چند بار  امید  بستی  و دام   بر نهادی   تا  دست  یاری  دهنده  ،

کلامی    مهرآمیز،  نوازشی  یا گوش  شنوا  به چنگ آری ؟

چند بار دامت تهی یافتی ؟ از پای منشین ، آماده شو تا دیگر

بار و دیگر بار دام باز بگسترانی .

پس از سفرهای بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای

طوفان  خیز برآنم که در کنار تو لنگر افکنم ، بادبان برچینم ،

پارو وا نهم  ، سُکان رها کنم و خلوت لنگرگاهت درآیم

و در کنارت پهلو گیرم ، آغوشت را بازیابم ،

اسطواره  امن زمین را زیر پای خویش .

پنجه در افکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن ، سنگین

سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی

کردنشان ، عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب ،

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه .

سپیده دمان ار پس شبی دراز در جان خویش آواز خروسی می شنوم

از دور دست و با سومین بانگش در می یابم که رسوا شده ام .

زخم زننده ، مقاوت ناپذیر ، شگفت انگیز و پر راز و رمز است

آفرینش و همه آن چیز ها که شدن را امکان می دهد .

                        

"""""""""""""""""""""""""""""""""""

 
من نه ، دلم برای تو نمی سوزد برای تو ، تو که مرا ترک می کنی و تا ابد تو را

به خاطررنجی که بر من روا می داری نمی بخشم ، هرگز. تو راه رسم عشق

ورزیدن را نمی دانی و از این رو همیشه تنها خواهی ماند. برو ، برو و روی

از من بگردان  چون  ، چون نمی خواهم گریه کنم. من حتی دلم برای خودم هم

نمی سوزد چون هنوز تو را دوست دارم ، چون هنوز تو را دوست دارم.

هرگز تو را به خاطر رنجی که بر من روا می داری نمی بخشم هرگز ،

هرگز و تو ، تو که راه رسم عشق ورزیدن را نمی دانی همیشه تنها

خواهی ماند ، تنهای تنها ، برو ، برو و روی از من بگردان ، مرا نگاه نکن زیرا

نمی خواهمگریه کنم ، من حتی دلم برای خودم هم نمی سوزد چون هنوز تو

 را دوست دارم  ، هنوز دوستت دارم..........

 
 
"""""""""""""""""""""""""""""""

 

در این دنیا نکردم من گناهی فقط کردم یک نگاه نیم نگاهی به

تلویزیون و بعد هم هیچی دیگه اینم آخر و عاقبتمان .

باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می چکد بر بام خانه یادم آید زیر باران

که ای وای خیس شدم ، باید زودی برم خونه ، چتر هم که  ندارم چی کار کنم ،

ماشین هم گیر نمی یاد ، پیاده  هم که باید جناره ام برسه خونه ، خدایا

  خودت کمک کن.

 
"""""""""""""""""""""""""""""""
 

بوی باران بوی سبزه بوی خاک ، شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک .

آسمان آبی و ابر سپید ،برگهای سبز بید ، عطر نرگس ، رقص باد ، نغمه ی شوق

پرستوهای شاد ،خلوت گرم کبوترهای مست ... نرم نرمک می رسد اینک بهار ،

خوش به حال روزگار ، خوش به حال چشمه ها و دشت ها ،  خوش به حال

دختر میخک که می خندد به ناز ، خوش به حال جام لبریز از شراب ، خوش به حال آفتـــــاب ،

ای دل من گرچه در این روزگار ، جامه ی رنگین نمی پوشی به کام ، باده ی رنگین نمی بینی

به جام ،  نقل و سبزه در میان سفره نیست ، جامت از آن که می باید تهی است ،

 ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی ( نرگسی ؟ ) با نسیم ، ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ،

  ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم  از بهار ، گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ ، هفت

رنگش می شود هفتاد رنگ. 

 
"""""""""""""""""""""""""""""""
 

 

رویا و خیال است و تو در این لحظه ی زود گذر از آن من هستی ، بیا تا با شتاب

این رویا را دریابیم ، رویایی که درخشش و گیرایی شراب را دارد .

آیا کسی از این واقعیت آگاه است یا چیزی است که تنها

زاده ی خیال ما دو دلداده است . آیا آنچه که اکنون فاصله ای گذران است

می تواند آغاز یک عشق باشد.دلباخته ی تو شدن و به تو عشق ورزیدن همچون 

دنیایی زیبا و شگفت انگیز است و بیش از آن است که قلب من یارای

تحمل آن را داشته باشد.عزیزم برای کسی که دلباخته تو می شود

 تمامی دنیا رنگ دیگری دارد ، هیچ کس نمی داند به

راستی چه زمان عشق پایان می گیرد  پس تا آن هنگام  تو ای

 دلخواه من ترکم نکن ، آیا کسی از این واقعیت آگاه است یا چیزی است

که تنها زاده ی خیال مالدو دلداه است .

  آنچه که اکنون فاصله ای گذران است آیا می تواند آغازیک باشد.

 
"""""""""""""""""""""""""""""""
 

 
 

می دانم همه چیز بهانه ایست برای آمدن تو حتی دلتنگی هایم ، گریه هایم ،

نوشته هایم ، بی پروا بگویم می خواهم تو امّا نی خواهم روز

 موعود روزی باشد قبل از آنکه بمیرم . به نظر شما آیا این

خودخواهی است ؟ می دانم در این دنیا نمی شود عظمت تو را فهمید .

گاهی اوقات می خواهم دنیا آن قدر بدتر از این شود که تو بیایی.

امّا بد پشیمان می شوم و از خدا می خواهم که تو نه با دلی شکسته

بلکه با دلی پر امید به سوی دل های خواهانت بیایی و ما را ، دنیا را

و عالم را با خوبی پیوند بزنی.

 
"""""""""""""""""""""""""""""""

 

با اولین باران پاییزی به جهان خواهم آمد و با آخرین پولک برف خواهم مرد ، زندگی

من و تو ای غم تنها در دو فصل جاریست.


 
"""""""""""""""""""""""""""""""
 

 

بشنو همسفر من ، با هم رهسپار راه دردیم با هم لحظه ها را گریه کردیم ما

در صدای بی صدای گریه بودیم ما از عبور تلخ لحظه  قصه ساختیم

  شاید در این راه اگر با هم بمانیم وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم .

ما موجودیت خودمون رو اعلا  م می کنیم  پروزدگار به رسولش فرموده تا اسلام رو

به همه معرفی کنه ، درها را باز کنید تا دنیا صدای مارو بشنوه ، الّله اکبر ...الله اکبر

خدا نکنه تا آدم نشدیم اون دنیا بهمون رو بیاره.