عـــــــشــــــــق!
 

عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           ديدي گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه ديدار اين خونه

فقط  خوابه ، تو كه رفتي هواي  خونه تب داره  ،  داره  از درو ديوارش غم

عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ،  بيا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش

حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و  گنجشك  كلاغاي

سياه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابيده  توي  دنياي خاموشي  ،   ديگه  ساعت رو

طاقچه شده كارش فراموشي  ،  شده كارش فراموشي  ،  ديگه  بارون  نمي

باره  اگر چه  ابر سياه  ،  تو كه  نيستي  توي  اين خونه ،   ديگه  آشفته

بازاريست  ،  تموم  گل ها  خشكيدن مثل خار بيابون ها ،  ديگه  از

رنگ  و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت

گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو

به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري

گفتم كه تو مي دوني،سرخاك

تو مي ميرم ، ولي

تا لحظه مردن

نمي گيرم

دل از

تو

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 

تنهايی من، همان انتظارم است

و انتظارم، همان عشق!

و عشق تنها بهانه ی بودنم!

بی بهانه ام نکن!

بعد از رفتن تو

چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…

چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم

نه قلم در دست من نیست

من نقاش این تنهایی نیستم

این خاطرات شب چشمانت است که قلم در دست گرفته..

و به حرمت شبهای تلخ من

بعد از رفتن تو

حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند جز تو...!

تنهايی من، همان انتظارم است

و انتظارم، همان عشق!

و عشق تنها بهانه ی بودنم!

بی بهانه ام نکن!

بعد از رفتن تو

چقدر غریب شده ام میان این همه آشنا…

چند روزی است حجم تنهایی را بر روی قاب آبی دلم نقاشی می کنم

نه قلم در دست من نیست

من نقاش این تنهایی نیستم

این خاطرات شب چشمانت است که قلم در دست گرفته..

و به حرمت شبهای تلخ من

بعد از رفتن تو

حجم تنهایی را بر قاب دلم نقاشی می کند جز تو...!

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

 

 
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من                  

دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد

ای ستاره ها چه شد که بر لبان او                                

آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد

رفته است و مهرش از دلم نمی رود                             

 ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست

ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها                                 

 پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟

 

قطره های بارون با تمام قدرتشون دارن به پنجره ی اتاقم میکوبن

انگار اونا هم ناراحتن خیلی دلشون پره دل آسمون هم پره دل من هم پره

ولی نه پنجره رو براشون باز نمی کنم

من از بارون متنفرم...

بارون منو یاد دلتنگیام میندازه یاد تنهاییام

بارونه تنهایی . . . بارونه دلتنگی . . .بارونه نامردی و بی معرفتی 

بارون نفرت   بارون نفرت  بارون نفرت

اسم قشنگیه ... من از بارون متنفرم

 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

من. . .

دلم پر گشودن می دانست اما پرواز را حماقت می دید
چقدر تلخ است هوای اتاقم در میان اشک و آه برای دلم
 که هرگز کسی نفهمید چراگرفت؟امشب برای من مرگبار ترین شبهاست
سرگردان و تنها،خواب وحشت،طعم تلخ،چشم خیس..
.چه کنم جز فروخوردن بغض دلم؟شانه ای کم دارم برای هق هق !!.
 آه که چقدر تنهایم... چشمانم بارانی و دلم تنهای تنها

نمي نويسم چگونه مي پرستمت
مي نويسم که
مردنم را در پايت باور نداري...
دير زماني است دلم جايي گير است،جايي که نزديکتر از من به من است
آنجا که آنچه به وفور يافت ميشود احساس است
دير زماني است  که در پي نگاه توام ،نگاه ساده و مهربانت را گم کرده ام
نميدانم کجا؟!شايد در  کوچه هاي تقدير، شايدجلوي درهاي حکمت خدا
و اکنون دير زماني است که آرام و بي صدا در خود ميشکنم
 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

رهايم کردي و رهايت نکردم!
گفتم حرف دل يکي ست!
هفتصدمين پادشاه را هم اگر به خواب ببيني
کنار کوچه ي بغض و بيداري منتظرت خواهم ماند!
حالا هم از ديدن اين دوسه موي سفيد در آينه تعجب نميکنم!
فقط کمي نگران ميشوم، ميترسم روزي در آينه
تنها دوسه موي سياه منتظرم باشند
وتواز غربت بغض و بوسه برنگشته باشي!

         تنها از همين ميترسم!

                                   "یغما"

قلبم دستهایش را بر گلو یم میفشارد
میخواهد تاوان تمام دردهایی را که به رو یش سنگینی میکند از من بگیرد
و من هربارو هربار به دروغ قول سبک کردن بارش را میدهم.
ظرفیت قلبم تکمیل است فقط یک نفس مانده تا شکستن!
افسوس...حتی نمیدانم برای دل خود چه کنم،اما
اجازه ی نفس کشیدن را از او خواهم گرفت!
دلم را میگویم میخواهم زنده به گورش کنم
آشفته ام نمیدانم دردم چیست؟
حسی شبیه مردن تمام وجودم را گرفته ، احساس مردگی...
دلم هوای مردن را کرده! ... 

امشب ویرانم، خدایا به فریادم برس

گلايه اي نيست که مرا تنها
 در بيابان به پاي رقص گرگ ها نشاندي
همسفر...
       در پي ابي يا سراب ؟
                   اه ، چه فرقي دارد؟
 اما حتما فکر اين را هم کرده اي که ممکن است
 با  خاک بيابان در هم بياميزم... نه ؟؟؟
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت!
ولی آنقدر مشتاقم که ازخاکه گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...
در يكي از روزهاي پر زدرد
من رها گردم از اين دنياي سرد
قوم و خويش از مرگ من گريان شوند
در فراقم خسته و نالان شوند
قامتم پيچند آنگه در كفن
گريه ها سر ميدهند از بهر من
خاك بر گورم بريزند واي واي
ناله ها سر ميشود با هاي هاي
جسم من پوسد در اين گودال تنگ
استخوان ماند در اينجا زير سنگ
قوم و خويشان فراموشم كنند
چون چراغي زود خاموشم كنند
از نظرها دور دور گردم چه باك
من خلاصم اندر اينجا زير خاك

گفتم : خسته ام.

گفتی : لاتقنطوا من رﺣﻤﺔالله  " هرگزازرحمت خدا ناامید مباشید " (سوره زمر/ 53) "

 

گفتم : هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره.

گفتی : ان الله یحول بین المرء وقلبه  " بدانید که خدا درمیان آدمی وقلبش حایل است (وازهمه اسراردرونی آگاه است ) ". (سوره انفال / 24)

 

گفتم : غیرازتوکسی رو ندارم .

گفتی : نحن اقرب الیه من حیل الورید " ازرگ گردن نزدیکترم " ( سوره ق /16)

 

گفتم : ولی انگاراصلا منوفراموش کردی.

گفتی : فاذکرونی اذکرکم " مرا یاد کنید تا شما را یادکنم " (بقره /152)

                                 

گفتم : تاکی باید صبرکرد؟

گفتی : و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا  " وتوچه می دانی ؟ شاید آن ساعت بسیارموقعش نزدیک باشد " (احزاب /63)

 

گفتم : تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچیک خیلی دوره ! تا اون موقع چیکارکنم ؟

گفتی : واتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله  " راه صبر پیش گیر تا وقتی که خدا حکم کند " (یونس/109)

 

گفتم : خیلی خونسردی ! توخدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک.... یه اشاره کنی تمومه !

گفتی : عسی ان تحبوا شیئا وهو شرلکم  " چه بسیارشودکه چیزی را دوست دارید ودرواقع شرشما درآن است وخداوند به مصالح شما نمی داند " (بقره /216)

 

گفتم : انا عبدک الضعف الذلیل..... اصلا چطوردلت مییاد؟

گفتی : ان الله بالناس لرئوف رحیم   " که خدا به مردم ،مشفق ومهربان است " (بقره / 143)

 

گفتم: دلم گرفته

گفتی : بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفرحوا " باید منحصرا" به فضل ورحمت خدا شادمان شوید " (یونس/58)

 

گفتم : اصلا بی خیال ! توکلت علی الله  

گفتی : ان الله یحب المتوکلین " خدا آنان را که براواعتماد کنند دوست دارد ویاوری کند " (عمران/159)

 

گفتم : خیلی چاکریم !

ولی این بار، انگار گفتی : حواست رو خوب جمع کن ! یادت باشد که :

ومن الناس من بعید الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به وان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسرالدنیا والاخره    " بعضی از مردم ، خدا را به زبان و ظاهرمی پرستندنه به حقیقت ، وازاین رو هرگاه به خیرونعمتی رسد، اطمینان خاطرپیدا کند و اگربه شر و فقر آفتی رسد. ازدین خدا رو برگرداند . چنین کس دردنیا وآخرت زیانکاراست

التماس قدرت

خدایا قدرتم را دو چندان کن

نه در بازوانم

قلبم را قدرتی بخش تا ناملایمات زندگی را آسان تر تحمل کنم

تا بدانم عشق چیست و چگونه عشق بورزم ؟

خدایا قدرتم را فزونی بخش

نه چشم هایم را و نه زبانم

بلکه فکر و اندیشه ام را تا بدانم کیستم و چیستم

تا از دوش ناتوانی باری را برگیرم تا دست سردی را گرمی بخشم

تا دردمندی را آسوده سازم

 خدایا قدرتم را افزون کن

نه در گستاخی و نه در گزافه گویی

بلکه روحم را تا بدانم انسلنیت چیست و کجاست

تا بدانم کوتاه ترین راه برای انسان شدن و انسان ماندن چیست

خدایا کمکم کن

من تمنای قدرت دارم