نمی تونی دست از این کارت برداری
دلی که یه دلبر نداره
نگو که این رسم مال همه اس
و....
منو می کنی آخر مثل خودت

نه عاشقیم نه مستیم
ما آدمیم یا سنگیم

 اون عشق نیست زندگی سگیه
عادتت شده مردم آزاری
هی همیشه بابا بد میاره
تو می خوای عاشق باشی یا بوالهوس

حرف حساب نمیره تو مخت

تو بودی منو دوست داشتی

تو بودی منو دوست داشتی / اینجوری تنهام گذاشتی و...

تو ادعا می کردی یاد خدات کجا بود ؟ رسم وفات کجا بود ؟

فرشتگان

دین اسلام دین زن و مرداست و بس
دختر بماند چوبلبل  همیشه در قفس
دختر نشانه ای از فاطمه اطهر است
 ای جماعت دین اسلام را تباه نکنید
در آزادی را به روی زنان نباید بست
 

چه کسی گفته پسر برود  دنبال هوس
تفاوتی نیست در اسلام  بین آزادی زن و مرد پس
بودنش در خانه در و گوهر است
مردم را با این افکار دچار اشتباه نکنید
تربیت نسل آینده به دست این فرشتگان است
 

این دو شعر انتقادی و از سرگذشت واقعی دو دختر خیابانی به شعر در آمده است .

فریب خورده (2) از سرگذشت یک دختر خیابانی

دختر ساده خاک بر سرت
کنون ای دختر ساده کشیدمت به فساد
من هم می شوم چو مادر آن پسر
بدانیم هر آنچه آوردیم بر سر مردمان

مادر  من بود فریب خورده پدرت
برو عوض در آمدم نکن داد و بیداد
با تربیت بد خود می اندازم کسی را به دردسر
بدتر از آن می آید بر سر خودمان

فریب خورده ( 1 )

یار می خواست مرا لحظه ای بهر دلخوشی خویش
از محبتم بد برداشت می شود درویش
او با خواسته هایش کشید مرا به فساد
من تو راخواهم در لحظات سرد و سراب
و.......
بعد گفتی : تقصیر من نبود تو خودت خواستی ای کفتر شاد
و کنی خانه ی من را آباد و کنی از من یاد
و عزیزدلکم دگر نکن از من یاد
و میکشم او را ....................
عمرت را به پای مردان دگر بده به باد
شدی برایم تکراری و می خواهم ببرمت ز یاد

لیک گوش نمی داد به حرف این دل ریش و...
می زند  خنجر طعنه  بهر محبتم بر دل ریش
بعد گفت لحظاتت را دادی با من بر باد
و زندگیت را دادی ای دختر کردی خراب

که بیندازی خودت را چو کفتری بی تاب در دام این صیاد
و شوی اسیر بیرحم من صیاد
چون من شدم اسیر کفتردیگری شاد
و تو در دامن من شدی معتاد
برو ز دیگری بکن تو یاد
خوب عروسکی بودی نکن داد و بیداد

 

در فراق مادرم

مادر
 

خدایا من دگر مادر ندارم
سه سال در کنار بسترش تیمار بودم
به هنگام حیاتش کاش بیشتر او را می ستودم
به من می گفت : تو هستی مهربان  مادرم
به شادی روحش دلشاد گردم
در آخر هست  آرزویم خدایا  همین

صفای سایه اش بر سر ندارم
به بیماریش من بیمار بودم
به جای او کاش من بیمار بودم
بعد از فراق فهمیدم چه خاکی شد بر سرم
به یادش گرم گردد زندگی سردسردم
که جایگاه مادر بیمار و مهربانم باشد بهشت برین

ترانه های ترمه

بهترین بهونه

بارون اشکام دونه دونه
تو بهوونه دل دیوونمی
بدون تو دیوونه و سرگردونم
بدون تو زنده نمی مونم
بهترین بهونه  اگه بری به خدا
که دل دیوونتو به جای جفا  بده شفا

از دوریت می ریزه روی گونه
چرا هیچکس نمی فهمه یکی یکدونمی
تویی واسه  زندگی بهترین بهونم
سرود زندگی دیگه  نمی خونم
باز می کنم برات دعا
بدون  یه روزی  می خوری چوب خدا مو بی صدا

نرو نرو بمون بمون

بارون اشکام روی گونه
نگو برو پیشم  نمون
چی اومده بین عشقمون
نمی شنوی دل می گه بمون
نرو نرو بمون بمون
زندگیم بی تو مثل بودن تو سیله
اگه بری دلم می مونه تنها
دلم میشه مثل دلت  سنگی
اسمتو می نویسم تو قلبم جفا کار همیشه

می گیره برای دیدنت بهونه
بی تو می شم بی کس و داغون
چرا شده جدا راهمون ؟
داری میری دلمو می شکنی چه آسون
دل عاشقمو نکن گریون
دل به زندگی بدون تو  بی میله
عشقو واسه همیشه می کنم رها
برای دیدنتم نمی کنم دلتنگی
اگه برگردی دل دیوونم دیگه عاشقت نمی شه

ای خدام

بعضیا می گن که تورو رها کنم
می گن دعامو نمی شنوی
تو رنج و تنهایی  منو رها نمی کنی
هیچکس اگه به من نکنه نگاه
دلمو نمی شکونی  تو بهترین  بهونمی
تو بهونه ی  موندنمی ،  ای خدام
تو ای بهترین  یار آسمونی من
می گن من از غیرتو  محبتو طلب کنم
همیشه از عشق تو حکایت می کنم
می گن محبتو از کی گدایی می کنی ؟
اونا نمی فهمن که شعرام از تو جون می گیره
تو به من می کنی خوبیا رو الهام 
نمی فهمن تو یا ر آسمونی منی
نمی فهمن تو پشت و پناهمی
نمی فهمن اگه تو رو رها کنم می میرم
جواب خوبیمو با بدی نمی دی
می دونم می فرستی فرشته تو که کنن حمایتم
تویی پادشاه  آسمونیمو و من بنده حقیرم

اسمتو  کمتر ای  خدام صدا کنم
نمی دونن تو بهونه ی  دلمی
هر چقدر بدی کنم بازم به من جفا نمی کنی
تو به من سر می زنی هر پگاه
نمی دونن تو تنها یار  پاک و مقدس این دل عاشق و دیوونمی
تو بهترین  حامی  ، نمی کنی رهام
تو تنها دلسوز و دل نشکن  من ( تنها حامی من  تو شبای غم )
ولی من تو خلوتم  سر سجاد ه به تو شکایت می کنم
سر نمازم با  تو درد و  دل و شکایت می کنم
واسه کی شب تا صبح شب زنده داری می کنی ؟
تو رو اگه رها کنم از بدیها دلم می میره
تو لحظه ی  غم نمی کنی رهام
دل ساده م و پرگناهمو مثل مردم بد نمی شکنی
به بندهات جفا نمی کنی
می دونی به عشق تو اسیرم
تو پا ک و مقدسی وقت تنهاییم نمی ذاری بری
تویی تنها پشت و پناهم تو شبای تارم و فلاکتم
از عشق  تو همیشه زند ه ام و  هیچ وقت نمی میرم

همنفس

بیا تو ای همنفسم
ای همه تارو پودم
بیا که دل تنگه برات
بیا که زندگیم بی تو جهنمه
عکست تو قاب خاتمه
دوست دارم یه عالمه
دوست داشتنت گناهمه

من میمیرم بی نفسم
ای شعر و سرودم
قربون آن ناز وصدات
تو نباشی سرام  ( سراسر ) پر ز  رنج و ماتمه
خاطره هات تو یادمه
حالا که رفتی خدا یارمه
فراموشیت بهترین کارمه

به مناسبت دومین سالگرد مادر مهربانم

آن سان که  مادرم را در خاک کردند
هزار ضجه و فریاد زدم من
از بدیها  گسستی به خوبیها رسیدی
نکردی رحم بر این حال بیمار و زارم
خوبیهایت تا  آخر عمر مانده بر یادم

تمام آرزوها  از دلم را  پاک کردند
که نگذارید در آغوش خاک همدم من
مرا با چشم گریان و دل سوزان  وارهیدی
هر روز برای دیدن و آغوش گرمت گرفتم ماتم
هیچ چیز جز دیدنت دگر نمی کند شادم

<< نگو  >>

نگو : دل از من بریدی
نگو: دلت سنگه آخه
نگو : دستت به دنبال هوسه
نگو : من رهات کنم
نگو : باور کنم   بدی
نگو: دل بی تو پر بگیره
نگو : که بیصدا شم

نگو :  گریه مو ندیدی
بگو : دوست داشتن سنگ کار پای لنگه آخه
بگو :   دل معشوق به دنبال یه آدم مقدسه
نگو :  کمتر صدات کنم
نگو :   تو عشق و عاشقی ردی
نگو :  دل بی نفس بمیره
نگو :  که تنها شم

نگو نگو بذار بگم

بذار که سنگارو بیدار کنم
کارت شده  با آدما بازی
ببین  آخر عشق به تو  تنفره

بذار که  من داد و هوار  کنم
دلم نداره به غیر آدم نیازی
بهترین دعا برای تو نداشتن ( عدم )  تنفسه

 

 

 

 

این داستان، واقعی ست...

 

پشت، به نارنجی ترین دیوار اتاقم،نشستم روی ِ سردیِ  سرامیک. جزوه هام روی ِ تخت، پخش ِ. کارای ترجمه مونده.نمی دونم چطور باید تمومش کنم. انگار خسته ام برای ِ فکر کردن. سرم رو می ذارم روی ِ دفترم. یه دفتر که سر رسید ِ پارسالِ. چشمامو می بندم و یه نفس ِ عمیق میکشم. از اون نفسا که وقتی می کشم، مامان میگه: اوه.. انگار غم ِ دنیا رو دلتِ. من نگاش می کنم. دوست دارم بهش بگم: شما از کجا می دونی؟شاید که یه غمی قد ِ یه دنیا روی ِ دل ِ غزل خونمه.اما نمی گم.یه قطره اشک، سر می خوره از بلندی ِ مژه هام روی ِ دست خطم. انگشتای ِ مامانو حس می کنم. اما چشمامو باز نمیکنم.صدای ِ ورق خوردنِ دفتر میاد که زیر صدای ِ مامان، قشنگتر به نظرم میرسه.

- هرکی ندونه فکر میکنه این دفتر ِ شعر ِ نه جزوه درسی.

هیچی نمی گم.

- یادمه ما که دانشگاه می رفتیم، گوشه و کنار ِ دفترامون نکته های ِ مهم و از لابلای ِ حرفای ِ استادامون مینوشتیم... تو که دور ِ جزوه ات یه شعر نوشتی، چندتا از این خطای پیچ پیچی...چیه؟ لوبیای ِ سحرآمیز ِ؟...( خنده های ِ مامان همیشه قشنگه)

توو دلم می گم، اونا پیچک ِ اونا عَشَقه است مامان... خطای ِ پیچ پیچی نیست. یادم میافته چقدر خوب بود اگه یه لوبیای ِ سحرآمیز داشتم، که میتونست منو ببره اون بالا. توو دل ِ آسمون، پیش ِ گنجیشکا...

با چشمای ِ بسته و سری که هنوز روی ِ لبه ی ِ تختِ، میگم:

مامان٬ صداتو خیلی دوست دارم٬ حتی وقتی فکرامو از هم پاره می کنه.

- خانوم خانوما، این شعر و شاعریا، این خواب و خیالا، رو از واقعیت ِ زندگیت دور کن. بخاطر خودت میگم...

اینا دنیای ِ من ِ مامان.خواب و خیال نیست...این نوشته ها واسه ِ من، یه رویای ِ واقعی ِ.....می خوام بگم اما بازم یادم میاد، سکوت باید کرد... و گوش باید داد.

نگاه می کنم به  صفحه آخر ِ دفترم. پُر شده از این بیت:

گاهی بساط ِ عشق٬ خودش جور می شود

گاهی به صد واسطه٬ ناجور می شود

 

زیرش نوشتم: کاگلی..... یکی از جمعه های ِ خوب ِ خدا بود که شروع شد...

پ.ن: بیا زندگی را بدوزدیم و بین دو دیدار قسمت کنیم.

پ.ن: به یاد ِ ۱۶ اردی بهشت ِ ۸۹: یادش بخیر نسیم، چقدر خندیدیم توی ِ پارک ساعی. چقدر اون پسربچه ها بامزه بودن و البته گستاخ... به گستاخ بودنشون اما میشد خندید. به همه ی ِ گستاخی های ِ کودکانه میشه خندید. چقدر خوب بود وقتی بستنی قیفی خوردیمو و دلمون شیرین شد مثه حرفامون. هیچ وقت یادم نمیره. یادم نمیره که خونه ی ِ مریم اینا چترمون رو باز کردیم و به روی ِ خودمون هم نیاوردیم که بی جا و مکانیم که اومدیم اونجا، کیک و تولد بهانه بود... تا صبح حرف زدیم و صدای ِ مریم دراومد....یادش بخیر نسیم.

پ.ن: برای دل ِ بهانه گیرم.

دلم بهانه تو را دارد

تو می دانی بهانه چیست؟

بهانه همان است که شب ها، خواب از چشم ِ خیس ِ من می دوزدد

بهانه همان است که روزها، میان ِ انبوهی از آدم ها، چشمام را پی ِ تو می گرداند 

بهانه همان صبریست که به لبانم، سکوت می دهد، تا گلایه ای نکنم از نبودنت

بهانه همان بارانی ست که می خورد به شیشه پنجره ی ِ اتاقت

و تو مهبوت ِ این همه روزهای ِ بارانی می شوی...

که هیچ سالی بهار این همه باران نداشت...

آری، هیچ سالی بهار، این همه باران نداشت

اما

هیچ سالی هم بهار ِ من، این همه بی تو نبود..

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود

( كاملترين مؤمنان از روي ايمان كسي است كه اخلاقش بهتر باشد و بهترين شما ، بهترين شما با زنان شان هستند.)

 

  اولين مربي انسان در زندگي ، زن ( مادر ) است كه نه تنها نقش ماندگاري در تعليم و تربيت فرزندان خود دارد و از هيچگونه ايثار و فداكاري دريغ نمي ورزد بلكه مهربانانه و عاشقانه در زندگي مشترك با همسر خود نيز نهايت سعي به خرج مي دهد تا رضائيت خاطر شوهر را فراهم نموده و دل او را به دست آورد .

همه روز اگر غم خوري غم مدار

چو شب غـمگـساري بود در كنار

 

به طور مثال آسيه با اشتياقي تمام مي خواهد همسر خود فرعون را از گمراهي و هلاكت نجات دهد و به سوي سعادت هميشگي رهنمون گردد. زماني كه موسى (ع) دين برحق خود را به فرعون عرضه كرد و از او به آئين خداوندي دعوت به عمل آورد ، فرعون محرمانه موضوع را با زن خود آسيه در ميان گذاشت و طالب مشورت گرديد .

آسيه اشك شادي از ديدگان خود فرو ريخت و با عشق و محبت زياد فرعون را تشويق به قبول آئين الهي موسى نمود ، وعده و وعيد خداوندي را برايش شرح داد و گفت :

اكنون كه اين سعادت را باز يافته أي زنهار درنگ مكن و اين دعوت را كه از درياي رحمت الهي آمده است ، بپذيري.

كوشش آسيه سودي نبخشيد و فرعون برخلاف سفارش آسيه ، با وزير پليد خود هامان به شور نشست و مشوره غلط هامان ، باب سعادت را به رويش بست و لطف حق شامل حالش نگرديد به عذاب الهي دچار و به چاه ضلالت فرو رفت[2] .

  مولانا از زناني هم ياد ميكند كه مايه ي رنج و عذاب شوهران خود بوده اند مانند آن زن كه هر چه را شوهرش با هزاران زحمت و كوشش مي آورد ، تلف ميكرد و گوشتي را كه براي مهمان مي خريد ، زن با كباب و شراب مي خورد و چون شوهرش مي آمد ، مي گفت گوشت را گربه خورده است و يا زن شيخ ابوالحسن خرقاني عارف مشهور، كه چون درويشي از راه دور به زيارت شيخ آمد و در كوفت ، درويش بيچاره چون از محل شيخ پرسيد ، زن گفت :

صد هزاران ابله مانند تو ، توسط وي به گمراهي افتاده اند و اگر تو او را نبيني و سلامت برگردي به صلاح تست او مانند گوساله سامري است كه معلوم نيست مردم براي چه بر او دست ميمالند . .  درويش به انتظار نشست و با خود انديشيد :

 

كاين چنين زن را چرا اين شيخ دين

دارد انـدر خـانـه يـار و هـمـنـشـيـن

 

در همين حال شيخ را ديد كه بر شيري هيزم نهاده است و خود بر روي هيزم ها نشسته ، ماري را به جاي تازيانه در دست گرفته است و شير را مي راند شيخ چون نزديك شد سؤال ذهن درويش را به فراست دريافت و گفت :

  تحمل آن زن از سر هواي نفس و شهوت نيست اگر من بر آزار او صبر نمي كردم ، شير نر ، رام من نمي شد و براي من بيگاري نمي كرد

  مولانا در باره اين گونه زنان نا هنجار به مردان توصيه مي كند كه جور ايشان را بكشد تا زمينه مجاهده و تهذيب خود را فراهم آورد .

شايد اين تلقي مولانا در وهله اول براي خوانندگان ، خوش آيند نباشد اما با اندكي تأمل روشن مي شود كه وي نهايت مدارا را درحق زنان غير قابل تحمل ، توصية مي كند.  به هر حال زن بايد مايه صلح و صفاء ، مهر و محبت ، أنس و عطوفت باشد و به مصداق آيه كريمه :

 

( وَ مِنْ  آيـَـاتـِهِ  أَنْ  خَـلـَـقَ  لـَكـُمْ  مِنْ  أنْــفـُـسِكُمْ   أزْواجاً لـِتـَسْكُـنـُوا إليْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ  مَوَدَةً وَ رَحْمَةً إِنَّ  فِيْ  ذلِكَ لآيـَـاتٍ  لــِــقـَـوْمٍ   يـَـتـَفـَكَّرُونَ.

 

ترجمه : ( و يكي از نشانه هاي خدا اين است كه از جنس خود تان همسراني را براي شما آفريد تا در كنار آنان بيآراميد و در ميان شما و ايشان مهر و محبت انداخت مسلماً در اين نشانه ها و دلايلي است براي افرادي كه مي انديشند ) .

 

سكينه و آرامش از وجود زن خيزد و اگر زن غير از اين باشد خلاف طبيعت خودش عمل كرده است بايد تفكر كند و تعقل نمايد تا به فطرت خود باز گردد .

  مادران ، خواهران و دختران قبل از همه بايد به دامان علم و دانش پناه ببرند و از ارزش و اهميت خواندن و نوشتن با خبر گردند و تا حد امكان علم و دانش را جايگزين زيورات و مود و فيشن نمايند و از طريق مدرسه ، مكتب ، دانشگاه و ساير نهاد هاي تعليم و تربيه خود ها را آگاه سازند تا مفهوم واقعي و درست آزادي و حقوق بشري و انساني را درك كرده بتوانند تا عزت و سعادت نصيب شان گردد .

اشك مادر حكايتي است از قلب صبور و با صفاي مادري كه مدت بيست سال در فراق يگانه فرزند خود راه مجاهده را در پيش گرفت ، از سردي و گرمي نهراسيد از سعي و تلاش خود باز نه ايستاد ، گل هاي شاداب جواني اش به زردي گرائيد ، زحمات و تكاليف زيادي را متقبل گرديد و آنقدر به پيشگاه پروردگار خود ناله كرد و اشك ريخت تا آنكه باران رحمت الهي بالايش باريدن گرفت و جگر گوشهء خود را باز يافت و به مرام دل خود رسيد .

    در اين داستان به خاطر بزرگداشت و عظمت اين مهربان ترين موجود هستي ( مادر ) از قطعه هاي منظوم و منثور ستاره هاي درخشان آسمان شعر و ادب فارسي استفاده گرديده است اميد مورد پسند خوانندگان با ذوق قرار گيرد .

  در باره رواج زبان فارسي در هند بايد گفت از آن جايي كه زبان فارسي در هند ، با ورود مسلمانان فارسي زبان در قرن دهم ميلادي برابر با قرن چهارم هجري رواج پيدا كرده بود با تسخير هند توسط سلطان محمود غزنوي و ورود عارفان و شاعران مسلمان فارسي زبان گسترش وسيعتري پيدا كرد و فارسي ، زبان درباري گرديد و با پايه گذاري امپراطوري بابري هند به اوج ترقي و اعتلاي خود رسيد. توجه و علاقهء پادشاهان بابري هند به زبان و ادبيات فارسي به جايي رسيد كه پادشاه و ملكه در گفتگو هاي روزانه أي خود با شعر فارسي سخن مي گفتند و تعدادي از پادشاهان و شاهزادگان اين دودمان از خود ، ديوان هاي پرارزش شعر فارسي بر جاي گذاشته اند و كتاب هاي فراواني در رشته هاي گوناگون به فارسي نوشته شد تا اينكه زمام امور به دست انگليس ها افتاد. آنها نيز در آغاز ناگزير شدند از زبان فارسي براي امور رسمي و ديواني بهره گيرند .

  اما به نوشته ملك الشعراء بهار در سال 1837ميلادي دولت انگليس كه بر سراسر شبه قاره تسلط كامل يافته بود با صدور فرماني ، استفاده از خط و زبان فارسي در ادارات و دادگاه ها را ممنوع و به جاي آن بر به كار گيري زبان هاي محلي تأكيد نمود و با اين اقدام ، خط بطلان بر رسميت زبان فارسي كشيد .

  اين تصميم هر چند كه ظاهراً در حمايت از زبان هاي محلي در ايالات مختلف هند بود ، اما با مخالفت شديد هنديان روبرو شد و از جمله 481 تن از فضلاي بنگال كه 199 تن از ايشان هندو بودند ، با نگارش نامه اعتراضيه أي در برابر فرمان انگليسها واكنش نشان دادند و با آنكه اين اعتراض ها به جايي نرسيد و زبان فارسي ، جاي خود را در نهاد هاي حكومتي باز نيافت ، اما در صحنه فرهنگ همچنان جايگاه خود را حفظ كرد چنانكه ( راجا رام موهن ) كه از رهبران بسيار با نفوس ديني در ميان هندوان و مردي دانشمند بود ، كتاب معروف خود ( تحفةالموحدين ) را به فارسي نوشت و ( ديبندرانات تاگور) از پيشوايان روحاني هندوان و پدر تاگور فيلسوف و اديب نامي ، ديوان حافظ را بالتمام از بر داشت و حافظي حافظ بود و همواره صبح را با قرائت حافظ آغاز مي كرد در كنار اوپانيشاد ، و حتى در سده 19ميلادي شاعران هندي شعر فارسي را سرمشق خود قرار دادند و در انواع سروده هاي شان ، پيروي از سخنوران فارسي گو آشكار است و در سده بيستم نيز در بسياري از شاعران اين خطه ، اثر پذيري از فرهنگ و ادب فارسي را مي توان ديد .

  در پايان بخشي از شعر نغز پروين اعتصامي را كه در باره زن ( مادر ) سروده است تقديم حضور شما مي نمايم : 

درآن سراي كه زن نيست ، اُنس و شفقت نيست

در  آن  وجود  كه  دل  مُرد ، مُرده است iiروان

به  هيچ  مبحث  و  ديباچه  أي  ، قضا iiننوشت

براي    مرد   كمال   و   براي   زن   iiنُقصان

زن   از   نخست  بود  ركن  خانه  أي  iiهستي

كه  ساخت  خانه أي بي پاي بست و بي بنيان ii؟

اگر   فلاطُن   و   سقراط   بوده   اند   iiبزرگ

بزرگ     بوده     پرستارِ    خورديِ    iiأيشان

به  گهواره  أي  مادر  ،  به  كودكي  بس iiخفت

سپس   به   مكتب  حكمت  ،  حكيم  شد  iiلقمان

چه  پهلوان  و  چه  سالك ، چه زاهد و چه iiفقيه

شدند    يكسره    ،    شاگردِ    اين   iiدبيرستان

وظيفه  أي  زن  و مرد ، أي حكيم داني iiچيست

يكيست   كشتي   و   آن   ديگريست   iiكشتيبان

هميشه    دخترِ    امروز    ،   مادرِ   فرداست

ز    مادرست    ميسر    ،    بزرگي   iiپسران

زنِ   نِكوي   ،   نه   بانوي   خانه   تنها  iiبود

طبيب   بود   و   پرستار  و  شحنه  و  iiدربان

به   روزگار   سلامت  ،  رفيق  و  يار  iiشفيق

به   روزِ   سانحه  ،  تيمار  خوار  و  iiپشتيبان

نه   بانوست   كه   خود   را   بزرگ  ميشمرد

به   گوشواره   و  طوق  و  بياره  أي  iiمرجان

براي   گردن   و   دستِ   زنِ  نِكو  ،  iiپروين

سزاست   گوهرِ   دانش   ،   نه  گوهرِ  iiالوان

در اينجا لازم مي دانم تا از تمام استادان ، شاعران و دانشمندان گرامي كه از آثار گرانبهاي آنان استفاده صورت گرفته است از صميم قلب اظهار سپاس نمايم . 

 

 

 
 
بيا تا برايت بگو يم با دل خود چه كردم
گرچه خاطرات گذشته رو پاره پاره كردم
بنشين تو در كنارم - بنشين تو دركنارم
كه ياري بهتر از تو ندارم - ندارم - ندارم
آه همه دردم - آه همه دردم - آه
كنار يار به خاطره ها بر مي گردم تنها و پر دردم آه آه آه

 

چشمه جوشان ازدل سنگست ومن دراين شگفت
چشمه ي اشك من از درياي دل امد برون .

هزار عيب ودوصدنقص دروجود من است
تو با نگاه محبت مرا تماشا كن .

 

دوداگربالا رود كسر شعنه شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد چون كه او بالا تر است .

يادگرفتم كه عشق باتمام عظمتش 3-2 ماه بيشترزنده نيست يادگرفتم كه عشق يعني فاصله وفاصله يعني 2 خط موازي كه هيچگاه به هم نمي رسنديادگرفتم درعشق هيچكس به اندازه خودت وفادارنيست ويادگرفتم هرچه عاشق تري،تنهاتري

ميخوام امروز همه ي نگفتني ها را بگم قصه ي عشق گذشته , قصه ي شادي و غم,تو خيال كردي بري دنيا تموم ميشه واسه من شادي از غم ميميره خنده حرومه واسه من, من نگاهم ديگه دنبال تو نيست دلمو ّّپس ميگيرم مال تو نيست ديگه هرگز ننويس قصه برام برو من عشق دروغين نميخوام

 

آنان كه علي را به خدايي دارند كفرش به كنار عجب خدايي دارند

شمع سوزان توام اينگونه خاموشم مكن

چرا وقتی که آدم تنها میشه، غم وغصش قدریک دنیا می شه؟
می ره یک گوشه پنهون می شینه،اونجا رو مثل یه زندون می بینه
غم تنهایی اسیرت می کنه،تا بخوای بجنبی پیرت می کنه
وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه
غم میاد یواش یواش خونه دل در می زنه
یاد اون شبها می یفتم زیر مهتاب بهار
توی جنگل لب چشمه می نشستیم من ویار....
میگن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه،
دل این آدما زشته دیگه زیبا نمی شه
اون بالا باز داره زاغ ابرارو چوب می زنه
اشک این ابرا زیاده ولی دریا نمی شه!

خودم را حلق آویز ِ سکوت می کنم و

                    کلام را به ارث می گذارم .

برای آرامش روحم

شعری بخوانید !!

چطوره؟ دوستش داری؟

در عوض منم تو رو دوست دارم.

دلم برات تنگ شده . کاش می شد فقط یه بار ببینمت. 

ترا نديده ام ولی ، نديده دوست دارمت.

به دست گرم عاشقی، دوباره می سپارمت.

غزل تويی ، غزال من ، ستاره ی شمال من.

هميشه تا هميشه ها ، به ديده می گذارمت.

بهار دربهار من، اميد ماندگار من،

به دفتر سپيد دل هميشه می نگارمت.

بيا به چشم باغ من، به باور سراغ من.

که لحظه لحظه در دلم ، چو عشق می فشارمت.

قسم به نام هر چه او ،به ميل حس گفتگو،

که دانه دانه مثل مو ، چو شانه می شمارمت.

پرنده ی زمين من ، هميشه نازنين من،

ترا نديده ام ولی ندیده دوست دارمت.

 

برای تو عزیز دلم که بدونی بی تو چطوری سر می کنم.

 

هر شب در روياهايم تو را می بينم، احساست می کنم.

 

اينگونه است که تورا می شناسم، اينگونه باش.

 

 با وجود پيچ و خم های دور و فاصله ی کهکشان هايی که بين ماست،

 

بيا و خودت را به تماشا بگذار ؛ اينگونه باش.

 

نزديک و دور ،هر جا که باشی، ايمانم را از دست نخواهم داد.

 

اگر چه شبها بسيار سختند،

 ولی ادامه خواهم داد !

 

که يکبارديگر ،تودرمی گشايی واينجا هستی اينجا درقلب من.

 ادامه خواهم داد !

 

عشق تنها يکباربرای هرکس می آيد وبرای تمام عمرش می آيد

 

و نخواهد رفت تا ما برويم

 

عشق همان بود که با تو ورزيدم حقيقتا همان يکبار .

 

واز آن پس بدان آويختم ، وتاهميشه زندگيم با آن پيش خواهد رفت.

 

تو اينجايی پس چيزی نيست که ازآن بترسم.

 

و می دانم قلبم همچنان ادامه خواهد داد.

 

و ما تاهميشه عاشق می مانيم .عاشق وجوان و ساده دل  .

 وقلبم همچنان ادامه خواهد داد

 

و من اينها را در قلبم جاودانه خواهم داشت

و قلبم همچنان ادامه خواهد داد........

به گل گفتم: عشق چیست؟

 گفت: از من خوشگل تر پروانه است

 به پروانه گفتم عشق چیست ؟

گفت : از من زیبا تر شمع است

 به شمع گفتم : عشق چیست ؟

 گفت : از من سوزان تر عشق است

 به عشق گفتم : آخر تو چیستی ؟

 گفت نگاهی بیش نیستم!!

گاه که دلتنگی

و در سکوت خویش تنها می نشینی

                                               مرا یاد کن

گاه که باران نمی بارد

و آسمان قطره های وجودش را دریغ می کند

                                               مرا یاد کن

گاه که می شکنی

             می باری

            و فرو می ریزی در خویشتن

                                               مرا یاد کن

 

- ای همصدای فریاد من!

             در آن هنگام که لبریزی و شاد

                                               مرا یاد کن

روزی بود و روزگاری، قلبی بود و عقلی... که در کشاکش بلاها همیشه عقل جلودار بود و قلب رهرو...
اما او آمد، او از سراپرده احساس با پایی از جنس بلور و چشمانی پر از نور بر قلب توری انداخت که دل اسیر دامش شد.
دل ناحودآگاه اسیر دستان عشق شده بود!مانده بود که چه کند!؟بماند یا تقلا کند که برود؟ اما خوب میدانست که این یک اتفاق ساده نیست ، یک معجزه است.دستان خدا را میدید که بر قلبش نشسته بود و چشمانش را گریان و زندگیش را سراسر روشنی کرده بود گویی روز و شبش یکی شده بود.
دیگر نگاهش به نگاه او آرام میگرفت .تپش قلبش با نوازش دستان او به نواختن خود ادامه می داد.
او ماند تا همیشه از شنیدن صدای زیبای آن نواختن قلب در دل و این تاختن عشق بر روی عقل  زندگی زیبای جدیدش را زیبا تر کند
اینک ؛‌او عاشق  شده بود....

 

 

عشق یعنی وقتی برای اولین بار چشماتون تو چشم هم می افته

Love is when your eyes frist meet

عشق یعنی پیش قدم شدن

Love is making the frist move

عشق یعنی ناامید نشدن

Love is not giving up

عشق یعنی با هم تصمیم گرفتن

Love is making decisions together

عشق یعنی یک تصمیم بزرگ

Love is a big decision

عشق یعنی یک نفر که به تو ایمان داشته باشه

Love is someone who believes in you

عشق یعنی وقتی با هم بودن رو دوست دارین

Love is when you like each others company

عشق یعنی  روشنایی یک شمع کوچک

Love is alittel candlelight

عشق یعنی اینکه تو رو ببخشه و بازم یه فرصت دیگه بهت بده

Love is getting a second chance

عشق یعنی یه راز

Love is a secret

 

  

 

دل آدمها اونقدر قيمت داره كه خداي عاشقا شكسته شم را با تمام دنيا عوض نميكنه , پس بهتره بري از اوني كه دلش و شكستي بري حلاليت بگيري كه خداي عاشقا ببخشتت....
دل غزلم و به تمام دنيا نميدم اي به اصطلاح ساده دل بخاطر اينم كه آبروي عشق و نبري ديگه عاشق نشو

    

 

عشق و سد مثل هم اند:اگر بگذاري ترك كوچكي ايجاد شود كه فقط باريكه آبي ازآن بگذرد،اندك اندك تمام ديوار فرو مي ريزدو لحظه اي مي رسد كه ديگر هيچ كس نمي تواند جلو جريان آب را بگيرد

 

کاش در سپيده دم ميديدم تو را
شايدکه ميفهميدم کی و کجا ديدمت
نه آسمان ميداند نه زمين
اين منم که ميدانم کيستی و از کجايی
من شبنم زندگی را در گلبرگ تنت شناختم
سپيده دم و طلوع ماه را در آغوش تو حس کردم
سيمرغ وجودت رادر کرانه های آسمان يافتم
زرين ترين گوهرها مبارک وجودت
طمع از لب های تو کی نابود شود
ميخواهمت برای ابديت

 

اگر چه جاي دل درياي خون در سينه دارم
ولي در عشق تو...
دريايي از دل كم ميارم
اگر چه روبه رويي...
مثل ايينه با من...
ولي چشمام بسم نيست,براي سير ديدن
نه يك دل نه هزار دل...همه دلهاي عالم
همه دلهارو مي خوام,كه عاشق تو باشم

  کاش مي شد فقط يه بار ديگه ببينمش.اگه ببينمش .فقط نگاش مي کنم.مي خوام خوب تصويرش تو ذهنم بمونه.مي خوام وقتي چشمامو مي بندم ديگه سياهي نبينم.مي خوام وقتي مي خوابم تنهانخوابم.مي خوام وقتي مي ميرم وقتي ديدمش فقط به حرفاش گوش ميدم مي خوام صداش تو گوشم بمونه.مي خوام ديگه سکوت نتونه زجرم بده مي خوام وقتي مي ميرم کاش وقتي ديدمش نمرده باشم

قرار بود با هم باشيم اما بدون عشق
الان ديگه باهم نيستيم اما با عشق

خسته‌ام ، خسته از اين دنيا‌ي سياه و سفيد، قلبم و مردماني كه خاكستري را نمي‌شناسند ، آبي آسمان را نمي‌بينند و بر سبز سبزه‌ها مي‌خندد از دل‌بسته‌گي‌هايي با رنگ عشق ، با نام عشق و با هر چه دروغين است از عشق از اين چشم‌هاي پر دروغ كه پيشه‌ي‌شان فريب است و رسم‌شان ني‌رنگ. خسته‌ام ، خسته از انتظار بيهوده . خسته از نيامدن‌ها و رفتن‌ها و حتا از ماندن‌ها

 

بي حسرت از جهان نرودهيچ كس بدر الا شهيد عشق به تير از كمان دوست

به كوه گفتم عشق چيست؟ لرزيد
به ابر گفتم عشق چيست؟باريد
به باد گفتم عشق چيست؟وزيد
به پروانه گفتم عشق چيست؟ناليد
به گل گفتم عشق چيست؟پرپر شد
به انسان گفتم عشق چيست؟ اشك از ديدگانش جاري شدو گفت.....ديوانگيست!!

 

 

هی با دل ودست خود تعارف ميکرد .
با جاده نرفته ,هی توقف ميکرد .
از کار گذشته بود کارش . حالا ,
بر خاطره های قبلی اش تف ميکرد .

دلم را که مرور می کنم می بينم , تمام آن از آن توست و فقط نقطه ای از آن خودم. بر آن نقطه هم ميخ می کوبم و قاب عکس ترا آويزان می کنم....

 

با گلويی پر از غم باد,.... می زنم فرياد,..... هر چه بادا باد..... تا ابد دارمت در ياد......

گفتي كه زعشق, از غزل لبريزی.
بي عشق هميشه پر غمي ,پاييزي,
گيرم كه زمانه عشق را از تو گرفت,
آنوقت چه خاك بر سرت ميريزي؟؟؟

چو مي بينم كسي از نزد تو دلشاد مي ايد
فريبي راكه من هم خورده بودم، يادمي ايد

اول تو بگو زين همه مخلوق چرا من ؟؟؟؟؟؟؟
تا با تو بگويم ز همه خلق چرا تو!!!!!!!!!!

 

روزها به تو ايمان می آورم ,
و شبها کافر تو می شوم .
اينچنين می گذرد روزگار دلدادگی من ......

ومن شبيه هميشه به درد مي خندم.
به روزهاي بهاري سرد مي خندم.

به گونه هاي ترم که هميشه و هرگز.
به دستهاي تو عادت نکرد مي خندم.....

حالم از اين شبهاي تکراري گرفته.
حتي از اينکه دوستم داري ,گرفته.
بغضم همين حالا ميان خاطراتم,
آن لحظه که گفتي به من: آري گرفته.
مي خواهم از اين خواب بد بيرون بيايم.
چيزي مرا در خواب و بيداري گرفته.
قسمت نباشد بر شماها دختري که,
از بي کسي درد خود آزاري گرفته.
پر مي کشم آرام سوي بي خيالي.
حالم از اين شبهاي تکراري گرفته...

ن روز كه دلت پيش دلم بود گرو
دستان مرا سخت فشردي كه نرو
حالا كه دلت به جاي ديگر بند است
كفشان مرا جفت نمودي كه برو

تا طعم غم مرا چشيدي اي كوه
از درد تو هم سينه دريدي اي كوه
اين تازه تمام شرح غمهايم نيست
يك قصه ز غصه ام شنيدي اي كوه

تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد .
تا بود فلک شيوه ي او پرده دری بود.

دلم را که مرور می کنم می بينم , تمام آن از آن توست و فقط نقطه ای از آن خودم. بر آن نقطه هم ميخ می کوبم و قاب عکس ترا آويزان می کنم....

 

گفتي كه زعشق, از غزل لبريزی.
بي عشق هميشه پر غمي ,پاييزي,
گيرم كه زمانه عشق را از تو گرفت,
آنوقت چه خاك بر سرت ميريزي؟؟؟

چو مي بينم كسي از نزد تو دلشاد مي ايد
فريبي راكه من هم خورده بودم، يادمي ايد

ومن شبيه هميشه به درد مي خندم.
به روزهاي بهاري سرد مي خندم.

به گونه هاي ترم که هميشه و هرگز.
به دستهاي تو عادت نکرد مي خندم.....

 

 

اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمی دم که می خندونمت ولی می تونم باهات گريه کنم

اگه يه روز نخواستی به حرفای کسی گوش کنی بهم بگو .... قول می دم که خيلی ساکت باشم

اگه يه روز خواستی در بری حتما خبرم کن قول نمی دم که ازت بخوام بمونی اما می تونم باهات بدوم

اگه يه روز سراغم رو گرفتی و خبری ازم نشد سری بهم بزن احتمالا بهت احتياج دارم

اما اگه يه روز رفتی و ديگه برنگشتی بهت قول نمی دم که منتظرت می مونم اما ازت می خوام وقتی اومدی يه شاخه گل رو قبرم بذاری

 

تو گل سرخ منی                                                                                                             

توگل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری

نه؟

ازآن پاکتری

تو بهاری؟

نه  بهار از آن توست

ار تو میگیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ وبهارانم تو

                                                            

                                                                                            

 

 

  شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ما که به هم نمي رسيم بسه ديگه بزار برم کي گفته که به جرم عشق يه عمر پرپرت کنم حيف تو نيست کنج قفس چادر غم سرت کنم من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه بردهي حلقه به گوش نه ناجي فرشته ها

   

بچه ها شوخی شوخی به گنجشکا سنگ ميزنن ولی گنجشکا جدی جدی ميميرن ،

آدما شوخی شوخی زخم زبون ميزنن ولی دلها جدی جدی ميشکنه ،

تو شوخی شوخی لبخند ميزنی ولی من جدی جدی عاشقت ميشم

نميخای شوخی شوخی به اين که من جدی جدی دوست دارم فکر کنی؟؟ 

 

بدون تو هرگز

هرگز به دنبال كسي نبودم كه بتوانم با او زندگي كنم بلكه به دنبال كسي بودم كه نتوانم بدون او زندگي كنم

 

                                                  

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

بهار عشق
تو همان عابری هستی
که خزان دلم را
با گام هايت
بهار عشق کردی
تو تکرار بارانی
و نگاهت تابلو قشنگ شبی زيباست
که مرا می خواند
دلم آواره توست

 

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم دوستت‌دارم 

 

عشق من دوستت دارم ، تا حدی که حاضرم با تو تا اوج قله های سخت و بلند زندگی بدون توقف برم و خستگی راه رو تا وقتی که با منی حس نکنم.

عشق من دوستت دارم. به همون اندازه که ستاره ها و ماه ، آسمون رو دوست دارن و به بودنش نیازمندن ، به بودنت نیازمندم
.

عشق من دوستت دارم، تا حدی که لرزش انگشتام بهم قدرت نوشتن و لبهام قدرت بیان این حس رو نمیدن
.

عشق من دوستت دارم. به همون اندازه ای که سوختن چوب در آتش دردناکه ، دوری از تو برام سخت و زجر آوره
.

عشق من دوستت دارم.تا حدی که میخوام اونقدر گریه کنم و فریاد بزنم تا ثانیه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بیشتری روی صفحه ی روزکار حرکت کنن تا روز دیدار من و تو زودتر از راه برسه تا آغوش گرمت رو حس کنم.آغوشی که میدونم مدتهاست برام باز مونده و انتظارم رو میکشه
.

عشق من دوستت دارم.به همون اندازه که آب از خشک شدن میترسه ، من از اینکه روزی ازمن دلگیر بشی و تنهام بذاری ،میترسم
.

عشق من دوستت دارم ،تاحدی که با نفسهام درونم رخنه کردی و تموم سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه ای گرفتن
.

عشق من دوستت دارم. تا حدی که حد نداره دوستت دارم
.

به خدا دیگه نمیدونم چه جوری بهت بگم دوستت دارم

ساز دلم کوک نیست
کوک دلم دست توست
کوک کن آن را که باز
من بنوازم به ناز...

 

مردهای عاشق

مردها در زندگیشان عاشق دو جور زن می شوند،

یک زن که حکم معشوقه ی آنها را داشته باشد

بی پروا، روشنفکر، مستقل، جسور و خوش بیان و به قولی امروزی

و زنی دیگر که حکم همسر آنها را داشته باشد

تو سری خور، چشم و گوش بسته، کم حرف، وابسته و به قولی زن زندگی

این دو زن در تضاد هستند

و مردها از همین تضادها لذت می برند

با زن اولی که هستند بسیار امروزی، اهل فکر، اهل آزادی، روشنفکر و متمدن می شوند

و با زن دومی که هستند غیرتی، اهل خانواده، متعهد و وفادار

 حالا من مانده ام بین ای دو شخصیت کدام را میتوانم بیشتر دوست داشته باشم

 

 


 
 
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

 کس جای در این خانه ویرانه ندارد


دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

 
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست

 آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

 
دل خانه عشقست خدا را به که گویم

کارایشی از عشق کس این خانه ندارد


گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی

 گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

 
در انجمن عقل فروشان ننهم پای

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

 
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا

ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

 

دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت

نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت

“ دلداده اش را “ با او چنین گفته بود :

« اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای

یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد »

و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد

که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را

آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست

دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :

« بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »

دلداده اش هم نابینا بود

و  دختر
قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست

دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند

و در حالی که از او دور می شد گفت

« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .»

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 
 
 

همیشه لبخند می زند و سرم را می بوسد.

همیشه به من پول تو جیبی خوبی می دهد و برایم از بیرون پیتزا و همبرگر می خرد.

من را روی کمرش می گذارد تا اسب سواری بکنیم و تابستان ها هم اسمم را در کلاس تنیس می نویسد.

شب ها موقع خواب بغلم می کند و تا خوابم نبرده است از اتاق بیرون نمی رود...

-کافیه حامد جان!

اگه این توصیفاتی که از پدرت گفتی به گوش رییس پرورشگاه برسه حتما خوشحال میشه !

خب حالا نوبت ِ تو هست رضا,پدر خیالیت رو توصیف کــــــن .

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

http://s1.picofile.com/file/6336011066/love_kiss_ba2inam_noruz90_noroz90_eyd90_sal_tahvil_eyd_poem_picture_nice.jpg

رفـتی ولـی بـدان مــن با تـوام هنـوز

                                         رفـتـی ولـی بدان در فـکرمـی هنــوز

رفتی و بارون زد بر قلب خشک و خستم

                                         رفتـی و مـاه گم شد تو آسمـون قلبـم

رفـتی و باد برد و اون هـمه خاطـراتــو

                                         رفـتی و بـاد بـرد و پلـهای پشـت پاتـو

رفتی من و گذاشتی با خاطرات زخمی

                                         رفتی  من و گذاشتی با این همه غریبی

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

تو را من چشم در راهم /(به آستان حضرت ولی عصر(عج)

بی تو، کور بی عصاییم

 

رسیده ایم به فراز فقر؛ دست هایمان، بوی نیاز گرفته است. چشم هایمان تشنه، قلب هایمان گرسنه و قدم هایمان، خسته شده اند از قافله های بی سرپرست. خیابان ها، مه آلودند؛ بدا به حال ریه های بیمار! بیابان ها، ظلمات شده اند؛ بدا به حال کورهای بی عصا و چشم های بی چراغ!

رسیده ایم به «وادی ایمن». «آتش طور کجا موعد دیدار کجاست؟» بی قراری تا به کی؟ بردباری تا به چند؟... . دعایی بکنیم، «غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم».

طلب سایه میمون همایی بکنیم

صدای شکسته شدن دل ها، موج برداشته است؛ مگر بیمار شدن، نشانه آمدن پزشک نیست؟!

دل بیمار، شد از دست، رفیقان مددی تا طبیبش به سرآریم و دوایی بکنیم

عشق، در بزرگ راه ها انتظار می کشد. دست به دامن شمع ها شدن، سودی نکرد؛ شمع ها دیری نپاییده اند، شمع ها را کجا توانِ برابری هست با خورشید؟!

سایه طایر کم حوصله کاری نکند طلب سایه میمون همایی بکنیم

رسیده ایم به مرزهای ظهور

هوز خفاشان اند که پرسه می زنند گرداگرد تیر برق ها. خبری نیست از کبوتران صلح، از پرستوهای بهار. از این همه «کوتاه»، از این همه «قلیل»، از این همه «کوچک» دل زده شده ایم. سرمای اندوه، چنگ انداخته است بر پوست شهر. ناله می بارد از نی ها و نای ها.

در کوچه ها قدم بگذاری، دیوارها بر سرت آوار می شوند؛ قاصدک کو؟ باد صبا کجاست؟

خشک شد بیخ طرب، راه خرابات کجاست؟ تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم

ای گوهر نفیس دل های تهی دست، ای سپیدیِ پایان شب های سیاه، ای آفتاب فردای غیبت کبرا... رسیده ایم به مرزهای ظهور. تاریخ به تکامل رسیده است. عقل، چشم انتظار معنویت است؛ شیعه چشم انتظار مهدویت.

انتظار آمدنت، دست تنهایی ام را می گیرد

عباس محمدی

من، تمام طول هفته را با سایه درختان حرف می زنم.

من، در تنهایی خویش، در حال غرق شدنم؛ اما انتظار آمدنت، دست تنهایی ام را می گیرد و از خود بیرون می آورد.

من تمام روزهای هفته را در هوای شنیدن صدای مهربان تو، کنج این پنجره کز می کنم؛ مثل همان گنجشکی که هر صبح، لب این شمعدانی تنها برای دلش عاشقانه می خواند.

صدای تو، صمیمی ترین آشنای من است. من، به دنبال صدای تو، با همه پروانه ها، از پیله تنهایی ام بیرون زده ام و به ابرهای سخاوتمند، سلام داده ام.

همه ثانیه ها سراغ تو را می گیرند

هر شب که نام تو را با خود زمزمه می کنم، ستاره ها را می بینم که لب پنجره، با من تو را می خوانند. کاش همه ستاره ها، در مسیر خانه تو، صف می کشیدند تا من هم همچون نسیم، بتوانم به سوی خانه ات روانه شوم! همه ثانیه هایی که می آیند، سراغ تو را می گیرند؛ افسوس که ساعت های رفته بی آنکه به زیارت تو بیایند، جان می دهند! چقدر چشمه که در انتظارهای بلند ندیدنت کویر شد؛ کاش آسمان، دست مرا هم مثل ابرهای تشنه بوییدنت، بگیرد و بباراند.

اگر سایه دست های تو نبود...

هر بار که پشت چراغ های قرمز ولی عصر گیر می کنم، عطر تو را حس می کنم که از شرق، بر گرده بادها می وزد.

اگر سایه دست های بلند تو نبود، زمین در تاریکی غرق می شد و خورشید، پشت کوه ها تا ابدیت به خواب می رفت. ما به امید دیدن تو، هر شب، در خواب باغ های ازل قدم می زنیم و با همه پرنده ها، آوازهایی را که از تو سرشارند، نفس می کشیم. درخت های ولی عصر، گیسوهایشان را پریشان می کنند و بر شانه خیابان ها می ریزند تا سنگ فرش پیاده روها، به آسمان های زیبای دوردست بروند.

ردپای تو

دریا، گوش ماهی ها را از خود می راند؛ همان گوش ماهی هایی که رازهای نگفته دریا را برای ساحل، آواز می کند.

در صدای گوش ماهی ها، رد پای تو را می توانم پیدا کنم.

ردپای تو، بر موج ها می رقصد.

ماهی های قرمز کوچک، خوشبختی را در روزهای آمدنت، آواز می کنند. خاک، دامن گسترده است تا قدم های مبارک تو را با عطر صلوات، بر غنچه های گل های محمدی، پیوند بزند.

بگذار شانه کوچه باغ ها، با شنیدن صدای قدم هایت، لبریز از رُزهای سرخ شود و انگورها، مستی شان را به کوچه های تشنه دیدن تو بدهند.

چشم های خیس منتظر

رزیتا نعمتی

می دانم وعده خداوند، محقق خواهد شد و روزی، ندای تو، آسمان ها را درمی نوردد. روی همین زمین، زیر همین آسمان، یکی از روزهای تقویم، ماندگار خواهد شد و تو ای محبوب دل های مسلمین! چشم های خسته منتظران را به جمال نورانی خود روشن می کنی. آرامشِ گناه آلودِ پیش از توفان تو، ناپایدار است و تو روزی آرامش حقیقی را به بی عدالتی زمین، هدیه خواهی کرد.

خدایا! دست های دعایمان و چشم های خیس منتظرمان را هر غروبِ جمعه، ناامید مگذار!

روزی ظهور می کند

جمعه ها، روز استجابت دعاست و خداوند، پاسخ دل های شکسته را زودتر می دهد. دل هایی که از پی گذشتن هر جمعه بی پاسخ، شکسته تر می شوند، حاجتی دارند و دعای جمع، در حقِ دیگری، پذیرفتنی تر است. پس می دانم که ناله های کمیل خوانانِ شب های جمعه و ندبه های زاری کنندگان درگاهت، روزی به استجابت خواهد رسید و موعود کتاب های آسمانی، ظهور می کند تا شر ابلیس را از فرزند آدم کوتاه کند.

تمام دل خوشی من به چهره های عابران که فکر می کنم تویی؛ که اشتباه می شود

دل از دست داده ایم

حسین امیری

دیگر حاجتی به صحرایم نیست تا سر به صحرا گذارم که بی تو نه آبی می بینم که تشنگی ام بنشاند و نه سایه ای که تنم در آن بیاساید. چه حاجتم به بیابان که اینجا بی تو، دری به روی عاشقانت گشوده نمی شود و رهگذری، حال بی کسانت نمی پرسد. بیا که بی کسان دل از دست داده ایم یا مولا.

به تو شکایت می کنم

خدایا! به تو شکایت می کنم از دوری مولایم و از شدت تنهایی ام و شکایت می کنم از کثرت گناهانم و کوتاهی فکرم و ناتوانی خیالم.

خدایا! از فکرم شاکی ام، اگر لحظه ای از یاد مولایش غافل شود و از خیالم که حتی نمی تواند نگار سفرکرده اش را تصور کند، یا قاضی الحاجات.

صدای پیر شدن یه عاشق جَوون می آد

سودابه مهیّجی

جمعه ها بی تو میان و همه دَس به سر می شن

جمعه ها بدون تو یکی یکی هدر می شن

تو که نیستی، جمعه از تقویمامون خط می خوره

روی گونه های گریه، مُهر عادت می خوره

تا کجا دلای افسرده توی چنگ خزون

هی تو رو گریه کنن تو غربت وقت اذون؟

تا کجا دنبال دستای شفابخش بهار

سر به صحرا بذاریم این همه عمر آزگار؟

گوش کنی، داره صدای هق هقم تموم می شه

کم کَمَک صبر نگاه عاشقم تموم می شه

گوش کنی، صدای ناله های نیمه جون می یاد

صدای پیر شدن یه عاشق جوون می یاد

داره آروم آروم از اومدنت دل می بُره

این دلی که خیلی وقته جمعه ها رو می شمره

اگر سوار بیاید

رزیتا نعمتی

بهشت می رسد اینجا اگر سوار بیاید

اگر که مرغ مهاجر سرقرار بیاید

چقدر دانه اشک از میان دیده چکیدم

دلم چگونه بگو با غمت کنار بیاید؟

دویده کودک چشمم چقدر کوچه به کوچه

بدون تو دل کودک چگونه بار بیاید؟

دلم بریده بریده چو تور ماهی دریا

خدا کند بزند بخت و او شکار بیاید

رسیده موقع آنکه رسیدنی شده باشی

به جوّ حادثه گفتی: اگر فشار بیاید

بزن به ریل موازی بزن که من شب تارم

خدا کند که به گوشت صدای تار بیاید

چقدر سوت خیالت کشیده در کلماتم

اگر قطار بیاید! اگر قطار بیاید!

ظهور

رزیتا نعمتی

بوی عطر چمدان های سفر می آید

مهربان باش که از دست تو برمی آید

می رسی یک شبی از دور به دادِ دل من

کعبه جایی است که بوی دو نفر می آید

دانه ای کاشتم امسال که تا سال دگر

شاخه قند ته قلب تو درمی آید

صبر کن متن لغت نامه عوض خواهد شد

واژه سبز شدن جای تبر می آید

صبر کن می رسد آن روز که تو باز آیی

پدر غصه از این حادثه درمی آید

دلخوش

حسین امیری

زمین به ماه دلخوش است و من به یار دلخوشم

تمام سال را به دیدن بهار دلخوشم

به وقت گل، هَزارها به سیر بوستان خوشند

دریغ من که وقت گل، به انتظار دلخوشم

کجاست یوسف من آن عزیز مصر بی کسی

برای دیدن رخش به چشم تار دلخوشم

هزار هفته جمعه شد، هزار سال عید شد

و من به دیدن غبار آن سوار، دلخوشم

به در، به جاده خشک شد دو چشم بی نصیب من

همین که گفته اند می کند گذار، دلخوشم

فتاده گرچه ساغرم، سبو به دست مانده باز

به جان یار ساقیا که می بیار؛ دلخوشم

صبح و سلام

مبلّغ نشاط

محمد کاظم بدرالدین

کتاب فضایل، باز می شود و بهترین حالات انسان، در پاورقی، به صبح، ارجاع داده می شود.

صبح، مبلّغی است آراسته و وارسته، تمام نشدنی از هرچه خوبی و نشاط. تیرگی روزمره فقط در زلالی چشمه صبح، شسته می شود.

شب شکن

صبح که می وزد، زیبایی، از سر گرفته می شود و ما به طرز قشنگی از عشق می رسیم.

می خواهیم مرتب از درخت صبح، آسمان بچینیم.

هیچ مشکلی سرِ راه زندگی نیست؛ وقتی که صبحدم، چون فاتحی سرمست، دژها را یکی یکی می گشاید.

صبح، از قماش تصاویر شاد است که اندوه زدگی را به سپیدی بال های غزلش گره می زند.

صبح، صدای خشنِ شب یأس را می شکند.

ترنم بهار

صبح شده است و دستانِ خورشید، خواب ریخته روی شهر را می زداید. صدای آفتاب، در رگان کائنات می دود. هر وقتِ سال که باشد، با صبح اش، گنجشک و بهار مترنم می شود. بیاییم چشم ها را رو به آفتاب صبحدمان بگیریم و تا شب، از این آرامش ذخیره کنیم.

زیرنویس:

- نگاه ما به در دوخته شده تا صبح، از راه برسد و برای دل مهربان، شعر فروغ و چراغ بیاورد.

- عمده محصولات صبح، عشق است.

- سلام، طلوع آکنده از خنده های اردیبهشتی است.

- نور، از کمرکش کوچه های صبح رد می شود تا به دل ها و منزلگه عشاق برسد.

- صبح، شاعری است که با غزل های خود، «سپید» می خواند.

- صبح، دوره گردی است با نرم ترین صدا که زنبیل ها را به خود جلب می کند تا از شعف پر شوند.

 

 

 

 

 

آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری

ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری


باز در خواب سر زلف پری خواهم دید

بعد از این دست من و دامن دیوانه سری


منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس

سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری


خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت

اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری


دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت

تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری


باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه

که من ایمن نیم از فتنه دور قمری


منش آموختم آئین محبت لیکن

او شد استاد دل آزاری و بیدادگری


سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام

بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری


شهریارا بجز آن مه که بری گشته ز من

پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

اخرین جرعه این جام

همه می پرسند:
چیست در زمزمه مبهم اب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی ان ابر سپید
روی این ابی ارام بلند
که تو را می برد این گونه به
ﮊفای خیال؟
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به ان می نگری؟
نه به ابر
نه به اب
نه به برگ
نه به این ابی ارام بلند
نه به این اتش سوزنده که لغزیده به جام
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها
من به این جمله نمی اندیشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صبحت چلچله را با صبح
نبض پاینده هستی را را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می شنوم می بینم
من به این جمله می اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی
تک وتنها به تو می اندیشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان این را
تنها تو بدان
تو بیا
تو بمان با من تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گل ها تو بخند
اینک این من که به پای تو در افتادم باز.
ریسمانی کن از ان موی دراز
تو بگیر!
تو ببند!
تو بخواه!
پاسخ چلچله را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان!
تو بمان با من تنها تو بمان!
در دل ساغر هستی تو بجوش!
من همین یک نفس از جرعه جانم باقی ست
اخرین جرعه این جام تهی را بنوش

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

شب، همه دروازه‌هایش باز بود
آسمان چون پرنیان ناز بود

گرم، در رگ های‌ ما، روح شراب

همچو خون می‌گشت و در اعجاز بود

با نوازش‌های دلخواه نسیم
نغمه‌های ساز در پرواز بود

در همه ذرات عالم، بوی عشق
زندگی لبریز از آواز بود

بال در بال كبوترهای یاد
روح من در دوردست راز بود

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

یک کهکشان شکوفه گیلاس
نقشی کشیده بود بر آن نیلگون پرند
شعری نوشته بود بر آن آبی بلند
موسیقی بهار
چون موجی از لطافت شادی نشاط نور
در صحنه فضا مترنم بود
تالار دره راه
تا انتهای دامنه می پیمود
هر ذره وجود من از شور و حال مست
بر روی این ترنم رنگین
آغوش می گشود
اردیبهشت و دره دربند
تا هر کجا بود مسیر نگاه گل
بام و هوا درخت زمین سبزه راه گل
تا بی کران طراوت
تا دلبخواه گل
با این که دست مهر طبیعت ز شاخسار
گل می کند نثار
در پهنه خزان زده روح این دیار
یک لب خنده بازنبینم درین بهار
یک دیده بی سرشک نیابی به رهگذر
ایا من این بهشت گل و نور و نغمه را
نادیده بگذرم
یک کهکشان شکوفه گیلاس را دریغ
باید ز پشت پرده ای از اشک بنگرم

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

در بیابانی دور
که نروید جز خار

که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته در خک کسی
زیر یک سنگ کبود
دردل خاک سیاه
می درخشد دو نگاه
که به ناکامی ازین محنت گاه
کرده افسانه هستی کوتاه
باز می خندد مهر
باز می تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین همه سال
دور از این جوش و خروش
می روم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیاه
وندرین راه دراز
می چکد بر رخ من اشک نیاز
می دود در رگ من زهر ملال
منم امروز و همان راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیاز
بینم از دور در آن خلوت سرد
در دیاری که نجنبد نفسی از نفسی
ایستادست کسی
روح آواره کسیت
پای آن سنگ کبود
که در این تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود
می تپد سینه ام از وحشت مرگ
می رمد روحم از آن سایه دور
می شکافد دلم از زهر سکوت
مانده ام خیره به راه
نه مرا پای گریز
نه مرا تاب نگاه
شرمگین می شوم از وحشت بیهوده خویش
سرو نازی است که شاداب تر از صبح بهار
قد برافراشته از سینه دشت
سر خوش از باده تنهایی خویش
شاید این شاهد غمگین غروب
چشم در راه من است
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است
من در این اندیشه که این سرو بلند
وینهمه تازگی و شادابی
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه
خنده ای می رسد از سنگ به گوش
سایه ای می شود از سرو جدا
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم می نگریم
سایه می خندد و می بینم وای
مادرم می خندد
مادر ای مادر خوب
این چه روحی است عظیم
وین چه عشقی است بزرگ
که پس از مرگ نگیری آرام
تن بیجان تو در سینه خاک
به نهالی که در این غمکده تنها ماندست
باز جان می بخشد
قطره خونی که به جا مانده در آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان می بخشد
شب هم آغوش سکوت
می رسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده به این شهر پر از جوش و خروش
می روم خوش به سبکبالی باد
همه ذرات وجودم آزاد
همه ذرات وجودم فریاد

 

در آمد
پدر نان آورد
پدر نشست
پدر کنترل را برداشت
پدر دکمه زد
خانم اخبار آمد
پدر اخبار می بیند
پدر از سیاست صحبت می کند
پدر دکمه زد
پدر آخوند دید
پدر از دین حرف میزند
پدر دکمه زد
پدر فوتبال دید
پدر از ورزش صحبت می کند
پدر دکمه زد
پدر میز گرد می بیند
پدر در مرود اجرام سماواتی صحبت می کند
پدر دکمه زد
پدر شهر دار را دید
پدر در مورد طرح وسیع سعادت آباد در سال هزار هشصد و سی صحبت می کند
پدر دکمه زد
پدر عروسک ساز را می بیند
پدر در مو� ...

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

 

مادر مادر مادر در هرچه عشقه
مادر مادر مادر در هرچه مهره
مادر مادر مادر رو پیشونیم نوشته
مادر مادر مادر هستش یک فرشته
مادر مادر مادر تویی حرف آخر
مادر مادر مادر عطر لباسم
مادر مادر مادر الماس نداره جوابت
مادر مادر مادر بزار پاتو ببوسم
مادر مادر مادر در هفت بهشته
مادر مادر مادرگل سرخ تو باغچست
مادر مادر مادر غذا تو من دوست دارم
مادر مادر مادر جایت توی بهشته

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

روز مادر پیشاپیش برای تمامی مادران دنیا به ویژه مادر عزیز و مهربانم مبارکباد!
مادر
مادر است چشم و چـــــراغ زندگی
مادر است سرچشــــــمه آزادگی

مادر است تصویر عشق و عاشقان
مادر است نقـــــــــش بلند جاودان
مادر است مقصــود هست و بود ما
مادر است بالاترین موجــــــــودِ ما
مادر است آمـــــــــــــوزگار معرفت
مادر است یک عالمـــی از موهبت
مادر است در مهــــــربانی بی مثل
مادر است مهــر و وفایش یک بغل
مادر است خورشید در کون و مکان
مادر ...


 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


4. نام شعر:
مادر



زنم از دیده بر دل روی مادر
منم مست کمان ابــروی مادر
گل از خجلت نقابی بر رخش زد
چو آمد عطر مشکین بــوی مادر
ز رنج بی حد و این خرمن غم
سپیدی خیمه زد بر موی مادر
به پروازم به دشت آرزوها
روم از بیکران ها سوی مادر
بسی آواره گشتم سوی هر کوی
ندیدم خوش تر از این خوی مادر
هزاران روی و لعل لب چه خواهم
چو دارم روی این دل جوی مادر
ز هر خار مغیلش گر رسد زخم
به تیماری روم بر کوی مادر
اسیری گشته ای ای طفل امید
اسیری در خم گیسوی مادر
تقدیم به مادر م و تما� ...

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

5. نام شعر: سلطان غم؛ مادر...



یک سال ست، که مزارت را در آغوش می گیرم، بی آنکه کسی بلندم کند مادر.
یک سال ست، که در حسرت ات رخساره ام زرد و پر درد ست، ولی کس آگاه نیست، مادر.
یک سال ست، شب هنگام در تب می سوزم، و رحمتی نیست!
یک سال ست، وطنم را دوست ندارم چون تو را دوست داشتم.
یک سال ست، برادرم پیر شده.
یک سال ست، خواهرم زال شده.
یک سال ست، بی مادرم،
بی یاورم،
بی سرورم،
بی بی سردارم،
بی سالارم،
بی پشتیبانم،
یک سال ست، در دادگاه مورد اتهام مرگ سلطانم!
اگر بانی ی مرگ سلطانم؛
پس بنا� ... 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


6. نام شعر:
انشایی برای مادر



خواستم انشائی بنویسم در مورد مادر اهل بیت گفتم
فاطمه یک مرد بود
دیدم نه نمیشود
گفتم صد مرد
باز دیدم نه
هزار، یک لشکر یک ملت باز هم جور نبود
خیلی کمیتم لنگ میزند
حیران بودم که
یاد جمله مرحوم شریعتی افتادم که گفت
فاطمه فاطمه است
من فقط نوشتم
فاطمه فاطمه است

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


7. نام شعر:
مادر



الهی من بمیرم جایِ مادر
به چشمانم بمالم پایِ مادر
بیاد لای لایِ بچگی ها
منم با هی هیِ هیهای مادر
بیاد زحمتِ بسیارِ بابا
ببوسم دستِ بی همتای مادر
اگر مادر به شب خُرخُر نماید
فدای خُرخُرِ شبهایِ مادر
بگردم دور مادر تا بگردم
فدایِ صورتِ زیبایِ مادر ... 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


8. نام شعر:
مادر

 



من شب فاصله ام
تو کجایی مادر
من لب حوصله ام
تو کجایی مادر
من به عادت بیمار
تو کجایی مادر
من ز دنیا بیزار
تو کجایی مادر
من به نفرین زمان
تو کجایی مادر
من در آغاز خزان
تو کجایی مادر
من به ماندن گریان
تو کجایی مادر
من به رفتن خندان
تو کجایی مادر
من به دل غم دارم
تو کجایی مادر
من تو را کم دارم
تو کجایی مادر ...

 

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::



نور سحر ، ماه جهان ، مادر است / مایه ی ارامش جان مادر است / مونس شبهای غریبی و درد / فاطمه ی مهر همان مادر است / جان من ارزانی یک موی او / همره دل ، یاس زمان ، مادر است / ان که نخفت تا به سحر از غمم / لاله ی شب ، اشک روان ، مادر است / از همه ی بود و نبود جهان / انچه که اید به زبان مادر است / عشق من و گرمی احساس من / در غم من جامه دران مادر است / انکه به گوشم سحر از عشق خواند / بلبل بستان بیان مادر است / بهر تو احساس قلم این نوشت / شبنم گلبرگ خزان مادر است / بلکه نه ...

 

 



::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::



ستاره
پرکشید
رفت
بالاتر
سوخت
افتاد
روی دامن
مادر
مادر
گریه کرده بود
مادر
غصه خورده بود
مادر
مادر بود ...


 


 

مادر! مرا ببخش .

فرزند خشمگین و خطا كار خویش را

مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است

با چشم اشكبار، ز پیشم چو میروی

سر تا بپای من

غرق ملامت است.

***

هر لحظه در برابر من اشك ریختی

از چشم پر ملال تو خواندم شكایتی

بیچاره من، كه به همه ی اشكهای تو

هرگز نداشت راه گناهم نهایتی

***

تو گوهری كه در كف طفلی فتاده ای

من، ساده لوح كودك گوهر ندیده ام

گاهی بسنگ جهل، گهر را شكسته ام

گاهی بدست خشم بخاكش كشیده ام

***

مادر! مرا ببخش.

صد بار از خطای پسر اشك ریختی

اما لبت به شكوه ی من آشنا نبود

بودم در این هراس كه نفرین كنی ولی ــ

كار تو از برای پسر جز دعا نبود.

***

بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی

من،بنده ای كه بار گنه می كشم به دوش

تو، آن فرشته ای كه زمهرت سرشته اند

چشم از گناهكاری فرزند خود بپوش.

***

ای بس شبان تیره كه در انتظار من ـــ

فانوس چشم خویش ــ به ره ، بر فروختی

بس شامهای تلخ كه من سوختم زه تب ـــ
تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

بر دیدگان مات پسر دیده دوختی

تا كاروان رنج مرا همرهی كنی ـــ

با چشم خواب سوز ـــ

چون شمع دیر پای ـــ

هر شب، گریستیئ ـــ

تا صبح ، سو ختی.

***

شبهای بس دراز نخفتی كه با پسر ـــ

خوابد به ناز بر اثر لای لای تو.

رفتی به آستانه مرگ از برای من

ای تن به مرگ داده، بمیرم برای تو.

***

این قامت خمیده ی در هم شكسته ات ـــ

گویای داستان ملال گذشته هاست

رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ

ویرانه ای ز كاخ جمال گذشته هاست.

***

در چهره تو مهرو صفا موج می زند

ای شهره در وفا و صفا! می پرستمت

در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

ای بارگاه قدس خدا! می پرستمت.

***

مادر!من از كشاكش این عمر رنج زای ـــ

بیمار خسته جان به پناه تو آمده ام

دور از تو هر چه هست، سیاهیست ، نور نیست

من در پناه روی چو ماه تو آمده ام

مادر ! مرا ببخش

فرزند خشمگین و خطا كار خویش را

مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

با چشم اشكبار ز پیشم چو می روی ـــ

سر تا به پای من ـــ

غرق ملامت است.

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::    من و زهرا 

 

 

هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت. ( ضرب المثل آلمانی ) 

 

مردی که به دلیل " پول " زن می گیرد ، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی) 

 

لیاقت داماد به قدرت بازوی اوست. ( ضرب المثل چینی ) 

 

زنی سعادتمند است که مطیع شوهر باشد. ( ضرب المثل یونانی) 

 

زن عاقل با داماد " بی پول " سازگاری خوبی دارد. ( ضرب المثل یونانی) 

 

زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی) 

 

زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند ، در کلبه خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی) 

 

داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت. ( ضرب المثل لهستانی) 

 

دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی) 

 

دو نوع زن وجود دارد : با یکی ثروتمند و با دیگری فقیر می شوی. ( ضرب المثل ایتالیایی ) 

 

هنگام خرید پارچه ، حاشیه آن را به خوبی نگاه کن و مو قع ازدواج ، درباره مادر عروس تحقیق کن ( ضرب المثل آذربایجانی ) 

 

برای یافتن همسر می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی ( ضرب المثل چینی) 

 

تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن. ( ضرب المثل چینی) 

 

ازدواج مانند اجرای نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه شود ، جبرانش غیرممکن خواهد بود. ( بورنر ) 

 

ازدواج همیشه به عشق پایان داده است ( ناپلئون ) 

 

اگر کسی در انتخاب همسر دقت نکند ، دو نفر را بدبخت کرده است ( محمد حجازی) 

 

انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ؛ ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم. ( خانم پرل باک ) 

 

با زنی ازدواج کنید که اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد. ( بردون ) 

 

اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری ، اختیار شکمش را در دست بگیر ( ضرب المثل اسپانیایی) 

 

اگر زنی خواست که تو را به سبب پول ، همسرش شوی با او ازدواج کن ، اما پولت را از او دور نگه دار ( ضرب المثل ترکی) 

 

ازدواج مقدس ترین قراردادهاست ( ماری آمپر ) 

 

ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است ( ضرب المثل فرانسوی)  

 

ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است.( سقراط )


 

 

 

قوینوندا بسله نر گوزل دیلكلر

در آغوشت آرزوهای زیبا پرورش می یابند

 

لاییقدیر سجده یه سنه ملكلر

شایسته است فرشته ها بر تو سجده کنند

 

نرده سن، گوزلریم هپ سنی بكلر

هر کجائی ، چشمانم در انتظار توست

باخ اولادین ناسیل گریاندیر آنا!

ببین فرزندت چگونه در فراقت گریان است مادر

...

 

بیر آه چكسم سنسیز قوپمازمی طوفان؟

اگر بی تو آهی بکشم ، طوفان بپا نمی خیزد ؟

 

عزیزیم آنا جان، گوزوم آنا جان

عزیز دلم ، چشم و جانم مادر جان

یوموق گوزلرینی آچ دابیر اویان

چشمان بسته ات را باز کن ، بیدار شو

 

ایندی زمان باشقا زماندیر آنا

حالا زمان ، زمان دیگریست مادر

...

 

ییخیلیب پایینه اولمك ایسته رم

زیر پایت افتادن و مردن می خواهم

آنالیق مهرینی گورمك ایسته رم

مهر مادر را دیدن می خواهم

سنی گورمك ایچون اولمك ایسته رم

در شوق دیدن تو مردن می خواهم

تسللیم آه ایله فغاندیر آنا

تسلی من آه و افغان است مادر

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::   من و  زهرا

 

 

آنـــــــــا              

بــــری   من سنه کـــو نلو مو وئـــــر ندن

اوره گـــــیم ائســــــه میراوزگـــه دلبــری

دو ره می آلیــــــادا میـــن گوزه ل پـــری

 سـنی هـــیچ گــوزه له  ســاتمارام آنــا

 

سنی سیز یاشاسامدابیر گون دونیادا

شیرین ســــوزوم دونر آجی فـــــریادا

داغ دوشـــون یاراراق دوننم فـــــرهادا

آنــا تــــــــئشـه می  الیمدن آتمارام

 

عطرینی  آپارســــــا یئللر هایـانــا

قبله می دوندورم ایــللر اویــــانـــــا

جار ووررام یوخودان ائللر اوایـــانـــا

گلمه سون یوردوما یاتمارام آنـــــا

 

گوزومــــــو تیکرم ســــــن گلن یولا

آرزیمین چیــــچگین قویمارام سولا

قولا .عاصم. ام سنیلن وئرسم قول

سندن ایشیق آلیب باتمارام آنــــا

 

سن سیزمنیم اولار گوندزوم گئجه

قلبیـــمده یئرین وار گولوم اولو نجه

من سنی سوئره م سن منی نئجه

سن سیز هیچ آرزیما چاتمارام آ نــــا

 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::   من و  زهرا

 

گوزومون نورو، گوزل آنا

بویوتدون سن منی یانا یانا

گوزومون نورو، جانیم آنا

بویوتدون سن منی یانا یانا

اءودلوسان گون کیمی، بیر قاینار حایات کیمی

بورجلویام من سنه، سنه بیر اولاد کیمی

عزیز آنام

نه کی آرزو کامیم وار

قلبیمه توتموش قرار

آند اولسون سنه جان آنا

قدرینی ال بیلیر

عطرینی گول بیلیر

سشچینین آغینا، قاراسینا قوربانام

کونلونون او هزین

لای لاسینا قوربانام

عزیز انام

بشییم اوسته لای لای چالدین

گجلر صوبحه تک ، گادمی آلدین

استینه فصیلی همیشه یاز بیلمیشم

اولوب کی من سنین قدرینی آز بیلمیشم

عزیز آنام

نیتین خوشدور

صافدیر سودون

گولاغیمدا گالیب هر اویودون

اوغلونا قیزینا، آی ایعتیبارلی انا

نفسی گول کیمی

قلبی باهارلی آنا

عزیز آنام

Gozumun nuru, gozal anam

Boyutdun san mani yana yana

Gozumun nuru, canim anam

Boyutdun san mani yana yana

Odlusan gun kimi, bir qaynar hayat kimi

Borcluyam man sana

Sana bir evlad kimi

Aziz anam

Na ki arzu kamin var

Galbimda tutmush qarar

And olsun sana can ana

Qadrini el bilir

Atrini gul bilir

Sachinin agina

Garasina qurbanam

Konlunun o hazing

Lay la sina qurbanam

Aziz anam

Beshiyim usta lay lay chaldin

Gecalar, subha tak gadami aldin

Istina fasili hamisha yaz bilmisham

Olub ki man sani qadrini az bilmisham

Aziz anam

Niyatin xoshdur

Safdir sudun

Gulagimda galib har oyudun

Ogluna gizina ay etebarli ana

Nafasi gul kimi

Qalbi baharli ana

Aziz anam

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::    من و  زهرا 

 

ای وای مادرم

آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
امّا گرفته دور و برش هاله ای سیاه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
در زندگیّ ما همه جا وول می خورد
هر کُنج خانه صحنه ای از داستان اوست
در ختم خویش هم به سر کار خویش بود
بیچاره مادرم

هر روز می گذشت از این زیر پله ها
آهسته تا بهم نزند خواب ما
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از این بغل کوچه می رود
چادر نماز فلفلی انداخته به سر
کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
او فکر بچه هاست
هر جا شده هویج هم امروز می خرد
بیچاره پیرزن همه برف است کوچه ها
کفگیر بی صدا
دارد برای ناخوش خود آش می پزد

او مُرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش آمدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد و پُر بَدَک نبود
بسیار تسلیت که به ما عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.



پس این که بود؟
دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
لیوان آب از بغل من زد کنار،
در نصفه های شب.
یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
نزدیکهای صبح
او باز زیر پای من نشسته بود
آهسته با خدا،
راز و نیاز داشت
نه، او نمرده است.

او پنج سال کرد پرستاری مریض
در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسرچه کرد برای تو؟ هیچ، هیچ
تنها مریضخانه، به امّید دیگران
یک روز هم خبر: که بیا او تمام کرد.



در راه قُم به هر چه گذشتم عبوس بود
پیچید کوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوطِ کج و کوله و سیاه
طومار سرنوشت و خبرهای سهمگین
دریاچه هم به حال من از دور می گریست
تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
یک اشک هم به سوره ی یاسین من چکید
مادر به خاک رفت.


این هم پسر، که بدرقه اش می کند به گور
یک قطره اشک مُزد همه ی زجرهای او
اما خلاص می شود از سرنوشت من
مادر بخواب، خوش
منزل مبارکت.

آینده بود و قصه ی بی مادریّ من
نا گاه ضجه ای که به هم زد سکوت مرگ
من می دویدم از وسط قبرها برون
او بود و سر به ناله برآورده از مغاک
خود را به ضعف از پی من باز می کشید
دیوانه و رمیده، دویدم به ایستگاه
خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
ترسان ز پشت شیشه ی در آخرین نگاه
باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
چشمان نیمه باز:
از من جدا مشو.
((
می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.
((((
باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود

ای وای مادرم

 

 

 

 
 
 
 
 


                                 yw6x14m1kue9q9d556sq.gif   تو مرا مي فهمي yw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                               yw6x14m1kue9q9d556sq.gif   من تو را مي خواهمyw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                     yw6x14m1kue9q9d556sq.gif   و همين ساده ترين قصه يك  انسان استyw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                                yw6x14m1kue9q9d556sq.gif  تو مرا مي خوانيyw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                       yw6x14m1kue9q9d556sq.gif   من تو را ناب ترين شعر زمان مي دانمyw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                                yw6x14m1kue9q9d556sq.gif و تو هم مي داني yw6x14m1kue9q9d556sq.gif

                       yw6x14m1kue9q9d556sq.gifyw6x14m1kue9q9d556sq.gif تا ابد در دل من مي ماني yw6x14m1kue9q9d556sq.gif




 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

 شاعر از كوچه مهتاب گذاشت ليك شعري نسرود نه كه معشوقه نداشت نه كه سرگشته

 نبودسالها بود كه دگر كوچه مهتاب خيابان شده بود .

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 
 

من دوست ندارم ات جدابشم خدایا به کی بگم من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ....

در ظاهر میتونم بگم مشکلی نیست برو عزیزم ولی نمیتونم تحمل کنم....

دیشب برات دعا میکردم برنامه هایی که داری به همه اونا برسی یه زندگی قشنگتر توی یه محیط جدید خیلی برات دعا کردم موفق باشی ولی اخرش دلم خیلی گرفت و اخرین جمله ای که به خودم گفتم وساکت شدم ُ

گفتم البته بدون من....!!!

 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 

  به خدا گفتم  بیا زمین و  آسمونو  تقسیم کن زمین مال  من  آسمونش  مال  تو

خدا خندید و گفت:

" تو بندگیتو کن زمین  مال تو  آسمونم  مال تو ..."

من  بندگی کردم  ولی  نه تنها  زمین  و  آسمونو  بم  نداد

تنها کسم  رو  ازم  گرفت.

اینم  بازی  زمونس؟؟؟

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 
 
وای فکرمیکنم همش یه خواب بود چرا امروز اینجوری شد اگه دیوونه نشم خوبه سرجریان دیروز که باهات حرف زدم امروز عواقب جریانات دیروزه وای دارم روانی میشم الان فقط اومدم بنویسم که یکم اروم بشم دراولین فرصت جریاناتشو مینویسم ......
 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

دلم گرفته از همه ی انهایی که هستند و نیستند.................

 

 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

اين روزهاي بي تو بودن مدام باد مي وز

ه،ميدوني معناش چيه؟؟
يعني هراس،دلهره،تنهايي
دو روز که گذشت باز هم باد مي وزيد. باز هم هراس، دلهره ، تنهايي. مي ترسم از کوتاهي عمر. مي ترسم از روزي که بار سفر ببندم بي آنکه زماني تو را در کنا ر خودم داشته باشم.
تو بزرگي چگونه نخواهمت. تو خوبي چگونه دل از تو بر کنم؟
هر از راه رسيده اي را لمس کنم تا لب ها و پيشاني تو را.
با روحت خوابيده ام
که شايد ديگر چيزي برايم باقي نمانده
جز اينکه روحي باشم در ميان روح ها
و صد بار سايه تر از
سايه اي که مي چرخد و خواهد چرخيد سر مست
در صفحه ي خورشيدي هستي تو.

 
 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

 
 
 اي كاش مي دونستي كه توي اين روز هاي غريب چقدر دلم بهانه تو رو مي گيره

اي كاش مي دونستي كه اين روز ها چقدر دلم هواي با تو بودن رو كرده

اي كاش مي دونستي كه توي اين روزهاي بي تو چقدر دلم گرفته

اي كاش مي دونستي كه چقدر دلم هواي ضرب آهنگ صدات و اون صداي دلنشين قدمهات رو كرده

اي كاش مي دونستي كه چقدر دستم گرمي دست هات و گوشهايم گرمي اون صدات رو كم داره

اي كاش مي دونستي كه توي اين روز هاي بي تو چقدر دلواپس تو ام

اي كاش مي دونستي كه بي لطف حظورت چقدر تنهام

اي كاش مي دونستي كه چقدر خسته و چقدر به حضور گرم و سبزت محتاجم

اي كاش بدوني كه چقدر توي اين روزهاي بي تو آرزوي با تو بودن رو دارم

اي كاش تو همه روزهاي تنهاييم پيش من بودي و من تنها نبودم

اي كاش با حضور سبزت خونه دلم رو روشن تر مي كردي نه تاريك و ويران

اي كاش واقعا بودنم رو باور داشتي

 

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

شبهایی که ستاره ها بیدا هستند به اسمون نگاه کردین؟؟؟؟

به اسمون دقت کردین؟؟؟؟؟؟؟؟

حتما نگاه کنید بهتون ارامش میده یه ستاره انتخاب کنید برای خودتون نگهش دارید

اون ستاره مال شما میشه

وقتی دلتون میگیره باهاش حرف بزنید

همیشه تو قلبتون نگهش دارید

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم كمه
ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون
فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون
فداي تو! نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم
حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم
رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي
نمي دوني چه قدر دلم تنگه براي ديدنت
براي مهربونيات نوازشات بوسيدنت
به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته
يه قلب تنها و كبود هلاك يه نگاهته
من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره
بعدش خبر ميدن بيا كه داره دوستت ميميره

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

 
 
نه تو میمانی نه من

و نه هیچ یک از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاهره ای خواهد ماند

دلمان منزل تاریکی نیست

بهترین واژه همان لبخمد است

که ز لبهای همه جاری نیست

 

 
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 
 
 
کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس

کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم

خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟

عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه

خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه

روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس

روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس

آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی

ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی

کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده

آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده

کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم

لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم

کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی

خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی

 
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 

 به خاطر داشته باشید زمانیکه دنبال کاری نمی روید، شانس موفقیت در آن را به طور ۱۰۰% از دست می دهید. وقتی جسارت به خرج ندهید، به هیچ چیز نمی رسید. برای آنکه به چیزهایی که می خواهید دست پیدا کنید، باید آنها را با تمام وجود خود بخواهید. اگر دائماً به دنبال چیزهایی که می خواهید باشید، مطمئناً به آنها می رسید. زمانیکه ذهن خود را بر روی اهدافتان متمرکز می کنید، به این مسئله هم فکر کنید که افراد زیادی هستند که آماده کمک به تحقق ساختن رویاهای شما هستند. دیگران به شما کمک می کنند چراکه می دانند یک روزی خودشان هم نیازمند کمک هستند و شاید آن روز شما به آنها کمک کردید. زمانیکه نسبت به تحقق امری اعتقاد داشته باشید، بی شک روزی می رسد که افکار شما جامه ی عمل پیدا می کنند، من شما را دعوت به پذیرفتن این نگرش می کنم.
       
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 
 

تنها ترین ستاره ی شب های بی ستاره ام
چه شبهایی که در آسمان تاریک شب سوسو زده ام
بلکه فریاد رسی یابم
مدتهاست که به انتظار نشسته ام بلکه رهگذری
روی به آسمان کند و مرا دریابد
چه روزهایی درتنهایی خویش چشم انتظار غروب خورشیدمانده ام
تا شب فرا رسد
آری
من همان ستاره ام
که تا ابد تنها خواهد ماند
من رسم محبت را آموخته ام ولی محبت ندیده ام
این ستاره تا ابد تنها خواهد ماند........

 

 

 

اتفاقا سراغت را گرفته ام از
قمری هایی که بعد از ظهرها برای باغچه بی حوصله مان
دارند یاکریم می خوانند
از
همین مادربزرگ که تسبیحش را
برایت دارد می اندازد با ذکر های مداوم
اما
هنوز یک سطر مانده به تمام این شعر
می خواهم که بیایی
آخر جواب مادربزرگ را
قمری ها هم نمی دهند
من هم
دلتنگیم سردرد شدیدی گرفته و بهانه اش
فقط انتظاری است که سایه آمدن دارد...

 

 

 

 

 

 

بر چهره دلربای مهدی صلوات
برجذبه هر نگاه مهدی صلوات
ما را نبود چو هدیه ای لایق دوست
بر سجده هر نماز مهدی صلوات

 

 

 

 

 اللهم عجل لولیك الفرج

 

چه کار کنم دلم به غم اسیره

                         جمعه غروب بهونتو میگیره

 همش بهت دروغ میگم میدونم

                     یه راست بگم میخوام پیشت بمونم 

 همه میگن وقتی بیایی بهاره

                       از آسمون بارون گل می باره

 کی میشه اون روز تو رو ببینم

                           بوسه از اون خال سیاه بچینم

                                         

 خوش به حال کسی که با تو یاره

                             سر به روی زانوی تو میذاره

  قلب من از معرفت تو دوره

                           تو حاضری چشم منه که کوره

 دلم میخواد ناله کنم از سینه

                          تا که بیایی با هم بریم مدینه

 پشت بقیع کنار من بمونی

                          روضه مادرو خودت بخونی      

شعرش خیلی ساده و زیباست ولی تو قالب سادگی خیلی راحت و خودمونی با حضرت صاحب الزمان(عج)درد و دل کرده.من که خیلی لذت بردم.امیدوارم شماهم بخونید و لذت ببرید.

                                  به امید ظهور آخرین سلاله ی پاک فاطمی

                                                    صلوات 

 

 

 

 

 

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .

روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم (هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم)

پدر ، نام تو تكیه گاه من است . روز پدر رو خدمت شما پدر عزیزم تبریك عرض میكنم .

 

اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی

روز مرد مبارک

 

پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است ... روزت مبارک .

علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک

روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم

روزت مبارک

بابای عزیزم ، روز پدر رو بهت تبریك میگم و صمیمانه بر دستای پینه بسته‌ات بوسه می‌زنم .

تبریک به كسی كه نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سكوت، مهربانی و... بسیار سخت است

پدرم روزت مبارک

 

میلاد مسعود اولین كوكب رخشان سپهر ولایت وامامت

بر عاشقان و شیفتگان حضرتش مبارك.

اسوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی

عـزت آل پیمـــبر ، عاشــــق جانـان علی

منشــاء جـود و سخاوت ، موج دریای وفا

لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی

منبع مهــر و محبت ، صــاحب لطف و کرم

افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی

میلاد نور بر شما مبارک

در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد

فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد

کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود

آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد

عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه پیچید

تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد

مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم

زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد

آن شهنشاهی كه بحر لا فتی را گوهر است

شحنه دشت نجف شاه ولایت، حیدر است

ذات پاك مرتضی را با كسی نسبت مكن

زانكه این آب حیات از چشمه سار دیگر است

معنی قول علی بابها آسان مدان

كاین سخن را صدجهان معنی به هر باكی در است

سرسبحانی كه پنهانست در نادعلی

هم به معنی مظهرش او هم به معنی مظهر است

وز تولد حضرت علی تنها روز پدر نیست ...

روز بزرگداشت مقام مردانگی و انسانیته ...

و اون گنجی یه که هر کسی نمی تونه دارای اون باشه ...

روز موجودی با محبت به نام پدر ..

پدر عزیزم روزت مبارک

من باعث فریادتم

حافظ اسم پاکنم

همیشه در کنارتم

مردانه در رکابتم

عشق من پدر من

همیشه در رویای من

اخ که چقدر سخته برام

بدون تو فردای من

من باعث فریادتم

حافظ اسم پاکنم

همیشه در کنارتم

مردانه در رکابتم

عشق من پدر من

همیشه در رویای من

اخ که چقدر سخته برام

بدون تو فردای من

پدرم

به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد

سرم به خاك رهت ارجمند خواهد شد

لبی كه زمزمه درد می كند شب و روز

به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد

روزت مبارک

مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف

قبله را قبله نما/ آمده میر نجف

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت،

اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود

خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!

حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!

بال های خویش را دست توسل کرده بود

دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت

جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت

هنگام نهادن قدم بر سر خاک

دیوار حرم به احترام تو شکافت

زان سبب ماه رجب ماه خداست

که اندر آن میلاد شاه لافتی ست

شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:

" چون که صد آمد نود هم پیش ماست"

حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد

روشن از نور رخش، ارض و سما و مکان شد

خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق

حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

زد عشق تو خیمه در دل ما

حل شد زتو جمله مشکل ما

با مهر علی و آل بسرشت

از روز ازل خدا دل ما

---

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد

ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است

جان من، جانان من، روح و روان من علی لست

تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی

شکر لله حاصل عمر گران من علی است

هر کس که شود داخل حصن حیدر

ایمن بود از عذاب روز محشر

جز مهر علی و آل چیزی نبود

سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین

ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین

کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران

روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان

تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:

ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است

پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون

با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون

هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها

هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم

ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر كرار شیر خدا مولود كعبه وفرا رسیدن روز پدر را خدمت شما دوستان تبریك و تهنیت عرض میكنم

 

حیف

حیف

حیف که خیلی نامردی.

.

.

.

وگرنه روز مردو بهت تبریک میگفتم

 

 

میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره

 

 

طبق فتوای جدید روز پدر در رشت یوم الشک اعلام شد

 

 

سخت ترین كار برای یه رشــــتی تو روز پدر چیست؟

پیدا کردن دستگاه پدریاب تو بازار سیاه

 

 

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی * چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی


خلیل آتشین سخن، تبر بدوش بت شکن * خدای ما دوباره سنگ و چوب شد، نیامدی


برای ما که دلشکسته و خسته ایم نه * ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی


تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام * دوباره صبح، ظهر، غروب شد، نیامدی


 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

اس ام اس روز پدر - ولادت حضرت علی علیه السلام مبارک باد

 

دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت / جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت

هنگام نهادن قدم بر سر خاک / دیوار حرم به احترام تو شکافت . . .

---------- اس ام اس روز پدر ---------

زان سبب ماه رجب ماه خداست / که اندر آن میلاد شاه لافتی ست

شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت: / چون که صد آمد نود هم پیش ماست

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد

روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد

خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق

حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد . . .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

زد عشق تو خیمه در دل ما / حل شد زتو جمله مشکل ما

با مهر علی و آل بسرشت /از روز ازل خدا دل ما

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

چه کسی میداند در پس این چهره مهربان خستگیت را

پدرم دوستت دارم . . .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است

جان من، جانان من، روح و روان من علی است

تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی

شکر لله حاصل عمر گران من علی است . . .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

هر کس که شود داخل حصن حیدر / ایمن بود از عذاب روز محشر

جز مهر علی و آل چیزی نبود / سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین / ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین

کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران / روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان . . .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:

ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است

جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است>

بابا . . . جونمی ، عمرمی ، قلبمی . . . دوستت دارم و به شما افتخار میکنم . امید که سایه شما تا ابد بر سر ما باشد

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

پدر جان روزت مبارک . فقط میتوانم بگویم دوستت دارم و از دور میبوسمت .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

بابا جون ، میدونم خیلی عذابت میدم ولی جوونیه و هزار جور شیطنت ، شما به بزرگیه خودت ببخش و بدون که از تموم وجودم دوستت دارم .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ، بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد .

---------- اس ام اس ولادت امام علی ---------

پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون

---------- اس ام اس روز پدر ---------

میلاد با سعادت

مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع)

محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی

فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.

---------- sms ولادت امام علی ---------

برخیز که قدسیان جوابت بدهند

وز کوثر معرفت شرابت بدهند

چون ماه رجب باشدو اعیاد علی

کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت

گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت

یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را

آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت

---------- sms ولادت امام علی ---------

دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم

---------- sms ولادت امام علی ---------

نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد

---------- sms ولادت امام علی ---------

قرآن جز از مدح علی آیه ندارد

این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد

رفتم زیر سایه لطفش بنشینم

دیدم علی نور بود سایه ندارد

علی علیه السلام و زیبائی ها:

از کعبه حق بانگ جلی می آید

آوای خوش لم یزلی می آید

بشنو که سروش وحی حق می گوید

آغوش گشایید علی می آید

---------- sms ولادت امام علی ---------

 

پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون

با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون

هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها

هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه

سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که

برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است ، روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد

که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم

(هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم!)

اس ام اس روز پدر

اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم

روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی

و... بسیار سخت است ... پدرم روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه و فرا رسیدن روز پدر را

خدمت شما تبریک و تهنیت عرض میکنم . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

مکه پر شور و شعف ، کعبه می گیرد شرف

قبله را قبله نما ، آمده میر نجف

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب،

مبارک باد . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین

ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین

کن نظر از روی لطف، به تمام پدران

روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان

ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

بابا دوستت دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .

روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک .

از صمیم قلب دوستت دارم . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

نمک بر زخم من شیرین تر از خواب سحر گردد ،

جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر گردد . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،

اما امشب همه جملات را فراموش کرده ام، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم .

پدرم روزت مبارک . . .

---------- اس ام اس روز پدر-پیامک روز پدر ---------

پدر عزیزم

از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد

این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

بابا جون ، میدونم خیلی عذابت میدم ولی جوونیه و هزار جور شیطنت ،

شما به بزرگیه خودت ببخش و بدون که از تموم وجودم دوستت دارم . . .

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

پدر جان ، نگاه مهربان و صدای دلنشینت همیشه مرحم دل من در این غربت است ،

بدان که برای من بهترینی . روز پدر مبارک باد . . .

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

پدرم راه تمام زندگیست ، پدرم دلخوشی همیشگیست . روزت مبارک باباجون

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

دلم شده غرق سرور و شعف

کعبه شده بهر علی یک صدف

مرغ دلم رها شده به سوی

ایوان باصفای شاه نجف

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی

از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی

تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند

پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

حضرت علی (ع) فرمود: کسی که زبانش را حفظ کند، خداوند عیب او را می پوشاند . . .

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

میلاد مرتضی اسدالله حیدر است

جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است

زوجی برای فاطمه حق آفریده است

این زادروز همسر زهرای اطهر است

با کوردل بگو، که بجز شیر حق علی (ع)

جای ولادتش حرم خاص داور است؟.

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

حضرت علی (ع) فرمود: قناعت انسان را بی نیاز می کند.

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

حضرت علی (ع) فرمود: کار نیک را با منت باطل مکن .

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

حضرت علی (ع) فرمود: موج های بلا را ، پیش از آنکه بلا سر رسد، با دعا از خود رفع کنید.

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس / در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود

شاهی که وصی بود و ولی بود، علی بود / سلطان سخا و کرم و جود، علی بود . . .

---------- اس ام اس روز پدر ---------

تمام لذت عمرم همین است

که مولایم امیرالمومنین است . . .

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

حضرت علی (ع) فرمود:

اسلام معنایش تسلیم در برابر دستورات الهی و عمل به آنها می باشد . . .

---------- اس ام اس روز پدر ---------

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود / خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین / حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین / بال های خویش را دست توسل کرده بود

---------- اس ام اس روز پدر-sms روز پدر ---------

 

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است

---------- اس ام اس روز پدر ---------

میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره .

---------- sms ولادت امام علی ---------

پدرم با صمیم قلب از تو تشکر میکنم ، نه به خاطر اینکه به من محبت کردی و جوانمردیم آموختی ، نه به خاطر اینکه راه و رسم مردانگیم آموختی ، به خاطر اینکه با آن سیلی که به من زدی ، عشق و صفا و آزادگیم آموختی . پدر جان روزت مبارک
---------- sms ولادت امام علی ---------

۱۰/ تقدیم به پدر حقیقیمان، امام زمان-ارواحُنا فِداه:
ای سفر کرده ی موعود بیا / که دلم در پی تو دربه در است
جان ناقابل این چشم به راه / برگ سبزی به تو، روز پدر است

  روز مرد, sms روز پدر, sms ویژه تبریک تولد حضرت علی, sms ویژه تبریک روز پدر, اس ام اس 15 تیر, اس ام اس امام علی, اس ام اس روز مرد, اس ام اس ویژه تبریک روز پدر, اس ام اس ویژه تبریک ولادت حضرت علی, جملاتي براي تبريك روز پدر, روز امیرالمومنین, روز بابا, زور بوگ, پیامک 15 تیر, پیامک امام علی, پیامک روز مرد, پیامک روز پدر, پیامک ویژه تبریک تولد امام علی, پیامک ویژه تبریک روز پدر,اس ام اس روز پدر,اس ام اس روز مرد,اس ام اس تولد حضرت علي,اس ام اس تبريك به همسر,اس ام اس روز مرد جديد,اس ام اس تبريك مرد,اس ام اس روز پدر

---------- sms تولد حضرت علی---------

۱۱/ پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا

---------- sms تولد حضرت علی---------

۱۲/ ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان / ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم / خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم

 

۱. می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟روز مادر طلا فروشی ها شلوغ می شه . اما روز پدر جوراب فروشی ها .حالا می دونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا می ره !!! 


 

۳. پدرم : منی که پدر شده ام می دانم چه رنجهایی برای من کشیدی. من می دانم که با چه سختی هایی نیازهای من را بر طرف کردی ، پدرم قسم به تمام روزهای سرد و گرم که برایم زحمت کشیدی دوستت دارم و خیالت برایم تکیه گاه است ... روزت مبارک .

۴. علی پا به این دنیا گذاشت و قلب عاشقان را محسور کرد و همگان را با انسانی آشنا کرد که پدر تمامی آفریدگان پروردگارش لقب گرفت روز پدر مبارک .

۵. روز پدر رو به بابای خوب دست و دلبازم تبریک میگم (هم اکنون نیازمند یاری سبز شما می باشیم)
 

۶. اگه یه مرد تو این دوره زمونه باشه اونم تویی روزت مبارک .

۷. طبق فتوای جدید روز پدر در رشت یوم الشک اعلام شد !!!

۸. روز مرد رو به مرد راستینی که مقام زیبای مردانگی رو درک کرده تبریک میگم . روزت مبارک

۹. تبریک به كسی كه نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سكوت، مهربانی و... بسیار سخت است ... پدرم روزت مبارک .

۱۰. ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر كرار شیر خدا مولود كعبه وفرا رسیدن روز پدر را خدمت شما  تبریک و تهنیت عرض میكنم .

۱۱.

مکه پر شور و شعف ، کعبه می گیرد شرف

قبله را قبله نما ، آمده میر نجف

میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

۱۲. ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.
 

۱۳. ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین
کن نظر از روی لطف، به تمام پدران
روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان
 

۱۴. ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم
 

۱۵. بابا دوستت دارم بابت تمام زحماتی که کشيدی دستانت را می بوسم و ممنونتم . روزت مبارک
 

۱۶. پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صميم قلب دوستت دارم...
 

۱۷. نمک بر زخم من شيرين تر از خواب سحر گردد ، جگرها خون شود تا يک پسر مثل پدر گردد .
 

۱۸. باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم، اما امشب همه جملات را فراموش کرده ام، همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم .
.
.
.
.
. پدرم روزت مبارک
 

۱۹. پدر عزیزم
از تو آموختم چگونه سبکبال زندگی کنم تا هجرتم نیز سبکبال باشد
این بالهای پرواز قناعت و امید و عشق را تو به من بخشیدی
فدای تو ...


۲۰.

روز پدر ، تولد حضرت علي ، ولادت حضرت علي ، ميلاد حضرت علي :
 


بابا . . . جونمي ، عمرمي ، قلبمي . . . دوستت دارم و به شما افتخار ميکنم . اميد که سايه شما تا ابد بر سر ما باشد .

اس ام اس فارسي ، پيامك فارسي ، sms‌ فارسي ، مسيج فارسي :


پدر جان روزت مبارک . فقط ميتوانم بگويم دوستت دارم و از دور ميبوسمت .

اس ام اس هاي جديد ، sms جديد ، پيامك جديد ، پيام كوتاه جديد :


بابا جون ، ميدونم خيلي عذابت ميدم ولي جوونيه و هزار جور شيطنت ، شما به بزرگيه خودت ببخش و بدون كه از تموم وجودم دوستت دارم .

 اس ام اس هاي تبريك روز پدر ، sms تبريك روز پدر :


پدر جان ، نگاه مهربان و صداي دلنشينت هميشه مرحم دل من در اين غربت است ، بدان كه براي من بهتريني . روز پدر مبارك باد .

پيامك براي تبريك روز پدر ، پيام كوتاه براي تبريك روز پدر به پدران :


پدرم راه تمام زندگيست ، پدرم دلخوشي هميشگيست . روزت مبارك باباجون

پيام كوتاه مخصوص روز پدر ، پيام كوتاه براي روز پدر ، پيام كوتاه ويژه روز پدر :
بابا دوست دارم بابت تمام زحماتي که کشيدي دستانت را مي بوسم و ممنونتم .

اس ام اس به مناسبت روز پدر ، sms به مناسبت روز پدر ، تولد حضرت علي :
پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صميم قلب دوستت دارم . . .

پيامك هاي جديد فارسي به مناسبت روز پدر ، مسيج به مناسبت روز پدر :
پدر جان با تمام وجود دوستت دارم . روزت مبارك .

پيامك هاي تبريك تولد حضرت علي ، پيامك به مناسبت تولد حضرت علي :
نمک بر زخم من شيرين تر از خواب سحر گردد ، جگرها خون شود تا يک پسر مثل پدر گردد .

اس ام اس هاي تبريك 13 رجب ، پيام كوتاه به مناسبت روز پدر ، روز پدر :
باباي عزيزم ، روز پدر رو بهت تبريك ميگم و صميمانه بر دستاي پينه بسته‌ات بوسه مي‌زنم .
 

اس ام اس برای روز پدر ، اس ام اس مخصوص روز پدر ، اس ام اس ویژه روز پدر :


میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره .
 


sms برای روز پدر ، sms مخصوص روز پدر ، sms ویژه روز پدر ، sms های روز پدر :


پدرم با صمیم قلب از تو تشكر میكنم ، نه به خاطر اینكه به من محبت كردی و جوانمردیم آموختی ، نه به خاطر اینكه راه و رسم مردانگیم آموختی ، به خاطر اینكه با آن سیلی كه به من زدی ، عشق و صفا و آزادگیم آموختی . پدر جان روزت مبارك .

پیامك های جدید برای روز پدر ، پیامك مخصوص روز پدر ، پیامكهای ویژه روز پدر :


سلام بابا جون . امروز كه داشتم به تقویم نگاه میكردم متوجه یه چیز عجیب تو اون شدم ، نوشته بود : چهارشنبه 26 تیر 1387 ، 13 رجب 1429 ، 13 ژوئن 2008 مصادف با تولد امام اول شیعیان ، حضرت علی (ع) و روز پدر . خواستم ازتون بپرسم واقعا حقیقت داره یا نه !!؟؟


---------- sms تولد حضرت علی---------


اس ام اس های روز پدر ، پیامكهای روز پدر ، مسیج روز پدر ، پیام كوتاه روز پدر :


پدر ، نام تو تكیه گاه من است . روز پدر رو خدمت شما پدر عزیزم تبریك عرض میكنم .

مسیج های جدید برای روز پدر ، مسیج مخصوص روز پدر ، مسیج ویژه روز پدر

میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره .

 

پدرم با صمیم قلب از تو تشكر میكنم ، نه به خاطر اینكه به من محبت كردی و جوانمردیم آموختی ، نه به خاطر اینكه راه و رسم مردانگیم آموختی ، به خاطر اینكه با آن سیلی كه به من زدی ، عشق و صفا و آزادگیم آموختی . پدر جان روزت مبارك .

 

سلام بابا جون . امروز كه داشتم به تقویم نگاه میكردم متوجه یه چیز عجیب تو اون شدم ، نوشته بود : چهارشنبه 26 تیر 1387 ، 13 رجب 1429 ، 13 ژوئن 2008 مصادف با تولد امام اول شیعیان ، حضرت علی (ع) و روز پدر . خواستم ازتون بپرسم واقعا حقیقت داره یا نه !!؟؟

 

پدر ، نام تو تكیه گاه من است . روز پدر رو خدمت شما پدر عزیزم تبریك عرض میكنم .

 

مسیج های جدید برای روز پدر ، مسیج مخصوص روز پدر ، مسیج ویژه روز پدر :

 

این اس ام اس جهت تبریك گفتن بچه های كوچك به باباشون هست و برای بقیه سنین توصیه نمیشود ، حتی شما دوست عزیز : بابای من بهترین بابای دنیاست ، هی . بابای من روی سر همه باباهاست ، هی

 

پيام كوتاه مخصوص روز پدر ، پيام كوتاه براي روز پدر ، پيام كوتاه ويژه روز پدر :
بابا دوست دارم بابت تمام زحماتي که کشيدي دستانت را مي بوسم و ممنونتم .اس ام اس به مناسبت روز پدر ، sms به مناسبت روز پدر ، تولد حضرت علي :
پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صميم قلب دوستت دارم . . .پيامك هاي جديد فارسي به مناسبت روز پدر ، مسيج به مناسبت روز پدر :
پدر جان با تمام وجود دوستت دارم . روزت مبارك .پيامك هاي تبريك تولد حضرت علي ، پيامك به مناسبت تولد حضرت علي :
نمک بر زخم من شيرين تر از خواب سحر گردد ، جگرها خون شود تا يک پسر مثل پدر گردد .اس ام اس هاي تبريك 13 رجب ، پيام كوتاه به مناسبت روز پدر ، روز پدر :
باباي عزيزم ، روز پدر رو بهت تبريك ميگم و صميمانه بر دستاي پينه بسته‌ات بوسه مي‌زنم .

  روز مرد, sms روز پدر, sms ویژه تبریک تولد حضرت علی, sms ویژه تبریک روز پدر, اس ام اس 15 تیر, اس ام اس امام علی, اس ام اس روز مرد, اس ام اس ویژه تبریک روز پدر, اس ام اس ویژه تبریک ولادت حضرت علی, جملاتي براي تبريك روز پدر, روز امیرالمومنین, روز بابا, زور بوگ, پیامک 15 تیر, پیامک امام علی, پیامک روز مرد, پیامک روز پدر, پیامک ویژه تبریک تولد امام علی, پیامک ویژه تبریک روز پدر,اس ام اس روز پدر,اس ام اس روز مرد,اس ام اس تولد حضرت علي,اس ام اس تبريك به همسر,اس ام اس روز مرد جديد,اس ام اس تبريك مرد,اس ام اس روز پدر

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

پدر ، نام تو تکیه گاه من است . روز پدر رو خدمت شما پدر عزیزم تبریک عرض میکنم .

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

این اس ام اس جهت تبریک گفتن بچه های کوچک به باباشون هست و برای بقیه سنین توصیه نمیشود ، حتی شما دوست عزیز : بابای من بهترین بابای دنیاست ، هی . بابای من روی سر همه باباهاست ، هی

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

بابا دوست دارم بابت تمام زحماتی که کشیدی دستانت را می بوسم و ممنونتم .

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

پدر جان ، باش و با بودنت باعث بودن من باش . روزت مبارک . از صمیم قلب دوستت دارم . . .

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

بابای عزیزم ، روز پدر رو بهت تبریک میگم و صمیمانه بر دستای پینه بسته‌ات بوسه می‌زنم .

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

مکه پر شور و شعف/ کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما/ آمده میر نجف
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت،
اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد.

---------- اس ام اس روز پدر ---------

۲/ ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود
حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود
هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود

---------- اس ام اس ولادت حضرت علی ---------

۳/ دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت

---------- اس ام اس روز پدر ---------

۴/ زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
" چون که صد آمد نود هم پیش ماست"

---------- اس ام اس روز پدر ---------

۵/ حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد

---------- اس ام اس تولدحضرت علی ---------

۶/ زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد.

۷/ ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است

۸/ هر کس که شود داخل حصن حیدر
ایمن بود از عذاب روز محشر
جز مهر علی و آل چیزی نبود
سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر

۹/ ای تو کعبه را نگین/ یا امیر المؤمنین
ای تو خلقت را پدر/ وی خلائق را امین
کن نظر ز روی لطف/ به تمام پدران
روز سیزده رجب/ ای امیر مؤمنان

            

 


سلام پدر
دلگیر مباش از "طفلك"‌ات اگر مانده‌است در راه.
بخاطر دارم خوب شش سال پیش را، وقتی عزم سفر كردی بی هیچ. آمدی به این غربت.
گفتی:"می‌روم، می‌آیی؟"
گفتم:"بمان، می‌آیم"
و نماندی و من ماندم. تو رفتی شش سال پیش این روز.
گفتی:"نمان در این غربت"
می‌بینی پدر، می‌بینی كه مانده‌ام. توان رفتنم نیست.
هنوز هم التهاب آنروزها با من است و زمان، نبود تو را بیشتر می‌كند. كجاست عادت خاك؟ كجاست سردی‌اش كه مرا نمی‌گیرد. باور دارم كه هستی. هنوز منتظرم كه چشمان منتظر تو را ببینم، وقتی مسافرِ خانه تو می‌شوم. سایه مانده روی دیوار اتاقت غریب است و غریبی می‌كند. هنوز بغضم می‌شكند وقتی عقربه‌ها می‌رسند به 2 عصر وقتی قلبت ایستاد و قامت بلندت ترك خورد...
سلام پدر
دلگیر مباش از من اگر بد شده‌ام این روزها. دلگیر مباش از من اگر بد می‌كنم با خود.
اینجا نشسته‌ای، روبروی نگاه من و نگرانی، می‌دانم.
می‌روم حرم به پای دل، كه پای رفتنم بسته‌است. درها به رویم زنجیر است، می‌مانم پشت قفل‌ها. و با آب مانده حوض وضو می‌گیرم!
می‌دانم بد شده‌ام تو می‌دانی و خدا و همین است كه تنها مانده‌ام بی تو.و همه چیز من چنان گم شده میان غبار، كه خود را هم نمی‌بینم.
روی از من مگردان در این لحظات نیاز.
هنوز هر سال زنده می‌شوی این روزها و می مانی تا زمستان سال بعد ‌كه باز هم ساعت، زنگ دو را بنوازد دنگ دنگ، در 2 اسفند و من بلرزم تمام.

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مى‏گويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته‏اى سپاس گويم و كار شايسته‏اى انجام دهم كه آن را خوش دارى و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان‏پذيرانم

۲- سوره: ۳۱ , آیه: ۱۴

و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوى من است

۳- سوره: ۲۹ , آیه: ۸

و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند و[لى] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزى را كه بدان علم ندارى با من شريك گردانى از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مى‏داديد باخبر خواهم كرد

۴- سوره: ۴ , آیه: ۳۶

و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و در باره خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه‏مانده و بردگان خود [نيكى كنيد] كه خدا كسى را كه متكبر و فخرفروش است دوست نمى‏دارد

۵- سوره: ۱۷ , آیه: ۲۳

و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى

۶- سوره: ۲ , آیه: ۸۳

و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد و با مردم [به زبان] خوش سخن بگوييد و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد آنگاه جز اندكى از شما [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد

۷- سوره: ۶ , آیه: ۱۵۱

بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده براى شما بخوانم چيزى را با او شريك قرار مدهيد و به پدر و مادر احسان كنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى مكشيد ما شما و آنان را روزى مى‏رسانيم و به كارهاى زشت چه علنى آن و چه پوشيده[اش] نزديك مشويد و ن فسى را كه خدا حرام گردانيده جز بحق مكشيد اينهاست كه [خدا] شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است باشد كه بينديشد

 

 

 

 

پدر و مادر نعمتی هستن که آدم تا زمانی که دارتشون قدرشونا نداره من تمام زندگیما از دعای خیر پدر و مادرم دارم سعی کردم تا شده رضایتشونا جلب کنم و ازم راضی باشن هر وقت که تو کاری گیر میکنم دست به دامن پدر و مخصوصا مادرم میشم هنوز دعا نکردن برام مشکلم حل میشه از خدا میخوام هر کسی پدر و مادر داره بهشون طول عمر بده و پدر و مادر من را هم برام حفظ کنه و هر کسی هم که پدر و مادرشا از دست داده خدا بیامرزتشون

خدایا چنان کن سرانجام کار     تو خشنود باشی و ما رستگار    

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::    من و زهرا

پدر دستات برام گهواره بودن


چشات مثل چراغ خــونه من


 بجزء تو از همـــه دنیا بریدم


کسی رو مثل تو عاشق ندیدم


ببـــوســــم پینــه دســتاتُ بابا


ببوسم صورت چون ماتو بابا


نشــسته روی موهات برف پیری


الــهی مـــــن بمـــــیرم تو نمیری


پدر ای قبـــله راه سعادت


کنارت بودنه واسم عبادت


"تو رو هم چون نفسها دوس دارم



نذار در حســرت چشــمات ببارم"


<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<   من و  زهرا

 

شب باز هم سراغ من مبتلا گرفت

آمد نسیم و خانه، هوای خدا گرفت

بغض آمد و گلوی دعای مرا گرفت

باز آشنای هر شبه راه دعا، گرفت

از دور می­رسد غم آوای نِی، پدر!

گویا مرا صدای تو می­خواند ای پدر!

2

خیمه زده به قلب زمین، آسمانِ دود

پُر شد زمین و مردمش از دودمان دود

گم می­شود صدای دعایم میان دود

ناآشناست با صلواتت، زبان دود

گویا خدا، پشت به این شهر کرده است

با مردم زمین و زمان، قهر کرده است؟

3

گاهی اگر چه«حال دعا»، قهر می­کند...

با دستِ بسته، خوف و رَجا، قهر می­کند...

با حَنجَره، مگر که صدا قهر می­کند؟!

نه کفر گفته­ام که: خدا قهر می­کند

سیمان و سنگ رُسته به جای چمن... که نیست

روی زمین، فقط دل تاریک من که نیست

4

هستند مردمان غریبی که روز و شب...

با چَشمهای منتظر از روم تا حَلَب...

سرگشته هوای تو، لبریز از طلب...

گاهی به شامگاه«ربیع...» و گهی«رجب»...

دلخوش به رقص شعله فانوس بوده­اند

با اسم دلگشای تو مأنوس بوده­اند

5

چَشم زمین به روی شکوه تو خفته ماند

قلب زمان اسیر غبارِ نَرُفته ماند

انبوه آیه­های زمینی نهفته ماند

توحید،«لااِلهَ» شد...«الّا» نگفته ماند

بتها نقاب بسته دوباره رسیده­اند

بوجهل­ها مقابل ما صف کشیده­اند

6

دنیا، شکست خورده آشوب و ماتم است

هر مرز نقشه، ساحل دریایی از غم است

قرآن به چَشم امت اسلام، مُبهم است

فرصت برای یاد تو این روزها کم است

روز و شب زمانه اسیر قوافی است

برهان قاطع«صلوات» تو کافی است

7

ای مثل کوه و رود و درخت و زمین، اصیل!

ای مهربان، که بود عروج تو بی­بدیل!

جارو کشیده راه تو را بال جبرئیل

وصفت برای من، شده«خرمای بر نخیل»

نقش مرا ز سینه دریای غم بکَن!

کشتی شکسته­ام مدد ای ناخدای من!

8

دنیا دری به روی نگاهت گشاده بود

تا پای سرشکستگی­ات ایستاده بود

سرکرده قریش به پایت فتاده بود

خورشید و ماه را به دو دست تو داده بود

تا لب ز آیه­های الهی جدا کنی

دست از گلوی جهل و سیاهی جدا کنی  

9

در کوچه­های مکه و طائف، دویده­ای

رنج هزار ساله ز مردم کشیده­ای

از هر قبیله زخم زبانها شنیده­ای

با آنکه زهر زِمزِمه­ها را چشیده­ای...

لبخند می­زدی، همه مشتاق می­شدند

مشتاق سایه تو و اُتراق می­شدند

10

با چهره­های سرد، سلامت رفیع بود

کوتاه قدّ مردم و نامت رفیع بود

حتی فرود موج کلامت، رفیع بود

شوق قُعود و روح قیامت رفیع بود

پیشانی تو را که به جنگی شکافتند...

آیینه را به بوسه سنگی شکافتند

11

آزار تو به آدم و حیوان، نمی­رسید

جز تو کسی به مردم حیران نمی­رسید

با مرگ، بودن تو به پایان نمی­رسید

تا اوج بام باورت انسان نمی­رسید

از سفره تو، بنده ناخورده­ای نبود

همخانه«ز دست تو آزرده»­ای نبود

12

نیمی تو را گرفته و نیمی نخواستند

آنان که از تو غیر نسیمی نخواستند...

جز خاطرات عهد قدیمی نخواستند...

از سیره تو خُلق سلیمی نخواستند

اسم تو را بهانه جمعی گرفته­اند

خورشید را ندیده و شمعی گرفته­اند

13

گویا کسی نخفته به پای«قرار» نیست

با رسم«سُنَّت» تو کسی سازگار نیست

یک مرد،«مؤمن» است و مقابل، هزار، نیست

یک گل، تمام رونق باغ و بهار، نیست

تغییر از تو... اذن شکوفایی از ولی است

راه رسیدنِ به محمد، فقط علی است.

  

  

 

ابرا همه پيش منن اينجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چي بگم جون خودت بازم كمه
ديشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون
فرياد زدم يا تو بيا يا من و پيشت برسون
فداي تو! نمي دوني بي تو چه دردي كشيدم
حقيقت رو واست بگم به آخر خط رسيدم
رفتي و من تنها شدم با غصه هاي زندگي
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگي
نمي دوني چه قدر دلم تنگه براي ديدنت
براي مهربونيات نوازشات بوسيدنت
به خاطرت مونده يكي هميشه چشم به راهته
يه قلب تنها و كبود هلاك يه نگاهته
من مي دونم همين روزا عشق من از يادت ميره
بعدش خبر ميدن بيا كه داره دوستت ميميره
روزات بلنده يا كوتاه دوست شدي اونجا با كسي
بيشتر از اين من و نذار تو غصه و دلواپسي
يه وقت من و گم نكني تو دود اون شهر غريب
يه سرزمين غربته با صد نيرنگ و فريب
فداي تو يه وقت شبا بي خوابي خستت نكنه
غم غريبي عزيزم زرد و شكستت نكنه
چادر شب لطيف تو از روت شبا پس نزني
تنگ بلور آب تو يه وقت ناغافل نشكني
اگه واست زحمتي نيست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خداي مهربون
راستي ديروز بارون اومد من و خيالت تر شديم
رفتيم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شديم
از وقتي رفتي آسمونمون پر كبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتي رفتي بد تره
غصه نخور تا تو بياي حال منم اين جوريه
سرفه هاي مكررم مال هواي دوريه
گلدون شمعدوني مونم عجيب واست دلواپسه
مثه يه بچه كه بار اوله ميره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش ميگذره ؟
دلت مي خواد مي اومدم يا تنها رفتي بهتره
از وقتي رفتي تو چشام فقط شده كاسه خون
همش يه چشمم به دره چشم ديگم به آسمون
يادت مي آد گريه هامو ريختم كنار پنجره
داد كشيدم تو رو خدا نامه بده يادت نره
يادت ميآد خنديدي و گفتي حالا بذار برم
تو رفتي و من تا حالا كنار در منتظرم
امروز ديدم ديگه داري من رو فراموش مي كني
فانوس آرزوهامونو داري خاموش ميكني
گفتم واست نامه بدم نگي عجب چه بي وفاست
با اين كه من خوب مي دونم جواب نامه با خداست
عكساي نازنين تو با چند تا گل كنارمه
يه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم
داغ دلم تازه ميشه اسمت و وقتي مي آرم
وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير
حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه
زودتر بيا بدون تو اينجا واسم جهنمه
ديوار خونمون پر از سايه ي غصه و غمه
تحملي كه تو دادي ديگه داره تموم ميشه
مگه نگفتي همه جا ماله مني تا هميشه
دلم واست شور مي زنه اين دل و بي خبر نذار
تو رو خدا با خوبيات رو هيچ دلي اثر نذار
فكر نكني از راه دور دارم سفارش ميكنم
به جون تو فقط دارم يه قدري خواهش ميكنم
اگه بخوام برات بگم شايد بشه صد تا كتاب
كه هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
مي گم شبا ستاره ها تا مي تونن دعات كنن
نورشونو بدرقه پاكي خنده هات كنن
يه شب تو پاييز كه غمت سر به سر دل مي داره 
من همون كسي كه بيشتر از همه دوست داره

 

 

 

 

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا میرساندم
اگر مانده بودی تو را تا دل قصه ها می کشاندم
اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم
اگر مانده بودی ز تو می نوشتم تو را می ستودم
مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت
این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت
با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگربال و پر داشت
با تو بیمی نداشت ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت
هستی ام را به آتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی
مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر می شنیدی
با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود
خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود
بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل
مانده بودی اگر موج دریا تا ابد پر از دیدنی بود
با تو و عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم  نبودم
بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر می سرودم

 

""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""

 

سلام گلم ، سلام عشقم ، سلام نازنینم ، سلام عزیزتر از جونم .  

 

خیلی دوستت دارم . این نوشته فقط مال تو هست و بس! فقط تو عزیز دلم ! 

 

خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم که تو رو دارم .آخه هم مهربونی هم نازنینی !    

 

  

 

فدات شم که هر روز حالمو می پرسی ولی بی معرفتی من خیلی زیاده و از یادتو غافلم !  

 

فدات شم که گاهی حتی حوصله بد اخلاقی هاتو ندارم و جوابتو نمی دم ولی مهربونی تو کم نمی شه !

 

 فدات شم که با حرفای من شاد می شی و می خندی و منو هم شاد می کنی !  

 

فدات شم که اگه یه روز ازم بی خبر باشی نگرانم میشی و دلت واسم شور میزنه ! 

 

فدات شم که با همه ی عالم بداخلاقی ولی مهربونیاتو واسه من گذاشتی!  

فدات شم که طاقت نداری ناراحتیمو ببینی و هر جور که بتونی شادم می کنی! 

فدات شم که دلتنگم می شی و بهونه دیدنمو می گیری! 

فدات شم که با وجود این همه اصرار ، هنوز آدرس وبلاگمو بهت ندادم . ببخش گلم . بالاخره یه روز همه نوشته هامو می خونی و بهم می خندی ... به من و خل بازی هام ... به غصه ها و شادی هام ... به عشق و امیدم ... به علاقه زیادی که به تو دارم !  

  

*** 

کاش این علاقه بین ما همیشگی باشه! کاش تو برای همیشه بهترین رفیقم باشی... کاش هیچ وقت فراموشم نکنی ... کاش هیچ وقت تنهام نذاری ... کاش ... کاش ... کاش!

 

 

 

 

 

کاش مثل تو می شدم.

  

دلتنگم برای قدم زدن در خیال بارانیت

 

همیشه باران پر از یاد توست

 

در خیابانهای خیس از اشک آسمان

 

به دنبال چه می گردم؟

 

کاش مثل تو می شدم

 

پر از عشق و نور و رستگاری

 

من حضور یک عشق را می فهمم

 

در درونم یک عشق بی هوس

 

به سخاوت آسمان

 

به صداقت خورشید

 

و به طراوت باران

 

دیر گاهیست که حضور خدا را لمس می کنم

 

و سایه ی سنگین نگاه او را حس

 

کاش چشمانم در حسرت آزادی و آرامش نمی سوخت

 

یاس من درست می گفت:

 

 

حتی اگر شقـایــق هم نباشد زندگی باید کرد.

 """""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""    من وزهرا

 

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی                           آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت                     دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه                         جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه                        از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون                       فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم              حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی                   قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت                      برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته              یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره           بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی           بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب               یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه               غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی                      تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون          منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم             رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره                             زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه                        سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه             مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟                دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون              همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره                        داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم                        تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی             فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست           با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه                            یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم                       داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر                مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه                          تو رفتی، من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه                               دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه                       مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار                 تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم                         به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب                      که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن                   نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن

 

 

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی


آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی


فدای مهربونیات چه مكنی با سرنوشت

 
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت


حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
 

جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

 

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

 

از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم كمه

 

دیشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون

 

فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

 

فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی كشیدم

 

حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم

 

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

 

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

 

نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت

 

برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت


به خاطرت مونده یكی همیشه چشم به راهته

 
 یه قلب تنها و كبود هلاك یه نگاهته


من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره


بعدش خبر میدن بیا كه داره دوستت میمیره


روزات بلنده یا كوتاه دوست شدی اونجا با كسی


بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی


یه وقت من و گم نكنی تو دود اون شهر غریب


 یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب


فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نكنه


غم غریبی عزیزم زرد و شكستت نكنه


چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی


تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشكنی


اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون


منم تو رو سپردم دست خدای مهربون


راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم


رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم


از وقتی رفتی آسمونمون پر كبوتره


زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره


غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه


سرفه های مكررم مال هوای دوریه


گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه


 مثه یه بچه كه بار اوله میره مدرسه


تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟


دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره

 
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده كاسه خون


همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون

 
یادت می آد گریه هامو ریختم كنار پنجره

 
داد كشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره


یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم


تو رفتی و من تا حالا كنار در منتظرم


امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می كنی


فانوس آرزوهامونو داری خاموش میكنی


گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست


با این كه من خوب می دونم جواب نامه با خداست


عكسای نازنین تو با چند تا گل كنارمه


یه بغض كهنه چند روزه دائم در انتظارمه


تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم


داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم

 
وقتی تو نیستی چه كنم با این دل بهونه گیر


مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر


حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه

 
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه


زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه


دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه


تحملی كه تو دادی دیگه داره تموم میشه


مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه


دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار


تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار


فكر نكنی از راه دور دارم سفارش میكنم


به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میكنم


اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا كتاب


كه هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب


می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات كنن


نورشونو بدرقه پاكی خنده هات كنن


یه شب تو پاییز كه غمت سر به سر دل می ذاره


مـــریم همون كسی كه بیشتر از همه دوست دا

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::     من و زهرا

 

پـر از لطافت بـاران ، پـر از حضور ترانه

 
بـه روی جـادة رفتن ، بـدون هیچ بهانه

 
صدای هق هقِ تقسیم یك سبد گُل مـــریم

 
و طعم شـور تبسم ، نشسته در دل خانه

 
تو میروی و صدایم شكسته در گِل ماندن

 
و بـغض خـاطـرة تـو میـان سینه روانه

 
صدای تیشة فــرهـاد و گریههای دوباره

 
و رسم سادة خـطی بـه نـام خـط میانه

 
سفر نمودهای از چه ، كه سقف خالی دنیا

 
به رنگ آبی عشق است و تیرگی زمانه

 
میان بــاغ تماشا ، همیشه جـای تو خـالی

 
نمانده در دل گلدان به جز خیال جوانه

 
و سهم سـادة مـن از نـگاه خـستة سردت

 
همان سكوت قدیمی ، پر از نماد و نشانه

 
فدای بارش چشمت در آخرین دم ماندن

 
قـرار آخر مـا هـم بـه خـوابـهای شبانه

 

 :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::     من و  زهرا

 

حــــــدس

 

و حدس می زنم شبی مرا جواب میكنی

 

و قصر كوچك دل مرا خراب میكنی

 

سر قرار عاشقی همیشه دیر كرده ای

 

ولی برای رفتنت عجب شتاب میكنی

 

من از كنار پنجره تو را نگاه میكنم


و تو به نام دیگری مرا خطاب می كنی


چه ساده در ازای یك نگاه پاك و ماندنی

 
 هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میكنی


به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام

 
تو كمتر از غریبه ای مرا حساب میكنی

 
 و كاش گفته بودی از همان نگاه اولت


كه بعد من دوباره دوست انتخاب می كنی

 

پيشينه همدان و تاثير آن بر گويش امروزي همدان

استان تاريخي همدان با بيش از۳ هزار سال تاريخ که به راستي شايسته لقب پايتخت فرهنگ و تمدن      

مي باشد از دير باز داراي فرهنگ غني اي بوده که دگرگوني هاي اتفاق افتاده در اين منطقه غالبا تاثير چنداني بر فرهنگ عامه مردم آن نداشته است

منطقه همدان در دوران پيش از اسلام «ماد»، در دوران ميانه «ايالت جبال» (کوهستان)، و در دوره ي سلجوقي به بعد «عراق عجم» ناميده مي‌شده است.

نتيجه و برآيند همجواري با مناطق زاگرس و بين النهرين از يك طرف و مركز كويري و مسطح ايران از سوي ديگر، در طول تاريخ همدان را دستخوش تحولات مختلفي نموده که اين تحولات، همدان  را که زماني پايتخت حكومت هاي پارسي قبل و بعد از اسلام بوده است، به يكي از مهد هاي تمدن ايران بدل ساخته است و گويش همداني به عنوان يكي از زيرمجموعه هاي زبان پارسي باستان ( در دوران هخامنشي ) , فارسي ميانه (در دوران اشکاني و ساساني ) و پهلوي به عنوان ابزار ارتباطي مردم اين منطقه از گذشته دور تاكنون از اين تاريخ پر تحول اثر گرفته است.

پرويز اذکايي در کتاب همدان نامه خود حدود مادستان را اين گونه عنوان كرده است ( ماد بزرگ از حدود ري و قزوين تا اصفهان و از آنجا تا كرمانشاه و از ماسبذان تا حدود زنجان و ماه نشان است كه امروز شامل آذربايجان، كردستان، لرستان، كرمانشاه و همدان مي باشد).

وي همدان را ميانگاه زبان فهلوي دانسته و آورده است:  (ميان گاه طيف زباني فهلوي همانا مركز ايالت ماد، يابه قول طوسي سلماني بلاد فهله يا قهستان همدان است و اين شهر به مثابه چهار راه بزرگ غرب ايران زمين و نقش معدل بين لهجه ها را ايفا مي كند).

گويش همداني در گذر تاريخ

چنان که هايدگر، فيلسوف آلماني مي گويد: زبان خانه هستي است، بر اين مبنا ردپاي هويت تاريخي ساكنان دامنه هاي الوند را بايد در زبان و گويش آنان جست و جو كرد

 گويش همداني به عنوان ميراث قرون و يكي از تجلي هاي زيبا در عرصه زبان و فرهنگ امروز تحت تأثير عوامل مختلف فرهنگي و اجتماعي روبه اضمحلال قرار گرفته است. و بايد گفت اين گويش تجلي تاريخ ديريني است كه شايد در دهه هاي آينده سخنوري نداشته باشد. اين گويش غني و زيبا اينك روزگار خوشي نمي گذراند و تحت تأثير تسلط زبان اداري دستخوش انحطاط شده است.

اين لهجه كه زماني ابزار ارتباط بياني همه فارسي زبانان همدان بوده است اينك بيشتر به عنوان لهجه سالمندان و تنها در برخي از محله ها و مناطق قديمي شنيده مي شود.

آثار و ردپاهايي از گويش ها و زبان هاي لري، كردي، عربي و تركي با لهجه مختلف در گويش همداني بازتاب يافته است و براين مبنا گويش همداني را مي توان حد وسط يا ميان گاه گويش هاي غرب، مركز، شمال غربي و جنوب غربي فلات ايران دانست.

به گفته زبان شناسان، ايرانيان باستان به ۵ زبان سخن مي گفته اند: دري، خوزي، سرياني، پارسي و پهلوي كه گويش همداني به دليل قدمت تاريخي آن به عنوان يادگاري زنده  از برخي از آنها همچنان بر زبان مردم همدان جاري است که در مناطق شرقي بيشتر به فارسي دري و در مناطق غربي به پهلوي سخن مي گفته اند

پرويز اذكايي يكي از زبان شناسان در كتاب همدان نامه، گويش هاي فهلوي را به ۴ گروه تقسيم كرده و اظهار داشته است: از جمله گويش هاي فهلوي، آذري فهلوي است كه شامل شاخه شمال مادي ميانه است.

وي اضافه مي كند: دومين گويش، رازي يا راجي است كه در مناطقي همچون ري رواج داشته و حتي اشعاري باباطاهر  را به اين گويش منسوب مي کنند.

گويش همداني يکي از گويش‌هاي فارسي است که در استان همدان واقع در منطقه غرب ايران صحبت

مي‌شود.

زبان مشترک مردم اين منطقه فهلوي مي باشد که بازمانده زبان پهلوي در گويش مردم اين منطقه است و آثار ادبي آن را (فهلويات) گفته‌اند، که شامل سروده‌ها يا ترانه هايي مي‌‌باشد. پهلوي اساساً گويشي است ويژه مردم مغرب و جنوب غربي ايران زمين، در مقابل گويش «دري» که ويژهٔ مردم مشرق و خراسان است. سبک ادبي مشهور به «سبک عراقي هم ‌ارز با سبک خراساني و در حقيقت همان سبک فهلوي و در حقيقت دنبالهٔ طبيعي آن مي باشد

چنان که   شمس‌الدين محمدبن قيس رازي، آورده است:

«كافة اهل عراق را از عالم و عامي و شريف و وضيع به انشا و انشاد ابيات فهلوي مشعوف يافتم و به اصغا ‌و استماع ملحونان آن مولع ديدم. بل كي هيچ لحن لطيف و تأليف شريف از طرق اقوال عربي و اغزال دري و ترانه هاي معجز و داستانها، مهيج ، ‌اعطاف ايشان را چان در نمي‌جنبانيد و دل و طبع ايشان را چنان در اهتراز نمي‌آورد»

پس از اسلام تا پيدايش نخستين آثار منثور و منظوم فارسي دري (سده هاي ۴ و ۵ ق)، ادب خواص همدان نزديک به زبان عربي هم‌روند با ادب فهلوي بيان مي‌گرديد. اديبان همدان تا پايان سده ششم و يا به عبارتي تا هجوم مغول (۶۱۷ ق)  و حتي پس از آن هم کم و بيش اشعار و ترانه‌هاي فهلوي، يعني به زبان کهن و بومي  نياکان خويش سروده‌اند.

مهمترين ويژگي  آواشناسي گويش همداني بطوركلي همان به كسر تلفظ كردن واژه‌هاست که مي تواند آن را متاثر از موارد مختلفي دانست از جمله اينکه به گفته‌ي آقاي فريدون بدره‌اي (معلول هماهنگي يافتن مصّوتهاست كه ازمباحث زبان شناسي امروزه است. اين عامل در همه‌ي زبان ها كم و بيش مؤثر است، بخصوص در زبان تركي، كه از ويژگيهاي آواشناسي و ساختمان زباني آن بشمار مي‌آيد. پس چون اين عنصر زباني گويش همدان چنانكه اشاره رفت تأثير فراوان داشته و مي توان گفت آن «ويژگي» آواشناسي گويش همداني خصوصيت ذاتي آن نبوده باشد، محتمل و ممكن است كه متأثر ازاين ويژگي زبان تركي باشد) البته برخي نيز آن را ناشي از تاثير فرهنگ يهودي مي دانند.

موارد تاثير گذار بر گويش همداني

1 ) از سده‌هاي پنجم و ششم که مصادف است با دوران تسلط ترکان بر  برخي ولايات ايران واژه‌هايي از زبان  ترکي نيز در گويش شهري و روستايي همدان وارد گشته، و بايد گفت که زبان روستانشينان اين منطقه  غالبا ترکي است. ورود اين عناصر عموماً نتيجه تسلط فزاينده ترکان در ايران زمين از سده ۵ و ۶ خصوصا تسلط سياسي و اجتماعي ترکان سلجوقي بر عراق عجم  مي باشد که در نزديک به يک قرن (سده۶) همدان پايتخت و توابع آن هر يک در اختيار يکي از سرکردگان سلجوقي و جولانگاه‌هاي نظامي آنان بر يکديگر بوده از سوي ديگر در گذشته زبان بازاريان اين منطقه بيشتر ترکي بوده و امروزه نيز در بخشهاي مرکزي شهر با اين زبان آشنايي دارند

2 ) وجود و رسوخ عنصر يهودي نيز در گويش و لهجه همداني مشاهده مي گردد  چنان که مشهور است اين قوم درنگهداري آداب و سنن خود سعي بسياري داشته و گويا درمورد زبان محلي نيز که بدان تکلم مي کرده اند بي تأثير نبوده خصو صا آن که جريان‌هاي اقتصادي و معاملات تجاري اغلب در اين منطقه توسط آنان صورت مي‌‌گرفته است. چنان که مهم‌ترين (راستا بازار) کنوني شهر و يکي دو محله ديگر به نام آنان موسوم بوده است براي نمونه ،يكي از مهم‌ترين ويژگي هاي آواشناسي گويش همدان در حال حاضر به كسر كردن هنگام تلفظ واژه‌ها وتغييرات حاصل از آن است. اين وضع سابقا در لهجه يهوديان همدان عموميت داشته و به اعتقاد بسياري از محققين گويش مردم همدان و زبان كليميان همدان زبان «فهلوي»بود در اين زبان هنگام تلفظ واژه ها يا كلمات به آنها كسره مي داده اند و كليميان به اين زبان اصولا زبان «راجي» ميگفته اند و اين زبان هنوز در برخـي خانواده هاي كليمي تكلم ميگردد اطلاعاتي در مورد تاريخچه بوجود آمدن اين زبان در دست نيست ولي عده اي بر اين عقيده اند كه اين زبان در زمان مغولها بوجود آمده است ولي با توجه به شباهتي كه اين زبان با زبان هموطنان زرتشتي دارد گمان ميرود كه تاريخچه اين زبان به زمان ورود يهوديان به ايران باز گردد. برخي نيز معتقدند كه علت پيدايش و ابداع اين امکان گفتگوي خصوصي بين دو يا چند نفر بوده و نميخواستند كه كسي متوجه گفتگوي بين آنها گردد

3 ) پس از حمله اعراب نيز برخي از واژه هاي عربي وارد آن شده است