بدون لطف تو تا تو رساندنم سخت است

چقدر بی تو صبور ماندنم سخت است
و شعر شاد سرودن و خواندنم سخت است

به این دو لب که به بغضی عمیق درگیر است
بدون تو گل لبخند نشاندنم سخت است

برای من که بهشت است صحبت یارم
به سوی آتش هجران کشاندنم سخت است

من این همه به تو محتاج و


ادامه مطلب
 
 
 
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
 

 
 
 
 

دلتنگی


برای از تو سرودن همیشه دلتنگم
به یاد بی تو نبودن همیشه دلتنگم

ز هرچه غیر تو گویند همیشه دلگیرم
برای  از تو شنودن همیشه دلتنگم

تو دلربای منی، بی تو


ادامه مطلب

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::


 
 
 
 
 
 

2101_563.jpg

منم اسیر این زمین، تو راه آسمان من
در ازدحام مرگ ها تو رمز جاودان من

دلم به آبروی تو، هزار امید بسته است
تو دست های من بگیر امام مهربان من

هزار قلب منتظر هزار آهوی یتیم
تو را وکیل کرده اند به صاحب الزمان من

تو العجل بخوان کریم، دعای توست مستجاب
شکسته بال گوئیاست دعا ازین دهان من

چقدر عاشقم به تو، چقدر دوست دارمت
تو را به جان فاطمه، نظر نما به جان من

 

 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

کلمه ها، احساس ها و اندیشه ها


 

كلمه ها بر احساسها و انديشه ها تاثير مي گذارند

 

احساسها بر افكار و كلمه ها مؤثرند
انديشه ها بر كلمه ها و احساسها تاثير مي گذارند

بگوييم : از اينكه وقت خود را در اختيار من گذاشتيد متشكرم
نگوييم : ببخشيد كه مزاحمتان شدم


بگوييم : در فرصت مناسب كنار شما خواهم بود
نگوييم : گرفتارم

بگوييم : راست مي گي؟ راستي؟
نگوييم : دروغ نگو

بگوييم : خدا سلامتي بده
نگوييم : خدا بد نده

بگوييم : هديه براي شما
نگوييم : قابل ندارد

بگوييم : با تجربه شده
نگوييم : شكست خورده

بگوييم: قشنگ نيست
نگوييم : زشت است

بگوييم: خوب هستم
نگوييم: بد نيست

بگوييم : مناسب من نيست
نگوييم : به درد من نمي خورد

بگوييم : با اين كار چه لذتي مي بري؟
نگوييم : چرا اذيت مي كني؟

بگوييم : شاد و پر انرژي باشيد
نگوييم : خسته نباشيد

بگوييم: من
نگوييم: اينجانب

بگوييم: دوست ندارم
نگوييم: متنفرم

بگوييم: آسان نيست
نگوييم: دشوار است

بگوييم : بفرماييد
نگوييم : در خدمت هستم

بگوييم : خيلي راحت نبود
نگوييم : جانم به لبم رسيد

بگوييم : مسئله را خودم حل مي كنم
نگوييم : مسئله ربطي به تو ندارد


تلاش كنيد

تلاش كنيد همان گونه باشید كه مي گوييد


تلاش كنيد همان گونه رفتار كنيد كه از ديگران انتظار داريد


تلاش كنيد همان گونه رفتار كنيد كه گرفتار عذاب وجدان نشويد


تلاش كنيد تا راست گويي و صداقت عادت شما شود


تلاش كنيد هميشه دنبال يادگيري باشيد


تلاش كنيد با پيدا كردن دوستان جديد دوستان قديمي را هم حفظ كنيد
 

تلاش كنيد براي خوب كار كردن خوب هم استراحت كنيد


تلاش كنيد هميشه براي اطرافيانتان جذاب باشيد


تلاش كنيد اگر از كسي رنجيده ايد، با خود او صحبت كنيد، نه پشت سر او
 

تلاش كنيد وقتي به موفقيتي مي رسيد، آنهايي كه در اين راه به شما كمك كرده اند را فراموش نكنيد


تلاش كنيد تا عهدي شكسته نشود و اگر هم مي شكند ،شما نباشيد


تلاش كنيد تا باور كنيد ديگران وظيفه اي در قبال شما ندارند و عامل سعادت يا شقاوت هر كس خود اوست


تلاش كنيد قدردان لطف ديگران باشيد و با رفتار و گفتارتان آنها را از محبت پشيمان نكنيد


تلاش كنيد به هر چيز آنقدر بها بدهيد كه استحقاقش را دارد


تلاش كنيد دنيا را با زيبايي هايش ببينيد

 
 

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

ریشه لغات افراد خانواده

 

 

مرد از مُردن است . زیرا زایندگی ندارد .مرگ نیز با مرد هم ریشه است.

زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است .

دُختر از ریشه « دوغ » است که در میان مردمان آریایی به معنی« شیر « بوده و ریشه واژه ی دختر « دوغ دَر » بوده به معنی « شیر دوش » زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود . به daughter در انگلیسی توجه کنید . واژه daughter نیز همین دختر است . gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و « خ » گفته می شده.در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar و در پهلوی دوخت .

دوغ در در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد . آمده است.

اما پسر ، « پوسْتْ دَر » بوده . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.

پوست در، به پسر تبدیل شده است .در پارسی باستان puthra پوثرَ و در پهلوی پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است

در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی ( فَیلی ) هنوز پسوند « دَر » به کار می رود . مانند « نان دَر » که به معنی « کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد .»

حرف « پـِ » در « پدر » از پاییدن است . پدر یعنی پاینده کسی که می پاید . کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید .پدر در اصل پایدر یا پادر بوده است . جالب است که تلفظ « فاذر » در انگلیسی بیشتر به « پادَر » شبیه است تا تلفظ «پدر» !

خواهر ( خواهَر )از ریشه «خواه » است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است . خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است .

بَرادر نیز در اصل بَرا + در است . یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما .

« مادر » یعنی « پدید آورنده ی ما » .

 
 
 
 
 
 

گفتمش دل می خری؟

گفتا به چند؟

گفتمش دل را ببر تنها بخند

خنده ای کردو دل از من ربود

تا به خود من آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود

 
 
 
 
 
 
 
 
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم
 
 
 
 
 
 
 
 
نوای آهنگین قطره های باران است روی شیروانی اتاقم
بوی لطیف نم باران
شمعهایم می سوزند
و من همچنان در جدال با افکارم
نه هیچ چیز گشاینده این پیچیدگی نیست جز خود ما
بگذار خود داروگر درد خود باشیم
مرحم زخم
بگذارخود حلال همه حل نشده ها باشیم
گشاینده همه گره های بسته
بگذار باران امشب بشوید و با خود ببرد هر چه کدورت است در ابن دل خسته
هر چه دلخوری و هر چه دل آزردگیست در این خاطر آزرده
بگذار جز زلال آب و آبی آسمان چیزی باقی نماند
بگذار با باران یکی شویم امشب
با َعشق ...
 
 
 
 
 
 
 
 
این سماور جوش است
پس چرا می‌گفتی
دیگر این خاموش است؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دَم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چایِ تو دم بکشد
شعله‌اش را کم کن
دست‌هایت
سینی نقره‌ی نور
اشک‌هایم
استکان‌های بلور
کاش استکان‌هایم را
توی سینی خودت می‌چیدی
کاشکی اشک مرا می‌دیدی
خنده‌هایت قند است
چای هم آماده است